مقدمه:
زبان سیستمی است پیچیده که ازکلمات، اعداد، ونشانه ها(سمبل ها) تشکیل یافته اند که با ترکیب معنی دارآنها، می توان با دیگران ارتباط کلامی وعاطفی و فکری برقرار کرد. علاوه برآن، زبان ابزارتفکر، خیال و سایرفعالیت های ذهنی ماست. زبان و سخنگویی، درپرورش هوش، استعدادها وشخصیت اجتماعی ما، نقش اساسی دارد.
ساختار زبان و عناصر تشکیل دهنده آن:
ساختار زبان، تقریبا در بین ملت های مختلف جهان دارای خصوصیات یکسان است. Ciccarelli.S)). تمام کودکان معمولی، درهنگام تولد گریه می کنند که یک بازتاب یا Reflex)) عمومی وعادی است. کودکان را تا ۶ ماهگی، شهروندان جهان می دانند چرا که می توانند به هر گونه صدا و زبان تطابق پیدا کنند . معمولا از۷ ماهگی به بعد ، کودکان صداها – اصوات و بعد به تدریج زبان اختصاصی خانواده و فرهنگ محل زندگی خود را می آموزند. اولین مرحله زبان آموزی صدا سازی است وبعد ترکیب صداها که درچند ماه اول دوره نوزادی آموخته می شوند. حدود ۵ تا ۷ ماهگی اولین کلمه ساخته می شود یعنی اولین کلمه برای کودک مفهوم ومعنی دار می شود. اگر کودک را با نام خود صدا کنیم آن را تشخیص می دهد. سن ۷ تا ۱۱ ماهگی برای کودکان دوره بسیار حساسی است چرا که کودکان در این سن بین صداها و کلمات جهان شمول، ( Universal Linguist) به صداها وکلمات مشخص زبان خانوادگی آشنا می شوند وآن را تشخیص می دهند که معمولا آغاز یاد گیری زبان مادری است. اگر در این دوره با دو زبان متفاوت آشنا شوند هردو زبان را به یک شکل فرا می گیرند و درونی می کنند. که درحقیقت کودک با دو زبان مادری آشنا می شود که به آن اصطلاح Dual Mother Languages را بکار می برند. در ۱۲ تا ۱۸ ماهگی آرام آرام ترکیب دو کلمه برای ایجاد یک مفهوم ( مثل: بابا آب) شکل می گیرد. یک کودک عادی در این دوره، بین ۳۰ تا ۵۰ کلمه را می فهمد و می تواند آنها را بکار ببرد. از ۱۸ ماهگی به بعد جملات کوتاه برای ارتباط کلامی با نزدیکان ظاهر می شوند. کودکان معمولا در۲ تا دو نیم سالگی سخن گفتن را شروع می کنند. در ابتدا بیشتر با خودشان صحبت می کنند و سپس با دیگران. درهمین دوره آرام آرام هویت فردی، دنیای عاطفی وشخصیت متمایزآنها شکل می گیرند. کودکان برای سخن گفتن از ۳ مرحله مشخص می گذرند. در مرحله اول گرفتن صداها و اصوات از محیط زندگی است که به آن مرحله پیش زبانی می گویند. درمرحله دوم درونی کردن این صداها و اصوات مختلف است که از طریق اعصاب حسی شنیدن، دیدن و حتی لمس کردن، به سیستم عصبی مرکزی یعنی نخاع و مغزوارد شده و در بخشی از مغزجایگزین می شوند و آرام آرام تصویر سازی و سپس معنی سازی شروع می شوند. این مرحله را سخن گفتن درونی یا (Impressive Language ) می گویند که مرحله تولید معانی، مفاهیم، اندیشیدن و گفتار درونی (internal speaking ) است. مرحله نهایی ارتباطا ت کلامی و عاطفی با دیگران است که به آن، سخن گفتن یا Expressive Language) ) می گویند که فرم بیرونی سخنگویی است. سرعت و چگونگی گذاراین مراحل به عوامل مختلفی ارتباط پیدا می کنند مثلا سطح تحصیلی و نقش مادرو سیستم آموزشی او- فقر یا غنای زبانی و فرهنگی خانواده- عوامل ارثی یا محیط قبل از تولد – تک زبانه یا چند زبانه بودن خانواده ومحیط اجتماعی نزدیک به کودک عواملی هستند که به مراحل زبان آموزی کودک کمک می کنند. میزان تعامل روزانه با کودک نیز تاثیر زیادی در این یاد گیری های اولیه دارند. یعنی هرچه مادر و یا دایه کودک با او روشن و صحیح صحبت کند ، کودک هم تشویق به آموختن می شود….. متخصصین زبان شناسی از جمله نوآم چامسکی Noam Chomsky(۲۰۰۲- ۲۰۰۶ ) معتقد است که :” نوزاد انسان، دارای استعداد مادرزادی زبان آموزی است واین استعداد جهان شمول است. این فیلسوف ودانشمند که ازپر آوازه ترین زبان شناس دانشگاه هاروارد در آمریکاست، روی Language Acquisition Devices یا سیستم های تعبیه شده زبان آموزی کودکان تکیه می کند که کودکان به طور فیزیکی و روانی دارای سیستم ها ی مادرزادی هستند که زبان آموزی را برای آنها ممکن می سازد.”
