جلال ایجادی
از نظر ملاصدرا، که یک «فیلسوف بزرگ» معرفی میشود، سه عالم قابل تشخیص است: یکم، عالم مادی ناسوت که همان طبیعت و جهان جسمانی است. دوم، عالم ملکوت که عالم مثال و فرشته هاست. سوم، عالم لاهوت که فارغ از ماده است و عالم ربوبی و عالم غیب است. لاهوت مشتق از الله است. از نظر ملاصدرا این بینش همان حکمت اللهی است و معطوف به جهانی فراسوی جهان محسوس است و این حکمت بر گذرا بودن جهان محسوس و ناسوت تاکید دارد. «جهانبینی فلسفی» ملاصدرا متوجه «واجب والوجود» بوده و با خصلت عرفانی می باشد.
جهان بینی ملاصدرا نمونه ای از بینش الهیاتی بوده که هیچ پیوندی با فلسفه ندارد. ملاصدرا را بنیانگذار حکمت متعالیه می دانند. گفتار ملاصدرا سراپا آغشته به دین است. مقوله های گفتاری او دینی عرفانی است و به همین خاطر جهان واقعی انسانها برای او بی ارزش است. برای ملاصدرا تنها جهان لاهوت جهان حقیقی و ارزشمند است. حال آنکه جهان لاهوت او جز جهانی موهوم که از روانی پریشان ناشی شده، چیز دیگری نیست. کار فلسفه خداپرستی و فرشته پرستی نیست، کار فلسفه تقویت دانایی انسان است، کار فلسفه پرداختن به زمین و انسان و آزادی و مسئولیت و فرد و تضادها و دورنمای بشریت در زمین است . کار فلسفه بهره گیری از دانش بشری در تمام عرصه ها و از جمله در زمینه اخترشناسی و بیولوژی و انتروپولوژی و تکنولوژی های مدرن بوده تا اندیشه را نیرومند سازد. فلسفه با امر اندیشه در باره زمین و طبیعت و انسان، به انسان خودمختاری و استقلال بیشتر می بخشد. خوار شمردن دنیا و آرزوی جبروت و لاهوت را داشتن، ضدفلسفه است. علی امام اول شیعه در نهج البلاغه میگوید: «اى مردم! متاع دنیا همچون گیاهان خشکیده «وباخیز» است بنابراین از چنین چراگاهى دورى کنید.» ملاصدرا مانند علی فکر میکند و این طرز تفکر جز انحطاط فکر چیز دیگری نیست زیرا در بطن خود مرگ را می طلبد. صوفیگری و درویش گری و عرفان گری جلوه های گوناگونی از دین گرایی است و این دینگرایی از قرآن و روایات منحط شیعه ناشی شده است. تمامی این اعتقادات انسان را به سوی جهان موهومات لاهوت می کشاند، انسان را تخریب میکند و در کردار، جهان را در دست نابکاران باقی میگذارد.