روز شنبه ۲۸ مرداد ماه ۱۴۰۲، کیوان صمیمی، روزنامه نگار، سردبیر نشریه توقیف شده ایران فردا و فعال سیاسی، توسط شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظر استان تهران بار دیگر به ۶ سال، حبس تعزیری محکوم شد .
حکومت اسلامی از نخستین روزهای حاکمیت استبدادی خود قلم ها را شکست و با برخورد قهری به سرکوب، زندان و کشتار روزنامه نگاران، نویسندگان و روشنفکران پرداخت .
حزب جمهوری خواه ، سوسیال دمکرات و لائیک ایران در راستای باورمندی به اصل آزادی اندیشه و بیان، قلم و مطبوعات و رنگین کمانی جامعه شهروندی مدرن و لائیک حکم محکومیت چند باره آقای کیوان صمیمی را محکوم می کند .
نهاد راهبردی حزب جمهوری خواه سوسیال دموکرات و لائیک ایران (عضو جبهه ملی ایران)
۲۳ اوت ۲۰۲۳ برابر با اول شهریور ۱۴۰۲
3 پاسخ
بروید ریدن رئیسی به جای سخنرانی در اینجا ببینید:
news.gooya.com/2023/08/post-78851.php
خوبیش به این است که وقتی میرید قرآن کریم نوشته محمد پیامبر گرامی اسلام درست زیر دهانش بود و آمام عج هم با دهان باز آن زیر کمین کرده بود!
news.gooya.com/2023/08/post-78851.php
آقا جان من پسر عمو از قم هستم:
اینرا برای گویا فرستادم اما مفید واقع نشد. شما چی میگی÷؟ پدر زن مصطفی خامنه ای فتوا در کرده که هر کس با ولایت فقیه موافق نبشه میشه بهش تهمت زد. حالا من میخوام بر قرآن و عترت رسول الله و کل اسلام و روحانیون و مداحان و طلاب و به قبور پدرانشان و مادرانشان ب ر ی ن مشما چی میگین.
امیدوارم شما که گاهی نظرات چند کیلومتری وهم آور و حوصله بر را منتشارات میکنید این القصیده را هم که در مدح رهبر انقلاب است را منتشرات کنید.
از سوی سوی سوی سهروردی منم از قم هستم گفت: من اینها را اصلا
نمی شناسم اما را این القصیده را به پدر زن حاج مستفا تقدیم میکنم. شاید ایشان
ارضا شوند .
دوستان گویا ببینید که کیان پیرفلک هم رنگین کمان ساخته بود. سایت
میهن و شما اولینها در فضای مجازی بودید که این شعر فلسفی تاریخی و جامعه
شناسی و ضد اهریمنی را در سایتتان منتشر کردید. اگر چه حدود ۲۷ سال پیش روی کاغذ در ایران و افغانستان و تاجیکستان و ازبکستان مکنتشر شده بود. حالا
شما آنرا دوباره منتشر کنید و بدانید که این شعر آوانگرد و پیش قراول
انقلاب امروز بوده است. من سپس کیبرد را در اختیار همسرم می گذارم تا مطلبش
را در نظر پسین بنویسد.
سپاسگزارم تا همه را از وجود این القصیده خبر کنید
اولین بار این القصیده در سال ۱۳۸۱ است تا میرسه به سال ۸۳ و تا ۸۹ هی
باز سازی شده و دست تووش بردن. در هر حال اینهاش. خدا بیامزه آفرینندشو.
القصیده الانتریه فی احوالات رهبری علویه که در محراب به خود و جد مطهرش ری…ده
این رهبر آزاده ی ایران به خودش رید
تو بشمار٬
تنها نه خودش رید به خود رهبر ایران٬
یکپارچه ایران به سر رهبر خود رید و٬
رهبر چو نگه کرد در آیینه ی تقلید٬
با مزمزه کردن٬ گه خود را٬
هم گه پوتین را
مال شی جین و پینگ را
اینبار با غضب بر سخن و عرش خدا رید!٬ و
با حفظ هویت به سر شخص خدا رید و ٬
تو بشمار
بر تربت پاک انبیا رید و٬
تو بشمار
آن رهبر سابق در قبر بخندید ٬
با آن کفن پاک مطهر٬
که مزین به آیات خدا بود٬
با گفتن صد بار: ولاکن٬
از خنده به خود رید و
آیات خدا بود به عمامه رهبر٬
وقتی که میخندید٬
وقتی که می خندید و به خود رید٬
عمامه اش افتاد درون گه و غلطید٬ و
بغلطید دو صد بار و
تو بشمار
عمامه تبرک با بوی خوش گه٬ مالید به پیشانی٬
چون چادری از گه٬
عمامه به سر کرد٬
عبای گه اندود٬
با عطر طهارت٬
تیمم غایط
با مسح و تلمس !