این توانایی ارثی به کودک کمک می کند تا زبان محیط خود را فرا بگیرد، درونی کند و به آن معنا بدهد. یادگیری زبان ابتدا درارتباط تنگاتنگ با مادراز طریق تقلید و سپس در متن خانواده، مدرسه و اجتماع، از طریق تقلید کردن و آموزش مستقیم و تدریجی وبا کمک سیستم های یاد گیری مبتنی برپاداش و تنبیه، فرا گرفته می شوند.
زبان مادری یا زبان اول و ارتباط آن بامغز
چرا زبان مادری مهم است وچه ارتباطی با رشد مغز و شخصیت دارد؟
سرو مغزکودک جزاولین ارگان بدن است که رشد می کند و اندازه آن درهنگام تولد، تقریبا نصف اندازه کل بدن است. چون مسیر رشد کودک ازبالا به پایین وازدرون به بیرون است، لذا سروقلب اولین بخش های بدن هستند که رشد می کنند و این تکامل و رشد، درسالهای اولیه بسیارسریع تروحساس ترهستند. لذا مغز کودک نسبت به سایراعضائ بدن رشد بسیار سریعی دارد و بیشترآماده گرفتن و تولید تصویرهای ذهنی است. در هنگام تولد مغز کودک یک چهارم رشد طبیعی خود را کرده است و در ۲ سالگی ۷۵% رشد طبیعی خود را پشت سر گذاشته و در۷-۸ سالگی، تا ۹۰% اندازه مغزیک بزرگسال رشد کرده است ودر نوجوانی کامل می شود.(یعنی به وزن ۱۵۰۰-۱۳۵۰ گرم می رسد). مغز کودک در دوره نوزادی، از صد بلیون نورون های مغزی تشکیل شده است.(Nelson , ۲۰۱۱ ) رابطه رشد مغز کودک با توانایی های ذهنی و زبانی کودک یک رابطه همبستگی است. یعنی هردو باهم رشد می کنند. بدین معنی که رشد یکی باعث رشد دیگری نیست بلکه رابطه هر دو برهمدیگر، یک رابطه تاثیر و تاثر متقابل است نه یک رابطه علت و معلولی. رشد مغز کودک ، هماهنگ نیست. قسمت هایی از مغز زودتر رشد میکنند. مثلا، نزدیک ترین منطقه به نخاع زودتر رشد می کنند. ابتدا، قسمت های مغز پایینی (Hind Brain) و سپسس قسمت های مغز میانی (Mid Brain) و در آخر قشر فوقانی مغز( For Brain) به رشد می رسند که این بخش مغز، به رشد زبان وذخیره سازی کلمات و کاربرد اعداد – تصاویرو مفاهیم، ارتباط زیاد دارد. رشد مغز و ارتباطات بین نورون های مغز بر رشد زبان آموزی کمک می کنند و آموختن زبان نیز به نوبه خود به رشد مغز و توانایی های هوشی و توانایی های یاد گیری کودک اثرمی گذارند. تصویر زیررشد سنی کودک دررابطه با رشد ارتباطات سلول های مغزدردوران نوزادی(Infancy)را نشان می دهد. می توان به وضوح دید که ارتباطات بین سلولی مغز کودک در ۲ سال اول زندگی بسیار سریع و تکاملی و رو به پیچیدگی است.
ارتباطات نورونی مغز کودک در هنگام تولد- یکماهگی- سه ماهگی- ۵/۱سالگی و دو سالگی که سن سخن گفتن است ، به تصویر کشیده شده اند. این تغییرات، فیزیکی (Structural) است. همراه با این تغییرات نورونی، عملکرد( Function) مغزهم تغییرمی کند. ( این نمودار از کتاب درسی دانشگاهی رشد کودک از شرکت Mc Graw Hill.سال ۲۰۱۱ گرفته شده است).
گسترش خزانه لغات، حافظه کلامی، درک مفاهیم و کاربرد لغات در بیان فعالیت های ذهنی و احساسات، درارتباط کلامی و اجتماعی با دیگران تحت تاثیر رشد مغزاست وهرچه مغزوسیستم مرکزی اعصاب رشد می کند کودک درخانه، مهد کودک و مدرسه هم بهتر یاد می گیرد و نسبت به افکارواحساسات و نیازهای خود آگاه تر می شود و آنها را بیشتر و بهتردرکنترل گرفته و سازماندهی می کند. این یادگیری های جدید نیز به نوبه خود، رشد مغز و فعالیت های ذهنی کودک وهوش عمومی و شخصیت اورا تکامل می بخشند. تفکر، افعال ارادی، برنامه ریزی، مقایسه کردن، تشخیص ، سخن گفتن، و ترکیب کلمات و جمله سازی، بیشتر در قسمت نیمکره چپ مغز متمرکز هستند. اگر این قسمت مغز آسیب ببینند ، زبان آموزی، سخن گفتن، و قدرت مفهوم سازی کودک نیز دچار اشکال جدی می شوند. ویگوتسکی(۱۹۶۲,۱۹۷۸,۱۹۸۷ ) نشان می دهد که “آموختن کلمه به کودک کمک می کند تا درذهن خود به آن کلمه معناهای بسیار بدهد مثلا همین که کودک واژه ماما یا Mommy را یاد میگیرد مفاهیمی چون گرما، غذا، آرامش، امنیت، لالایی وحتی خواب و .. و.. در ذهن او ساخته و پرداخته می شوند.” اگراین مفاهیم با عواطف کودک همراه شوند، درحافظه دراز مدت کودک زمینه ساز تفکر، تخیل، خلاقیت و هوش او می شوند که در تطابق اجتماعی وسازگاری با محیط زندگی کودک نقش اساسی خواهند داشت. همین پروسه هم کم وبیش درافراد مهاجرو تبعیدی که وارد فرهنگ و حوزه زبانی متفاوت می شوند، نیز اتفاق می افتد.
