اینکه بخواهیم رخدادی را بنامیم، بدون آنکه مضمون رخداد را بشناسیم، بی تردید در هر شکل سازی بدون محتوای روشن و بویژه در نامگذاری، دچار سردرگمی و حتی گمراهی خواهیم شد. برای بررسی وقایع بهمن ماه ۱۳۵۷ ناچار به آنالیز دقیق زمینه ها و عواقب این رخداد هستیم. برای استفاده از چنین روش تحلیلی، نویسنده به ناچار، رخدادهای بهمن ماه ۱۳۵۷ را به سه بخش تقسیم می کند:
بخش نخست: وقایع قبل از ۱۹ بهمن ماه ۱۳۵۷
بخش دوم: وقایع ۱۹ تا ۲۴ بهمن ماه ۱۳۵۷
بخش سیم: از فردای ۲۴ بهمن ماه ۱۳۵۷ تا امروز
بخش نخست: وقایع قبل از ۱۹ بهمن ماه ۱۳۵:
زمینه های تحولات سال ۱۳۵۷ به درک من نوعی، به دوران شکلگیری سرمایهداری ایران، به عقب می رود. به درک نویسنده شکلگیری و رشد سرمایهداری داری در ایران در حاشیه و تحت نفوذ سرمایههای کلان استعمار کهن آغاز شده است و امروز در حاشیه منافع سرمایه های امپریالیستی صورت می گیرد.
از آنجایی که این رشد حاشیه ای بر ماهیت سرمایه در ایران اثر گذاشته است، با سپری شدن یک سده، کماکان سرمایهداری دلال-تجاری در ایران، بر دیگر سرمایه ها غلبه دارد و این غلبه را امروز در وزن اقتصادی غالب «برادران قاچاقچی» مشاهده می کنیم!
آنچه ویژگی تولید در ایران را شکل می دهد «رانتی-تجاری» و غیرتولیدی بودن سرمایه داری ایران از یک سو و رشد کمی و کیفی پرولتاریای ایران از سوی دیگر، بویژه در بخش خدمات است.
این همه زمینه هایی هستند که سرمایهداری «بنجل-انگلی» ایران در صد سال گذشته قادر به انتقال و اعمال هیچ یک از دستاوردهای جامعه بشری به ایران، نشده است!
در راس این دستاوردها امر آزادی ها و برابر حقوقی شهروندان است که نه تنها سرمایه داری ایران از این ارزش ها دفاع نکرده است بلکه در هر تند پیچ تاریخی به ارتجاع و بازگشت به عقب تن داده است!
نمونه های بی کفایتی سرمایهداری ایران را در عدم تقابل با کودتای ۱۲۹۹ و کودتای ۱۳۳۲ و کودتای ۱۲ فرودین ماه ۱۳۵۸ مشاهده می کنیم. کودتاهای مسلسل که اراده و برنامه آن در اطاق های فکر سرمایهداری جهانی تدوین شده اند و هربار سرمایهداری ایران برای ادامه حیات انگلی خود به حاکمیت مجدد ارتجاع و وابستگی؛ بدون کمترین مقاومتی؛ تن داده است!
تاریخ ایران از یک سو سراسر حاکی از فداکاری و از خود گذشتگی تولیدکنندگان فاقد سرمایه و خانواده های آنها در راه انقلاب و دریوزگی و تسلیم دایمی و تاریخی بورژوازی ایران به حاکمیت مجدد ارتجاع و وابستگی به سرمایه های امپریالیستی از سوی دیگر است!
از این بررسی تاریخی به این نتیجه می رسم که از ازل تا امروز بورژوازی ایران؛ بجز مقاطعی نادر؛ همواره دست در دست ارتجاع مذهبی ایران گذاشته است و مترقی بودن بخشی از بورژوازی کوچک، حداقل در ایران، افسانهای بیش نبوده و نیست!