با ذکر و تلمذ
او عزم سفر کرد٬
ریشش به ملات گه صد روزه حنا کرد!٬
بهر سفر انگلیکن رخت به بر کرد٬
***
در٬ آستانه ی در بود!٬
عزاییل ٬
کتائب آقا،
حاج قاسم ملعون با نره خری لخت
با آلتِ کلفت٬
آهیخته و زمحت!٬
سید سعید طوسی، با نره خری جفت٬
شمشیر بدست و ٬
و هم زره به تن داشت
زان میر غضب خان٬
آن سارق خیبر
چیزی نه که کم داشت!
شمشیر لای دندان٬
فندک توی دستش٬
سطلی ز گٌه ناب٬ با تربت و با آب، اونها را قاطی کرد!
همچون آب زم زم غلپ و تلپ کرد
***
پنهان نتوان کرد٬
ارضای رضا بود٬
این کار خدا بود!٬
رهبر پا رو وا کرد٬
حاج سعید طوسی با عورت نازش٬
در اونجای رهبر تا دسته که جا کرد٬
هی اون جابجا کرد٬ اینجا و اونجا کرد!٬
تا دسته درون شد٬ گاهی به برون شد٬
از خنده ی آقا روده شون برون شد٬
هر لحظه درون و گاهی به برون شد٬
قاه قاه می خندید
دو تا آویزون بود٬ یکی در میون بود٬
شلپ و شلوپ بود٬
آقا در میون بود٬
دستاش رو زمین بود!
اینها یه نشونی٬
از عالم غیبه !
***
این رهبر آزاده ی ما نشئه ی عشق است٬
الواط و لواط است٬ مثل آب نبات است٬
مکنده ی آب و مکنده ی ذات است٬
او اصل لواط و٬
معنی فساد است٬
این رفت و شدن ها٬ تلمبه زدن ها٬ با قاری قرآن ٬
صدها نوجوانان٬ با صد کش و قوس است٬
فرمان الهی وحیی ز نزال است٬
انزال و نزول است٬
***
گاهی فاعل گاهی مفعول٬
گاهی عاشق و گاهی معشوق٬
گاهی این دست رو زمین و٬ گاهی اون دست رو کمر بود!
اصلش اینه که دمر بود
کپلش مثل قمر بود٬
کمرش مثل فنر بود٬
اما اینبار رهبر ما٬ از خوش هم بی خبر بود٬
اینبار حاج سعید طوسی٬دست و زانوش رو زمین زد٬
هی اونو بالا و پایین کرد٬
رهبر ماه رو سوار کرد٬
!ماه – تو آسمون نگاه کرد
***
گاهی که این روی اون بود٬
گاهیم این توی اون بود٬
گاهیم این زیر اون بود!٬
گاه لب و لوچه ی رهبر، برا ارضا اویزون بود٬
***
این رهبر آزاده ی ما زیر الاغ بود٬
بیچاره علاغه٬
کارش کار زار بود7
تا که میدید که کسی نیست!٬
گاهی وقتام که کسی بود
گاهیم روی الاغ بود٬
خیالش رحت از این بود!
که توی راه خدا بود
با اینیم که چلاق بود٬
چون رهبر ِ خود٬ رهبر ما روی براق بود٬
***
رهبری توی درد سر بود.
تووی -چهار – راه محشر بود٬
شلوارش کشیده پایین٬
قمبلش زیر تشر بود
***
ناگاه بشد رعدی و برقی٬
تو یکی از راه ها
توی رعد و برق، تاپاله زدی٬
تا – پاله ی زدی
این نور خدا بود٬
حاج محمود ما بود٬
احمدی نژاد بود٬
با بمب و مسلسل٬ نارنجک دستی٬
با شمشیر مولا، آلوده به خونها،
پشتشم سپاه بود٬ با لباس داعش٬
پرچم لا لا لا
مردم رو نوازش٬ کردند نمد مال !
