«تو خود آفتاب خود باش و طلسم کار بشکن»: شفیعی کدکنی

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

Mohammad-Reza Shafiei Kadkani2

جناح‌های قدرت در حاکمیت اسلامی ضمن آنکه برای رسیدن به رأس هرم قدرت و سوءاستفاده‌های کلان مالی با هم در رقابت اند در جهت بقای نظام و سرکوب و کشتار ملی گرایان و آزاداندیشان با یکدیگر دیدگاه‌های مشترک دارند.
سوء استفاده های مالی و چپاول سرمایه‌های ملی و انتقال آن‌ها به خارج از کشور، نشانگر ترس و بیم از آینده تاریکی است که در انتظارشان می باشد. آن‌ها می پندارند با سرکوب جنبش آزادیخواهی و از میان برداشتن آزادیخواهان می توان از وقوع یک قیام مردمی جلوگیری کرد و آگاهند که استبداد مذهبی به حکم تاریخ دیر یا زود سقوط خواهد کرد.
ترس فزاینده از شکل گیری یک همبستگی ملی و امکان وقوع خیزشی سراسری باعث اتخاذ سیاست‌های متفاوتی میان جناح های قدرت شده است.
بخشی از آن‌ها بقای نظام را در وابستگی و کسب پشتیبانی از غرب می دانند و برخی دیگر رویارویی با غرب و رفتن به دامان قدرت های شرق- روسیه و چین- را.
گروه نخست عنوان می‌کنند که نزدیکی به غرب و باز گذاردن دست شرکت‌های چند ملیتی برای سرمایه‌گذاری در ایران ،آینده نظام را تضمین خواهد کرد. به پندار آن‌ها قدرت‌های غربی اساسا با حکومت های مذهبی از جمله نظام ولایت فقیه مخالفتی ندارند و تنش‌های پدیدآمده در گذشته را به دلیل برخی تندروی‌هایی می‌دانند که با سیاست‌های راه بردی آن‌ها در منطقه مغایرت دارد
از آن جا که غرب با حکومت‌های معتدل مذهبی که مانع شکل گیری جنبش‌های ملی آزادیخواهانه گردد مخالفتی ندارد و نیز از آن جا که نتیجه بازی با برگ اسلام اکنون باعث پدیدار شدن بنیادگرایی در منطقه شده و منافع آن‌ها ونیز امنیت منطقه و جهان را تهدید می‌کند که ناگزیر باید متوقف گردد، جناح‌های موافق نزدیکی به غرب، این تغییر گرایش را برای بقای نظام و حفظ قدرت خود مثبت ارزیابی می‌کنند.
واژگونه آن، گروه‌های مخالف می‌پندارند نزدیکی به غرب به سود گروه های معروف به اصلاح‌طلب خواهد شد و خواهند توانست پس از مرگ خامنه ای آن ها را از جایگاه قدرت کنونی شان دور سازد. در حقیقت مبارزه کسب قدرت پس از خامنه ای از هم اکنون میان جناح های درون حاکمیت آغاز شده است.
نگرانی همه‌ این جناح‌ها بیشتر ازامکان وقوع یک خیزش مردمی است. برای جلوگیری از آن سعی دارند این توهم را پدیدآورند که در صورت سقوط جمهوری اسلامی،تمامیت ارضی کشور در خطرخواهد افتاد. برای تأثیرگذاری بیشتر، با اتخاذ سیاست های نادرست و اِعمال خشونتهای بی دلیل نسبت به مردم استان‌های مرزی به این توهم و نگرانی ها دامن میزنند. همچنین خطر حمله نظامی آمریکا را بزرگ جلوه می دهند و گهگاهاقدام به عملیاتی تحریک آمیز برای ایجاد درگیری می کنند.
گر چه اوباما بارها گفته که گزینه نظامی روی میز است ولی با توجه به موقعیت جغرافیایی و نیروی انسانی ایران امکان یک درگیری نظامی یا حمله هوائی به ایران بسیار ضعیف می باشد و خطرها و پی آمدهای آن قابل پیش بینی و ارزیابی نیست.
امضاء توافق نامه اتمی با «پنج بعلاوه یک» نه به دلیل ترس از یک حمله نظامی بلکه وحشت از امکان وقوع یک قیام سراسری به دلیل نابسامانی های اقتصادی بود.
