جامعه مدرن بیش از گذشته با نگرانی و ترس زندگی می کند. اگر در تاریخ آنتروپولوژیک گذشته، رویدادهای سهمگین طبیعی و شناخت محدود بشر ترس می آفرید، در دنیای مدرن آرامش و آسایش خاطر انسان بطور قطع جای خود را به اضطراب و ترس پاتولوژیک داده است. در جامعه مدرن، ما بشکل انبوه مواجه با کودکان و بزرگسالانی هستیم که گرفتار ترسی عمیق و تنش های روانی پاتولوژیکی می باشند. لرزش، تپش، فریاد زدن، احساس خالی بودن، بیخوانی، بغض، دل درد، مات شدن، بهت، عرق کردن، درخودفرورفتن، منزوی شدن، استرس و غیره از جمله نشانه های ترسی است که انسان مدرن را در خود می پیچاند و فشار می دهد. ولی براستی ترس از چه؟ تغییر قرن، تغییر دوران، تغییر فرهنگی و تکنولوژیکی، بحران اقتصادی و بیکاری، تغییرهای حرفه ای در محیط شغلی، بیماری ها، بحران زیست محیطی، بهم خوردن ارزش ها، بحران خانواده، فساد نخبگان، دین اسلام، تروریسم اسلامی، همه و همه در ایجاد این ترس نقش دارند.
جامعه ترس و هویت نگران
نقش ترس در زندگی انسان ها چیست؟ ترس در طول تاریخ افراد را به یکدیگر نزدیک کرده تا دلهره تقسیم شود و مقاومت افزایش یابد. ترس یکی از عواملی است که دین را رشد داده و انسان با دین، خود را در پناه روانی فردی و گروهی حس می کند. ادیان هم، با مراسم و رفتارهای فرقه ای، به انسان احساس جمعی می دهند و هم با ایجاد وحشت و تهدید به جهنم، پیروان را ترسانده و آنها را تابع سلطه خود میکنند. بنابراین انسانها بخاطر ترس و خشونت در دین جمع می شوند. در جامعه مدرن با افزایش خشونت مواجه هستیم زیرا بقول جامعه شناس آلمانی «اولبریش بک» ما با جامعه ریسک و پرمخاطره و ریسکی ناشی از تکنولوژی، فعالیت اتمی، خطرات زیستبومی و جنگ مواجه هستیم و بعلاوه بخاطر ارتباط های انترنتی و خبری تمام ریسک ها بسرعت در سطح جهانی پخش می گردد.
با توجه به اشکال و ابعاد ترس، ما فقط با پدیده ترس در جامعه مواجه نیستیم بلکه با «جامعه ترس» روبرو هستیم. در این جامعه مدرن انسانها حساس تر بوده و درخواستهای فزاینده ای دارند. در این جامعه از یکسو خشونت سمبولیک گفتاری بشکل کلمات ناهنجار، غیرعادلانه، بی احترامی به شرافت انسانی و خرافات و نیز بصورت ایدئولوژی کالایی و مصرفی و تبلیغاتی در رسانه ها و محیط کار و اجتماع در جریان است و این مجموعه بناگزیر محرومیت ها و عقده ها و درماندگی های روانی و اضطراب در زندگی را رشد میدهد. از سوی دیگر خشونت فیزیکی دولت و پلیس و زندان و مداخله های نظامی، خشونت گروههای مافیائی و مواد مخدر و سکس، و خشونت شبکه تروریستی اسلامیستی که در جامعه مدرن بصورت انبوه و پیاپی عمل کرده و شهروندان را در هراس و پاتولوژی های روانی، غرق میکند. خشونت سمبولیک و فیزیکی و مستقیم بصورت گسترده، بصورت عمودی و افقی عمل میکند. در رژیمهای دمکراسی در شرایط عادی خشونت فیزیکی بطرز محدود بکارگرفته می شود زیرا قانون و کنترل رسانه ها و جامعه مدنی محدودکننده خشونت دولتی هستند. شهروند غربی در یک فضای قانومند قرار دارد و قهر دولتی همانطور که ماکس وبر گفته بعنوان «قهر مشروع» راحتتر می پذیرد.