روز بیستم آبان ۱۳۷۵ غفار حسینی بهدستِ دژخیمانِ حکومت در قتلهای سیاسی زنجیره ای به قتل رسید. پس از زندهیاد احمد میرعلایی دومین نفر از جمع ما کانون نویسندگان ایران در خانه مسکونی اش به قتل رساندند.
غفار حسینی ، دوست عزیز من و همسرم ، خیلی ناجوانم در خفا در خانه مسکونی اش در بیست آبان ١٣٧۵ به قتل رسید .
غفار حسینی در سیزدهم فروردین ۱۳۱۳ در نزدیکی الیگودرز زاده شد. در تهران، کارشناسی ادبیات انگلیسی خواند و سپس در رشتهی جامعهشناسی به درجهی کارشناسی ارشد و دکترا دست یافت. در دوران ریاست بهرام بیضایی در دپارتمان تئاتر دانشکدهی هنرهای زیبا، مدتی استاد رشتهی جامعهشناسی هنر بود. پس از مدتی، به لندن و از آنجا به پاریس مهاجرت کرد.
غفار حسینی در قبل از ماجرای اتوبوس ارمنستان در جلسه جمع مشورتی کانون نویسندگان برای سفر به ارمنستان با اتوبوس، ضمن خودداری از پذیرش دعوت برای حضور در این سفر به دیگر اعضا به صراحت هشدار داده بود که «همهتان را میاندازند به ته دره». فرج سرکوهی بعدها در نامهای به پیام امروز نوشتهاست: «خبر را آقای هاشمی (مهرداد عالیخانی)، در یک جلسه بازجویی به من داد و گفت «غفار را هم حذف کردیم.» شبی را به یاد آوردم که غفار در جلسهی مشورتی کانون نویسندگان گزارش داد که او را در یکی از هتلهای تهران، تحت فشار قرار دادهاند و تهدید به مرگ کردهاند.»
غفار حسینی زمانی پس از انقلاب مجبور به جلایِ وطن شد و در فرانسه اقامت گزید. پس از چند سال در نیمهیِ اولِ دههیِ هفتاد به ایران بازگشت. نخست در دانشگاهِ «شهید بهشتی» (دانشگاهِ ملیِ پیشین) بهصورتِ حقالتدریسی به تدریسِ علوم سیاسی و جامعهشناسی پرداخت اما، بعد از دو ترم تدریس دیگر به او اجازهیِ تدریس در این دانشگاه را ندادند. سپس در دانشگاه آزاد به تدریس پرداخت که آنجا هم از تدریس محروماش کردند و همزمان به کار ترجمه نیز میپرداخت. ازجمله کتابهایِ ترجمهیِ او میتوان به کتابِ «ترکان آسیای میانه» اشاره کرد.
غفار حسینی از زمان ورود به ایران هیچگاه از شرِ بازجوییها و احضارهایِ دنبالهدارِ مقامهایِ امنیتی در امان نبود. اما، به کسی بهجز دوستان بسیار نزدیکاش از این آزارهایِ بیامان سخنی نمیگفت. اهلِ هیاهو و خود بزرگ کردن نبود. اما، بهرغمِ همهیِ این فشارها دست از فعالیت در کانون نویسندگان ایران نمیکشید و با علاقهیِ فراوانی در جلسههایِ «جمعِ مشورتی کانون نویسندگان» (نامی که بهدرستی برایِ جمعِ کانون پیش از تشکیلِ مجمععمومیِ کانون انتخاب شده بود) شرکت میکرد. در بحث درخصوصِ منشورِ کانون در کمیتهیِ کوچکِ چهار نفرهای که براساسِ نظرِ جمع مشورتی برای تهیه و تنظیم منشور کانون (پیش از آن کمیتهیِ نهایی ) تشکیل شد ، شرکت داشت.
یادش گرامی
یک پاسخ
اسلام گرگی خونآشامه و این حکومت و تشیع خونآشامترینشانه. و من در حیرت مردم ایران هستم که چگونه تا این حد بیمار و توسری خوره و قتل فرزندانش را اینگونه تحمل میکنه! خانمها و آقایان من مثل بسیاری این سایت رنگین کمان را نمی شناختم امروز جهان بیش از هر زمان و هر تاریخ روزگار تبلیغات هه. کاری بکنید که سایت شما را مردم بشناسند. چرا باید آیت الله BBC که در حقیقت و واقعیت شعبه ای از صدا و سیما حکومت است را مردم بشناسند اما سایت شما را نه! البته که آنها آنهمه امکانات مادی دارند! اما بی شائبه بگویم که آنها اصلا چنین امکانات معنویئی که شما دارید با این همه آدم باسواد را ندارند. به غلاوه این آزادی ای که شما دارید را واقعا هیچ سایتی ندارد. من در حد خودم آدرستان را برای ۳ خانواده می فرستم. از کسانیکه به این سایت می آیند درخواست می کنم تا چنین کنند.
در پایان به خانواده و دوستان غفار حسینی تسلیت دیر هنگام می گویم. من در آن موقع نوجوان بودم اما در تمام عمر کوتاهم در حال شمردن قتلهای حکومت آخوندی هستم. امیدوارم اینها خودشان از حکومت کناره بگیرند و گر نه آنچه من شهرستانی لر که به ده هم رفت و آمد دارم و مقیم مرکز صبح تا شب می بینم و به خاطر شغلهایم با بسیاری از مردم سروکار دارم فردائی بس تیره و تار در انتظار هم مردم و هم روحانیت است. یعنی مردم حتما نیروهای انتظامی و پاسدار و بسیج و ارتش را خواهند بخشید اما اگر ملایان خودشان نروند و کناره گیری نکنند واقعا کاری کارستان خواهد شد. من به آنها پیشنهاد میکنم که اعلام رفراندوم کنند و راه گریزی برای خود و جامعه باز کنند. وگرنه روزگارشان سیاه خواهد شد. روزگار ما که همینک سیاه است و به زودی دیگر هیچ نخواهیم داشت که از دستشان بدهیم . هشدار !