بهروز سورن
حقیقت این است که طیف وسیع منفردین فعال سیاسی و اجتماعی میتواند در این برهه زمانی حساس بهتر و موثر تر از گذشته نقش بازی کند. نا امیدی از سازمانهای چپ سرنگونی طلب دهه هاست که ثابت شده است. همه همگرایی های تا کنونی آنها که منتج از فشار شرایط بوده است و با آگاهی سیاسی آنها بی ربط بوده است به شکست انجامیده است. هم نشستی شش جریان سیاسی چپ و کمونیست نیز که باقیمانده نشست بزرگ نیروهای چپ سرنگونی طلب بود و آن هم بازتابی از کنش جریانات راست بود, چشم انداز باشکوهی در آینده نزدیک نخواهد داشت. چپ اما بایستی خودنمایی کند و بود خود را بنمایش بگذارد. بایستی در جریان برآمد مجدد جنبش های کارگری و خیابانی و دانشجویی و زنان حضور داشته باشد.
*****
سالهاست که شاهد ریزش بدنه سازمانهای سنتی بوده ایم. این روند پوشیده نیست. انشعاب پس از انشعاب بدون جایگزینی نیروها از طریق نسل جوان. درسی که از این پروسه بشدت منفی میتوان گرفت این است که عملکرد پر اشتباه وغیر دمکراتیک سازمانهای چپ پس از انقلاب 57 که هم اکنون و پس از دهه ها کمتر نامی از آنها باقی مانده است یکی از بزرگترین دلایل و عدم توجه نسل جوان به آنها بوده است. در شرایطی که در داخل کشور سالها پیش کتاب سرمایه مارکس پر فروش ترین کتاب سال معرفی میشود اما بر صفوف سازمانهای سنتی چپ در خارج از کشورکه نامی را از آندوران یدک میکشند افزوده نمیشود که هیچ بلکه ریزش مزمن این نیروها را نیز طی دهه های گذشته مشاهده میکنیم.
برآمد سرنگونی طلبان در صحنه خیابانهای کشور که در دیماه سال 96 شاهد آن بودیم نه تنها بر ساختار تشکیلاتی این سازمانها بی اثر بود بلکه نوعی بی اعتنایی عمومی را نیز به این سازمانهای چپ نشان داد. اگر این تشکل ها نمایندگی گرسنگان و پابرهنگان را نمی کنند پس نمایندگی کدام اقشار را بعهده گرفته اند؟ چرا در این زمینه سخنی رانده نمیشود و تحلیلی عریان نمیگردد؟
واقعیت این است که این سازمانها و احزاب چپ نمادین گذشته های سرکوب و منکوب شده توسط فاشیسم اسلامی دهه هاست که تنها نمایندگی سازمان و تشکل خود را می کنند چرا که نلاشی شایسته برای برونرفت از این بن بست را نیز بعهده نگرفته اند. به روند رشد و افزایش نارضایتی ها در داخل کشور نگاهی ندارند. آنچه مهم است حفظ تشکیلات است و بس!
بسیاری از قلم زنان تا کنون جسور یکباره! سکوت کرده اند. بسیاری از بلندگوی نصفه و نیمه انها ارتزاق میکنند و هیچ در نقد آنها نمیگویند. نان به نرخ روز میخورند. نقد علنی نمی کنند. شهامت سیاسی و صداقت خود را بلعیده اند. مهم میکروفون آنهاست که هر از گاهی در اختیار آنها قرار بگیرد. مهم رسانه آنهاست! برآمد جنبش کارگری و معلمان و بازنشستگان و مالباختگان برای آنها اهمیتی ندارد. مهم حفظ تشکیلات از یکسو و داشتن بلندگو از سوی دیگر است. مهم قسم هایی است که پشت پرده و بر اساس رفاقت های دیرینه! خورده اند تا جمع آبرفته و بی تاثیرخود را حفظ کنند.