آقا کرد قار قار!
گفتش: « که اینا نیست، اینها نه مسلسل٬ ما میگیم ترقه ست٬
این ترقه – بازی٬ کار حقه بازی٬
این کار ما نیستش!
کار اجنبی هاست٬ …»
ناگاه آقا گوزید٬
چرت اما عج از اون صدا پوسید
ناگاه عیان شد٬ یک سیل تبه کاران از راه رسیدند٬
آقا رو که دیدند٬ پشت سر آقا فوری صف کشیدند٬
از عقب فرو کردند٬
از جلو مالیدند٬
با هَیْهاتِ مِنّا الذلَّه
عربده کشیدند!
هر کدام از یک سو آقا رو گاییدند!
ملائکه از عرش به پایین پریدند٬
او نا هم برا آقا یک پرس بریدند!
از چار راه دیگه چاقو کشای رهبر چون کرم خزیدند٬
سر دسته ی آنها ذلفقار بدست بود٬
با فرق شکافته هارت و هورت می کرد!
زرت و زورت می کرد!
***
ناگاه کیری ز قضا و قَدَر و معجزه بر خاست،
این پیر از این کیر غذا مورد،
این پیر بلافاصله بر لوح قَدَر رید،
سپس لوحو بلیسد
***
ناگاه یه اف ۱۴ تو آسمون پیدا شد
با این هواپیما٬
سکوت محض بر پا شد٬
وقتی که طیاره رفت دو باره غوغا شد.
سرباز آقا بود
***
آحمدی نژاد امد با نور الهی!
دور سر او گٌـه بود، چون طوق طلایی٬
خمپاره بدست و – هم بمب به کف بود٬
از شمر بدترتر٬
از کرب و بلا بود و
در راه نجف بود
یک بمب گهی انداخت اندر ره رهبر،
قهرمان نرمش ٬ با آن کمر ناز!
آن فنر اعجاز٬
رهبر جا خالی داد!٬
چپیهیش رو علم کرد!
انگشت بزرگش رو اون مثل علم کرد٬
برا ترسوندن مردم٬ هی اون تو دهن کرد٬
هی لیس و والیس زد٬
هی عره و تیز کرد!
چون رهبر آزاده ی ما روی براق بود٬
هر چند که الاغ بود٬
چون رهبر خود٬ رهبر ما روی الاغ بود!٬
رو کیر الاغ بود،
یک خر رو الاغ بود!٬
می گفت که براقه! آما که الاغ بود٬
آما چه الاغی!٬
یه الاغ لخت و
نره خر داغ بود!٬
با عشوه و ناز بود…٬
گاهی خر رو امام و٬ گاهی زیر الاغ بود٬
***
آن بمب بیفتاد به محراب تجلی٬
آنگاه بترکید٬
آیات خدا ریخت درون ره رهبر
رهبر چو بلیزید٬
یا اینکه بلغزید ٬
تا دسته بلیسید!٬
نا گاه بگوزید٬
گفت: « اینکه ترقه ست
پس بمب کجا بود ؟ »
پوتین رو خبر کرد!
شی جین و وازلین
کونش رو سپر کرد،
هی این توو، اون توو کرد
هی این ور و اون ور شد…
آن رهبر سابق از حماقت این،
رهبر کنونی، با این کون خونی، در قبر بخندید
قاه قاه به خودرید
دریا؟ چه بگویم٬
گهستان اِلا بود٬ از صفا تا مروه
چون سنگ سیا بود
بحری زه گه ناب٬
عرفات آقا بود٬
***
از عشق خدایی٬
رهبر ولایی
خناس ِ مخنث٬
این رهبر یکدست٬
وارونه و سر مست٬
رهبر شده بی تاب٬
قواص خدا بود!٬
رقاصه ی شیطان
در حال ریا بود!
این ترقه بازی کار انبیا بود!
اهریمن ما بود !
***
بهر سفر حج در راه خدا بود٬
تنگی بگرفتش٬
هرچند گشاد بود!