مهاجران و تبعیدی های ایرانی دراروپا وآمریکا با چنین تجربیات مشابهی رو برو می شوند. آنها نیز برای بقا زندگی و سازگاری اجتماعی، ابتدا کلمات جدید انگلیسی یا فرانسوی را می آموزند و به آنها مفهوم ومعنا می دهند. هرچه گستره این کلمات و مفاهیم بیشترشده و با عواطف مثبت همراه شوند، شخص را در سازگاری مجدد در حوزه فرهنگی و زبانی جدید آماده ترمی کنند ودوران یاس و تنهایی را کوتاه تر می نمایند. چرا که زبان از مهمترین عناصر تشکیل دهنده تفکر،عاطفه، روابط اجتماعی، فرهنگ و زندگی است. دانشمندانی که روی مغز وزبان ورابطه این دو مطالعه کرده اند، به نتایج جدیدی دست یافته اند که واقعا شنیدنی هستند. این گروه ازمحققین ثابت می کنند که زبان مادری یا زبان اول، بخش متفاوتی ازقشر فوقانی مغز را اشغال می کند وآن بخش از مغز که مرکز آموزش زبان مادری یا ( زبان اول) است، در رابطه با ضربه های مغزی مقاوم تراست. زبان دوم در بخش دیگری ازقشر فوقانی مغز (Cortex) متمرکزمی شود. لذا آسیب های مغزی سبب اختلال شدید در یکی از این دو زبان می گردد. در سکته های ایسمیک مغزی، آسیب وارده برناحیه زبان دوم رایج تراست. و شخص آسیب دیده معمولا در ابتدا تواناییهای زبان دوم را از دست داده و فراموش می کند. درحالی که هنوز قادراست با زبان اول خود یعنی زبان مادری صحبت کند.*
بعضی از روان شناسان کودک ازاین هم جلوتررفته اند و ثابت می کنند که زبان مادری از دوران سوم حاملگی بخصوص بین هفته های بیست وچهارم تا تولد شروع می شود چرا که مغز جنین در این دوره می تواند به محرک های صوتی مادروکیفیت صدای اطراف مادر واکنش نشان دهد. دکتر Nelson و همکارانش در سال ۲۰۰۶ و۲۰۱۱ با وصل کردن۱۲۸ الکترود ظریف و حساس، درمغز کودک تازه متولد شده، امواج مغزی آنها را مورد مطالعه دقیق قراردادند و مشاهده کردند که کودکان نوزاد به درستی می توانند صدای مادر را از صداهای دیگر تشخیص دهند و حتی این کودکان درخواب نیزمیتوانند چنین واکنش های مغزی را نشان دهند. با توجه به این که مغز کودک با ۱۰۰ بلیون سلول عصبی فقط یک چهارم یعنی ۲۵% رشد خود را طی کرده، ولی هنوز نخاع بخشی از کار مغز را انجام می دهد و باز تاب های غیر ارادی مختلف کودک را سازمان می دهد*… روان شناسان ژاپنی هم به این پدیده توجه کرده اند واز آن فراتر می روند و می گویند که در دوره بارداری صدای موسیقی آرام، صحبت کردن ملایم مادر با جنین و قصه خواندن ولالایی او، روی سیستم عصبی – مغزی کودک اثر می گذارد واولین رابطه عاطفی کودک با مادریعنی attachment را به وجود می آورد که بعدها زمینه مناسب برای آموزش زبان مادری و یادگیری های دیگر می شود.*
دکتر حسن عشایری عصب شناس مجرب و چند زبانه ایران اعتقاد دارد که :” زبان اول فقط سخن گفتن نیست بلکه هوش هیجانی وعاطفی انسان نیز هست. هر زبان بارعاطفی، تاریخی و فرهنگی خود را دارد. لذا زبان اول اساس تفکر،عواطف ، موسیقی و حتی محتوای خواب انسان را تشکیل می دهد. ”
زبان آموزی کودکان ۵ مرحله را طی می کنند که روی همدیگر اثر می گذارند:
صدا سازی از طریق گوش کردن و نگاه کردن – Phonology
کلمه سازی از طریق ترکیب صدا ها و معنا دادن-Morphology
جمع و ترکیب کلمات برای معنی خاص هدف خاص –Syntax
جمله سازی کامل برای بیان یک مطلب خاص-Semantic
کاربرد جملات در زمان های مختلف برای ارتباط کلامی – Pragmatic شنیدن و گوش کردن از ماه های پنجم و ششم حاملگی شروع میشود و از زمان تولد تا ۱۸ ماهگی سایر حس ها به کمک کودک می آیند مثل لمس کردن، چشیدن، بوییدن، دیدن و با چشم، شئی متحرک را دنبال کردن وحتی تقلید کردن شکلک های مادر. نرون های عصبی که در تمام بدن پراکنده هستند، این محرک های حسی را گرفته و به سرعت ( ۱۰۰ متر در ثانیه) آنها را از از طریق سیستم گسترده شبکه عصبی، به شکل امواج الکتریکی و سپس به شکل کد های شیمیایی،( Chemical Signals ) اول به نخاع و سپس به قسمت زیرین مغز Amygdala یا قسمت بادامی شکل مغزکودک می رسانند و باعث واکنش های عاطفی و احساسی کودک می شوند. در اوایل ۱۸ ماهگی قسمت های میانی مغز( (Midbrain وسپس قشر فوقانی مغز( Cortex) سریع رشد می کنند و ارتباطات نورون های مغزی بیشتر وبیشتر برقرار می شوند. ذخیره سازی این حس ها آرام آرام شروع می شوند وکودک در ۵ ماهگی اسم خود را تشخیص می دهد ودر یک سالگی حدود ۵۰ کلمه ودر۲ سالگی حدود ۲۰۰ کلمه را در مغز خود ذخیره کرده است و این کلمات عمدتا کلماتی هستند که با زبان مادری کودک و درارتباط تنگاتنگ با مادر یا نزدیکان کودک، فرا گرفته می شوند. (Santrock, General Psychology. ۲۰۱۰ pp.۱۱۴-۱۱۷).