همین شهروند بمقیاس گسترده ای نسبت به خشونت سمبولیک کالایی واکنش نشان نمی دهد زیرا دستخوش ازخودبیگانگی مصرفی است. این رفتار مطلق نیست و نشانه نفی و اعتراض هم وجود دارد ولی بویژه خشونت سمبولیک و خشونت ناشی از تروریسم اسلامی بقول فیلسوف معاصر فرانسوی، «ایو میشو» بصورت پایدار و انبوه در ذهن و ناخودآگاه جمعی و فردی عمل میکند و واکنش شهروندان بسیار ملموس است. می توان گفت ترس ابعاد بیسابقه ای یافته و ما در «جامعه ترس» قرار گرفته ایم. ترس، نگرانی و دلهره ای است که انسان را فلج نموده و به حالت ناتوانی سوق می دهد. در جامعه مدرن انبوه تغییرات تند اقتصادی و تکنولوژیکی و فرهنگی و اجتماعی، انسان را پریشان ساخته است. بعلاوه تعرض اسلام علیه تمدن غربی، جنگ علیه الگوی مدرنیته و انسان مدرن را به مرحله بیسابقه ای کشانده است. بسیاری از مردم جامعه غربی خود را مورد «تهاجم اسلامیستی هستی کش» می بینند. آنها برآنند که اسلام با جهاد تروریستی در پی نابودی هویت آنان است. البته اسلام یک «ایدئولوژی خزنده تهاجمی» است، خزنده است زیرا در هنگامیکه تناسب قدرت مناسب نیست موذی و عوامفریب است، ولی لحظه ای که احساس قدرت کند دست به تهاجم می زند. در دمکراسی های غربی نظام سیاسی قدرتمند است ولی عرصه های ناتوانی نیز بسیار است و تروریسم اسلامی به این ناتوانی ها آگاه است. اسلامیست ها سنگر به سنگر پیش می آیند و از آنجا که خواهان تصرف قدرت در غرب هستند، آنها دارای دو سیاست همسو هستند: سیاست آرام و زیرزمینی و عوامفریبانه و ایدئولوژیک و سیاسی از یکسو و از سوی دیگر سیاست رادیکال برای بی اعتبار کردن تمدن غرب و حمله های تروریستی برای اغتشاش و جنگ داخلی. رمان «تسلیم» از نویسنده فرانسوی «میشل ولبک» همین ماجرا را برای آینده ترسیم می کند. جامعه فرانسه در تناقض و عقب نشینی و سقوط خود، بالاخره رئیس جمهور اسلامی را می پذیرد.
جنگ داخلی خواست بنیادگرایان
زمانی برای حفظ خود و موقعیت خود و یا پنهان کردن ترس خود، ما در اجتماع «ماسک» به چهره می نهیم، شخص دیگری می شویم، چهره را عبوس میکنیم، به جایگاه رئیس می نشینیم، اظهار ارادت می کنیم، عوامفریبی می کنیم، خود را زورمند معرفی می کنیم، عینک دودی می زنیم، خنده های عجیب در چهره منعکس می کنیم، فریاد خشمناک می زنیم، گریه و شیون راه می اندازیم و یا بیمارگونه به درون خود پناه می بریم. در برابر ریسک زندگی، این کارها برای حفظ موقعیت خود است، نوعی مقاومت برای ایستادن است، برای نمردن است. زمانی دیگر چه با ماسک باشیم یا بدون ماسک رفتار کنیم، خشونت بطور قطع همه زندگی را بفوری و قطعی می رباید. تروریسم اسلامی گسترده و سمج، مرگ می خواهد، تعداد زیاد کشته می طلبد، همراه با مرگ خواهان زجر دایم است. با هواپیمای های مرگ در برجهای دوقلو نیویورک در طی سی دقیقه، بیش از سه هزار نفر کشته شدند. پس از کشتار روزنامه نگاران «شارلی ابدو» و یهودیان در ژانویه ۲۰۱۵ در پاریس، حمله تروریسم اسلامی به سالن باتاکلان فرانسه ۱۳۰ کشته و ۴۲۰ زخمی بوجود می آورد. در «نیس» فرانسه یک تروریست با کامیون سنگین ۸۴ نفر را در طی ده دقیقه نابود میکند و بیش از دویست نفر را زخمی می کند. در فرانسه و بلژیک و آلمان، این رویدادهای تروریستی ریز و درشت روان میلیون ها نفر را به اندوهی هولناک پرتاب می کند. بعلاوه رسانه های مجازی شمشیر داعش را نشان می دهند که چگونه سرها را از تن جدا می کند و یا چگونه مخالفان آنها با بنزین سوزانده میشوند و چگونه زنان اسیر و برده به زنجیر کشیده شده و به فروش میرسند. این تروریسم ایدئولوژیک تمدن غربی «کفار» را نمی خواهد پس تشنج و بهمریختگی و جنگ داخلی مورد علاقه آنست. تروریسم میداند که بر دستگاه دولتی ارتش و پلیس موجود نمی تواند غلبه داشه باشد ولی می داند که شهروندان آسایش قانونی میخواهند و دولتها را بر اساس لیاقت اشان برای نظم عمومی مورد تائید و انتخاب قرار می دهند. پس دولتی که نتواند وظیفه امنیت اجتماع را تامین کند، برکنار می شود. در این فضای چه بسا دولتهائی به مخمصه افتند و خطاهای فاحش متعدد کرده و حتا شرایطی را دامن بزنند که ریسک و درگیری گروههای اجتماعی را افزایش دهد. اگر خطای دولتی منجر به خشم شهروندان مسلمان بشود این وضعیت بناگزیر از جانب بنیادگرایان بهره برداری خواهد شد. غرب بخاطر ارزش های خود، نمی تواند به جنگ داخلی روی آورد زیرا تباهی امر ناگزیر است. اسلامیسم در پی جنگ داخلی علیه تمدن غربی است و از آنجا که بخشی از جمعیت مسلمان، ذخیره قوای اسلامی می باشد، استراتژی جنگ در درون خیابانهای غرب شکل مناسبی برای ایجاد یک بحران بزرگ است.
در برابر چنین وضعی، دولت ها محتاط می شوند و کوتاه می آیند و از ارزش های خود صرفنظر می کنند. مصالح دولتمداری به کم سو شدن و فراموشی مبارزه علیه فناتیسم و فعالان اسلام سیاسی منجر می گردد. سیاستمداران با احتیاط بیمارگونه و با هدف برنده شده در انتخابات، آنقدر به اسلامگرایان امتیاز می دهند که اصول جامعه لائیک را فراموش کرده و با شیطان در کردار یگانه می شوند. سیاستمدارانی که با اسلامیست ها متحد می شوند، با کمک روشنفکران اسلاموفیل و رسانه های آشتی طلب، علیه جمهوری خواهان لائیک و روشنفکران آزادفکر، توطئه چینی نموده و علیه آنها کارزارتبلیغاتی زیر عنوان «مبارزه علیه اسلام فوبی یا اسلام هراسی» بپا می کنند. در بستر و در فضای رشد حامیان اسلامیسم و در فضای تشدید ترورهای پیاپی، شهروندان امید خود را از دست داده و دستخوش نگرانی مزمن می شوند. آنها می بینند که تهدید شده اند، می بینند که چیزی خراب می شود، حس می کنند که از هستی خود رانده می شوند. این وضعیت روانی، تشویش و نگرانی شهروندان را افزایش می دهد و جامعه ترس فراگیر می شود. اضطرابی گنگ مانند خوره افراد در خود فشار می دهد و این حالت تهیجی و واکنشی، گاه بشکل تمایل ضدخارجی و نژادپرستانه خود را منعکس می کند. در چنین شرایطی، خشونت فیزیکی و جسمی و نیز خشونت سمبولیک و ایدئولوژیکی تروریسم اسلامی و اسلام و ناتوانی نخبگان، «جهش سرطانی» در نوع ترس و نوع رفتار در جامعه بوجود می آورد. ترس ناشی از ماشین تروریسم اسلامی، ترس های دیگر را فرعی نموده و تنها خود را «مشروع و واقعی» می داند.
