منوچهر صالحی
ایرانیانی که هوادار الگوی دولت رفاه سوسیال دمکراسی هستند که در اروپای سده ۲۰ تحقق یافت، باید در جهت تحقق سازمانی گام بردارند که در آن خواستها و چشماندازهای جناحهای مختلف جنبش سوسیال دمکراسی به برنامه سیاسی همگونی تبدیل شده باشد. بهعبارت دیگر، تنها با متحد ساختن جناحهای چپ، میانه و راستِ جنبشِ سوسیال دمکراسی میتوان زمینه را برای تشکیل حزبیِ فراگیر هموار ساخت. وگرنه هر فراکسیونی خواهد کوشید سازمان سیاسی خود را بهوجود آورد که چنین تلاشی منجر به تأسیس چند سازمان و یا حزب کوچک خواهد شد. این احزاب از یکسو باید ضد یکدیگر مبارزه کنند تا بتوانند به هواداران خود بباورانند که سوسیال دمکراتهای ناب را فقط میتوان در صفوف این و یا آن حزب یافت. دیگر آن که سازمانهای سوسیال دمکرات باید با حکومت دیکتاتوری مبارزه کنند که با ایجاد اختناق میکوشد فضای زیست احزاب مخالف خود را تا آنجا که ممکن است، ناممکن سازد.
در دوران کنونی با وجود رسانهها و ارتباطات اینترنتی میتوان گفت مردمی که در درون و بیرون ایران میزیند، به هم پیوستهاند و بنابراین هواداران سوسیال دمکراسی نیز میتوانند به آسانی با یکدیگر تبادل اندیشه کنند و طرحهای سیاسی خود را برای بحث در اختیار افکار عمومی قرار دهند. همچنین جناحهای مختلف هوادار سوسیال دمکراسی میتوانند با ایجاد تارنمای مشترکی نشان دهند که در عین داشتن اختلافهای تئوریک میخواهند با هم کار مشترکی را برای تشکیل حزب سوسیال دمکراسی ایران آغاز کنند. در چنین فضائی باید همه جناحهای سوسیال دمکراسی در پی یافتن نکات مشترکی باشند که میتوانند در برنامه حزبی گنجانده شوند. به عبارت دیگر، به جای گسل از یکدیگر باید در جهت پیوستن و یکی شدن جناحهای مختلف تلاش کنند. با چنین نگرشی نیز میتوان قدرت حزبی را بر اساس قدرت واقعی جناحهای درون حزب تقسیم کرد، یعنی هر جناحی باید در رهبری حزب نمایندگانی داشته باشد تا بتوانند با رساندن پیام جناح خود به هواداران خویش در گسترش پایگاه اجتماعی حزب تلاش کنند.
شبیه همین مدل در درون حزب سوسیال دمکرات آلمان وجود دارد. جناح راست این حزب میکوشد بیشتر از منافع سرمایه در برابر کار دفاع کند. جناح چپ حزب در پی یافتن راههائی است که بتوان به تدریج از مناسبات سرمایهداری فراتر رفت. جناح میانه حزب که از پشتیبانی سندیکاهای آلمان برخوردار است، میکوشد راه میانهای را که مبتنی بر پراگماتیسم است، عرضه کند که بر اساس آن هر سه جناح حزب بتوانند در جهت بسیج مردم و کسب قدرت سیاسی گام بردارند.
همچنین حزب چپ آلمان که دارای مواضع تقریبأ شفاف ضد سرمایهداری است نیز دارای جناحهای مختلف است. این حزب میخواهد با بهرهگیری از مناسبات دمکراتیک در جهت فراروی از مالکیت خصوصی بر ابزار و وسائل تولید گام بردارد. در این حزب بخشی از کمونیستهائی عضوند که در آلمان شرقی عضو حزب سوسیالیستی متحد آلمان بودند، و میپندارند میتوان چرخ تاریخ را به گذشته بازگرداند و مناسباتی را که در اتحاد جماهیر شوروی و «اردوگاه سوسیالیسم واقعأ موجود» وجود داشت را دوباره بازتولید کرد. بخش دیگری از این حزب که دارای مواضع ضدسرمایهداری است، خود را بخشی از جنبش سوسیالیسم دمکراتیک جهان میداند. حتی جناح راستی نیز در این حزب وجود دارد که با جنبش سندیکائی در ارتباط است و خواهان تشکیل دولت ائتلافی با احزاب سوسیال دمکرات و سبز آلمان میباشد.
