فرامرز فهیمی
برسرآنم که گرزدست برآید…….دست به نوشتاری بزنم که نام (دیدیم وشنیدیم وگذشتیم ) برآن نهاده ام، میتوان سخن ازخاطره نگاری گفت ولی چنین قصدی درمیان نیست چه خاطره نویسی شایسته آنانی است که مقامی ومنزلتی ورده وجایگاهی و…..درزندگی خویش وجامعه داشته وناگفته های بسیاربرای گفتن ورازگشایی و….داشته باشند وبقول یکی ازهمین بزرگان(هربی سروپایی خاطره مینویسد…) . شایدقصد داستان یک زندگی نه چندان آنچنانی روایتی از
نشیب ونشیبی که برمن وما گذشت ومیگذرد .بهرشکل ملغمه ای شدکه خودنیز نمیدانم چه نامی میتوان برآن گذاشت.
شنیده اید که گفته اند کودکان درزمان حال ،جوانان درآینده وسالمندان درگذشته زندگی میکنند، برما نیزاینچنین است ،گفتیم ونبشتیم باشد که نکته ای وخطی در جایی بکارآید وشاید هم نه.
***********************
هم زمان با چهل وچهارمین سالروزدرگذشت جهان پهلوان غلامرضا تختی بخشی ازین نوشته راکه دررابطه بارخدادهای سال۴۶ بوده تقدیم میکنم باشد که یادی ازآن زنده یاد کرده باشیم.
*******
درپی اخراج ازکوی دانشگاه باپیداکردن چندتن ازدوستان آپارتمانی درمیدان۲۴ اسفند(میدان انقلاب)اجاره کردیم،خانه که چه عرض کنم به قول دوستان پلنگ خانه ،که درانتهای کوچه ای قرارداشت روبروی ستادژاندارمری کل وازسوی دیگرمیدان،سمت راست چلوکبابی مهران،چپ میوه فروشی وشیرینی فرؤشی واقع شده بود،صاحب یکی ازیندومغازه خویشاوندی نزدیکی بازنده یاد تختی داشت وبهمین جهت مرتب وی رادرآنجا میدیدیم وبدین ترتیب آشنایی وسلام و
علیکی،گمان کنم اوهم ازکم وکیف وضع ما آگاه بود،درهرصورت ازین
. رابطه سرافرازبودیم . رررررررررر رابطه سرافرازبودیم وبخودمیبالیدیم
درآنزمان بعلت حضورمستشاران آمریکایی هرساله مسابقات بسکتبال دوستانه
بین تیم آمریکاییها وتیم اول دانشگاه تهران برگزارمیشد، آبانماه سال۴۶تیم دانشکده حقوق وتیم آمریکاییهای مقیم ایران این مسابقه رابرگزارمیکردند،من نیز که گاهی دستی به توپ بسکتبال میزدم بعنوان بازیکن رزرویعنی چرخ پنجم گاری جزء این تیم بودم ،روزبرگزاری بازی ساک وسایل ورزشی بدوش همراه
دوتن ازدوستان راهی سالن ورزشی دانشگاه شدیم ،سرکوچه ومقابل میوه فروشی جهان پهلوان رادیدیم،سلامی کردیم پرسید کجا؟وبرزم کی؟بکوتاهی جریانراگفتم وحسب تعارف گفتم دانشجویان خوشحال میشوندکه پهلوان نیزدر جمع آنها حضورداشته باشد،اندکی این پاواون پاکرد وگفت باشه..میام ،ماناباورانه وشادمان ازینکه دعوت ماراپذیرفته همراه وی گام به گام بسوی سالن ورزشی دانشگاه راه افتادیم،درفاصله کوتاه تاسالن هردانشجویی را دیدیم خبرحضورتختی رادادیم وهمین کافی تاسالن دانشگاه راازآن گروهی که مایل بودیم پرکنیم.
