تحلیلها و گزارشهایی که این روزها از حوادث و رویدادهای داخل و خارج از کشور در شبکه های اجتماعی و رسانه های داخل و خارج از ایران ارائه می شود می توان دریافت که دو زبان، دو ترجمه یا دو فرهنگ لغت عمومی بکار برده می شود. که اغلب مردم می توانند با نگاه به این دو زبان گزارشگر یا تحلیلگر و تحلیل و گزارش ایشان را مورد بررسی قرار دهند و نسبت به کنش و روش آینده خویش اقدام کنند. زبانهایی که به کار برده می شود غالبا ترجمان دو بیان در جامعه هستند. یکی بیان آزادی است و دیگری بیان قدرت. یکی زبان خاک است و انسان و دیگری زبان آتش است و شیطان.
یکی حقیقت می طلبد و دیگری مصلحت را توجیه می کند.
یکی بر حقوق ملی استوار است و دیگری منافع ملی را خواهان است.
یکی هدف و آرمان و الگو شدن را بر استقلال و آزادی و رشد و بقا می خواهد و دیگری هدف و آرمانش دستیابی به قدرت به هر وسیله ای است.
یکی شادی را طبیعت انسان می داند و دیگری انسان و طبیعت را همواره غمگین ثمر می دهد.
یکی زبان استعدادها و توانایی هاست و دیگری زبان مقایسه و تخریب و تعذیب و تهدید و تحمیق.
یکی زبان برابری است و دیگری زبان تبعیض.
یکی زبان احترام است و دیگری زبان توهین.
یکی زبان راستی و درستی است و دیگری زبان زور و خشونت.
یکی ایستادگی بر حق و خود مسئول شناسی و تغییر کردن را بشارت می دهد و دیگری ترس از حرکت و پذیرش وضع فعلی.
یکی خشونت زدایی می کند و دیگری جز با بکار بردن خشونت نمی تواند به حیات خویش ادامه دهد.
یکی برای حقوقمند زیستن میکوشد و دیگری با حق میستیزد.
زبان یکی شفاف است و دیگری زبانش مبهم.
یکی میداند روش هر حقی عمل به آن حق است و دیگری بنام حق، زور بکار میبرد و نمیداند هدف در روش بیان میشود.
یکی به شجاعت می خواند و دیگری به ترس.
یکی به خلق بدیل خویش تواناست و دیگری مایوس و ناتوان است از خلق الگو.
یکی جنبش است و فریاد و دیگری تسلیم است و خاموشی.
در یکی، بزرگی به توانایی در عمل به حق است و در دیگری توانایی به میزان پول، مقام، اسلحه، سن و نژاد و زور.
بدیل یکی در آینده است و بدیل دیگری در گذشته.
یکی بر همبستگی استوار است و دیگری تفرقه و تجزیه را در کار دارد.
یکی عقل آزاد دارد و خلاق و دیگری عقل توجیه گر دارد و اسیر در بند قدرت.
یکی مردم را مالک بر سرنوشت خویش می داند و دیگری مردم را ناتوان و صغیر و کالانعام و رعیت می خواند.
یکی مالکیت را بر سعی خویش و شخصی تعریف می کند و دیگری مالکیت را رابطه ای خصوصی بر اشیا می داند.
یکی ولایت را رابطه دوستی بر اداره جامعه می نامد و دیگری ولایت را سلطه و حکومت بر همگان ترجمه می کند.
یکی خلق می کند و یکی تقلید.
یکی مسئولیت دارد و دیگری تکلیف.
یکی خویشتن را رشد میدهد و به رشد، راه رشد را به روی دیگران میگشاید و دیگری از رشد، بزرگ و متمرکز شدن قدرت را میفهمد.
یکی رهبر است و دیگری ذوب در رهبر.
یکی از دوست سخن می گوید و دیگری از دشمن.
یکی انقلاب را باز کردن روابط اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی از زور و روابط قوا می داند و دیگری جز تخریب نمی فهمد.
یکی حقوق ش را در ذات باور دارد و دیگری مصلحتش را قدرت تعیین می کند.
عنصر اصلی گفتمان یکی عزت است و کرامت نفس و دیگری حقارت و عجز و ناتوانی.
یکی، به استقلال و آزادی خود، پهنای استقلال و آزادی دیگران را میگسترد و دیگری به زورمداری، خود و دیگران را در مدار بسته بد و بدتر زندانی میکند.
یکی زیبا (صفت حق) ست، ودیگری زشت (صفت زور).
یکی زبان تولید است و دیگری زبان مصرف.
یکی جانبدار جریان آزاد اندیشهها و دانشها و بینش ها، هنرها و دادهها و اطلاعها است و دیگری بنا بر سانسور و جلوگیری از این جریان دارد.
یکی به حق جذب می شود و جذب میکند و دیگری به قدرت.
یکی شخص را به حق می سنجد و دیگری حق را به شخص.
یکی در کار آبادانی طبیعت است و دیگری به تخریب مستمر طبیعت مشغول.
یکی بقا را در ایستادگی بر حق می جوید و دیگری مصونیت را در پناه قدرت خیال می کند.
اندیشه یکی بر مدار باز حق با حق است و اندیشه دیگری بر مدار بسته سلطه گر و سلطه پذیر.
یکی به حقوق خویش عمل میکند و پندار و گفتار و کردارش خالی از تناقض است و دیگری بنده زور و گرفتار تناقضها است.
یکی عقل خودانگیخته دارد و واقعیت را آنسان که هست میبیند و دیگری از چشم قدرت در واقعیت مینگرد.
یکی خودانگیختگی است و به خودانگیختگی میخواند و دیگری برده زور است و به اطاعت از زور.
یکی تکلیف را عمل به حق میداند و دیگری آن را طبق نظر قدرت میانگارد.
یکی جوینده علم است و دانش را درعمل به حق بکار میبرد و دیگری علم را با قدرت و ثروت می آمیزد ودر ضدیت با حقوق حقوقمندان بکار میبرد.
یکی خود و دیگران را برخوردار از استعداد رهبری میداند و دیگری این استعداد را ویژه نخبهها میشمارد.
یکی دلیل هر سخن و عملی را در خود آن میجوید و دیگری دلیل آن را مقام و موقعیت گوینده میپندارد.
یکی میداند حق یک تعریف دارد و تعریفهای ما انسانها از آن متفاوت است و دیگری هر تعریف که قدرت میخواهد به حق میدهد.
یکی حقوق خویش را میزان سنجش تولید و مصرف و رهاکننده از هر حد و مرزی میداند و دیگری قدرت یکپارچه در سر دارد.
یکی توانائی را از بکار انداختن استعدادها و فضلهای خویش میجوید و دیگری توانائی را قدرت میانگارد.
یکی میسازد و زمینه ساز سازندگی و بقا میشود، دیگری ویران میشود و ویران میکند.
یکی میداند حق هستیمند و ماناست و دیگری حق را میپوشاند و نمیداند که نمیماند.
و در آخر یکی جز حقیقت نمی گوید و دیگری دروغ مصلحت آمیز را پسندیده و توجیه شده می داند.
هر زمان و هر مکان، جامعه و تحلیل گران به “زبان آزادی” نیک بیاندیشند و به زبان حق سخن بگویند و خود را از زبان قدرت آزاد نمایند، می توانند به آینده ای روشن و مستقل و آزاد و رها از ظلم و سلطه و جور امید ببندد.