زری شمس و منوچهر تقوی بیات
غزل ۱۷۷
بحر رمل مثمن مخبون اصلم مُسبَغ
فاعِلاتُن فَعَلاتُن فَعَلاتُن فَع لان
۱- حسب حالی نَنِوشتیم و شد ایّامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند
۲- ما به آن مقصدِ اَعلیٰ نتوانیم رسید
هم مگر پیش نَهَد لطفِ شما گامی چند
۳- چون مِی از خُم به سبو رفت و گُل افکند نقاب
فرصتِ عیش نگه دار و بزن جامی چند
۴- قند آمیخته با گُل نه علاجِ دلِ ماست
بوسهای چند برآمیز به دشنامی چند
۵- زاهد از کوچهٔ رندان به سلامت بگذر
تا خرابت نکند صحبتِ بدنامی چند
۶- عیبِ مِی جمله چو گفتی، هنرش نیز بگو
نفیِ حکمت مکن از بهرِ دلِ عامی چند
۷- ای گدایانِ خرابات خدا یارِ شماست
چشمِ اِنعام مدارید ز اَنعامی چند
۸- پیرِ میخانه چه خوش گفت به دُردی کشِ خویش
که مگو حالِ دلِ سوخته با خامی چند
۹- حافظ از شوقِ رخِ مهر فروغِ تو بسوخت
کامگارا نظری کن سویِ ناکامی چند
درباره ی این غزل – در بیت یکم غزل ۱۷۷در دیوان حافظ خانلری واژه ی نَنِوشتی آمده است یعنی بیت چنین است:
۱- حسب حالی نَنِوشتی و شد ایّامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند
اما در برخی از دیوان های چاپ شده آمده است؛ “حسب حالی ننوشتیم و شد ایامی چند”. ما واژه ی ننوشتیم را درست تر می دانیم زیرا در بیت های بعدی هم حافظ چندین بار واژه هایی به کار برده است که فاعل آن ما است و فعل ها ( کنش ها) در این غزل هم مربوط به اول شخص جمع است. در پاره ی دوم هم فعلی(کنشی)که به کار رفته از آن نخستین کس (اول شخص) است، پس در پاره ی نخستین هم کننده ی کار (فاعل) باید نخستین کس باشد نه دوم کس پس ننوشتی درست نیست. در پاره دوم بیت واژه ی “فرستم” آمده است. ننوشتیم با فرستم هر دو نخستین کس ( چند تایی و یکتایی) است و با هم خوانایی بیشتری دارد. اگر ننوشتی را بپذیریم چون کسی حسب حالی ننوشته است دلیلی ندارد که حافظ پیغامی بفرستد، به ویژه آن که در بیت دوم می گوید که مقصد و مقام او هم اَعلیٰ است. حافظ نمی تواند به کسی که جایگاهی برتر( اَعلیٰ) دارد بگوید؛ حسب حال ( گزارش روزانه) یا گزارش چگونگی رویدادهای زندگی ات را ننوشتی. پس می توانیم بگوییم ما “به آن مقصد اَعلیٰ”، حسب حالی ننوشتیم و چندی گذشته است و من کسی را ندارم تا پیامی برای شما بفرستم. در بیت دوم هم “ما” و “نتوانیم” آمده است که با “ننوشتیم” در پاره ی نخستین بیت نخست غزل هم سویی دارد. در بیت چهارم هم “ما” آمده است که با”ننوشتیم” خوانایی دارد.
در بیشتر دیوان ها این غزل همین نُه بیت را دارد. در دیوان حافظ شاملو هشت بیت نوشته شده است و بیت چهارم را ندارد. ترتیب بیت ها هم در دیوان حافظ شاملو به شیوه ی دیگری است. مسعود فرزاد با بررسی دیوان های چاپ شده تا سال ۱۳۴۹ می نویسد که نسخه های خ، ل، ق، ع در بیت نخست واژه ی ننوشتیم را آورده اند. او می نویسد بیشتر نسخه های چاپی مانند ط، خ، ن، ک، ل، ق، ع در بیت ششم “عیب می جمله بگفتی” را نوشته اند و تنها نسخه ای که آن را نسخه “ی” می نامد در بیت ششم؛ ” عیب می چون همه گفتی” نوشته شده است. ایرج افشار هم در دیوان حافظی که زیر نام نسخه کهن به چاپ رسانیده است، ” عیب می چون همه گفتی” را آورده است. حسین علی هروی در کتاب شرح غزل های حافظ در بیت ششم می نویسد؛ ” عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو” که با دیگر نسخه هایی که در بالا نوشتیم یکی نیست.