متأسفانه برخی از مدعیان آزادیخواهی به راحتی در دام این بازی ها افتاده و اعلام می کنند که در صورت خطر تجزیه و یا حمله نظامی به ایران، پشت سر نظام قرار خواهند گرفت و توجه ندارند که وجود و بقای استبداد مذهبی است که خطر تجزیه را که خواست دشمنان ماست ، پدید آورده و می‌تواند آتش یک جنگ تحملی را شعله ور سازد.
روشن نیست کسانی که می خواهند برای جلوگیری از خطر تجزیه پشت سر نظام قرار گیرند و یا برای حفظ هر وجب از خاک ایران با دشمنان خارجی بجنگند، چه تضمینی از دشمن داخلی خواهند گرفت که دست کم تا پایان نبرد، اقدامی برای از میان برداشتن شان صورت نگیرد. چنانچه به توافق تاریخی میان مائو رهبر حزب کمونیست چین و ژنرالیسم چیان‌کای‌چک رئیس جمهور آن کشور در دوران جنگ دوم نظر دارند، باید بدانند که این توافق در دوران جنگ و اشغال چین، برای بیرون راندن ژاپنی ها بوجود آمده بود و دو طرف در سرزمین های زیر حاکمیت خود با دشمن می جنگیدند. از جمله مفاد توافق این بود که تا پایان جنگ حق حمله به نیروهای یک‌دیگر را ندارند.
به تازگی برخی از کسانی که دعوی ملی گرایی دارند، شاید به دلیل طولانی شدن سال های مبارزه به این نتیجه نادرست رسیده اند که سردمداران نظام را اندرز دهند و یادآور شوند که در صورت پذیرفته شدن پیشنهادهایشان، ملی گرایان در انتخابات شرکت خواهند کرد- و لابد به نامزدهای اصلاح‌طلبان رأی خواهند داد!- چون هیچکس غیر از وابستگان به جناح‌ها حق نامزد شدن در انتخابات را ندارد. این افراد رابطه قدرت و سیاست را در نیافته اند و نمی دانند در سیاست حرف اول را قدرت می‌زند نه پند و اندرز. آنان می‌پندارند پند و اندرز دادن و اثبات ارادات، می‌تواند کارگشا بوده باشد- اشتباهی که برخی از یاران و پیروان مصدق در سال ۵۷ مرتکب شدند- همچنین غافلند که پیکار آزادیخواهانه ملت ایران را نمی توان با این ساده اندیشی‌های به دور از خردِ سیاسی و آگاهی مبارزاتی یکبار دیگر به مسیر اشتباه کشاند. توجه داشته باشیم نهضت آزادی خواهانه و ملی گرایانه ملت ایران از حقانیت برخوردار است، آنچه کم دارد قدرت است.
به همانگونه که قدرت حقانیت نمی‌آورد، حقانیت نیز بدون تلاش و فداکاری مردان دلاور و شیرزنان این مرزم و بوم به قدرت دست نمی‌یابد. به جای اندرز دادن به سردمداران نظام بکوشیم با آگاهی دادن و سازماندهی مردم، حقانیت را با قدرت همراه کنیم.
یکی از شگردهای مشترک جناح‌های حاکمیت برپایی خیمه شب بازی انتخابات و کشاندن هر چه بیشتر مردم به پای صندوق های رأی گیری است تا نشان دهند که نظام ولایت فقیه مورد قبول و تأیید اکثریت مردم ایران می‌باشد. در صورت تحریم نیز صندوق‌ها رای گیری را خودشان پر می کنند و تأیید درستی برگزاری انتخابات را از اپوزیسیون وابسته که در خارج از کشور بوجود آورده اند، می گیرند.
از سوی دیگر، گروه‌های چپ وابسته به جناح‌های داخلی حتی برخی از مارکس گرایان ناوابسته، مردم را به شرکت در انتخابات تشویق و ادعا می‌کنند همانگونه که در ونزوئلا مردم با حضور در انتخابات چاوز را به ریاست جمهوری رساندند، چرا ما نتوانیم!