با توجه به آنچه در بالا گفته شد می بینیم که در کنفرانس گوادلوپ؛ کلان دولت های امپریالیستی؛ به یک نتیجه روشن می رسند و در روزنامه اطلاعیه منتشره در «لس آنجلس تایمز» با سری برافراشته اعلام می کنند که رژیم شاه و بویژه شخص شاه که علاوه بر بیماری خونی، دچار بیماری هولناک «خود شاهنشاه بزرگ بینی» هم شده است، با ایجاد «اپک» قصد بازی با تضادهای مابین دو کمپ بزرگ جهانی را دارد و پاسخگوی منافع امپریالیسم جهانی نیست و بهتر است پیمان سبز اقتصادی «سنتو» جهت محاصره «اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی» را به کمربند «سبز اسلامی» (می توانیم بخوانیم کمربند سیاه اسلام من درآوردی آقای خمینی و پیروان) تغییر دهند و تاریخ گواهی می دهد که فاجعه «کمربند سیاه اسلامی» را در ایران و ترکیه و افغانستان و عراق و سنگاپور و اندونزی و مالزی چچنی، رقم زدند!
باری غرض از آنچه تا اینجا نوشته شد یادآوری یک پروژه امپریالیستی برای جایگزین کردن حاکمیت سرمایهداری عقب مانده ایران شاهنشاهی با حاکمیت فرهنگی غیرلیبرال سرمایه داری عقب مانده تر سنتی مذهبی ایران است. پروژه ای بر مبنای توافقات پاریس که بر مبنای این توافات قرار بود دولت مشروطه سلطنتی بختیار نامسلمان به دولت ولایی بازرگان مسلمان؛ به آرامی و بدون زد و خورد؛ منتقل شود.
در همین راستا از آنجایی که عملا بدنه ارتش دست به قلع و قمع توده های ناراضی نمی زد، فرماندهان ارتش اعلام بی طرفی می کنند تا این انتقال قدرت به آرامی و طبق توافقات پاریس به پیش رود و آقای خمینی هم پس از ورود به ایران به قم تشریف ببرد و به امر «هدایت مسلمانان» از شهر قم ادامه دهد!
از آنجایی که این رشد حاشیه ای بر ماهیت سرمایه در ایران اثر گذاشته است، با سپری شدن یک سده، کماکان سرمایهداری دلال-تجاری در ایران، بر دیگر سرمایه ها غلبه دارد و این غلبه را امروز در وزن اقتصادی غالب «برادران قاچاقچی» مشاهده می کنیم!
آنچه ویژگی تولید در ایران را شکل می دهد «رانتی-تجاری» و غیرتولیدی بودن سرمایه داری ایران از یک سو و رشد کمی و کیفی پرولتاریای ایران از سوی دیگر، بویژه در بخش خدمات است.
این همه زمینه هایی هستند که سرمایهداری «بنجل-انگلی» ایران در صد سال گذشته قادر به انتقال و اعمال هیچ یک از دستاوردهای جامعه بشری به ایران، نشده است!
در راس این دستاوردها امر آزادی ها و برابر حقوقی شهروندان است که نه تنها سرمایه داری ایران از این ارزش ها دفاع نکرده است بلکه در هر تند پیچ تاریخی به ارتجاع و بازگشت به عقب تن داده است!
نمونه های بی کفایتی سرمایهداری ایران را در عدم تقابل با کودتای ۱۲۹۹ و کودتای ۱۳۳۲ و کودتای ۱۲ فرودین ماه ۱۳۵۸ مشاهده می کنیم. کودتاهای مسلسل که اراده و برنامه آن در اطاق های فکر سرمایهداری جهانی تدوین شده اند و هربار سرمایهداری ایران برای ادامه حیات انگلی خود به حاکمیت مجدد ارتجاع و وابستگی؛ بدون کمترین مقاومتی؛ تن داده است!
تاریخ ایران از یک سو سراسر حاکی از فداکاری و از خود گذشتگی تولیدکنندگان فاقد سرمایه و خانواده های آنها در راه انقلاب و دریوزگی و تسلیم دایمی و تاریخی بورژوازی ایران به حاکمیت مجدد ارتجاع و وابستگی به سرمایه های امپریالیستی از سوی دیگر است!