بیت یکم غزل ۱۷۷
۱- حسب حالی نَنِوشتیم و شد ایّامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند
حَسب؛ یعنی شمار، اندازه، گوهر، بزرگی و … حسب حالی یا حسب الحال یعنی رویدادهای روزانه یا شعری که شاعر در بیان اوضاع و احوال روز بگوید. این غزل نیز چنانکه در زیر می آید، گویا حسب حال است یعنی به گونه ای رویدادهای روزگار حافظ را بازگو می کند. برخی واژه ها در این غزل می تواند گویای رازی باشد مانند همین “حسب حال” که نشان می دهد که این غزل عاشقانه نیست و باید آن را مانند گزارش به ” آن مقصدِ اَعلیٰ” دانست. واژه محرمی هم نشان از آن دارد که برای پیام فرستادن به جز شعر رازگونه گفتن، نیاز به کسی هست که بشود به او برخی راز ها را گفت و یا نوشت تا او به آن مقصد اَعلیٰ برساند. محرمی؛ یعنی کسی که راز دار بوده و به من نزدیک باشد و سخن من را با دیگران در میان نگذارد. در این دوره شاه شجاع و برادرش محمود با کمک یکدیگر پدرشان امیرمبارزالدین را از پادشاهی برکنار و او را کور و زندانی کرده و کشته اند. این دو برادر با یکدیگر و با دیگر اعضاء خانواده خود جنگ و اختلاف داشته اند. در چنین روزگاری حافظ برای نوشتن حسب حال به زبان رازگونه و به محرم نیاز داشته است.
چکیده ی بیت یکم غزل ۱۷۷
نامه ای درباره ی رویدادهای روزانه ننوشتیم و روزگاری سپری شد، کس راز دار و نزدیکی هم ندارم تا برای تو پیام هایی بفرستم.
بیت دوم غزل ۱۷۷
۲- ما به آن مقصدِ اَعلیٰ نتوانیم رسید
هم مگر پیش نَهَد لطفِ شما گامی چند
برخی از کسانی که دیوان حافظ را بررسی و چاپ کرده اند مانند همایون فرخ، بهروز ثروتیان و سیروس نیرو می نویسند که این غزل برای شاه شجاع که از شیراز دور بوده نوشته شده است. مقصد؛ به معنای جای، مکان، قصد، آهنگ، غرض و … مقصدِ اَعلیٰ؛ یعنی برترین جایگاه. در حاشیه حافظ خانلری نوشته شده است که نسخه های؛ ی، ل، م، به جای “مقصدِ اَعلیٰ” نوشته اند مقصد عالی که چندان درست نیست چون مقام شاه شجاع در برابر حافظ و کسانی مانند او ” اَعلیٰ” یعنی برترین است. لطف؛ یعنی مهر، نیکویی، بخشش، مهربانی و … اگر بپذیریم که این پیام و شعر برای شاه شجاع نوشته شده است حافظ از او می خواهد که او مهربانی کند و چند گامی به سوی ما( یعنی حافظ و مردمان شیراز) بیاید. یعنی به شیوه ای رازگونه حافظ از او می خواهد تا به شیراز بیاید.
چکیده ی بیت دوم غزل ۱۷۷
ما ( کسانی مانند من) به آن جایگاه بلند نمی توانیم برسیم، مگر آن که شما مهربانی کنی و چند گامی به سوی ما بیایی.
بیت سوم غزل ۱۷۷
۳- چون مِی از خُم به سبو رفت و گُل افکند نقاب
فرصتِ عیش نگه دار و بزن جامی چند
گُل افکند نقاب؛ یعنی گل نقاب خود را انداخت و گلبرگ هایش را از دست داد. هنگامی که گل نقاب از چهره فرو می افکند و نهنج آن بر جای می ماند پائیز است. در پاییز شراب از خم به سبو می رود و گلبرگ های گل هم می ریزد. حافظ می گوید در پائیز که شراب آماده می شود و گل نقاب از چهره بر می دارد تو هم بیا چهره بنما و چند جامی شراب بنوش. فرصت؛ یعنی درنگ، هنگام، وقت، یارا، زمان و … عیش؛ به معنای خوش گذرانی، شادمانی، زیستن، زندگی، خوراک و … فرصت عیش نگه دار؛ یعنی دم را غنیمت بدان.
چکیده ی بیت سوم غزل ۱۷۷
هنگامی که شراب پرورده و آماده شده و از خُم به کوزه یا آوند ریخته می شود در چنین هنگامی از شادمانی و خوشی بهره بگیر و چند جامی شراب بنوش.