گویا نمی‌دانند که در ونزوئلا آرای مردم خوانده می‌شد و به حساب می‌آمد در صورتی که در جمهوری اسلامی بنا بر اعتراف‌های کاربدستان و مسئولان، صندوق‌های آراء را خودشان پر می‌کنند. چاوز در اثر مبارزات ضد استعماری خود در درازای زمان شناخته شده و مورد قبول مردم ونزوئلا بود و حق نامزد شدن و انتخاب شدن را هم داشت.
در ایران، درصد بالایی از مردم قانون اساسی جمهوری اسلامی را که اجازه نمی‌دهد شخصیت‌های سیاسی مورد قبول جامعه خود را مطرح یا نامزد انتخابات شوند، قبول ندارند و به همین دلیل کاربدستان جمهوری اسلامی حاضر به برگزاری یک همه پرسی آزاد پیرامون رد یا قبول نظام نیستند.
این مدعیان آزادی‌خواهی با پیشنهادهای خود دانسته یا نادانسته بر موجودیت نظام مُهر تأیید می‌زنند.
چندی پیش نویسنده محترم کتاب‌های «کودتا و انقلاب» و «ایران بین دو انقلاب» در مصاحبه‌ای با یکی از نشریات داخلی به پیشرفت‌های چشمگیر و اصلاحات صورت گرفته در جمهوری اسلامی اشاره کرد بود. او در دفاع از مصاحبه خود عنوان کرد که چون ممکن است آمریکا به دلیل وضعیت نابسامان داخلی و نارضایتی عمومی به ایران حمله نظامی کند، برای پیش گیری از چنین رویدادی این حرف‌ها را زده‌ام.!
این نویسنده محترم تصور می‌کند که تصمیم گیرندگان پشت پرده سیاست خارجی آمریکا برنامه های جنگ طلبانه خود را بر مبنای گفته‌های امثال ایشان تعیین می‌کنند و ساده دلانه باور دارد که آن مقام‌ها مصاحبه‌های ایشان را با یک نشریه داخلی به دقت می خوانندوسپس اقدام می کند.
ایرانی در هر وضعیت سخت و دشوار تاریخی هدف رسیدن به مردم سالاری را فراموش نمی کند و بارها آن را در رویدادهای معاصر نشان داده اند.
در انقلاب مشروطه هنگامی که محمد علی شاه بوسیله لیاخوف روسی مجلس شورای ملی را به توپ بست و مشروطه خواهان را به بند کشید و اعدام کرد، «باور مردم به توانستن» بود که بار دیگر مشروطه را به ایران باز گرداند.
پس از آن انگلستان با دسیسه‌ها و توطئه‌های سیاسی، ایران را به دو منطقه نفوذ روس و انگلیس تقسیم کرد که به دنبال انقلاب روسیه نقش بر آب شد.
پس از گذشت چند سال، انگلستان بار دیگر تلاش کرد با بستن قرارداد ننگین ۱۹۱۹ مانع پیشرفت نظام نوپای مشروطه و استقرار دموکراسی در ایران شود. متأسفانه در این مقطع تاریخی وطن فروشانی همچون وثوق الدوله- نخست وزیر- و نصرت الدوله- وزیر خارجه- و چندتن دیگر بودند که در مقابل دریافت مبلغی ناچیز حاضر شدند وطن و منافع ملی را فدای خواست‌های استعمارگران سازند. این سیاست استعماری به دلیل ایستادگی مردم و رهبران ملی و عدم تأیید احمد شاه در عمل ناکام ماند و به دست فراموشی سپرده شد.
دولت استعمارگر انگلستان برای پایان دادن به نظام مشروطه که می توانست آرام ولی پیگیر دستآوردهای بزرگ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را به ارمغان آورد و ایران را به جاده ترقی رهنمود شود و عقب ماندگی های گذشته را جبران نماید، با انجام کودتای سوم اسفند سال ۱۲۹۹ مانع و سد راه پیشرفت آن گردید و استبداد نظامی را جایگزین نظام مشروطه کرد.
در رویداد ملی شدن صنعت نفت مصدق «باور به توانستن» را بار دیگر در مردم پدید آورد که سبب طرد استعمار و کوتاه کردن دست استعمارگران در امور سیاسی و اقتصادی ایران شد و نظام مردم سالار از طریق انتخابات آزاد بنیان نهاد.