از همه سازمانها نمیگویم. برخی خود را بیشتر دمکراتیزه کرده اند. تحمل گفته های دیگران را کم و بیش دارند. اینکه منفرد است یا نامی پر طمطراق پشت خود دارد, در درجه دوم است. سایت هایشان فقط به خودی ها تعلق ندارد. گفتگوهایشان فقط با اعضای تشکیلاتی خود نیست. خسته کننده نیستند. حوصله خواننده را سر نمیبرند. تشکیلات خود را تنها ابزار می بینند و نه هدف. برای همبستگی علیه آدمخواران حاکم اهمیت قائل هستند. شرط و شروط تعیین نمیکنند. پای گفتگو و مذاکره برای کار مشترک و همبستگی بزرگتر می آیند. حال آنکه غالب سازمانها و احزاب چپ سنتی که نامی را از گذشته های دور یدک می کشند گامی در اینجهت برنمیدارند مگر آنکه پرچم ذهنی سازمانی آنها برافراشته گردد. توهم میتواند همچنین سیاسی باشد. ذهنیتی دور از واقعیت باشد. همه ضرورت ها را تابعی از تمایل سازمانی خود میدانند و بی اعتنا به ملزومات سیاسی روز هستند. هر از گاهی اطلاعیه پراکنی میکنند همانند شش حزب سیاسی چپ و کمونیست و وظایف خود را پایان یافته می انگارند. در پیله خود تنیده فرو رفته اند و تغییرات و پیشرفت های تکنولوژی ارتباطی را نمی بینند که امروز یک نظر فردی در برابر اعلامیه ای سازمانی قرار دارد. منفرد در توئیتر و یا تلگرام هزاران دنبال کننده دارد حال آنکه سازمانی با نامی از گذشته های دور و بی اثر در شرایط کنونی نمیتواند حتی صد دنبال کننده که اغلب متعلقین آنها هستند, داشته باشد. از اینهمه اما درسی نمیگیرند و لجبازانه به پرچم سازمانی خود آویزان شده اند!
خطاهای فاحش سیاسی, گذشته ای بغایت نا روشن, سیاستهای درون سازمانی غیر دمکراتیک, نگاه بی اعتنا و برخورد از بالا با محیط بیرونی خود بویژه منفردین سیاسی اجتماعی مستقل. تحلیل نادرست و ناتوان از موقعیت های سیاسی, سکوت در برابر برآمدهای کارگری و جنبش های مردمی در داخل و اطلاعیه پراکنی با تعویق زمانی بسیار, فرقه گرایی و تشکیلات پرستی … همه و همه نشانی از ناکارآمدی سازمانهای چپ سرنگونی طلب در خارج از کشور است که بخش بزرگتری از بدنه خود را به همین دلایل از دست داده اند. این بخش بسیار بزرگتر همان نیروهای منفردی هستند که بار وظایف این سازمانها را بعهده گرفته اند و از بلندگوهای آنها صرفنظر کرده اند. آنهایی که سکوت میکنند تا از میکروفون این نهادهای سمبلیک بهره ببرد اپورتونیست هستند. بسیاری را میشناسم که در قامت منفرد شهامت نقد سازمانهای سمبلیک سنتی را از دست داده اند که میکروفون بدست بگیرند.
بماند. تا نوشتار بعدی
چه باید کرد؟
بی تردید آنکه موثر هست و واقع خواهد شد منفردین هستند. چه با تشکل و چه بدون آن. امروزه اندیشه سیال است. در خدمت هیچ گروه و تشکل و سازمان و حزبی نیست. روان میشود و جای خود را باز می کند. همانند آب. همانند هوای تازه ای که دیگر در اختیار دستگاه کپی و افست سازمانهای سنتی در گذشته های دور نیست. دیگر در اختیار عضو و کادر سازمان ها نیست تا با آن فخر بفروشند و خویش را پر بها نشان دهند. امروزه برای اینگونه افراد تره هم خورد نمیکنند. اندیشه و نظر حرف اول را میزند. مادیت مییابد و جا می افتد. منفرد یا سازمانی اهمیتی ندارد.
حقیقت این است که طیف وسیع منفردین فعال سیاسی و اجتماعی میتواند در این برهه زمانی حساس بهتر و موثر تر از گذشته نقش بازی کند. نا امیدی از سازمانهای چپ سرنگونی طلب دهه هاست که ثابت شده است. همه همگرایی های تا کنونی آنها که منتج از فشار شرایط بوده است و با آگاهی سیاسی آنها بی ربط بوده است به شکست انجامیده است. هم نشستی شش جریان سیاسی چپ و کمونیست نیز که باقیمانده نشست بزرگ نیروهای چپ سرنگونی طلب بود و آن هم بازتابی از کنش جریانات راست بود, چشم انداز باشکوهی در آینده نزدیک نخواهد داشت. چپ اما بایستی خودنمایی کند و بود خود را بنمایش بگذارد. بایستی در جریان برآمد مجدد جنبش های کارگری و خیابانی و دانشجویی و زنان حضور داشته باشد. تنها از این طریق است که میتوان در آینده سیاسی کشورمان نقش داشت. دست در دست هم, قلم با قلم و گام با گام در همبستگی گسترده در کنار مردم عصیان زده قرار بگیریم و بیهوده تازی تشکل های سنتی را به حاشیه برانیم.
زنده باد همبستگی و اقدام طیف وسیع منفردین سیاسی و اجتماعی مستقل
بهروز سورن
22.4.2019