در این دوره است که پایه های زبان آموزی کودک شروع می شود. کودک در ارتباط تنکاتنگ با مادر صدا سازی را از مادر تقلید کرده وآنها را با هم ترکیب کرده و صداهای با معنی می سازد. اول صدای ( ما) یا (نا) تا به (ماما) یا ( ننه و نا نا) می رسد. تمام این پروسه آن طور که ویگوتسکی،( (Vygotsky روان شناس معروف روسی می گوید درفضای خانواده، درارتباط تنگاتنگ مادر- کودک (Zone of Proximal Development) شکل می گیرد و آموزش زبان اول یا زبان مادری آموخته می شود. ابتدا تک صدایی بعد دو صدایی و بعد چند صدایی و بالاخره کلمه و سپس معنی دادن به کلمه و چندی بعد ترکیب دو یا سه کلمه بدون فعل برای رساندن یک مفهوم جا می افتد. مثل : ماما آب و یا ننه سو. در حدود ۱۸ ماهگی یا کمی کمتر، اولین جمله کامل به زبان می آید و کودک آرام آرام به کاربرد وترکیب جملات آشنا شده، لهجه و گویش مادری را در محیط تقلیدی- آموزشی خانواده فرا می گیرد وحنجره و سیستم صدا سازی خود را با آن ها تطبیق می دهد.
شاید جالب باشد تا خوانندگان وعلاقمندان را به این نکته توجه بدهم که : ۷۰ تا ۸۰ در صد مشاهدات بالینی و طبیعی روان شناسان کودک، چنین نشان داده اند که اولین واژه به کار رفته در فرهنگ ها و زبان های مختلف واژه “ماما”،” ننه “و”مامی” و مادر” mother” بوده است نه” بابا” یا “آتا “وِیا “Daddy . چرا که معمولا، مادر از هر کس دیگر به محیط حسی کودک نزدیکتراست اما اگرپدراین نقش را داشته باشد اولین کلمه با پدر یا بابا و Dad و Daddy شروع خواهد شد. برای همین است که اولین زبان را زبان مادری یا mother tongue نام نهاده اند نه زبان پدری یا طایفه ای و یا کشوری. از۳ سالگی به بعد، کودک به اشکال پیچیده ترزبان آشنا می شود و با کاربرد کلمات و جملات، همخوانی نهاد و گزاره یاهمراهی فاعل و فعل، حروف اضافه، و به نقش صفت و قید آشنا ترشده و پا را ازمحدوده خانواده بیرون می گذارد. گسترش خزانه لغات، بطور چشمگیری گسترده تر می شوند بطوری که کودکان از از ۱۸ ماهگی تا ۶ سالگی ، به طور متوسط درهرساعت بیداری، یک کلمه جدید می آموزند ودرسن ورود به کلاس اول ، حدودا ۱۴۰۰۰ کلمه ذخیره کرده اند.(Clark ۱۹۹۳). گذارازمحیط خانواده به بیرون خانواده، و ورود به مهد کودک و مدرسه، ازحساسترین تغییرات محیط اجتماعی و پروسه اجتماعی شدن کودک و هویت یابی کودکان است. اما این گذاربرای کودکانی که ازحوزه زبان مادری به حوزه زبانی- اجتماعی دیگری می روند، بسیار پرتنش تر، نا آشنا تر وگاهی ترس آورترخواهند بود. کودک به ناگهان احساس می کند که محیط جدید، بسیارنا آشناست واو مهارت های کلامی واجتماعی لازم را برای تطابق وهمنوایی با محیط جدید را ندارد. مشکل آن وقت دو چندان می شود که معلمین ویا کودک یاران جدید، ازفرهنگ و زبان کودک بیگانه بوده و آموزش های لازم را جهت آسان ترکردن ولذت بخش کردن این گذاراسترس زا را نداشته باشند. در چنین حالتی کودک، ازمحیط جدید دلزده و نسبت به آموزش زبان دوم، مقاوم و حتی فراری می شود. شاید به همین دلیل است که درصد کودکان فراری از مدرسه یا ترک تحصیل کرده ها دراستان های حاشیه ای و قومی ۱۰ برابر کودکان تهرانی، اصفهانی و شیرازی هستند. کودکانی که ازابتدا پروسه زبان آموزی را در یک زمان با دو زبان شروع می کنند ویا با یک مادردو زبانه و یا مادر و پدرهرکدام به زبان دیگری با کودک صحبت و زندگی بنمایند، گذارآرام تری را از خانه به مدرسه تجربه می کنند. دراین حالت، کودک به طور مساوی با دو زبان صحبت خواهد کرد محیط زبانی مدرسه نا آشنا ودرد آورنخواهد