همچنین واقعیت آن است که طبقه کارگر، آن گونه که مارکس و انگلس در مانیفست مطرح کردهاند، شاید ذاتأ طبقهای انقلابی باشد، اما در بسیاری از لحظههای تاریخی دارای گرایشهای عقبمانده و ارتجاعی نیز است. یک نمونه گرایش بخشی از کارگران آلمان به حزب نازی به رهبری هیتلر بود که سبب پیروزی نسبی آن حزب در انتخابات مجلس ملی شد. نمونه دیگر آخرین انتخابات مجلس فدرال آلمان است. در این انتخابات کارگران آلمان بیش از همه به حزب «دمکراتهای مسیحی» رأی دادند (۲۵ ٪ )، در حالی که حزب سوسیال دمکرات فقط ۲۴ ٪ از آرای کارگران را توانست به دست آورد. ۱۷ ٪ از کارگران نیز به حزب دست راستی «آلترناتیو برای آلمان» رأی دادند. ۶ ٪ نیز حزب میانه «دمکراتهای آزاد آلمان» را برگزیدند، ۸ ٪ نیز «حزب سبزها» را برگزیدند که اکثریت این حزب اینک بخشی از راست میانه است. اگر نیمی از آرأ کارگرانی را که به حزب سبزها رأی دادند، به حساب احزاب راست بگذاریم، در آن صورت بیش از ۵۲ ٪ از کارگرانی که در انتخابات مجلس فدرال آلمان شرکت کردند، علیه منافع خویش تصمیم گرفتند.
البته کمونیستها همیشه در این باره دارای مواضع التقاطی و فرصت طلبانهاند، یعنی هرگاه کارگران و دیگر اقشار جامعه احزاب راست میانه تا راست ارتجاعی را برگزینند، این رخداد را ناشی از کمبود آگاهی کارگران میدانند. در عوض هرگاه احزاب کمونیست بتوانند رأی کارگران را به دست آورند، این واقعه را نتیجه رشد آگاهی طبقاتی کارگران میپندارند. حزب کمونیست فرانسه روزگاری بیش از ۳۰ ٪ آرای مردم را به دست میآورد و در حال حاضر به حزبی چند درصدی بدل گشته است. بنابراین با تکیه به چنین موضع فرصتطلبانهای باید به این نتیجه رسید که سطح آگاهی طبقاتی کارگران فرانسه روز به روز پائین رفته است، یعنی این طبقه نسبت به سرنوشت خویش از خود بیگانه گشته است. روشن است که چنین برداشتی نادرست است، زیرا در جهان کنونی سطح دانش و آگاهی هر ۵ سال دوبرابر میشود. بنابراین نمیتوان به این نتیجه نادرست رسید که هر چند سطح دانش و آگاهی بالا میرود، اما سطح آگاهی طبقاتی کاهش مییابد.
در ایران نیز جز این نیست. بیشتر کارگران ایران دارای باورهای عمیق دینیاند و به همین دلیل هوادار رژیم اسلامی. با این حال با بررسی آخرین انتخابات ریاست جمهوری میتوان دریافت که بیشتر کارگران ایران به جناح اصلاحطلب رژیم رأی دادند، یعنی خواهان اصلاح وضع موجودند. به این ترتیب زمینه برای نقد اختلافات نظری جناحهای مختلف سوسیال دمکراسی فراهم میشود و کسانی که میخواهند به جنبش سوسیال دمکراسی بپیوندند، آسانتر میتوانند با افکار متضاد سوسیال دمکراسی آشنا شوند. چکیده آن که هرگاه از همان آغاز کار بتوان در درون و بیرون ایران تعداد چشمگیری از جوانان تحصیلکرده را با اندیشهها، باورها و تئوریهای سوسیال دمکراسی آشنا ساخت، شاید بتوان در جهت ایجاد سازمانی که بتواند پس از چندی به حزبی فراگیر و تودهای بدل گردد، گامهای موفقی برداشت.