واردسالن شدیم پهلوان همراه چندتن ازدوستان بطرف جایگاه تماشاچیان رفت ومن بسوی رختکن،پس ازتعویض لباس واردزمین بازی شدیم تاخودراگرم کنیم، تمام توجه بسوی جایگاهی بودکه تختی درمیان دانشجویان نشسته بود ، فریادوشعارهای دانشجویان سالن رابلرزه درآورده بود،پس ازدقایقی غلامرضاپهلوی واردجایگاه ویژه شدوتکاپووجنبش ماموران امنیتی بیشترگردید، شماراندکی پیش پایش بلندشدندودرمجموع دانشجویان برخوردبسیارسردی بااو داشتند،پس ازمراسم کوتاهی بازی بین دوتیم آغازشد،شعارهای دانشجویان نیز رساتر تاشعاراصلی راپیداکردند ….«زنده باد غلامرضا ،اون غلامرضا نه این غلام رضا….»باگفتن« اون» دستهاوانگشت اشاره به سمت غلامرضاپهلوی نشانه میگرفتند وباگفتن «این»دستها بسوی غلامرضاتختی اشاره میشد،شعارهای دیگروتندتری گاه وبیگاه شنیده میشدازجمله«جلادحیاکن پیراحمدآبادورهاکن…»اما همان شعار«اون..واین»متن اصلی بودپرطنین وپردوام سالن یکپارچه فریادبود،کاربدانجاکشیدکه غلامرضاپهلوی نتوانست تحمل کندوقبل ازپایان مسابقه سالن ورزشی را ترک کرد.
پس ازاتمام بازی دانشجویان درحالی که تختی رادرمیانه گرفته بودند ازسالن ورزشی خارج شدندواین آ خرین دیدارباجهان پهلوان بود،یادش زنده بادا..
سال ۴۶ بویژه نیمه دوم باحواد ث ودرگیریها وبگیروببندهای رژیم،شکل گیری وآشکارشدن گروههای چریکی،درگیریهای کردستان ….درمجموع آغازگردور تازه ای ازتلاش نیروهای سیاسی وروشنفکری جوان بود که پابه میدان مبارزه گذاشته وهر کدام برپایه اندیشه وآرمان خویش شیوه رویارویی بارژیم راتجربه میکردند،حکومت نیزباتکیه برکارآیی نیروهای امنیتی وسرکوبگرش به مقابله سبعانه دست زده وباکشتاروزندان سعی بردرهم شکستن روند روبرشد مبارزه داشت،دستگیری گروهی ازفعالان سیاسی وابسته به حزب توده وبازداشت گروه جزنی درآذرماه ،برگزاری مراسم یادبودشانزدهم آذر«روزدانشجو»و درگیری ودستگیریهای پی درپی ازرخدادهای این سال بود.
هفدهم دیماه حدود ساعت یازده تلفن زنگ زد،ازآنسوصدائی هیجانزده گفت تختی راکشتند،اوجسدویرادرسردخانه پزشگ قانونی دادگستری دیده،آثارضربه وکبودیهای زیادبرروی شانه هاوپشت گردن،سینه وپشت اودیده میشودکه ناشی ازدرگیری باافرادچماقدارمیتواندباشد.دقایقی مبهوت وبیحرکت ماندم، دوستان بانکرانی منتظرسخن گفتن من بودند،به آنهاجریان تلفن وخبرراگفتم، همه بهت زده وپریشان درجاخشکشان زده بود،همه آماده رفتن به دانشگاه شدیم تادیگرانرا درجریان ماوقع بگذاریم،دربین راه نیز هرکس رادیدیم بافریادمیگفتیم تختی را کشته اند ،رادیوایران ساعت دوبعداظهرخبردرگذشت تختی راباعنوان خودکشی اعلام کرد،دروغی که هیچکس باورنکرد،روزنامه هاومجلات مطالب بسیاری به این واقعه اختصاص دادندوهمه آنهاسعی درواژگونه سازی واقعیت کشته شدن تختی وخودکشی جلوه دادن آن داشتند،گهگاه درمیان مطالب،مقالات و مصاحبه هااشاراتی میرفت که نشاندهنده نوعی دیگرازحادثه بود،ازجمله اشاره اشاره بوجودآثارضرب وشتم برروی بدن تختی دربرخی جرایدکه به منظوررد این واقعیت مطرح شده بود،اشاره به مسئله اختلاف خانوادگی بعنوان دستاویز خودکشی بی پایه وغیرقابل پذیرش برای همگان بود،انسانی باروحیه ومنش و اندیشه اوکه همیشه اهل نبردشرافتمندانه درمیدان زندگی بود،هنوزسالی اززندگی زناشویی و چندماهی ازتولدفرزندش نگذشته عنوان خودکشی تنها یک دروغ بودوبس،حضورتختی وکشف جسداودرهتلی که معروف به پاتوق ساواکیهابود………وشایعات بسیاردیگرادعای خودکشی رادورازباورمیساخت.