بود. در چنین حالتی بنا به تحقیقات دکتر آلن دیویس*، کودک توانایی آن را خواهد داشت تا فقط از یک قسمت قشر فوقانی مغز(Cortex ) جهت جایگزینی لغات و حافظه استفاده کند و این گونه کودکان درکل در توانایی های تفکرواستدلال ازکودکان تک زبانه همسن، پیشرفته ترعمل می کنند چرا که هر زبان سمبل ها ومفاهیم مختلفی را در خود دارند و کودک دو زبانه قبل ازاستفاده از کلام، این مفاهیم را درذهن خود مقایسه و حلاجی کرده و سپس بیرون می دهد. قدرت استدلال و مقایسه کردن در این کودکان بطور معنی داری پیشرفته تر است. کودکان دو زبانه و یا سه زبانه دیر ترازکودکان یک زبانه به سخن گویی می رسند و گاهی تا دو نیم سالگی و حتی تا ۳ سالگی حرف نمی زنند که البته طبیعی است به شرطی که کودک مفاهیم لغات را درک کرده و دستورات والدین را بفهمد و نام اشیا را با اشاره نشان دهد. شاید جالب باشد تا به این نکته نیزاشاره کنم که آسوری های مقیم رضاییه ازهمان اوایل تولد کودک، همزمان ۳ زبان مختلف را با کودکان خود صحبت می کنند و کودکان درشرایط مساوی آموزش زبان، تورکی، آسوری، فارسی را به یک میزان وبا مهارت مشابه یاد می گیرند. روان شناسان کودک و زبان شناسان نیزتاکید می کنند که : در دو سه سال اول زندگی، انعطاف پذیری(Flexibility) مغز به کودکان این امکان را فراهم می کند تا چندین زبان را دریکجا و به یک میزان یاد بگیرند و ازنظرعلمی هیچکدام زبان دوم نخواهند بود. انجمن توانایی های شنیداری، گفتاری و زبان آموزی درآمریکا، نیز چنین نتیجه گیری کرده است که مهارت درآموزش زبان دوم و یا سوم، زمانی آموخته می شود که کودک درآموزش زبان اول به مهارت نسبی رسیده باشد. یعنی آموزش صداها، کلمات جمله ها در زبان اول، امکانی است سریعتر برای آموزش زبان دوم. مثلا در این مورد خاص، کودکان قشقایی اول زبان مادری خود ترکی قشقایی را فرا می گیرند وهرچه تواناتر باشند بهتر می توانند زبان دوم یعنی فارسی را یاد بگیرند که دراین صورت زبان فارسی به زبان رسمی یا زبان دوم تبدیل می شود واگرکودک درهردو زبان اول ودوم مهارت بیشتری پیدا کند وازسنین جوانی به آموختن زبان انگلیسی که زبان سوم و یا زبان جهانی است، روی آورد، در این زبان نیزمهارت پیداخواهد کرد. باید دراین جا تاکید شود که پروسه زبان آموزی درارتباط تنگاتنگ با پدیده اجتماعی شدن یا Socializationکودک و پروسه فرهنگی شدن یاacculturation اوهمراه است و اگر محرک های محیطی زبان محدود شوند، پروسه زبان آموزی خزانه لغات هم محدود خواهد شد. یعنی که هیچ کودکی درخلا زبان را یاد نمی گیرد. زبان آموزی، بخصوص زبان دوم و سوم درمتن جامعه(Context) ودربرخورد روزانه برای حل مشکل و سازگاری و تطابق با نیاز های اجتماعی وفرهنگی موجود آموخته می شوند. بنابراین معلم ها و سیستم آموزش و پرورش این پدیده اجتماعی شدن را در چهارچوب روش ها و برنامه های دقیق و سیستماتیک اجرایی می کنند. تحقیقات Pollak وهمکارانش در ۲۰۱۰ نشان می دهند که رشد مغز کودک و ارتباطات سلولی بخش های ۴ گانه مغز در دوران کودکی یعنی تا ۳ سالگی بسیار حساس اند و سریع رشد می کنند. محرومیت های حسی دراثر فقر فرهنگی- آموزشی واقتصادی باعث محدود شدن رشد کورتکس(cortex ) مغز می شود ودر توانایی های ذهنی و یادگیری کودکان اخلال ایجاد کرده و باعث عقب افتادگی می گردد. شاید بیراه نباشد که این فرضیه را چنین تعمیم دهیم که: فقر فرهنگی، ناتوانی زبان درخلق مفاهیم جدید، می تواند عاملی در نارسایی تفکروپایین بودن بهره هوشی افراد یک جامعه نقش اساسی داشته باشند.