از این بررسی تاریخی به این نتیجه می رسم که از ازل تا امروز بورژوازی ایران؛ بجز مقاطعی نادر؛ همواره دست در دست ارتجاع مذهبی ایران گذاشته است و مترقی بودن بخشی از بورژوازی کوچک، حداقل در ایران، افسانهای بیش نبوده و نیست!
با توجه به آنچه در بالا گفته شد می بینیم که در کنفرانس گوادلوپ؛ کلان دولت های امپریالیستی؛ به یک نتیجه روشن می رسند و در روزنامه اطلاعیه منتشره در «لس آنجلس تایمز» با سری برافراشته اعلام می کنند که رژیم شاه و بویژه شخص شاه که علاوه بر بیماری خونی، دچار بیماری هولناک «خود شاهنشاه بزرگ بینی» هم شده است، با ایجاد «اپک» قصد بازی با تضادهای مابین دو کمپ بزرگ جهانی را دارد و پاسخگوی منافع امپریالیسم جهانی نیست و بهتر است پیمان سبز اقتصادی «سنتو» جهت محاصره «اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی» را به کمربند «سبز اسلامی» (می توانیم بخوانیم کمربند سیاه اسلام من درآوردی آقای خمینی و پیروان) تغییر دهند و تاریخ گواهی می دهد که فاجعه «کمربند سیاه اسلامی» را در ایران و ترکیه و افغانستان و عراق و سنگاپور و اندونزی و مالزی چچنی، رقم زدند!
باری غرض از آنچه تا اینجا نوشته شد یادآوری یک پروژه امپریالیستی برای جایگزین کردن حاکمیت سرمایهداری عقب مانده ایران شاهنشاهی با حاکمیت فرهنگی غیرلیبرال سرمایه داری عقب مانده تر سنتی مذهبی ایران است. پروژه ای بر مبنای توافقات پاریس که بر مبنای این توافات قرار بود دولت مشروطه سلطنتی بختیار نامسلمان به دولت ولایی بازرگان مسلمان؛ به آرامی و بدون زد و خورد؛ منتقل شود.
در همین راستا از آنجایی که عملا بدنه ارتش دست به قلع و قمع توده های ناراضی نمی زد، فرماندهان ارتش اعلام بی طرفی می کنند تا این انتقال قدرت به آرامی و طبق توافقات پاریس به پیش رود و آقای خمینی هم پس از ورود به ایران به قم تشریف ببرد و به امر «هدایت مسلمانان» از شهر قم ادامه دهد!
بخش دوم: وقایع ۱۹ بهمن ماه تا ۲۴ بهمن ماه:
تا ۱۲ بهمن ماه،همه چیز بخوبی و خوشی و طبق توافق پاریس به پیش می رود. «امام» با قبل و منقل و در معیت شیفتگان پاریسی اش، به سوی ایران حرکت می کند. در طول پرواز هیچ احساسی ندارد. اما هنگامی که پایش به زمین می رسد و استقبال بیش از ۶ میلیون انسان مسخ شده از یمین و یسار را می بیند، ناگهان دچار احساسات می شود!
دیدن این جمعیت انبوه که عزیمت ایشان را به بهشت زهرا؛ و بقول خود ایشان «شاه آباد» را ناممکن کرده بود؛ و سپس از آسمان و در هلیکوپتر مشاهده جمعیتی که از مهرآباد تا بهشت زهرا پیوسته ادامه داشت، ناگهان احساس خوشی را در وجود ایشان بوجود آورد!
احساس «من تو دهن این دولت می زنم»!
احساس «من خودم دولت تعیین می کنم»!
احساس «قانون اساسی پدر و پسر را نمی خواهیم»!
احساس «نه قم خوبه و نه مشهد»، کنگر بخوریم و در پایتخت لنگر بیندازیم!
با این همه احساسات استقبال کنندگانی که عکس «آقا امام» رو در ماه می دیدند به دوروبر محل اقامت «آقا امام» رفتند و در اثر این همه احساسات و مستقر شدن در جوار اقامتگاه حضرت «آقا امام» ، صحن دانشگاه تهران که تا ۱۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ مخل تاخت و تاز چاقو کشان «حزب الله» بود آزاد شد و از صبح روز ۱۳ بهمن ماه، حال و هوای دیگری پیدا کرد و بقول مردم «از کوری چشم شاه زمستون هم در دانشگاه و اطراف دانشگاه تهران، بهار شد»
در صحن آزاد شده دانشگاه تهران و اطراف آن، همه جا بحث، همه جا کتاب و در و دیوارها پر از شعارهای رهاییبخش شد!