باهمه نمایندگان ودانشجویان تماس گرفته ،دانشگاه تهران برای مقابله بارژیم مسئله قتل وشهادت تختی رامطرح کردوطی اعلامیه های پی درپی ازهمه مردم دعوت به برگزاری بزرگداشت هفتم وچهلم درگذشت جهان پهلوان نمود ، هرکدام ازدانشکده هابفراخورتوان خویش همکاری درزمینه ای راپذیراگردید، تهیه دسته گلها ،عکسهای بزرگ ازتختی واعلامیه هاوشعارها،تامین هزینه ها وانتظامات و……بدین ترتیب مقدمات برگزاری مراسم یابودفراهم شد.
چاپ عکسهای بزگ تختی وتهیه پلاکادرهابعهده مابودوآماده سازی آنهادرمنزل ماانجام گرفت،دراین زمینه دوستان بسیاری همکاری کردند که نام چندتن ازآنان درخاطرم هست ،یادشان گرامی،محمدرضا ش ،ابراهیم ا ،هدایت س،مسعودب، اکبرعکاس،رضوان ج ،بهمن ر،فرهاد ا،بهروز س،و………دههانفرسرگرم میخ وتخته وچسب وچکش بودیم،هزاران عکس برپلاکادرهانصب شد،زمان آن رسیدکه پلاکادرهارا به محل مناسبترنزدیک میدان شوش منتقل سازیم،بهمن و رضوان فولکس استیشن تهیه کرده بودند،پلاکادرهادست بدست از پله های طبقه سوم بداخل ماشین منتقل کردیم، برای جلوگیری ازجلب توجه ناکسان چراغهاراخاموش کرده بودیم،زمانی که آخرین محموله پایین برده شدچراغها راروشن کردم همهیکه خوردیم چه دوتن ازماموران ساواک روی پله هابودند ودرحمل وانتقال کمک میکردند،ازین ناکسان درمیان کسان بسیاربودندومااکثر
آنانرامیشناختیم،ازآنجاکه فعالیت ماآشکاربودنیازی به پنهانکاری هم نبود،اصولا حرکتی بااین ابعادهیچگاه نمیتوانست ازدیدساواک پنهان بماند.
درفراخوانهاازهمگان خواسته شده بودساعت دوازده درمبدامیدان شوش حضور یابندمقصدابن بابویه بود خیابان مملوازجمعیت،صدهاهزارواگراغراق نباشد ملیونها،شعارهاپرمعنی آنچه برپلاکادرهانوشته وآنچه ازسوی مردم وگروههای مختلف فریادکشیده میشد،ازجمله…چراعمردراج وطاووس کوته چرازاغ و وکرکس زید دردرازی…..هرشب ستاره ای بزمین میکشندوباز این آسمان غمزده غرق ستاره هاست…مازنده ازآنیم که آرام نگیریم… موجیم که آسوده گی ماعدم ماست….و……ایرانیان بدانید،تختی شهیدگشته …خودکشی پهلوان دروغه ،دروغه …..اتحاد مبارزه پیروزی …..و….