رهبر سر پا شد٬
با یاد خدا شد٬
رهبر چو بریدند٬
آن سیل کفن پوشان٬ اینبار از آن چارراه٬
از راه رسیدند٬
اول بو کشیدند٬
آنگاه چشیدند٬
با انگشت دشنام در گه به خزیدند٬
یا اینکه خلیدند٬
آنگاه لیسیدند٬
اسپرم هزار جاسوس را٬ کشف نمودند٬
این فیض عظیما را٬
این فاز به فوزآ را با یطعه ی الله بر چشم کشیدند!
اکمل شده این دین٬ به میلیون ذَکــَر کین٬
با دشمن ملعون٬
امت شده واحد با کل مریدن٬ ریدند به دفتر٬
آن صاحب این عصر، آن عج ِ مٌجَلـَق ناگه شده بیدار!٬
با چرت پریده٬
پیغمبر اهریمن گردیده پدیدار٬
همچون اونجای رهبر٬
چرتش شده پاره!
***
آن رهبر غائب گردید مهیا!٬
بهر سفر خاک٬ اماده ز افلاک
لاهوتی بی غش، با عشوه ی مهوش،
او آمده با کش،
با شلوارک داغ !
شمشیر برنده در دست درنده٬
گرگان خونآشام٬ دندونای خونی٬
با نره خری داغ٬
با آن ذکر شق
با فتنه ی اکبر
با سید مظلوم٬
با دریایی از خون
با عامی مغبون
با سپاه غارت
با بسیج قاتل٬ با داعش بی رحم٬
لباس شخصی خونخوار
با طالب حوزه٬
با طالب فیضه٬
با طائب حوزه،
خون تا زیر بیضه!
الامان به پا شد!
بیداری اسلام!
خونها که به پا شد٬
خونها به زمین ریخت٬
تا اسلام احیا شد!
اسلام آدمکش سیراب ز خون بود
بچه کش ملعون ،
تجاوز گر شرطان،
سیرابتر خون شد!
***
با گریه بگویم ،
با ناله بنالم
با زجه و افعان
از بهر تو ایران
از بهر بلوچم
از بهر تو کـٌردَم
آذری نازم
اهوازی تشنه
دوره گرد گشنه،
دورتان بگردم ،
دردتان بجانم …
ای دنیای آزاد بر خیز و بپا شو !
این میر غضبها را تو خلع سلا کن !
این دنیای بیداد٬
را،
از ظلم رها کن !
دنیا پر بغض است٬
و اینک شده فریاد از ظلم تو: اسلام
از ظلم تو: اسلام!!٬
فریاد و دو صد داد
فریاد! و فریاد!!٬
***
آی خدای واحد!٬
نحسی شریعت٬
نحسی شرایع٬
اینک تو نگا کن
این مردم ایران٬ گردیده مهیا
بر زیستنی نو!٬
الگوی نوینی انداخته در راه
هم بی توی ظالم٬ هم بی اوی خناس٬
بی رهبر لووواط!
بدون ولایت،
بدون فقاهت
هم با من و با او
با این من دیگر با آن اوی دیگر!٬
هم، هم زن و هم مرد٬
هم پیر و جوانان٬
هم خرد و کلانان،
در راه بهاران،
بچه های ایران،
در راه نوینی٬
چون سیل خروشان
ماییم در ایران!٬
ماییم در ایران!
والسلام.
دوستان موسیقی زن حتما این شعر را تبدیل به یک کار صدا سیمائی و شنوائی کنید. .
سپاسگزاریم از گویا سایت سایتهای جهان و افتخار ایرانیان تا کور شود هر انکه نتواند دید.
ببخشید گشاد گشاد شده بود ترسیدم آقا بدش بیاد و دوباره برهه تو حزینه منصوری و پاره هه رو بدست دست حاج قاسم!
آقا جان من پسر عمو از قم هستم:
اینرا برای گویا فرستادم اما مفید واقع نشد. شما چی میگی÷؟ پدر زن مصطفی خامنه ای فتوا در کرده که هر کس با ولایت فقیه موافق نبشه میشه بهش تهمت زد. حالا من میخوام بر قرآن و عترت رسول الله و کل اسلام و روحانیون و مداحان و طلاب و به قبور پدرانشان و مادرانشان ب ر ی ن مشما چی میگین.