در این دوران حول اعلامیه های برخی سازمان های سیاسی که پیرو «آقا رهبر» نبودند، همه به بحث و شعار نویسی مشغول بودند. از جمله شعارهای زیر بر در و دیوار اطراف دانشگاه تهران بچشم می خوردند:
زنده باد آزادی!
تنها ره رهایی جنگ مسلحانه توده ای!
ایران را سراسر سیاهکل می کنیم!
سلام بر مجاهد – درود بر فدایی!
زنده باد حکومت شورایی!
و بحث و بحث بر سر همین شعارها و چگونگی تحقق آنها، در صحن و اطراف دانشگاه تهران ادامه داشت تا چهارشنبه ۱۸بهمن ماه ۱۳۵۷ که گروهی از داشجویان دانشگاه ها و مدارس عالی، برگزاری مراسم بزرگداشت سیاهکل را در صحن دانشگاه تهران را از ساعت ۸ روز پنجشنبه ۱۹ بهمن ماه ۱۳۵۷در روزنامه «کیهان انقلاب» اعلام نمودند!
متن این اطلاعیه که در بخش پایین سمت راست صفحه ۸ «کیهان انقلاب»؛ با تیراژ یک و نیم میلیونی در یک کشور سی و سه میلیونی؛ بچاپ رسیده است، بشرح زیر است:
«مراسم سالروز سیاهکل در دانشگاه تهران»!
گروهی از دانشجویان دانشگاه ها و مدارس عالی، صبح فردا مراسم سالروز سیاهکل را برگزار می کنند.
در اطلاعیه دانشجویان خطاب به مردم مبارز آمده است:
«در آستانه پیروزی های رهاییبخش خلق ما، ۱۹ بهمن ماه هجدهمین سالگرد جنبش مسلحانه خلق ایران (رستاخیز سیاهکل) را باگردهمایی از ساعت ۸ صبح در دانشگاه تهران، گرامی بداریم.
دانشجویان، دانش آموزان، خانواده شهدا و زندانیان سیاسی وابسته به چریک های فدایی خلق ایران نیز ار همه مبارزان و هموطنان خواسته اند، با شرکت در این مراسم سالروز سیاهکل را ارج بگذارند»!
«سازمان چریک های فدایی خلق ایران نیز در اطلاعیه ای خطاب به کارگران، زحمتکشان، پیشه وران، روحانیون، روشنفکران انقلابی و مبارز و از عموم مردم و سازمان های انقلابی و مبارز دعوت کردند در تظاهرات و راهپیمایی که ترتیب می یابد، شرکت نمایند. این سازمان در اطلاعیه خود اظهار امیدواری کرده است که بزرگداشت این روز تاریخی صفوف متحد خلق را در مبارزه علیه امپریالیسم و ارتجاع، در راه ایجاد ایرانی آزاد و دموکراتیک فشرده تر نماید»!
(در قسمت چپ آگهی، طرحی از نمایشگاه دانشکده هنرهای زیبا که اعدام دسته جمعی نه ستاره در تپه های اوین را بتصویر کشده است نیز درج گردیده است)
اگر تا چهارشنبه ۱۸ بهمن ماه، اند صد هزار نفر در طول روز به دانشگاه تهران برای بحث گفتگو و تظاهرات و صرف غذا با باقالی پخته و بلوط بو داده و لبوی داغ خوری می آمدند، در پنجشنبه بیستم بهمن ماه، چند صد هزار نفر از شهروندان آزادیخواه و مبارز به دانشگاه تهران آمدند!
