مدت ها بود آرزو به دل بودیم که یک هموطنی جایزه نوبل ببرد که سرمان را در دنیا بالا بگیریم که ما هم بعله! خوشبختانه بالاخره قرعه بنام خانم شیرین عبادی افتاد.
چه شادی ها که نکردیم و فکر کردیم مادر بچه های کارتن خواب ایران که وکالت دگراندیشان و اقلیت های مذهبی را در ایران بعهده داشت واقعاً مستحق جایزه ی نوبل بود.
اما این قند در دل آب کردن ما دیری نپایید و تبدیل به دق دل شد.
بقول معروف گفتیم خانم عبادی می آید قاتق نانمان می شود، قاتل جانمان شد.
اولاً از روز اول این خانم پس از گرفتن جایزه با این شهرت و اعتباری که کسب کرده بود دیگر به ایران نرفت که نرفت.
اگر غلط نکنم به جای اینکه فکر کند سرمایه ای به دست آورده که باید به کار بیاندازد، تصور کرد بابت زحمات قبلیش بازنشسته شده و حالا حقوق بازنشستگی به او بخشیده اند و باید به کنجی بنشیند و حقوق بشر را از دور رصد کند.
البته این هم بود که یکهو برگشت گفت این جایزه حق خاتمی بود!؟ طرف هم که دلش برای همین چیزها لک زده بود و خیلی دلش می خواست عبا و عمامه اش را بکشد بیاورد در استکهلم جولان بدهد و یکی از همان نطق های دو ریالی گفتگوی فرهنگی اش را که از شهبانو کش رفته، برای همه بکند، نه گذاشت و نه ورداشت و گفت البته این جایزه ی صلح خیلی مهم نیست،
باید درشت ترش را می آوردند. خیال کرده بود مثلاً بابت آن مقاله هایی که سر هم کرده و وزیر فرهنگ بودنش در زمان صدور فتوا علیه رشدی، می باید جایزه ی ادبیات به خودش می داده اند. یا امید داشت محض گل روی او کمیته ی نوبل جایزه ی فقه و اصول درست کند و حواله اش کند به عمامه ی مبارک. هر چه باشد این همه رسیدن به سر و وضعش محض دلبری از خواهران پاسدار که نبود، باید در اروپا جلب مرید می کرد. بعد هم که خانم عبادی کشف کرد که اسلام با حقوق بشر تناقضی ندارد وصحبت از دستبوسی وکلای مجلس ششم را کرد و… خلاصه از خراب خرابتر.
گفتیم حالا اینها تعارف است، بعد حرف دلش را خواهد زد. دیدیم که خیر، همان در حال و هوای نوبل فکر می کند باید کار دنیا را اصلاح کند و رفته دنبال جهانی شدن و از سطح ایران فراتر رفته! حال نامعقول بودن حرف هایش را می شد زیرسبیلی در کرد و گفت، خوب اقلاً اسمش هست که جایزه آورده، بهتر از هیچ است، رویمان را می گیریم آنور که نگویند حسادت می کنید و ایرانی ها تا یکی بزرگ می شود می افتند به جانش و از این حرف ها برایمان در بیاورند.
گذشت و بعد از مدتی دیدیم که حرفهای خانم درست نشد که هیچ، نامربوط ماند، ولی نوعش عوض شد، رفت توی یکی از این خط های سیاسی که در خارج می بینیم. معلوم شد دوره اش کرده اند و سیاهش کرده اند و خلاصه همینطوری دارند به او خط می دهند. این کار را قبلاً با خانم مهرانگیز کار کرده بودند و کشیده بودندش در خط تبلیغ برای همان خط. از هر دوشان تأیید می خواستند برای تحریم ایران و خلاصه جا انداختن این حرف که اگر حکومت فاسد است باید زدش و این طور زد و اگر درد داشت باید تحمل کرد و… این دو نفر هم بدبختانه آنچه را که تحویلشان می دهند، تکرار می کنند. این را هم زیر سبیلی در کردیم چون گفتیم، خیلی ها از این حرف ها می زنند، مال اینها خیلی هم غلیظ نیست، به روی خود نیاوریم بهتر است. کی محل می گذارد؟
تا گذشت و رسیدیم به اینجا که هر دو نفر در ترویج گفتار نومحافظه کار دنده عوض کردند و وارد داستان های قومی بازی و فدرالیسم و اینها شدند که نهایتش تجزیه است. دیدیم دیگر این را نمی شود به سکوت برگزار کرد.