دو تصویر بالا برگرفته ازاسکن های مغز دوکودک است(۲۰۱۱). تصویر دست چپ، تصویر مغز یک کودک عادی است که در محیط عادی بزرگ شده و نقاط قرمزو نارنجی درسطح غشا مغزی نشان ازفعالیت مغز، جریان خون و اکسیژن و سوخت وسازبیشتراست. اما تصویر دست راست مربوط به کودکان پرورشگاهی درکشور رومانی است که سالها بدون توجه و محرومیت های حسی ( دیداری- شنیداری و…و….و…) در گوشه ای افتاده بودند و بطورمعنی داری مغزهای عقب افتاده داشتند.
دراین نمودارخطی، رابطه سن و پیچیدگی قسمت های مختلف غشا مغزی( cortex) وارتباطات سیناپتیک مغزنشان داده شده اند(۲۰۱۱ ). کرتکس بینایی دریک سالگی، کرتکس شنوایی در ۳ تا ۵ سالگی و توانایی های استدلال در ۷تا ۸ سالگی بیشترین رشد خود را می کنند. درآمریکا وزارت آموزش و پرورش، معلم های خاص دوزبانه را تربیت می کنند تا به محض ورود مهاجرها، کودکان آنها را برای مدتی در کلاس های مخصوص زبان آموزی ثبت نام کنند واین معلمان متخصص که به E.S.Lیا(English as Second Language) شناخته می شوند درمدت ۶ ماه تا یکسال، به این کودکان و یا نوجوانان تازه وارد انگلیسی می آموزند وآنها را آرام آرام به کلاس های عادی می برند و معمولا برای هریک، کودکی را نیزمسئول می کنند تا دانش آموز تازه وارد را در کلاس، زمین بازی و یا در ناهارخوری راهنمایی کند تا بر ترس و تنهایی خود غلبه کرده و با محیط ، زبان و فرهنگ جدیدآشنایی و تطابق پیدا کند. بر اساس این داده های علمی و تجربی است که آموزش پرورش ایالتی کالیفرنیا سالهاست سیستم آموزش پیش دبستانی ودبستانی را همزمان با دو زبان اسپانیولی وانگلیسی شروع کرده و کودکان درسه سالگی تحت آموزش معلمان آموزش دیده دو زبانه به فرا گیری دو زبان در یک زمان مشغول می شوند که این سیستم آموزشی را آموزش وپرورش دو زبانه (Dual languages) نام نهاده اند واین محصلین را کودکان دو زبانه یا (Bilingual)می نامند.
به هرحال، از هر طریق که نگاه کنیم چه ازدیگاه روان شناسان کودک و چه از دید گاه متخصصین مغز واعصاب به همان نتایجی می رسیم که روان شناسان مشهوری چون : پیاژه Piaget، اسکینرSkinner، ویگوتسکیVygotsky و زبان شناس معروف معاصر، نوام چامسکی Noam Chomsky بدان رسیده اند. البته با تفاوت هایی: پیاژه روی واکنش متقابل کودک روی دنیای بیرون انگشت می گذارد و او معتقد به فعال کردن سیستم های حسی- حرکتی کودک است و اسکینر روی محیط خانه و محرکهای بیرون که با تقویت و پاداش همرا ه هستند و ویگوتسکی روی نقش مادر و دیگر بزرگسالان که راهنمای کودک هستند وازطریق آموزش کلمات، به زبان آموزی وفرهنگی شدن کودک تکیه می کند. نتیجه گیری:
با توجه به داده های علمی و تجربی و آزمایشگاهی متعددی که در دست داریم ( که قسمتی از آنها به اجمال در این جا بیان شده ) ، می توانیم چنین نتیجه گیری کنیم که : آموزش زبان مادری در بین اقوام، ملیت ها و گروه های اجتماعی در کشور ما ایران، نا قص و به شکلی آگاهانه و یا نا آگاهانه متوقف شده است.
یعنیآموزش زبان اول که پایه و اساس یادگیری زبان رسمی ما ( فارسی) و زبان بین المللی ما ( انگلیسی) است ، در همان اوان کودکی درجا زده است وهرگز به سطح عالی ترفرا گیری زبان یعنی خواندن و نوشتن و ارتباطات نوشتاری نرسیده است. زبان های کردی، ترکی، بلوچی، عربی، آسوری، و ترکی قشقایی، وده ها لهجه و زبان دیگردرحد شفاهی یا شنیداری مانده اند وکمتربه خواندن ونوشتن و تولید فکررسیده اند. این زبان ها امکان حیات و تولید زبانی و پایایی فرهنگی را ازدست داده و راه استحاله در زبان فارسی را می پیمایند. وقتی زبان به اضمحلال برسد ، فرهنگ نیز آرام آرام منحل خواهد شد.چون زبان است که فرهنگ را از نسلی به نسل دیگر منتقل می کند. هنوز به درستی روشن نشده است که: این پروسه انحلال زبان های دیگرتا چه میزان آگاهانه، سیستماتیک و با برنامه است وتا چه میزان ناشی ازنا آگاهی وعدم مسئولیت ملی برنامه ریزان کشورمی باشد. لازم است که با تکیه برمطالعات میدانی و مشاهدات دقیق علمی، به این تراژدی که منجر به تحلیل رفتن فرهنگ های دیگر می شود پاسخ شایسته و راهکارهای بایسته ای فراهم شوند. البته، زبان فارسی هم به نوبه خود به تدریج، در تولید فرا آورده های فکری، هنری وعلمی، نا رساترو ناتوان ترمی شود. وهمچنان مورد هجوم زبانهای مسلط ترانگلیسی، فرانسوی و عربی قرار گرفته است.