امیدوارم شما که گاهی نظرات چند کیلومتری وهم آور و حوصله بر را منتشارات میکنید این القصیده را هم که در مدح رهبر انقلاب است را منتشرات کنید.
از سوی سوی سوی سهروردی منم از قم هستم گفت: من اینها را اصلا
نمی شناسم اما را این القصیده را به پدر زن حاج مستفا تقدیم میکنم. شاید ایشان
ارضا شوند .
دوستان گویا ببینید که کیان پیرفلک هم رنگین کمان ساخته بود. سایت
میهن و شما اولینها در فضای مجازی بودید که این شعر فلسفی تاریخی و جامعه
شناسی و ضد اهریمنی را در سایتتان منتشر کردید. اگر چه حدود ۲۷ سال پیش روی کاغذ در ایران و افغانستان و تاجیکستان و ازبکستان مکنتشر شده بود. حالا شما آنرا دوباره منتشر کنید و بدانید که این شعر آوانگرد و پیش قراول
انقلاب امروز بوده است. من سپس کیبرد را در اختیار همسرم می گذارم تا مطلبش
را در نظر پسین بنویسد.
سپاسگزارم تا همه را از وجود این القصیده خبر کنید
اولین بار این القصیده در سال ۱۳۸۱ است تا میرسه به سال ۸۳ و تا ۸۹ هی
باز سازی شده و دست تووش بردن. در هر حال اینهاش. خدا بیامزه آفرینندشو.
القصیده الانتریه فی احوالات رهبری علویه که در محراب به خود و جد مطهرش ری…ده
این رهبر آزاده ی ایران به خودش رید
تو بشمار٬
تنها نه خودش رید به خود رهبر ایران٬
یکپارچه ایران به سر رهبر خود رید و٬
رهبر چو نگه کرد در آیینه ی تقلید٬
با مزمزه کردن٬ گه خود را٬
هم گه پوتین را
مال شی جین و پینگ را
اینبار با غضب بر سخن و عرش خدا رید!٬ و
با حفظ هویت به سر شخص خدا رید و ٬
تو بشمار
بر تربت پاک انبیا رید و٬
تو بشمار
آن رهبر سابق در قبر بخندید ٬
با آن کفن پاک مطهر٬
که مزین به آیات خدا بود٬
با گفتن صد بار: ولاکن٬
از خنده به خود رید و
آیات خدا بود به عمامه رهبر٬
وقتی که میخندید٬
وقتی که می خندید و به خود رید٬
عمامه اش افتاد درون گه و غلطید٬ و
بغلطید دو صد بار و
تو بشمار
عمامه تبرک با بوی خوش گه٬ مالید به پیشانی٬
چون چادری از گه٬
عمامه به سر کرد٬
عبای گه اندود٬
با عطر طهارت٬
تیمم غایط
با مسح و تلمس !
با ذکر و تلمذ
او عزم سفر کرد٬
ریشش به ملات گه صد روزه حنا کرد!٬
بهر سفر انگلیکن رخت به بر کرد٬
***
در٬ آستانه ی در بود!٬
عزاییل ٬
کتائب آقا،
حاج قاسم ملعون با نره خری لخت
با آلتِ کلفت٬
آهیخته و زمحت!٬
سید سعید طوسی، با نره خری جفت٬
شمشیر بدست و ٬
و هم زره به تن داشت
زان میر غضب خان٬
آن سارق خیبر
چیزی نه که کم داشت!
شمشیر لای دندان٬
فندک توی دستش٬
سطلی ز گٌه ناب٬ با تربت و با آب، اونها را قاطی کرد!
همچون آب زم زم غلپ و تلپ کرد
***
پنهان نتوان کرد٬
ارضای رضا بود٬
این کار خدا بود!٬
رهبر پا رو وا کرد٬
حاج سعید طوسی با عورت نازش٬
در اونجای رهبر تا دسته که جا کرد٬
هی اون جابجا کرد٬ اینجا و اونجا کرد!٬
تا دسته درون شد٬ گاهی به برون شد٬
از خنده ی آقا، روده شون برون شد٬
هر لحظه درون و گاهی به برون شد٬
قاه قاه می خندید
دو تا آویزون بود٬ یکی در میون بود٬
شلپ و شلوپ بود٬
آقا در میون بود٬
دستاش رو زمین بود!