بیت چهارم غزل ۱۷۷
۴- قند آمیخته با گُل نه علاجِ دلِ ماست
بوسهای چند برآمیز به دشنامی چند
قند آمیخته با گل هم می تواند دهان و بوسه ی یار باشد ( دندان سفید مانند قند و لب که مانند گل است) و هم می تواند سخن یار و دوست باشد که هر دو برای آرامش و درمان دلدار سودمند است. گُلقند یعنی گلاب آمیخته با قند را در گذشته برای درمان درد شکم به کار می بردند. چرا حافظ قند آمیخته با گل را درمان دل خود نمی داند؟ یعنی از درد دل شکایت ندارد. شاید گلایه از درد دوری دارد. چرا بوسه و دشنام و تندخویی را آرزو می کند؟ شاه شجاع باید با برادرش گفتگو کند و یا بجنگد و او را از شیراز براند تا بتواند به شیراز بیاید و چند جامی با حافظ بزند. شاید شاعر به شیوه ای رازگونه به شاه شجاع می گوید با برادرش شاه محمود با مهر و قهر سخن بگوید. علاج؛ یعنی درمان و چاره ی درد. دل؛ به معنای درون، خاطر، شکم، قلب و … است.
چکیده ی بیت چهارم غزل ۱۷۷
دل و درون ما را قند و گلاب چاره نمی کند برای آرامش درون و خاطر ما بوسه را با دشنام و تندخویی همراه کن.
بیت پنجم غزل ۱۷۷
۵- زاهد از کوچهٔ رندان به سلامت بگذر
تا خرابت نکند صحبتِ بدنامی چند
زاهد شاید اشاره به شاه محمود برادر شاه شجاع دارد چون محمود هم مانند پدرش به دینداری تظاهر می کرد. رندان؛ به معنای حافظ و کسانی است که از دین پیروی نمی کنند. رند معنایی فراتر از آنچه مردم کوچه و بازار و عوام، امروز از آن می فهمند داشته است. رند به ویژه در دیوان خواجه ی شیراز به کسانی چون حافظ و مردم آزاده، آزاد اندیش، آگاه و خوشبخت می گویند. به سلامت بگذر یعنی با آرامی و بدون درد سر بگذر.
چکیده ی بیت پنجم غزل ۱۷۷
ای کسی که دین داری از کنار رندان به آرامی و بی برخورد بگذر تا گفتگو با چند رند بد نام تو را نیز بد نام نکند.
بیت ششم غزل ۱۷۷
۶- عیبِ مِی جمله چو گفتی هنرش نیز بگو
نفیِ حکمت مکن از بهرِ دلِ عامی چند
عیب یعنی بدی، آهو، زشتی، اَک، کمبود و … جمله؛ به معنای همه، همگی، یک سره، در دستور زبان به فراز یا گزاره گفته می شود که یک پاره ی درست از سخن است. چون محمود مانند پدرش امیر مبارزالدین تظاهر به دینداری می کرده و خوردن شراب را روا نمی دانسته به او می گوید کاستی ها و زشتی های شراب و می را گفتی، پس با ارزش بودن و سودمندی آن را نیز بگو. این بیت اشاره است به آیه ۲۱۹ از سوره بقره در قران که می گوید نوشیدن شراب ناروا است اما سودهایی هم دارد. حکمت؛ یعنی خرد، فرزانگی، فلسفه، عرفان، معرفت و … عامی؛ (عام+ ی) مردمان نادان، بی سواد و از این دست. این بیت در زبان فارسی زبانزد شده است و آن را هنگامی به کار می برند که کسی بیهوده درباره ی رویدادی یا سخنی بهانه تراشی می کند و منفی بافی می کند.
چکیده ی بیت ششم غزل ۱۷۷
بدی های شراب همگی را گفتی، خوبی و ارزش آن را نیز بگو، برای دل خوشی مردمان نادان از خرد و فرزانگی چشم پوشی نکن.