برای من نوعی که به استقبال میلیونی «آقا امام» نرفته بودیم، جمعیت چند صدهزار نفری که پنجشنبه نوزدهم بهمن ماه در دانشگاه تهران و اطراف دانشگاه گرد آمدند، بزرگترین جمعیتی بود که بچشم می دیدیم. سخن رانی های انقلابی و ترانه های مبارزاتی و شعارهای رهاییبخش در مراسم بزرگداشت جانباختگان سیاهکل، چنان فضایی ایجاد کرد که پس از پایان مراسم چند هزار نفر حاضران در صحنه، متفرق نمی شدند و بحث و گفتگو همچنان ادامه داشت!
نزدیک غروب آفتاب بود و هوا روشن و تاریک شده بود و همراه با گروه کوچک یازده نفره خود، سر چهارراه وصال شیرازی، همچنان مشغول بحث و گفتگو بودیم که ناگهان جوانی سوار بر موتورگازی و جوان دیگری ایستاده در پشت موتور و اسلحه در دست، به میان جمعیت آمدند و گفتند:
«بشتابید که در پادگان همافران در نیروی هوایی اسلحه پخش می کنند»!
برای من نوعی که به استقبال میلیونی «آقا امام» نرفته بودیم، جمعیت چند صدهزار نفری که پنجشنبه نوزدهم بهمن ماه در دانشگاه تهران و اطراف دانشگاه گرد آمدند، بزرگترین جمعیتی بود که بچشم می دیدیم. سخن رانی های انقلابی و ترانه های مبارزاتی و شعارهای رهاییبخش در مراسم بزرگداشت جانباختگان سیاهکل، چنان فضایی ایجاد کرد که پس از پایان مراسم چند هزار نفر حاضران در صحنه، متفرق نمی شدند و بحث و گفتگو همچنان ادامه داشت!
نزدیک غروب آفتاب بود و هوا روشن و تاریک شده بود و همراه با گروه کوچک یازده نفره خود، سر چهارراه وصال شیرازی، همچنان مشغول بحث و گفتگو بودیم که ناگهان جوانی سوار بر موتورگازی و جوان دیگری ایستاده در پشت موتور و اسلحه در دست، به میان جمعیت آمدند و گفتند:
«بشتابید که در پادگان همافران در نیروی هوایی اسلحه پخش می کنند»!
همین یک جمله کافی بود تا جمعیت پیاده و سواره، بسمت منطقه نیروی هوایی در شرق تهران حرکت کنند!
از دقایقی بعد نیروهای مسلح شده انقلابی، به دانشگاه تهران باز می گشتند و از همین لحظه آموزش اسلحه و تیم بندی جهت استفاده از اسلحه و خدمات برای هر سلاح، آغاز شد و تا سحر ادامه یافت!
در این لحظات نیروهای متشکل تر، عمدتاً فدایی و مجاهد، دایما به لزوم سازماندهی سریعتر جهت مقابله با ارتشی که اگرچه اعلام بی طرفی کرده بود ولی هر لحظه احتمال هجومش به منطقه دانشگاه تهران می رفت را، به همگان گوشزد و یادآوری می کردند!
باری به طلوع آفتاب نزدیک می شدیم و خبری از ارتش بی طرف نبود. جمعیت حاضر که در تیم های چهار تا شش نفره و مسلح به حداقل یک قبضه تفنگ بودند، موقعیت را مغتنم شمردند و از خلأ قدرت ایجاد شده استفاده کردند و در دو ستون از غرب و شرق دانشگاه تهران شروع به پیشروی و اشغال یک به یک کلانتری ها و پادگان ها و مراکز متعلق به ساواک کردند!
هنگامی که نیروهای آزادی خواه مسلح ماشین نظامی حاکمیت سلطنتی را به اشغال در می آوردند، از بیت «آقا امام» نیروهای مسلح و وفادار به «آقا امام» که عکس رنگی ایشان را در ماه می دیدند، بجای خطر کردن و تسخیر مراکز قدرت نظام شاهنشاهی، متشکل و مومن و بسیار حساب شده، به سوی مقر رادیو و تلویزیون حرکت کردند و در پنج روزی که نیروهای آزادیخواه ماشین دولتی-نظامی رژیم سلطنتی را تسخیر می کردند، با اشغال حساب شده نقاط حساس همچون رادیو و تلویزیون و دیگر مراکز ارتباطات جمعی و بانک ها، میخ حاکمیت طرفداران «آقا امام» را بر زمین می کوبیدند!