آمارهای مسئولین حکومت جمهوری اسلامی نشان می دهند که حدود ۲۰ ملیون ایرانی زیر خط فقراند. فقر اقتصادی باعث فقر فرهنگی می شود و فقر فرهنگی منجر می شود به فقر زبانی و فقر زبانی نیز فقر هوشی را در پی دارد. با تکیه بر آمار وزارت آموزش و پرورش درسال ۱۳۹۳ حدود ۱۰ ملیون از کودکان واجب التعلیم این کشورازامکان تحصیل رایگان و رشد شخصیت و رشد مغزی خود محرومند.
به همین دلیل است که از ۱۰ ملیون بی سواد بزرگسال وغیر محصل ایران درحال حاضر، اکثریت قریب به اتفاق آنها به اقوام و ملیت های ایران تعلق دارند. وزارت آموزش و پرورش ایران، آمارتکان دهنده ای را ازسال ۱۳۹۱ در دست دارد که نشان می دهد که “۲۰ ملیون از جمعیت بالای ۶ سال ایران، بی سواد مطلقند و یا به قول قدیمی ها کوره سوادی دارند ” نسبت بی سوادی این توده عظیم انسانی درمناطق غیر فارس زبان ایران واستان های مرزی ایران و اقوام و ملیت های غیر فارس، بسیار تکان دهنده و مایوس کننده است. چرا که به گفته وزیر کشور ایران نزدیک به ۱۵ درصد جمعیت کل ایران «در مناطقی زندگی میکنند که شرایط اولیه زندگی را ندارند و کسی اعمال نظر به این مناطق نداشتهاست.” مرتضی میرباقری گفته است یکی از علتهایی که به بروز این مسائل منجر شده، نظام برنامهریزی در ایران است. در عین حال از ۳۱ استان، و ۱۲۰۰ شهر در کشور، امکانات تنها در شش استان، و ۲۰۰ شهر متمرکز شدهاست.
اگر قبول کنیم که ۵۰%کودکان ایران ، در خانواده هایی بدنیا می آیند که زبان شان فارسی نیست، بنابراین چند زبانگی بودن در ایران استثنایی نیست، بلکه پدیده ای عادی و واقعی است . لذا سیستم زبان آموزی و آموزش و پرورش هم وظیفه دارد که آموزش زبان مادری را بر سمیت شناخته و اسباب وکادر لازم را جهت تقویت زبان مادری فراهم کند، که چنین نیست.
این گونه تبعیض های آموزشی به اتحاد و وفاق ملی اقوام وملیت های ساکن ایران آسیب های کاری وارد کرده و نه تنها، میثاق جهانی مجمع عمومی سازمان ملل را در برسمیت شناختن زبان مادری و آموزش آن را زیر پا نهاده (که خود جمهوری اسلامی در سال ۲۰۰۸ آن را امضا کرده است) بلکه، اصل ۱۵ قانون اساسی جمهوری اسلامی را نیزنا دیده گرفته است که:” استفاده از زبان های محلی و قومی را در مطبوعات و رسانه ها آزاد دانسته وتدریس زبان های مادری را در دانشگاه ها به رسمیت می شناسد. ” آموزش زبان مادری، درراستای بالا بردن ذخیره هوشی کودکان ما ودرجهت تقویت (زبان رسمی) ما فارسی است و می تواند درراستای تقویت تمامیت ارضی میهن ما باشد. بی توجهی عمدی و یا نا آگاهانه براین ضرورت فرهنگی، مصداق تبعیض غیر قانونی و درخدمت اختلال دراتحاد ملی ماست که هم جرمی است سیاسی وآموزشی وهم فرهنگی..
حکومت های فارس چه دردوران پهلوی ها و چه در دوران جمهوری اسلامی، به بهانه تمامیت ارضی محدودیت نا عادلانه و تبعیض آلودی را درحق این زبانها به اجرا درآورده اند وغافل ازآنند که ادامه این سیاست ها وبرنامه ریزی های تبعیض آلود، ضربه های جبران ناپذیری را بر تمامیت کشورو وفاق ملی و ذخیره هوشی و عاطفی ما فرود خواهد آورده خود عامل و بانی تجزیه طلبی است. وزارت آموزش و پرورش ما نتوانسته است تمام کودکان این سرزمین را پوشش آموزشی داده و انسان اندیشه ورز و فرهنگی و مدارا جو با عواطف سالم پرورش دهد. لذا این وزارتخانه ازوظیفه اصلی خود شانه خالی کرده است و آکاهانه و یا ناآکاهانه، باعث ضعیفتر و نا رسا تر وآلوده تر شدن زبان فارسی یا (زبان رسمی ) ما هم شده است.
