روشنفکران و هنرمندان و روزنامه نگاران و اندیشمندان درطول تاریخ همواره طرفداری از آزادی اندیشه و بیان را نمایندگی کرده و در دفاع از آن جان و مال خود را فدا نموده اند. هنرمندان و روزنامه نگارانی که در پاریس به دست افرادی “جانور” صفت از پای درآمدند از سالها پیش میدانستند که به دلیل دفاع از آزادی اندیشه و بیان جانشان در مخاطره است اما با عشقی که به آزادی و حق انتقاد نسبت اندیشههای افراطی داشتند در ادامه راه خود گامی به عقب نگذاشتند و ترسی به خود راه ندادند و به مسئولیت وجدانی خود عمل نمودند.
امروز نهضت جهانی آزادی اندیشه و بیان برای قدردانی از این وجدانهای بیدار به طور یکپارچه بپاخاسته است و یکصدا به افراطیگری و کشتار دگراندیشان “نه” میگویند.
لازم به یادآوری است و خوبست که این واقعیت تکرار شود افرادی که روز چهارشنبه هفتم ژانویه به دلیل انتقاد به اسلام کشته شدند از با ارزشترین روشنفکران و کاریکاتوریستهای معاصر فرانسه به شمار میروند. مجلهای را که اداره میکردند درواقع مهمترین نشریه انتقادی نسبت به قدرتها و تمام افراد و نهادها و حکومتهایی بود که نسبت به ارزشهای انسانی تجاوزمیکنند. *
در طول تاریخ بشریت مکتبها و ادیان و اندیشههائی که سایر اندیشهها را نفی میکنند و خود را برترین میدانند به نام خدا یا مردم یا سرزمین یا نژاد یا تمدن یا به نام ملغمه از این عبارات و مفاهیم برای رسیدن به قدرت و حفظ آن، با شستوشوی مغزی افراد گمگشته و با استفاده از ضعف و ترس انسان های نامتعادل در هر عصر به شکل و شیوه ای، روزی به نام مسیحیت، روزی به نام اسلام، روزی به نام کمونیسم، روزی به نام نژادی برتر و… عامل ترور و کشتار و شکنجه انسانها و باعث جنایات بزرگی علیه بشریت شدهاند.
در قرن اخیر ما ایرانیان یکی از قربانیان برجسته این رفتار افراط گرایانه دینی بوده ایم. به راستی خمینی و جمهوری اسلامی در آنچه که در دهههای اخیر در جهان به نام اسلام و علیه انسانیت روی میدهد تأثیر و سهم فراوانی داشتهاند.
امروز داعش وسایر دستجات افراطی اسلامی چیزی غیر از زاییده کشتارهای خمینی و خطاهای اروپا و آمریکا نیستند. فرمان ابوبکر بغدادی که میگوید “از همه ابزارها برای کشتن کافران استفاده کنید” در واقع ترجمان افکار خمینی در فرمان حکم قتل سلمان رشدی به نام اسلام است که مستقیماً آزاد اندیشیدن انسانها را مورد هدف قرار میدهد.
آنچه را که خمینی در ارتباط با قتل سلمان رشدی بیان میکند فرمان اختناق و سکوت و بازگشت به افکار قرون وسطایی در برابر آزادی انتقاد و دگراندیشی است.
من که هیچ گونه اعتقاد دینی و مکتبی ندارم معتقدم که در عصر ما طرفداران مکتب هایی دینی و مذهبی و سیاسی در رفتار و برداشتهای خود به هیچ وجه یکسان نیستندو بطور واحد عمل نمی کنند. بطور مثال تفسیر و خواستی که “الن بدیو” از کمونیسم ارائه میدهد با برداشتهای استالین ولنین تفاوتهای بسیار زیادی دارد.
درواقع درهر مکتب و مذهبی افراد متعادل و تندرو یافت میشوند. این روزها عدهای میگویند که این آدمکشان که به نام اسلام و الله جنایت میکنند مسلمان نیستند و اسلام چیز دیگری است. و عدهای دیگرابراز میکنند ه همه اسلامی ها آدمکش و جنایتکاراند.
اگر گفته میشود که اسلام عبارت از دوستی و عشق و احترام به حقوق انسانی و آزادی آنان است. بدون شک این قول را باید قبول کرد. زیرا اگر عده ای چنین تبیینی را ارائه می دهند باید بدین معنا باشد که بیان کنندگان آن در ذهن از اسلام چنین تصویری را ساخته اند و در رفتار و کردار خود و بدان عمل میکنند و خواهان آن میباشند و آنچه را که بیان میکنند میتواند به ذات خود برای آنان مشروع میباشد و نمیتوان به راحتی رد کرد و گفت که شما حق ساختن یک “مدینه فاضله” را ندارید. به عبارت دیگر نمیتوان و نباید همه را در یک ظرف قرار داد.
اما آن کسی که به نام اسلام انسان میکشد و برده فروشی و برده داری میکند نیز برداشت خود را از اسلام دارد. برداشتی که در مغایرت با برداشت فوق میباشد. آنچه که اهمیت دارد و امروز ما شاهد آن میباشیم این است که برداشت دوم از اسلام خود را با توسل به عملیات افراطی بر جامعه اعمال و اسلام زور و قدرت و حکومت را نمایندگی میکند و نظم جوامع انسانی را به هم می ریزد.
آن دسته از طرفداران دین اسلام که اسلام را انسانیت و عشق و مدنیت و آزادی و جدا از قدرت و حاکمیت میدانند امروز با قرار گرفتن دربرابر اسلام کشتار و جنگ و جنایت و قدرت پرستی و برده داری و خشونت بدون هیچ شک و تردیدی در وضعیت یک جنگ ارزشی قرار دارند و وظیفه بزرگی را به دوش میکشند.
به نظرم اینان باید بیش از هر کس دیگری در رد این خشونتگران تلاش داشته باشند. دراین میان طرفداران آزادی و دموکراسی و حقوق انسانی نه تنها باید با اسلام افراطی به شدت و با قاطعیت مقابله کنند بلکه در عین حال بایستی کسانی را که از اسلام بیانی آزادیخواهانه و دموکرات و انسان دوستانه دارند را طرد نکرده و تنها نگذارند.
این مثال در مورد یهودیان، مسیحیان و بی دینان … و همینطور طرفداران مکاتب سیاسی مانند کمونیسم، سوسیالیسم و لیبرالیسم … نیز صادق است. درواقع در این جنگ ارزشها که بین مدنیت و انساندوستی از یک سو و بربریت و واپسگرائی از سوی دیگر در جریان است هر کس باید از جایگاه خود به وظیفه دفاع از حقوق انسانی و گسترش همسازی و تساهل در میان افراد و گروههای جامعه عمل کند.
جمعه ۱۹ دی ۱۳۹۳ – ۹ ژانویه ۲۰۱۵