پرسش نهم: چرا در خارج از کشور که شرائط ظاهرأ برای شکلگیری جریان و جنبش سوسیال دمکراتیک مهیاتر است، ما هنوز نتوانستهایم یک جریان متشکل و تأثیرگذار سوسیال دمکراتیک را شکل دهیم؟ عوامل عینی و ذهنی عدم شکلگیری چنین جریان و جنبشی بهنظر شما کدامند؟ و چه راههای عملیای برای تسریع شکلگیری چنین جریانی پیشنهاد میکنید؟
میدانیم که در ایران رژیم اسلامی از قدرت سرکوب بزرگی برخوردار است و به هیچ سازمان سیاسی که بخواهد نظام متکی بر اصل ولایت مطلقه فقیه را دگرگون کند، اجازه فعالیت علنی نمیدهد. همچنین سازمانهای امنیتی این رژیم از قدرت زیادی برخوردارند و با شتاب فعالیتهای زیرزمینی گروههای مخالف خود را سرکوب میکنند. این که داعش با آن همه هوادارانش که از مرگ نمیهراسیدند، نتوانست در ایران تروریسم کور خود را پیاده کند، نشانگر توانائیهای دستگاههای امنیتی رژیم است.
بنابراین در ایران اندیشه سوسیال دمکراسی فقط میتواند از طریق انتشار کتاب و بحث در حوزههای روشنفکرانه تبلیغ شود. در عین حال سازمانهائی که در خارج از کشور تشکیل میشوند، دو گونهاند. یک نوع سازمانهائی هستند که در ایران آشکارا و یا پنهانی فعالیت میکنند. این سازمانها میتوانند برای جذب ایرانیان تشکیلات خود را در خارج از کشور نیز بهوجود آورند. در چنین وضعیتی سازمانهای انیراننشین باید از برنامههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی سازمان مادر خود که در ایران فعالیت میکند، پیروی کنند. چنین رخدادی پس از اوج جنبش سبز در سال ۱۳۸۸ در بیرون از ایران آغاز گشت. در آن دوران بسیاری از هواداران جنبش سبز که در جهان پراکنده بودند، بههم پیوستند و در پی ایجاد تشکیلاتی سراسری بودند. شوربختانه پس از سرکوب آن جنبش در ایران، هواداران آن جنبش نیز به خاطر نومیدی از رهبران محصور خویش به تدریج پراکنده شدند و نتوانستند سازمان مستقلی را بهوجود آورند. نوع دیگر آن است که عدهای از ایرانیان انیراننشین بنا بر باورهای سیاسی خود با هم سازمانی را تشکیل دهند، با هدف تبلیغ برنامههای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی خویش. از این گونه سازمانهای سیاسی کوچک در خارج از کشور بسیار تشکیل شدهاند و برخی پس از چندی از بین رفتند و برخی نیز هنوز هستند، اما از امکانات کارکردی زیادی برخوردار نیستند. برخی از سازمانهای سیاسی که در بیرون از ایران نیز تشکیل شدهاند، با کمکهای مالی دولتهائی به وجود آمدهاند که به هر دلیلی با رژیم جمهوری اسلامی مخالف و خواهان نابودیاش هستند. با آن که این رده از سازمانها از امکانات مالی و رسانهای بالائی برخوردارند، اما نتوانستهاند اعتماد ایرانیان خارج از کشور را به خود جلب کنند، زیرا اکثریت مردم ایران این گونه سازمانها را به مثابه ستون پنجم قدرتهای بیگانه میپندارند. در دوران سلطنت پهلوی بخشی از دانشجویان ایرانی که در خارج از کشور تحصیل میکردند و دارای گرایشهای مختلف سیاسی بودند، توانستند کنفدراسیون جهانی را برای مبارزه با استبداد آن رژیم به وجود آورند.
