تاملی بر گروههای قومی در ایران فرهنگ قاسمی
مجتبی مینوی؛ که عمر خود را در تحقیق و تفحص درباره تاریخ و فرهنگ ایران صرف کرده است، در کتاب « تاریخ و فرهنگ » ، به نکته جالبی اشاره میکند. او میگوید: « هدف و وسیله بهبود احوال هر قوم مفرد را، همان تعلیم و تربیت میدانم و بس، و چاره اختلافات مابین اقوام و طریقه ایجاد محبت و حسن تفاهم در میان ملل نیز، به اتفاق عقلا، همان طریقه علم و معرفت است و بس.»17 به شهادت تاریخ در فرهنگ ایرانی این محبت و انسانیت و حسن تفاهم نسبت به ملل دیگر وجود داشته است. بیشک این امر در تداوم فرهنگ و تمدن ما بیتأثیر نبوده است.
فرمانروایان ایرانی توانستند سالهای طولانی بر بیزانس، یونان، آسیای صغیر، مصر، یمن، حبشه، روم، ترکستان و هند حاکمیت داشته باشند و تمدن و فرهنگ ایرانی را رشد و صیانت بخشند، که بخاطر همین توجه به تعلیم و تربیت و آموزش در امور سپاهیگری، مالیه، داوری، ترویج کشاورزی، تجارت، اصلاحات اداری، تقسیمات کشوری، تاسیس مدارس از جمله مدرسه طب در گندی شاپور در قرن ششم میلادی، ترجمه کتب فلسفی یونان و کتاب « بیدپای هندی»( کلیله و دمنه ) و رعایت اصول و مبانی مروت، انسانیت و رعایت احوالات ملتها بوده است، که آن را از قانون حَمورابی تا استوانه کوروش کبیر، در تعلیمات زرتشت و مزدک و گوماتا … میتوان مشاهده کرد. آری همین زبان، خط، شعر، موسیقی، نقاشی، معماری و مجسمهسازی و… حافظ هویت فرهنگی ما شدند و به قول نویسنده کتاب الفهرست؛ در دوران انوشیروان قریب هفتاد جلد کتاب از زبان پهلوی به عربی ترجمه شده است.18 و این در حالیست که سرزمینهای دیگر در مقابل حملۀ اعراب، هم شکست نظامی را پذیرفتند و هم مغلوب فرهنگی شدند، غالبا فرهنگ و زبان و خط و آثار هنری خود را از دست دادند. اما این وضعیت شامل ایران نگشت؛ چرا که ایران کشوری است با امکانات بسیار، دارای جامعیّت فرهنگی کم نظیر و تمدنی انکارناپذیر.
به نقل از پروژه دو سوسیته برای ایران فردا