تاج گل بسیاربزرگ وجالبی«۱۲مترمربع»که توسط تریلی حمل میشدوتاج گلهای کوچکترکه ازسوی دانشجویان وگروههای مختلف تهیه شده بود درطول مسیردیده میشد،پلیس وماموران زیادی درهرکناروگوشه ای مستقرکرده بودند وگهگاه درتلاش ایجاددرگیری تادر برگزاری مراسم اختلال کرده وبدین بهانه ازادامه آن جلوگیری کنند،نزدیکی درب ورودی گروههای مختلفی ایستاده بودند برخی هم درحال عکس گرفتن ،که بااعتراض مواجه گردیدندودرپی دوربین یکی ازآنان«گمان کنم ه الف سایه بود»دچارسانحه شد،درمدخل ابن بابویه طرفین درب ورودی دارودسته شعبان بی مخ وساواکیهاایستاده وسعی درایجاد درگیری داشتند،درمحوطه برمزارتختی ازطرف گروههای مختلف،ورزشی، دوستان وخویشان،جبهه ملی و….سخنرانیها کردندوپیامهافرستادند و… برسرمزارشهدای سی تیرطاهراحمدزاده سخنرانی بسیارجالب وآتشین کرد که با شعارهای تنددانشجویان همراه شد، ازاینزمان مراسم کاملا سیاسی شد و
آغازدرگیریهاودستگیریها،عده ای کنارکشیدندمیانه میدان دانشجویان وگروههای سیاسی بودندوساواکیهاومامورین پلیس واراذل واوباش،بادرگیری وگریزخودرا به میدان شوش رساندیم،عده زیادی مشغول شعاردادن بودند، شعارهای درهم وگروهی،دراین میانه شعار«مسیرما مجلس قانون بود…»همه گیرشد ومردم با این شعاربسوی خیابان ری بحرکت درآمدند،تامیانه های خیابان نیروهای ویژه پلیس وگارد سررسیدندودرگیریهاوضرب وشتم ودستگیریها و……. ودرپی آن قزل قلعه..نوازش…دادستانی ارتش…محکومیت…اخراج وسربازی
*****
دررژیمهای دیکتاتوری بویژه خودکامه ای چون شاه که دچارنارسی سیزم زیاد بود،وبهیچوجه تحمل محبوبیت وخوشنامی دیگران رانداشت،بویژه آنکه ازنظر
فکری وسیاسی درجناح مخالف باشد،رفتارشرمگینانه وگستاخانه اوبادکترمصدق ناشی ازین روانپریشی بود،جهان پهلوان تختی نیزکه ازنظرفکری وسیاسی پیرو راه مصدق بزرگ بود بدلیل محبوبیت زیادنزدمردم هیچگاه تحمل نشدزندانهای پی درپی ومحرومیتها،واقعه زلزله بوئین زهراوهمت اوواستقبال همه جانبه مردم و…آخرالامرحضوردرمیان دانشجویان دانشگاه تهران،استقبال پرشور وگرم و فریاد «زنده باد غلامرضا اون غلامرضا نه ،این غلامرضا…»وترک سالن ازسوی غلامرضاپهلوی کینه توزی وانتقامجوئی آنان به چنین عمل شرم آوری انجامید.
پهلوانی وپهلوان منشی تختی ازاوشخصیت ویژه ای ساخته بود،مردی ازتبار
آزادگان وجوانمردان ،وابستگی سیاسی وپیوستگی آرمانی اوبه جبهه ملی ایران ودکترمحمدمصدق، شخصیت بی همتا،سترگ واستوارش اسطوره ای بودکه جای درحماسه ها داشت ورفت و رفت تادربلندای افسانه های سرزمین ایران جاودانه بماند…….
فرامرز فهیمی هفتم ژانویه۲۰۱۱ برابربا هفدهم دیماه۱۳۸۹
جهان پهلوانا صفای تو باد دل مهرورزان سرای تو: سیاوش کسرائی