امیر ناظمی
«جنگ ویتنام با سادهانگاری سیاستمداران آمریکایی شروع شد. آنها رویای یک برد سریع، شیرین و ساده را در ذهن داشتند. اما خیلی زود کارشناسان آمریکایی فهمیدند که این جنگ پیروزی ندارد.
خیلی زود نتیجهی مطالعات تقدیم رییسجمهور شد. جنگ را آیزنهاور شروع کرد و در مجموع ۴ رییسجمهور آمریکا درگیر جنگ ویتنام بودند. به هر ۴ رییسجمهور گزارشها داده شد. هر ۴ رییسجمهور میدانستند که در جنگ پیروز نخواهند شد، ولی هر ۴ رییسجمهور جنگ را ادامه دادند!
چرا روسای جمهور آمریکا با وجودی که میدانستند در جنگ پیروز نمیشوند و این جنگ پرهزینه و پرتلفات است، آن را ادامه دادند؟
پاسخ ساده است: هیچکدام از روسای جمهور نمیخواستند هزینهی شکست را قبول کنند!
پایان دادن به جنگ، اغلب یک شکست تلقی میشود، و هیچ رییسجمهوری نمیخواست آن کسی باشد که شکست میخورد! حتی کندی با آن همه ژستهای حقوق بشریاش باز جنگ را تمام نکرد!
شجاعت در تاریخ بشری در جنگیدنها تعریف شده است. هرچه انسانها نابالغتر باشند، جنگیدن را بیشتر برابر با شجاعت تعریف میکنند! حالا اما بخش زیادی از انسانها خوب میدانند که نجنگیدن نیازمند شجاعت است. پایان دادن به جنگ و خونریزی بیش از هر چیز نشاندهندهی شجاعت یک سیاستمدار است!
مک نامارا از مهمترین وزراء دفاع و استراتژیستهای آمریکایی قرن ۲۰م گروهی از پژوهشگران حرفهای را در اندیشگاه رند (RAND) جمع کرد و این پژوهشگران برجسته حدود ۲۰ سال به بررسی آثار جنگ پرداختند.زمانی که رسانهها اخبار و اطلاعات این پژوهشهای محرمانه را منتشر کردند! اعتراضات مردم آغاز شد، اعتراضات بیش از همه توسط همان خانوادههایی بود که فرزندانشان درگیر جنگ شده بودند. فشار عمومی و مردمی زمینه را برای پایان جنگ مهیا کرد.
تصمیمات سخت
تصمیمات سخت به این دلیل سخت میشود که گاه تصمیمگیر خودش همان قربانی تصمیم است. هر کدام از روسای جمهور ۴گانه میتوانستند نخستین قربانی تمام کردن جنگ باشند. آنها قدرت و مشروعیت خود را از دست میدادند، و حزبشان شکستخوردهی بزرگ بودند.
در این ماجرا سه عنصر دست به دست هم دادند:
۱. پژوهشگران متعهدی که واقعیت را به سیاستمداران گفتند.
۲.رسانههای شجاعی که اطلاعات را منتشر کردند.
۳. مردم کنشگری که اعتراض مدنی کردند.
اعتراضات عمومی از یک طرف هزینهی تصمیمات سخت را برای حاکمان آمریکایی کاهش داد. آنها بعد از اعتراضات، اجراکنندهی خواست مردم شده بودند و به همین دلیل کمتر در معرض حملات و ناسزاهای جنگطلبان قرار میگرفتند؛ و کمتر دوستداران جنگ و حزب مخالف آنها را ترسو و شکستخورده معرفی میکرد.
اما مردم از سیاستمداران نیز متنفر شده بودند؛ چون آنها را درگیر جنگی کرده بودند که معلوم بود در آن شکست خواهند خورد. آنها سیاستمداران را محکوم میکردند چون هیچکدامشان شجاعت پایان دادن به جنگ را نداشتند.
به عبارت دیگر تعلل در تصمیمگیریهای سخت هم میتواند تبدیل به نارضایتی شود.
باید قبول کرد که تصمیمگیریهای سخت، مانند توقف جنگ، شجاعتی بزرگ میخواهد.
و باید قبول کرد که تعهد روشنفکران و پژوهشگران، هم دادن اطلاعات و تحلیلهای واقعی به سیاستمداران و هم کاهش هزینههای تصمیمات سخت است. هیچگاه نمیشود انتظار داشت که هزینهها تنها بر دوش یک گروه باشد و منافع آن برای همه!»