سرمان را خم نکنیم
چگونه باید عمل نمود؟ این پرسش بسیار حساس است. جامعه مدرن باید بایستد. این جامعه دارای منابع و نیروها و استعدادهایی است که می توانند مورد بهره برداری قرار گیرند. تاکید بردمکراسی و برابری حقوق شهروندان، تاکید بر لائیسیته و دفاع از جدایی نهادها و سیاست از دین، پافشاری بر مبارزه علیه گنداب اسلامی و سایر ایدئولوژهای متعفن، پایداری در مبارزه فکری و فلسفی علیه تاریکی ها و پسگرایی ها و علیه هرآنچه که ازخودبیگانگی انسان را تولید می کند، توسعه فرهنگ و آموزش مدرن خردگرا و زیستبومگرا در اعماق جامعه، انتقاد بر محافل سیاسی و دولتهای غربی و عربی که با بودجه و دیپلوماسی خود شبکه های فناتیک تروریستی را یاری می دهند، این محورها ایستادگی جامعه مدرن را تقویت می کنند. این مبارزه هم شجاعت می خواهد و هم استراتژی هوشیار می طلبد تا از توطئه اسلامیستی تشنج در جامعه، دور باشیم. روشنفکران اسلاموفیل ما را به کوتاه آمدن و «رئالیسم» دعوت می کنند، این «جامعه شناسان» تک بعدی همه چیز را در «اکونومیسم» می بینند و خطر الگوی اسلام را نمی خواهند درک کنند. این افراد راه سقوط را پیشنهاد می کنند. ما باید سقف خواست های خود را همیشه در بالا نگه داریم.
ﺩﺍﺳﺘﺎﯾﻮﻓﺴﮑﯽ می گوید:«آزادی براى همه ملت ها سقف دارد. سقف آزادی رابطهى مستقیم با قامت فکری مردمان دارد. با همت بلند مردمان سقف بلند میشود. در جامعه ای که قامت تفکر و همت مردم کوتاه باشد سقف آزادى هم بهمان نسبت کوتاه میشود. وقتی سقف آزادی کوتاه باشد، آدمهای بزرگ سرشان آنقدر به سقف میخورد که حذف میشوند. آدمهای کوتوله اما راحت جولان میدهند. بعضی از آدمهای بزرگ هم برای بقا، آنقدر سرشان را خم میکنند که کوتوله میشوند. آن وقت سقف ها هی پایین و پایین تر می آید و مردم هی بیشتر و بیشتر قوز میکنند، تا اینکه تا کمر خم میشوند و دیگر نمیتوانند قد راست کنند. آزادىِ مردم نیز میشود یواشکی و زندگى شان نیز یواش یواش میشود خودِ جهنم.».
جلال ایجادی
جامعه شناس دانشگاه پاریس
ارگان رسمی حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران
منو
2 پاسخ
بخوانید خوب است
سه شنبه 12 مرداد 1395
پیام محمد نوری زاد درباره هواداری پسرش از مجاهدین خلق
نوری زاد رد وب سایت رسمی خود نوشت:
تا بدین سنّ و سال، مرا نه با مجاهدین، بل با هیچ تشکیلات – چه در داخل و چه خارج کشور – به قدر یک دقیقه حتی، مراوده و عضویت و همراهی و همکاری و سر و سرّی نبوده است. و نیز نیست اکنون. کار من به خودم، وکار پسرم به خودش مربوط است. باورم بر این است که نسل های هدر شده در نظام مقدس، حق دارند شیوه ی اعتراض خود را خود برگزینند. من – محمد نوری زاد – خیزشِ مسلحانه ی مجاهدینِ دیروز را، و هر حرکت مسلحانه از جانب هر جماعتی را مطرود می دانم. اما مجاهدینِ امروز را، با اسلحه ای که به مجامع جهانی تحویل داده اند، معترضانی می دانم در هیاهو. هواداری از اینان را چه ایراد؟ که در محدوده ی حرف، خواستار خواسته های خود اند. بنازم به مدنیت و فهم جاریِ غربیان که نه تنها به معترضان آرام و متداولِ خود، بل حتی به شهروندان و طرفداران طالبان و القاعده و داعش اجازه می دهند تا با پرچم و لباس داعش در شهرها اجتماع بپا کنند و شعار بدهند و خواسته های خود را تبلیغ کنند. که اراده ی جهان اگر با “برادرانِ” ما بود، نسل ها می روفتند و شبانه کمپرسی های جنازه را از زندان ها بیرون می دادند بسمت خاوران ها.