باری خانم عبادی مدتی است به بهانه های گوناگون در جلسات تجزیه طلبان شرکت می کند و در توجیه آن می گوید باید به آنها فرصت داد تا حرفشان را بزنند! انگار کسی جلوی اینها را گرفته. هرچه بگویی که خانم جان آنها به اندازه کافی سایت و بلندگو برای حرفشان دارند و از پشتیبانی مالی کنگره آمریکا و اسراییل و ترکیه و دولت های عرب و… برخوردارند، تو ناسلامتی قرار بوده به داد ملت ایران برسی که از یک طرف حکومت توسرشان می زند و اصلاً ملت ایران را به رسمیت نمی شناسد و آثارو نمادهای ملی اش را خراب می کند از جانب دیگر پشتیبانان همین تجزیه طلبان که شما از غمشان جامه می درید، در کار تجزیه وتکه پاره کردن ایران هستند، به گوشش فرو نمی رود که نمی رود. مثل اینکه بی بی سی و صدای آمریکا و من و تو هم نگاه نمی کند که ببیند رفقای تجزیه طلبش بیست و چهار ساعت مشغول هنرنمایی هستند.
دفعه ی اولش که همان کنفرانسی بود که سکولار دمکرات ها هم در آن شرکت داشتند و بعد به غلط کردم افتادند. کنفرانس به پیام این دو خانم مزین شده بود. شیرین خانم می رود بالای منبر که در بریتانیا و کانادا به استقلال طلبان فرصت دادند در انتخابات شرکت کنند و آنها را نکشتند. خانم جان اصلاً کی انتخابات آزاد در ایران برقرار شد که اقلیت ها محروم شدند؟ همانی که هست برای همه هست و مالی هم نیست. شماها کاندیدا داشتید، ما که نداشتیم.
آخرین جلسه ای که خانم عبادی شرکت کرده نشستى درباره «ملیتها و اقلیتهاى ایران» در پارلمان سوئیس بوده که العربیه(۱) نقل کرده است و حکایتش را با ذوق و شوق نوشته. عین خبر می گوید: «شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل نیز در این نشست تاکید کرد که قومیتهاى ایران همواره تحت ستم مضاعف بودهاند و به دلیل زبان، فرهنگ، مذهب و هویتشان مورد تبعیض واقع شدهاند.»
باری شیرین عبادی در این موقعیت بجای اینکه از آزادی همه مردم ایران دفاع کند با نشست و برخاست با تجزیه طلبان آب به آسیاب آنها می ریزد و به آنها حقانیت می بخشد. خانم عبادی هیچوقت از خود نپرسیده که آیا امثال ناصر بلیدهاى، ماشاءالله رزمی، کریم عبدیان بنىسعیدو مصطفا هجری و… را که بعنوان نمایندگان اقوام بلوچ و آذربایجان و عرب و کرد می پذیرد و در کنارشان می نشیند، نمایندگان واقعی آن اقوام هستند و از جانب آنها حرف می زنند؟ اصلاً قوم چگونه قرار است نماینده تعیین کند که اینها مدعیش هستند؟ رأیی بوده، چیزی بوده؟ چه بوده که هیچکس ندیده مگر خانم عبادی و عرب سعودی و باقی همپالکی ها.
خلاصه خانم عبادی گویا ماست در دهان داشته و لام تا کام در جواب ادعاهای این کلاهبرداران سیاسی، چیزی نگفته، گویی گرفتاری بی آبی و برقی و کمبود های دیگر مختص این اقوام بوده و بقیه ملت در پر قو خوابیده بودند و ملاها بادشان می زده اند.
یعنی خانم عبادی نمی داند که همنشینانش سر بر آستان آمریکا و اسراییل ساییده اند و از کمک های مالی و تبلیغاتی آنها برخوردارند؟ نمی داند که همین ها در صددند که ایران را با همین اسباب و پول خارجی و همین گفتار تبلیغاتی پا خورده و بی مایه، تجزیه کنند؟
می نشینند و می گویند که رسمیت زبان فارسی که عمر چند قرنه دارد، بیان ستم ملی است و تو خانمی که همین فارسی را بلدی و تازه همینطوری حرف میزنی که همه شنیده اند، اعتراضی نکردی؟ خانم جان فکر می کنید اگر زبان دیگری در ایران رسمی شده بود، داستان فرقی می کرد، خوب به آن یکی ایراد می گرفتند که اسباب ستم است. آخرش می رسیدند به اینکه اصلاً زبانی رسمی نباشد، همه به زبان محلی حرف بزنند و وقتی با هم کاری داشتند، با هم به انگلیسی اختلاط کنند لابد. انگلیسی هم که اصولاً بیان هیچ ستمی نیست، فقط فارسی بیچاره است که قرعه ی ستمگری به نامش افتاده.