وقت آن رسیده تاچشم ها را بازو وجدان های خفته را بیدار کنیم. طبل نفاق افکنی و تبعیض قومی و زبانی را در کشور ایران به پایان برسانیم ودست دوستی واحترام متقابل را به سوی اقوام تحقیر شده و زبان های فراموش شده دراز کنیم و با یک پوزش خواهی ملی، به تمام مردم این مرزوبوم که قربانی سیاست های نا آگاهانه و نا عادلانه مرکز گرایان شده اند، اطمینان دهیم که ایران کشوری چند ملیتی و چند زبانه بوده و خواهد بود. باید پذیرفت که همه کسانی که در محدوده جغرافیای ایران زنگی می کنند و مالیات می دهند، ایرانی هستند و دارای حقوق مساوی شهروندی. هیچ زبانی بر زبان دیگر و هیچ قومی بر قوم دیگروهیچ مذهبی بر مذهب دیگربرتری وسالاری ندارد. باید درعمل ثابت کنیم که آماده جبران فرصت های بر باد رفته کودکان فراری ازمدرسه و اجتماع هستیم و با تلاش مضاعف بخواهیم که به این درد های کهنه التیام ببخشیم و چنان برنامه ریزی کنیم که در یک فرصت زمان بندی واقعی ومشخص، کودک بلوچ در حد یک کودک اصفهانی، شانس آموزش مساوی و قبول شدن دردانشگاه وامکان دست یابی به شغل و کسب و کارمشابه را داشته باشد و کودک قشقایی درحد یک کودک شیرازی سعدی بخواند ودر همان حال، از خواندن ماذون و شهریار، به همان قدر لذت ببرد که یک کودک شیرازی با خواندن سعدی.
امروز سیاست ملی و ایرانی ما در رفع این تبعیض های کهنه، معنا پیدا می کند نه در جنگ با عربستان و یا اسراییل وسرشاخ شدن با این و آن ویا لشکرکشی به اینجا و آنجا.
آخر کجای این کارعیب دارد اگر ایرانیان ترک زبان با باز نگری الفبای واحد تورکی بخواهند در کنار آموختن زبان فارسی، امکان این را داشته باشند تا زبان مادری خود را در سطح خواندن و نوشتن و فکر کردن نیزفرا بگیرند؟ آموزش زبان تورکی با مواد درسی وا حد و سراسری و کتاب های درسی واحد تحت آموزش معلمان تربیت شده دو زبانه، قابلیت اجرا شدن در سرزمین هایی که اکثریت تورک زبان دارند عملی است و فرهیختگان تورک که هم به زبان تورکی و هم به زبان فارسی و نحوه تدریس آن آشنایی دارند می توانند مسئولیت های آموزشی، تکنیکی، مشورتی واجرایی این مهم را به دوش بکشند. لذا دراین صورت آموزش زبان تورکی می تواند چون زبان های انگلیسی، فرانسه یا عربی به عنوان زبان اختیاری دوم درسطوح ابتدایی تا دانشگاه تدریس شود. بدیهی است که دست اندر کاران آموزش وپرورش کشور، هیات وزیران، نمایندگان مجلس، سازمان برنامه و بودجه ودرحقیقت تمامی بدنه دولت، مسئولیت عمده را جهت جا انداختن چنین فلسفه آموزشی و تهیه بودجه و کادرهای اجرایی چنین طرح عملی (کوتاه مدت – دراز مدت) وعد التمندانه را به عهده دارند و نمی توانند از مسئولیت این ضرورت مسلم ملی و شهروندی شانه خالی کنند.
ما را و ایران را بشارت باد به چنین روزهای روشن.
اشکبوس طالبی – معلم عشایری قشقایی – پریروز
معلم دبیرستان ودانشگاه درتبریز – دیروز
و مدرس و تحلیلگرروان شناسی و کودکان استثنایی در آمریکا – امروز
مریلند- بهمن ماه ۱۳۹۴ شمسی
منابع:
۱. A. Davies, Bilingual Education and Bilingualism; ۲۰۰۳
۲. American Speech-Language-Hearing Association ۱۹۹۷-۲۰۱۳
۳. MIT Encyclopedia of Cognitive Sciences, Cambridge, MA; MIT Press. ۸۰-۸۱
۴. Junque. C. P. Vendrell and J. Vendrell, Aspects of Bilingual Aphasia; Oxford; Pergamon; ۱۹۹۵
۵. John W. Santrock, Life Span Development ۱۳ Edition; ۲۰۱۰; McGraw Hill; USA
۶. Vygotsky. L. S. (۱۹۳۴/۱۰۶۲). Thought and Language. Cambridge, MA:MIT Press.
۷. Chomsky.N.( ۲۰۰۶).Language and Mind(۳rd ed.).New York: Cambridge University Press.
۸. Chccarelli.S. (۲۰۱۳).General Psychology(۴th ed.).NJ: Pearson Com.
۹. Nelson, C. A. (۲۰۱۱).Brain Development and Behaviors. Rudolph’s pediatrics (۲۲nd ed.). New York: Mc Graw Hill.
۱۰. سیری در تاریخ زبان و لهجه های تورکی. دکتر جواد هیات
۱۱.گزارش آ قای علی باقر زاده معاون وزارت آموزش و پرورش اسفند ۱۳۹۱ روزنامه مهر
۱۲. گزارش آقای مرتضی میرباقری قائم مقام وزیر کشور در دولت روحانی. بهمن ماه ۱۳۹۴
۱۳. عشایری . حسن . (۱۳۹۴). زبان مادری و رابطه آن با رشد هوش عاطفی. گفتگو با اصغر زارع کهنمویی (شرق)