در روزگاری چنین برآمده از زخمهای غم آلود
آه بسیاری از آدمیان غرق در سکوتی دردآلود
پنداری در یک رابطهٔ همزیستی بسر می برند
چقدر سرد و خاموش ، بی توجه و بی تفاوت
بر این زمین و خاک ِبی حاصل پناه جسته اند
هیچ باور هم ندارند که درین مسیر ِبی فرجام
بازنده و گم گشته اصلی نیز خود آنها هستند
آنها هر روز و شب در عالم غفلت و فراموشی
سر بردامان زشتی های دورهٔ بلاهت میگذارند
آیا براستی نمی دانند که در دشت جنون آمیز
چگونه به دست و پاهای خود زنجیر بسته اند
بگذریم از آندسته آدما که درین گذرگاه تاریخ
دردهای زندگی را هم بپای دیگران می نگارند
هیهات ترانهٔ آزادی بر مسلخ استبداد نشست
نغمهٔ خوش زندگانی اسیر دیو صفتان نشست
عباس قانع