بیت هفتم غزل ۱۷۷
۷- ای گدایانِ خرابات خدا یارِ شماست
چشمِ اِنعام مدارید ز اَنعامی چند
گدایان؛ جمع گدا است یعنی کسی که نزد همه کس برای کمکی ناچیز دست دراز کند؛ بی چیز، ندار، فقیر، سائل، مسکین، درویش، دریوزه گر، راه نشین و …
خَرابات؛ به معنای خوَرآباد ( xvar+āpāt ) است و از واژه خوَرآبه = خرابه مانند مهرابه به دست آمده است. خَرابات واژه ای تازی نیست و اسم جمع واژه ی خراب نیز نیست، زیرا اسم جمع کلمه ی خراب از ریشه ی خَرِبَ ، در زبان عربی سه شکل مختلف دارد: نخست؛ خَرَبات، دوم؛ خِرَب و سوم؛ خرائب است. خرابات تلفظ دگرگون شده ی واژه ی خور(xvar ) یعنی مهر است. مهر برابرهای فراوانی دارد مانند هور ، شمس، آفتاب، خورشید، بیضا، شید، شرق، شیر، غزاله ، چشمه، پادشاه ستارگان و از این دست. لغت نامه دهخدا، فرهنگ عمید، معین و برخی از واژه نامه ها و فرهنگ های لغت، خرابات را عشرتکده، شراب خانه، می خانه، قمار خانه و … نوشته اند و گاهی در تصوف و عرفان، خرابات را مقام و مرتبه ویرانی عادات نفسانی دانسته اند!!!
این غزل به گفته ی حافظ حسب حال است یعنی به رویدادهای روزانه می پردازد و شعری است که شاعر در آن اوضاع و احوال روز را باز گو می کند. در بیت هشتم نیز واژه های خَرابات و دُردی کش آمده است، این واژه ها با میکده و شراب خوردن کار دارد، پس می توانیم بگوییم این غزل عرفانی نیست. این خرابات ( خِورآبات)می تواند میکده یا دیر مغان و یا مهرابه باشد که واژه ای ایرانی است. خدا هم در این غزل الله نیست بلکه واژه ای ایرانی است.
در دیوان حافظ ۱۲۰ بار یا بیشتر، واژه ی خدا آمده است که بیش از ۶۰ بار به شکل “خدا را”، خدایا و یا بهر خدا به کار رفته است که معنای برای خدا یا تو را به خدا دارد و یک خواهش، التماس یا آرزو را بازگو می کند. این خدا که در این غزل آمده است؛ ” ای گدایان خرابات خدا یار شما است”، با الله که در زبان عربی هست هیچگونه نزدیکی ندارد. الله در قران صفت های فراوانی دارد مانند؛ صمد، بصیر، اکبر، ماکِر(فریب کار یا نیرنگ باز)، سمیع، جبار، اَعلَم، عَلیم، قهار و بسیاری دیگر … حافظ هنگامی که می گوید: خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نی بخش ۴/ ۱۶۱ و یا می گوید؛ خدا را کم نشین با خرقه پوشان ۱/ ۳۷۹ چو گل گر خرده ای داری خدا را صرف عشرت کن ۲/ ۴۴۵ و یا “خدارا” های دیگری که می گوید تنها یک خواهش ساده و بی غل و غش را بیان می کند. حافظ گاهی واژه ی خدا را به شوخی می گیرد مانند؛ از خدا جز می و معشوق تمنا نکنی ۶/ ۴۷۱ و یا عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدای ۳/۱۸۸ یا جایی که می گوید؛ خدای را به می ام شست و شوی خرقه کنید – که من نمی شنوم بوی خیر از این اوضاع ۳/ ۲۸۷ . خیر، یکی از واژه های قرانی است و چنین معنا می دهد که هر آنچه الله برای بندگان مقرر می کند روا و درست است، حتا جنگ ( سوره البقره آیه ۲۱۶).
“خدا یار شماست”، در این بیت به چه معنا است؟ به گمان ما خدا یار شماست به معنای دل قوی دارید، نگران نباشید می تواند باشد، زیرا جایگاه خدا به معنای اسلامی آن در خرابات و میکده نیست بلکه الله بیشتر در مسجد و جاهای دعا و عبادت معنا پیدا می کند نه هنگام دُرد نوشی و باده خوری. به ویژه آن که در پاره ی دوم بیت واژه ی اِنعام به معنای بخشش آمده است که با واژه ی گدا همسویی دارد. “چشمِ اِنعام مدارید” یعنی انتظار بخشش و نیکوکاری نداشته باشید. اِنعام؛ در این بیت به معنای نعمت دادن، نیکی کردن، بخشش، دهش و بخشیدن است. چشمِ اِنعام یعنی امید بخشش یا نیکوکاری داشتن.
اَنعام؛ به معنای چهار پایان اهلی است.( ج. نَعَم)؛ یعنی شتر و یا چهارپا و حیوان خانگی. اَنعامی چند یعنی چند حیوان یا گاو و خر. حافظ در اینجا به کسانی که به گدایان و مردمان ندار بی مهری و بی اعتنایی می کنند دشنام می دهد و آن ها را اَنعام یا حیوانات می نامد. به گدایان در میخانه امید می دهد که مردمان بخشنده و نیکوکاری هم به جز این حیوان ها در بیرون از این میخانه هستند.