نیز این بگویم: اگر جماعتی با پیوستن پسرم اباذر به مجاهدین، در پی داغ ننگی اند بر پیشانیِ من، این داغ ننگ در هرکجای این سرزمینِ سوخته و به غارت رفته دم دست است. در هرکجا. در اتاق سرداران سپاه که امروزِ این سرزمین را روفته اند و برای فردایش بساط ها آراسته اند. در اتاق وزیر دادگستریِ رهبری بطور مثال، که یک ملای قاتل اما کارکشته و حرفه ای است و پینه ی سوراخ سوراخ کردنِ چندهزار بی گناه را بر پیشانی نشانده است. در اتاق امام جمعه های پیاده، که هم پخمگی را و هم حوادثی چون اسید پاشی را ورز می دهند. در زندان ها و سلول های انفرادیِ شکنجه، در اتاق آیت الله ها و مراجع تقلیدی که به تجارتِ شیرین شکر و بحث اصولِ فقهیِ دیاثت مشتاق و مشغول اند. در کنار سجاده ی حضرت رهبری، و نقشِ مغرورانه و مقتدرانه اش در قبال کشته ها و پول های بی نشان، و مدیریتِ قمار مفتضحانه ی هسته ای، و پروراندنِ جماعتِ سراسیمه و بالا رونده از دیوار سفارتخانه ها، و هزار هزار آسیب و تاراجِ خاموش بیت رهبری. در اطوار مجتبی خامنه ای و نقش محوری اش در مدیریت و هدایت کودتا و کشتار 88. در شخصِ شهردار تهران که سردار پاسدار است، و فرشی که همو پیش پای سرداران برج ساز سپاه می گستراند.
در خسارت هایی که ملاهای نا آگاه و حواریون ناکارآمدشان در مسندهای اشغالی بجای می نهند و هیچ نیز مسئولیت این خسارت ها را نمی پذیرند. در صورت های سیلی خورده و تحقیر شده ی مردمان اسیر و بی پناه. در آبروهای رفته. در دودمان های محو شده. در نقش سپاه و شخص سیدعلی خامنه ای در آشوب ها و تخریب ها و کشتارهای منطقه ای و تخریبِ وجهه ی بین المللیِ کشور. در ترسِ مردمان ترسیده. در بکارتِ دخترکان بناچار. در حسرتِ جوانان مبهوت و معتاد و بیکار. در فروشکستنِ اوضاع زیستیِ کشور. در آسمانی که از سلامت تهی است و کسی نگاهش نمی کند. در زمینی که رمقش مکیده شده و کسی جز برادرانِ زمین خوار بدان نمی نگرد. به کدامین سو سرک می کشیم؟ داعشیان اینجایند. بمب گذاران اینجایند. دزدان و دین روبان و وطن فروشان و مزدوران اینجایند. و داغ ننگ نیز البته. بله، من محمد نوری زاد هستم. با پذیرشِ مسئولیتِ کارهایم. و پسرم، که مسئولیت رفتارش با خود اوست.
ببینید رژیم ضد بشری ملاها چه بر سر مردم می آورد که این نوریزاد که از دوستان خامنه ای ست خودش چه می نویسد و پسرش چه می کند. ای مرگ بر این اسلامو بچه جان بیا بیرون از آین مزبله از چاه خلا در آمدی خودت را در چاهی دیگر نیندازو مجاهدین به مراتب فاشیست تر از حکومت ضد بشری خمینی هستند. اینان در غرب و در فرانسه اینچنین هستند وای به حال روزی که در ایران باشند. البته من به تو نصیحت می کنم که از پیش این مجاهدین آدمکش که پایه گذاری آدمکشی و ترو.ر در ایران و منطقه هستند بیرون آیی.