این پروسه تا ۲۵ بهمن ماه ۱۳۵۷ و تسلیم شدن پادگان شهر تبریز، در سراسر ایران؛ بیش و کم شبیه بهم؛ به پیش رفت!
در پایان پنج روزی که ایران را تکان داد، عملا پایین جامعه و تولید خدمات در دست مردم و بالای جامعه از جمله غالب ارتباطات جمعی و مدیریت بانک ها و دیگر موسسات بزرگ مالی و تجاری و وزارت خانه ها در اختیار پیروان زیرک «آقا امام» قرار کرفت!
از دقایقی بعد نیروهای مسلح شده انقلابی، به دانشگاه تهران باز می گشتند و از همین لحظه آموزش اسلحه و تیم بندی جهت استفاده از اسلحه و خدمات برای هر سلاح، آغاز شد و تا سحر ادامه یافت!
در این لحظات نیروهای متشکل تر، عمدتاً فدایی و مجاهد، دایما به لزوم سازماندهی سریعتر جهت مقابله با ارتشی که اگرچه اعلام بی طرفی کرده بود ولی هر لحظه احتمال هجومش به منطقه دانشگاه تهران می رفت را، به همگان گوشزد و یادآوری می کردند!
باری به طلوع آفتاب نزدیک می شدیم و خبری از ارتش بی طرف نبود. جمعیت حاضر که در تیم های چهار تا شش نفره و مسلح به حداقل یک قبضه تفنگ بودند، موقعیت را مغتنم شمردند و از خلأ قدرت ایجاد شده استفاده کردند و در دو ستون از غرب و شرق دانشگاه تهران شروع به پیشروی و اشغال یک به یک کلانتری ها و پادگان ها و مراکز متعلق به ساواک کردند!
هنگامی که نیروهای آزادی خواه مسلح ماشین نظامی حاکمیت سلطنتی را به اشغال در می آوردند، از بیت «آقا امام» نیروهای مسلح و وفادار به «آقا امام» که عکس رنگی ایشان را در ماه می دیدند، بجای خطر کردن و تسخیر مراکز قدرت نظام شاهنشاهی، متشکل و مومن و بسیار حساب شده، به سوی مقر رادیو و تلویزیون حرکت کردند و در پنج روزی که نیروهای آزادیخواه ماشین دولتی-نظامی رژیم سلطنتی را تسخیر می کردند، با اشغال حساب شده نقاط حساس همچون رادیو و تلویزیون و دیگر مراکز ارتباطات جمعی و بانک ها، میخ حاکمیت طرفداران «آقا امام» را بر زمین می کوبیدند!
این پروسه تا ۲۵ بهمن ماه ۱۳۵۷ و تسلیم شدن پادگان شهر تبریز، در سراسر ایران؛ بیش و کم شبیه بهم؛ به پیش رفت!
در پایان پنج روزی که ایران را تکان داد، عملا پایین جامعه و تولید خدمات در دست مردم و بالای جامعه از جمله غالب ارتباطات جمعی و مدیریت بانک ها و دیگر موسسات بزرگ مالی و تجاری و وزارت خانه ها در اختیار پیروان زیرک «آقا امام» قرار کرفت!
بخش سوم از ۲۵ بهمن ماه ۱۳۵۷ تا امروز:
بی تردید توضیح چنین وقایعی که باعث توجه و حتی جذب روشنفکران کشورهای پیشرفته صنعتی به اسلام شده است، کار یک یا دو کتاب نیست چه رسد به یک مقاله، اما نویسنده می خواهد مشاهدات خود را به داوری شما خواننده محترم گذارد که در فردای ۲۵ بهمن ماه ۱۳۵۷ در سراسر کشور و حتی نیروهای نظامی و انتظامی و مراکز تولیدی و خدماتی همگی در کنترل مستقیم خود مردم بودند. با آغاز تهاجم پیروان چپ و راست «آقا امام» به انجمن ها و کمیته ها و شوراهای مردمی، در هر محل و منطقه و مرکز تولیدی و خدماتی، تسخیر این نهادهای مردمی بوسیله نیروهای چپ و راست پیرو «آقا امام» بیش و کم با مقاومت روبرو می شد. مقاومت این جوان انجمن ها و کمیته ها و شوراهای مردمی در روندی اند ساله و به تجربه نویسنده تا افتضاح فرهنگی در بهار سال ۱۳۵۹ بطور چشمگیر و در سراسر کشور ادامه داشت.