چکیده ی بیت هفتم غزل ۱۷۷
ای گدایانی که در میخانه از این و آن تقاضای شراب یا کمک می کنید نگران و ناامید نشوید و چشم امید و بخشش از سوی چند حیوان (که در میخانه هستند)، نداشته باشید.
بیت هشتم غزل ۱۷۷
۸- پیرِ میخانه چه خوش گفت به دُردی کشِ خویش
که مگو حالِ دلِ سوخته با خامی چند
پیر میخانه؛ به معنی بزرگ میخانه، پیر می فروش، می فروشی که سالخورده و پیر باشد. خوش گفت یعنی نیکو گفت، درست و به جا گفت. دُرد؛ به ته مانده ی خم شراب، شیشه ی شراب و یا جام شراب، دُرد می گویند. دُرد یا ته مانده ی شیشه ارزش چندانی ندارد و آن را دور می ریزند. دُردی کش یعنی دُرد نوش، آدم ندار و کسی است که ته مانده ی شیشه ها و یا خم شراب را می نوشد. دلِ سوخته؛ یعنی دلِ غم دار، دلی که ناکامی کشیده است. خام؛ یعنی کال، بی تجربه، ناآزموده، نادان.
چکیده ی بیت هشتم غزل ۱۷۷
پیری که در میخانه بود چه نیکو به دُرد نوش خود گفت از چگونگی حال دلِ شکست خورده و غم دار با کسانی که ناآزموده هستند سخنی نگو چون آن ها غم و دل سوختگی را در نمی یابند.
بیت نهم غزل ۱۷۷
۹- حافظ از شوقِ رخِ مهر فروغِ تو بسوخت
کامگارا نظری کن سویِ ناکامی چند
شوق؛ یعنی آرزومندی و خواستن فراوان. رخ مهر فروغ یعنی روی پر نور چون خورشید. از شوقٍ روی کسی سوختن یعنی آرزوی دیدن دوست و محبوب خود را داشتن. اگر بپذیریم که این غزل برای شاه شجاع سروده شده است، این بیت نشان دهنده آرزوی حافظ برای بازگشتن شاه شجاع به شیراز می تواند باشد. کامگارا؛ یعنی ای کسی که موفق و خوشبخت هستی و می توانی به آرزوهای خود دست بیابی. نظری کن؛ یعنی از روی مهر نگاه کن. لطف و توجه کن. ناکام؛ یعنی کسی که به آرزوی خود دست نیافته است. ناکام باژگونه ی واژه ی کامگار است.
چکیده ی بیت نهم غزل ۱۷۷
حافظ از آرزوی دیدن روی چون خورشید تو سوخت، ای کسی که خوشبخت هستی از راه مهر و دوستی نگاهی هم به کسانی بکن که ناکام مانده اند.
نتیجه – این غزل همان گونه که واژگان “حسب حال” نشان می دهد، رویدادهای روزگار حافظ را بازگو می کند. حافظ هرچه می گوید و برای هرکس که می گوید مردم یا انسان را در پیش چشم دارد. جایگاه مردم در سروده های حافظ همیشه برتر و اعلا (اَعلیٰ) است. از همین رو برخی از مردمان بدون دریافت درست از اندیشه ی حافظ، او را ستایشگر یا مدیحه سرا نامیده اند. با چنان جایگاه بلند و ارجمندی که حافظ برای مردم در اندیشه ی خود دارد، روشن است هر شاه یا وزیری که روی سخن حافظ با اوست به آن جایگاه بلند می رسد.
گویا در این غزل روی سخن با شاه شجاع است که از شیراز دور است. حافظ به شیوه ای رازگونه از او می خواهد تا بیاید و شیراز را از زیر ستم شاه محمود برهاند. حافظ با شاه شجاع دوست و هم پیاله بوده و بیست و هفت سال از زندگی حافظ در دوستی با شاه شجاع سپری شده است. در بیت دوم نیز از آن “مقصد اَعلیٰ” سخن می راند. در این غزل گفتارهای پیچیده و عرفانی نمی بینیم. از بیت پایانی غزل هم چنین بر می آید که حافظ آرزوی دیدار شاه شجاع را دارد تا به شیراز بیاید و مردمان شیراز (ناکامی چند)را از ناکامی برهاند.
زری شمس و منوچهر تقوی بیات
شهریور ماه ۱۴۰۱ خورشیدی برابر با سپتامبر ۲۰۲۲ میلادی