شعر و نثر: شادی سابُجی
سربکش به سرکشی ! که رقصِ شهرههای شهرِ شیخ ما،
به رقصِ شیون از تمام شامهای شب، تمام این لباس این قصیده هم خودش ترانه شد،
سربکش به سرکشی ! که رقصِ دلبرانِ شهرِ خونِ شیخ ِما،
به لرزه می کشد زوالِ روزگارِ خامِ این جلوسِ جهلِ شیخ ما، خودش ترانه شد،
سربکش به سرکشی ! که رقصِ ناله های شهرِ شومِ شبشگونِ ما،
جنون به مذهبینِ شب دمید و لزره ایی یه تار و پود این عبای شیخ ما،خودش ترانه شد،
سربکش به سرکشی ! که رقصِ این زنانِ شهرِ غصه های این اتاقِ سرخِ ما،
خودش هزار مائده درون خود نهفته بود و نورِ نور می شود جلوس ما، خودش ترانه شد !
10 ژوئیه 2018- 19 تیر 1397- فرانسه
پانوشت شعر:
————————————————————————
” عارف کبیر خمینی صغیر” می گفت رهبر ما آن طفل سیزده ساله ایی است که بمب به خود می بندد و زیر تانک می رود. خمینی اندیشه اش این بود که تک تک نوجوانان ایران انتحاری شوند و تکه و پاره شوند و بعد آن ها را رهبر بنامد! حقیقت تلخ این است که ما فرزندان متولد دهه ی هشت در ایران، تشویق به انتحاری شدن را در کتاب های مدرسه دبستان هم آموختیم. آموزه های آخوندی مدرسه های جمهوری اسلامی در مخ ما فرو می کرد که هر یک از ما حسین فهمیده ی دوم شویم !
اما اینک ” مادر سالخورده ی تاریخ کبیر ایران” با لبخند کجی بر گوشه ی لب در گوش ما می گوید نگاه کنید رهبر شما آن طفل هفده ساله ایی است که با رقص خود ملتی مغموم را به رقص در می آورد.
از این رو این شعر به پاسداشت انرژی درونی دختری جوان از هموطنانم، 17 ساله، متولد 1380، مائده نام نوشته می شود. در حسرتم از قدرت شگرف دختری 17 ساله ! آره باید هم حسرت خورد به مائده هژبری که خود نمی دانست چه قدرتی دارد، انرژی درونی او در اتاق کوچک سرخش، ملتی مغموم را در این برهه ی تاریخی سرخ، در هجوم گندابه های جهل و خرافه و تنگ نظری ملایان و در زیر فشار های اقتصادی غم انگیز تحریم علیحضرتان سرمایه داری جهانی بر ایران به رقص کشاند. از رقص سربازان نیروزی انتظامی تا رقص زنان در جلوی درب مساجد !
به مائده فکر می کنم و به قدرت رقص او، مائده نه تنها ایران را به رقص درآورد بلکه کارمندان سازمان عفو بین الملل در خارج از ایران را هم به رقص کشاند ! آیا او خودش می دانست که قدرتی چنین عظیم در او و در اتاق کوچک سرخش نهفته است ؟