دولت‌های انگلستان و آمریکا برای کنترل صنعت نفت و جلوگیری از روند دموکراسی در ایران- چنانچه ادامه می‌یافت منطقه را متحول می‌کرد- با دست یازیدن به کودتای نظامی ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، ملت ایران را از رسیدن به آزادی و استقلال و نیز کنترل به منابع نفت خود باز داشتند. آن‌ها گر چه برای موفقیت کودتا نه تنها از نظامیان اخراج شده و عوامل خود فروخته داخلی و برخی از روحانیان درباری سود بردند ولی عامل بزرگ این شکست تاریخی تفرقه و نفاق پدید آمده درون نهضت بود. برخی جداشدند وآشکارا با مصدق به دشمنی پرداختند.
پس از بیست و پنج سال سلطه خودکامگی و سرکوب و آزار و اعدام آزادیخواهان بار دیگر اعتماد به نفس و باور به توانستن که در نسل جوان کشور پدیدار شد، شکل‌گیری نهضت آزادیخواهانه‌ای را نوید می‌داد که توانایی تحقق بخشیدن به خواست‌های تاریخی آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی را دارد. استعماراما، توانست با تغییر جهت دادن مسیر نهضت آزادی‌خواهی به انقلاب اسلامی و در نهایت استقرار استبداد مذهبی مانع شکوفایی آن شود. گرچه یکی از هدف‌های برپایی نظام مذهبی، فروپاشی روسیه شوروی آن روز بود ولی آتشیدر منطقه برافروختند که خود نیز از مهار کردنش باز مانده اند.
متأسفانه برخی از یاران مصدق و آزادیخواهان نیز دچار اشتباه شدند و نتوانستند ماهیت جریانی را که می‌‎رفت در ایران قدرت را به دست گیرد، به درستی تشخیص دهند و به هنگام از موقعیت پدید آمده پس از کاهش قدرت شاه استفاده کنند و مانع شکل گیری استبداد مذهبی گردند.
از آن دردناک تر، سازمان و شخصیت های سیاسی نه تنها برای جلوگیری احتمالی از خودکامگی خمینی، ائتلافی میان خود بوجود نیاوردند بلکه به جنایت های هولناکی که خمینی و روحانیان پس از رسیدن به قدرت مرتکب شدند، نه اعتراض کردند و نه اقدام به کناره گیری .
در نتیجه، نهضت آزادیخواهانی که می‌رفت که پس از بیست و پنج سال تسلط استبداد سلطنتی به مردم سالاری ختم شود، به استبدادی شدیدتر و سروکوبگرانه تبدیل شد.
برخی از مدعیان آزادیخواهی نیز در وضعیت کنونی به همان راهی می‌روند که برخی از آزادیخواهان در سال ۵۷ رفتند و به نتیجه نرسید. به گفته ناصر خسرو «از ماست که بر ماست»
استعمارگران- کهن یا نو- برای رسیدن به منافع اقتصادی و نابودی آینده ملت‌ها آگاهانه از اشتباه‌های جبران ناپذیر شخصیت‌های سیاسی سوء استفاده می‌کنند. بی‌جهت نیست که گفته‌اند «ملتی که تاریخ خود را نداند ناگزیر به تکرار آن است» و چه بسا تکراری دردناک تر.
خوشبختانه ترفندهای سی و هفت ساله گذشته و تبلیغات نفاق افکنانه گسترده برای باز دارندگی یک همبستگی ملی در راستای رسیدن به مردم سالاری به نتیجه نرسیده و نتوانسته مردم را ازهدف اصلی که رسیدن به آزادی واستقرارمردم‌سالاری‌ ست، دورسازد.
نسل جوان کشور، باور به توانستن را خود باز یافته است . باید آن را درک کرد، به آن دل بست و به آینده‌‌یِ بهترِ ایران امیدوار بود
تردید نیست هنگامی که خطر تهدیدهای خارجی و منطقه‌ای از میان برود، عمر استبداد مذهبی نیز پایان خواهد یافت.

ملی گرایان، آزادیخواهان و مارکس گرایان ناامید از پیروزی های ملی، بزودی مشاهد خواهند کرد که نسل کنونی ایران «ناشدنی‌ها» را «شدنی» خواهدنمود.

توانایی های جوانان مان را باورکنیم و به آینده سرفراز ایران امیدوار باشیم

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.