همین روند در مناطق دور از پایتخت ادامه یافت و نهایتا از پایان سال ۱۳۶۴ دیگر نقطه ای از ایران نبود که بزور تیر و تفنگ و زندان و شکنجه و اعدام، از حاکمیت مستقیم مردم خارج نشده باشد. درسی که من نوعی از این تجربه تلخ تاریخی گرفته ایم در چند نکته زیر خلاصه می شود:
– نخست اینکه تشکیل انجمن ها و کمیته ها و شوراهای مستقل از حاکمیت، قبل از ۱۹ بهمن ماه آغاز شده بود.
– در برآمد توده ای ۱۹ بهمن ماه تا ۲۴ بهمن ماه، ماشین دولتی و نیروهای انتظامی و نظامی رژیم سلطنتی جارو شدند و توده های مردم در سراسر کشور بجای آن مستقیما بر مسند قدرت نشستند.
– در نبود احزاب و عدم وجود یک برنامه روشن برای یک آلترناتیو توده ای، نه تنها مردم، بلکه اکثریت نیروهای سیاسی مذهبی و غیرمذهبی، به بدعت «آقا امام» در ایجاد حاکمیت ولایت فقیه لبیک گفتند و خط امامی شدند!
– این نیروهای مسخ شده برای تصفیه و حتی انحلال انجمن ها و کمیته ها و شوراها؛ بطور سیستماتیک؛ دست به هرکاری از جمله تخریب و تهمت و تهدید و تحدید افراد تا دستگیری و شکنجه و اعدام و ترور به پیش رفتند!
– خب درس دیگری که من از پیروزی انقلاب و مدیریت رهین جامعه تا بهار سال ۱۳۵۹ می گیرم روشنایی این حقیقت است که همین امروز و با پیروزی انقلابی دیگر، اداره بهین جامعه ایران با حاکمیت مستقیم توده ها بهتر و بهتر میسر است!
– و درسی که از انحلال و استحاله انجمن ها و کمیته ها و شوراها از فردای وقایع بهمن ماه ۱۳۵۷ می گیرم، همچنان نبود یک برنامه روشن برای توضیح و لزوم قدرت گیری مستقیم توده ها از طریق کنترل تولید و توزیع و خدمات در پایین جامعه و برنامه ای روشن برای مدیریت و پیشبرد کلان سیاست و کلان اقتصاد در آینده ایران است!
– بی تردید اگر روزی بخاطر بیکفایتی حاکمیت مذهبی کنونی از یک سو و از سوی دیگر توانایی اکثریت عظیم فاقدان سرمایه، توده ها دست به حرکت های بیسابقه بزنند و باردیگر با پرداخت بهایی گزاف، حاکمیت کنونی و مزدوران مسلحش را بزیر کشند، در نبودن یک برنامه سیاسی و اقتصادی روشن، بار دیگر بخش دیگری از اقلیت کوچک سرمایهداران، تمامی قدرت را از آن خود خواهند کرد و روزگاری دیگر از استثمار و ستم و تبعیض مجدداً آغاز خواهد شد!
پس بر آزادیخواهان ایران است که تا فرصت باقی ست، ضمن تشکیل و تقویت و گسترش تشکل های مستقل طبقاتی و سازماندهی جامعه مدنی، با توجه به شرایط خاص ایران، به تدوین برنامه ای روشن و برآمده از شرایط امروز ایران، اقدام کنند!
زنده باد آزادی و برابری و صلح!
جواد قاسم آبادی، آموزگار تبعیدی
فرانسه، بمناسب سالگرد انقلاب مظلوم بهمن ماه ۱۳۵۷و با تأخیر ،
اسفندماه ۱۴۰۰