آفتاب که سرزده است ،روز دگری را بشارت می دهد . ظاهراً امروز نیز که چهارشنبه ۲۸ امرداد سال ۳۲ است مثل هرروز است .شاطر نونوا حاج خباز زودتر از همه در نونوایی را باز کرده و چراغ فنر آویزان از درحموم خان ،و،لنگ بر افراشته شده از ورودی ،به رهگذر می گوید امروز حمام زنانه است .و سگان ولگرد در هر گوشه از شهر ول هستند و پاسبان با پلکهای سنگین ناشی از خستگی کشیک شب ،بی تابانه منتظر تعویض پست است . چند روز است که گرمای تابستان بیشتر احساس میشود ازتب وتاب حوادث بعداز ۲۵ امرداد و میتینگهایی که باشور و حدت برگذار میشود دربستر خیابان شهر ،سخنوران که جوانان را ترغیب می کنند و شده اند نماد مخالفت با سلطنت علی الخصوص که مقالات تند و آتشین دکتر فاطمی و سخنرانی او در تهران با خروج شاه و عزیمت به بغداد و بعداً رم دهان به دهان نقل میشود و واگو می گردد و هیمه شعله را بیشتر می کند و داغی و حرارت روزهای گرم آخر امرداد به تن و بدن عده ای از مردم افتاده و جنب و جوش آنها را بیشتر می کند وعده ای که در خفا بسر می بردند و بیم از اظهار نظر داشتند حالا با وضعیت پیش آمده جرئت یافته اند و علنا زنده باد مصدق می گویند .زینل روحانی با بلندگو شعار یا مرگ یا مصدق می دهد و جمعیت شعار را تکرار می کنند و میرزا عبداله سلیمانی به تصدیق برایش دست می زند و مشد عباس پاپا سلیمان نژاد ،با اینکه صف خود را جدا کرده اما لبخندی از رضایت بر لبانش هویدا است و چند روز است که سرمست و شاد از پیروزی که خیال می کند نزدیک است .ودر ارودگاه دیگر خان درهول ولا است و کاسه چکنم چکنم دست گرفته و عصبانی از شرایط و وضعیت پیش آمده . و هنوز روز کاملا به نیمه نرسیده که ساعت ۱۴:۳۰ رادیو تهران خبر سقوط دولت را اعلام و مردم را تشویق به گرفتن بی وطنان و اجنبی پرستان می کند و در آنی شعار زنده باد مصدق تبدیل میشود بر مرگ بر مصدق . چه راحت و چه ساده و چه آسان . و میدانداری دگر میدان را به دست می گیرند و چون پلنگ تیز چنگال که لقبی است برای حیدر و قوچه مردانی چون جلال و امنیه هایی همانند درویش و نصیر شهر را با همکاری نظمیه چیان بدست می گیرند و هل من مبارز می طلبند و سرهایی که سودای دگر داشتند را می شکنند و تک تک افراد نشان شده را کتف بسته به شهربانی چیان تحویل می دهند . باوجود تبلیغات و تحریک رادیو هنوز سنگرهایی هستند که فتح نشده اند .
وماجرا که بایستی فتح کامل شهر باشد به سامان نمی رسد الا گشودن سنگر تشکیل شده در منزل حاج آقا بالا. فرزندان و نوادگان با عده ایی از همراهان در پشت بام منزل مسلح موضع گرفته اند اکنون روز ۲۹ امرداد است ، و با تبلیغات شدید رادیو و تحریک احساسات عوام ،بیم درگیری و تلفات انسانی ،جمع را باین نتیجه می رساند که خود را تسلیم نمایند و زنجیره انسانی تشکیل و به هدف تسلیم به سمت شهربانی حرکت می کنند و رئیس بی جربزه شهربانی در دستپاچگی و واهمه دستور تیر مستقیم میدهد و پاسبانها اکثرا تیر هوایی شلیک می کنند و در این حیص و بیص تیر رها شده گفته میشود از تفنگ پاسبان جهان …. ،سینه سردسته قافله تسلیم شدگان ایوب پسر حاج آقا بالا را می شکافد و اتفاقی که نباید می افتد به دست بی کفایت و بی تدبیری رییس شهربانی و کاکل جوانی غرق خون می شود و قیامتی برپا میشود و عده ایی نیز به شور و شوق نابودی اجنبی پرستان ! حمله ور میشوند به منزل میرزا عبداله سلیمانی که جز پیرمرد بقیه افرادداخل خانه عده ایی زن و بچه هستند و به قصد ایذا و اذیت و شاید چپاول که میرزا عبداله دستگیر اما با کشیدن گلنگدن و تهدید بهادر پاسبان ،مهاجمین به همان دستگیری میرزا عبداله قناعت می کنند که با رسیدن امام قلی خان آزاده مردو سواران او ونهیب و تشر بر درویش امنیه، میرزا عبداله را آزاد می کند .و با تسخیر منزل حاج آقا بالا و میرزا عبداله و مشد عباس پاپا ،درگیری مغلوبه میشود و درگز به فتح کامل هواداران سلطنت در می آید .روزی که بعداً روز رستاخیز!!نام گذاری شد . روزی که چال کرد همه اون آرزوها و آمال و آزادی خواهی را که از شهریور ۲۰ شروع شده و در ۲۸ امرداد ۳۲ پایان یافت . امروز روز ۲۸ امرداد است .
حسن دانایی