اینک اما هر نیروی سیاسی کوچکی استعداد همکاری با دیگر نیروهای غیرخودی را از دست داده و خواهان اتحاد فقط با خودیها است. بهعبارت دیگر، هر سازمان کوچکی خواستار پیروی دیگر سازمانها از اراده سیاسی خویش است. روشن است که در چنین فضائی همکاری نیروهای سیاسی که دارای گرایشها و بینشهای مختلف هستند، به حداقلی کاهش خواهد یافت. من و برخی از دوستان دیگرم پس از فروپاشی اردوگاه «سوسیالیسم واقعآ موجود» شورای موقت سوسیالیستهای چپ ایران را بهوجود آوردیم با هدف تشکیل سازمانی که در آن همه گرایشهای سوسیالیستی بتوانند عضو شوند و با یافتن نکات مشترک به مبارزهای مشترک دست زنند. بهعبارت دیگر، در آن زمان بر این باور بودیم که سازمانهای هوادار سوسیالیسم باید با هم سازمان مشترکی را بهوجود آورند که در آن همه جناحهای چپ و میانه و راست بتوانند با هم همکاری کنند. اما همین روحیه خودمرکزبینی سبب شد تا بیشتر بنیانگذاران شورای موقت سوسیالیستهای چپ ایران پس از ۱۵ سال از دور هم پراکنده شوند، زیرا نمیخواستند وضعیت موقت خود را ابدی سازند. وقتی سازمانهائی که دارای گرایشهای سوسیالیستی هستند، نتوانند با هم تشکیلات مشترکی را بهوجود آورند، همکاری گرایشهای سوسیالیستی با لیبرالها، ملیگراها و دینگرایان بسیار دشوارتر خواهد شد.
با این حال اگر هواداران سوسیال دمکراسی و سوسیالیستهای دمکراتیک خواهان ایجاد تشکیلات مشترکی در خارج از کشور هستند، باید با هم به گفتگو بنشینند تا با یافتن شکل سازمانی مناسبی که بتواند نیازهای مشترک این گرایشها را برآورده سازد، زمینه همکاری مشترک خویش را فراهم آورند. بنا به باور من، تا زمانی که در ایران جنبش ضد دیکتاتوری از رشد لازم برخوردار نگردد، زمینه برای پیدایش سازمانهای سیاسی ایرانی در خارج از کشور فراهم نخواهد بود. در رابطه با جنبش سبز دیدیم که چگونه قشر میانه جامعه ایران همچون سیل خروشان به میدان آمد و اگر آن جنبش وحشیانه سرکوب نمیشد، امروز با وضعیت دیگری در ایران روبهرو بودیم. اینک نیز جنبش خودجوش دی ماه ۱۳۹۶ آشکار ساخت که بحران چند لایهای رژیم و جامعه ایران را فراگرفته است و اگر رژیم سوپ اطمینان را باز نکند، دیگ نارضایتیهای اجتماعی منفجر خواهد شد و تر و خشک را با هم خواهد سوزاند. بنابراین برای جلوگیری از شرایطی غیرقابل پیشبینی که میتواند موجب انفجار اجتماعی گردد، باید همه نیروهائی که خواهان تحقق جامعهای دمکراتیک هستند، گام پیش نهند و با هم جبهه سیاسی مشترکی را بهوجود آورند. تا چنین جبههای بتواند با آغاز بحران فراگیر رهبری جنبش خودجوش را بهدست گیرد و آن را به سوی دمکراسی هدایت کند. وگرنه جنبش خودجوش میتواند زمینه را برای نیروهائی فراهم آورد که برای حفظ سلطه سیاسی خویش باید استبداد را بازتولید کنند. نیروهای هوادار سوسیال دمکرات ایران باید همچون نیروهای سوسیال دمکرات اروپای سده ۲۰ بکوشند جنبشهای اعتراضی را به سوی دمکراسی هدایت کنند تا بتوانند زمینههای اجتماعی و اقتصادی را برای تحقق دولت رفاه هموار سازند.
ادامه دارد