به کجا فریاد کنیم که این خانم که قرار است حقوق خوانده باشد و در ایران زمانی قاضی بوده و نوبلش را به اسم ایران گرفته، اینطور آلت دست هر کسی می شود. اول اصلاح طلبان، بعد نومحافظه کارانی که این قهرمانان اقلیتی نوچه و نوکرشان هستند. کی قرار است که این خانم حرفی از سر عقل بزند که مختصری به کار مردم ایران بیاید؟ آدمی که فکر ندارد، همینطور بازیچه می شود. عزیز من جایزه ای گرفته اید، نشسته اید در خارج که از مواهب آن بهره مند شوید و مزاحم نداشته باشید در حالیکه قرار بوده به درد دل ملت ایران برسید. از همه ی اینها گذشتیم. اقلاً سکوت کنید. کسی که توان ارزیابی سیاسی ندارد، وارد این مباحث نمیشود. همان شیرین عبادی بمانید، عبادی ـ سیاسی نشوید که ضررتان محدود باشد.
۲۰۱۷ Mar ۱۰th Fri – جمعه، ۲۰ اسفند ۱۳۹۵
منبع: ایران لیبرال
3 پاسخ
بله بنده بسیار با این مقاله موافقم. این خانم هم حودش را حرام کرد و هم آن جایزه را. حیف شد که این جایزه را مثلا به نرگس محمدی ندادند. این جایزه را اگر به مادر بزرگ من میدادند بهتر عمل می کرد. خب اینهم نه از شانس بد ما بلکه از شانس خوب رژیم بیشرف و آزادی کش حکومت اسلامی در ایران است. این جایزه را با پارتی بازی عبدالکریم خان لاهیجی که از دوستان این خانم است به او دادند. حالا هم البته چنانکه نویسنده نوشته است خانم عبادی در حال عبادت است به درگاه معبد نوبل. دوستی که این خانم را در اروپا همراهی کرده بود می گفت که ایشون با این جایزه چنان خودش را بخته بوده که عبدالکریم خان لاهیجی کلمه به کلمه آنچه را او باید میگفته را زیر گوشش به او میگفته است. واقعا حیف شد. اگر این جایزه به کسی داده شده بود که قابلیتش را داشت می توانست زمین و زمان را به هم بدوزد اما رفتار و گفتار این خانم با نه نه قمر چندان فرقی ندارد.
و حالا نگاه کنید به این آدرس و بخوانید نظرات آنرا تا بفهمید که این خانم هیچ کاره است. که این خانم در کناره ای افتاده است و امرار معاش می کند. بیهوده منتظر معجزه ای از ایشان نباشید. حرام شد آری حرام شد. اصلا باند عبدالکریم خان همین است. اگر توجه کرده باشید حتا تن صدا ها و شل و ول بودن و آبکی بودنشان هم همانند است. نگاه کنید.
http://www.radiofarda.com/a/f14-iranian-american-couple-jailed-in-iran-face-new-charges/28363809.html
این خانوم آنقدر مضحک است که اگر مثلا میخواهد از کسی هم دفاع کند اول میگوید من مثل او نیستم. یادم هست یکبار می خواست از بهایی ها و یا یک بهایی مثلا حمایت کند اول گفت: البته من بهایی نیستم! این الته گندکاری تمامی کا ایرانیان است.اما خب فکر می کردیم و میکردم که شاید جایزه ی نوبل مان قدر سطحش از ما بالاتر باشد. هممان هر دین و مذهبی داشته باشیم تا دسته متشیعیم! شیعه گریم! رفتم گرفتاری کارن وفاداری را دیدم. بله بیشرفان بر قدرتند و مردم ایران زیر آفتاب بویناک و هوای آلوده تن یله کرده اند. گروهی اندک نود در صد ثروت این مملکت را بالا کشیده اند و در شما شهر ها و خصوصا شهر تهران برای خودشان جزیره ای امن درست کرده اند و گویی همشان در حال نمایش پول و ثروت و قدرتند. کارگران و و فقیران و مستمندان باید سری به شما شهر بزنند و ابر ثروتمندان و ابر دزدان را ببینند که چگونه زندگی میکنند. ای مردم بیایید با هم برویم یقه شان بگیریم.
خانم شیرین عبادی ساده دل است و عامی! اصلا معلوم نشد برای چه به این خانم آن جایزه را دادند. ایشون خودشم شوکه شده بود. اما خب همه چیز در همه جا پارتی بازی ست. اما بعضی وقتها با پارتی بازی یک آدم محکم و با سواد و متفکر را سر کار می آورند بعضی وقتها هم آدم کودن و بی خاصیت و آلت دست. بقول نظر نویس بالا این از بد شانسی ما نیست از خوش شانسی آغا ست. رحانیت شنیع و ضد بشر که حتا در درونش یک آدم درست نیست بر ایران عزیز و بر رگهایش لب دوخته و ارزاق می کند و این خانم فعلا تا اطلاع ثانوی در تعطیلات است.