اینها یه نشونی٬
از عالم غیبه !
***
این رهبر آزاده ی ما نشئه ی عشق است٬
الواط و لواط است٬ مثل آب نبات است٬
مکنده ی آب و مکنده ی ذات است٬
او اصل لواط و٬
معنی فساد است٬
این رفت و شدن ها٬ تلمبه زدن ها٬ با قاری قرآن ٬
صدها نوجوانان٬ با صد کش و قوس است٬
فرمان الهی وحیی ز نزال است٬
انزال و نزول است٬
***
گاهی فاعل گاهی مفعول٬
گاهی عاشق و گاهی معشوق٬
گاهی این دست رو زمین و٬ گاهی اون دست رو کمر بود!
اصلش اینه که دمر بود
کپلش مثل قمر بود٬
کمرش مثل فنر بود٬
اما اینبار رهبر ما٬ از خوش هم بی خبر بود٬
اینبار حاج سعید طوسی٬دست و زانوش رو زمین زد٬
هی اونو بالا و پایین کرد٬
رهبر ماه رو سوار کرد٬
ماه – تو آسمون نگاه کرد
***
گاهی که این روی اون بود٬
گاهیم این توی اون بود٬
گاهیم این زیر اون بود!٬
گاه لب و لوچه ی رهبر، برا ارضا اویزون بود٬
***
این رهبر آزاده ی ما زیر الاغ بود٬
بیچاره علاغه٬
کارش کار زار بود،
تا که میدید که کسی نیست!٬
گاهی وقتام که کسی بود
گاهیم روی الاغ بود٬
خیالش راحت از این بود!
که توی راه خدا بود
با اینیم که چلاق بود٬
چون رهبر ِ خود٬ رهبر ما روی براق بود٬
***
رهبری توی درد سر بود.
تووی -چهار – راه محشر بود٬
شلوارش کشیده پایین٬
قمبلش زیر تشر بود
***
ناگاه بشد رعدی و برقی٬
تو یکی از راه ها
توی رعد و برق، تاپاله زدی٬
تا – پاله ی زدی
این نور خدا بود٬
حاج محمود ما بود٬
احمدی نژاد بود٬
با بمب و مسلسل٬ نارنجک دستی٬
با شمشیر مولا، آلوده به خونها،
پشتشم سپاه بود٬ با لباس داعش٬
پرچم لا لا لا
تو پاچه ی آقا!
مردم رو نوازش٬ کردند نمد مال !
آقا کرد قار قار!
گفتش: « که اینا نیست، اینها نه مسلسل٬ ما میگیم ترقه ست٬
این ترقه – بازی٬ کار حقه بازی٬
این کار ما نیستش!
کار اجنبی هاست٬ …»
ناگاه آقا گوزید٬
چرت اما عج از اون صدا پوسید
ناگاه عیان شد٬ یک سیل تبه کاران از راه رسیدند٬
آقا رو که دیدند٬ پشت سر آقا فوری صف کشیدند٬
از عقب فرو کردند٬
از جلو مالیدند٬
با هَیْهاتِ مِنّا الذلَّه
عربده کشیدند!
هر کدام از یک سو آقا رو گاییدند!
ملائکه از عرش به پایین پریدند٬
او نا هم برا آقا یک پرس بریدند!
از چار راه دیگه چاقو کشای رهبر چون کرم خزیدند٬
سر دسته ی آنها ذلفقار بدست بود٬
با فرق شکافته هارت و هورت می کرد!
زرت و زورت می کرد!
***
ناگاه کی ری ز قضا و قَدَر و معجزه بر خاست،
این پیر از این کیر غذا مورد،
این پیر بلافاصله بر لوح قَدَر رید،
سپس لوحو بلیسد
***
ناگاه یه اف ۱۴ تو آسمون پیدا شد
با این هواپیما٬
سکوت محض بر پا شد٬
وقتی که طیاره رفت دو باره غوغا شد.
سرباز آقا بود
***
آحمدی نژاد امد با نور الهی!
دور سر او گٌـه بود، چون طوق طلایی٬
خمپاره بدست و – هم بمب به کف بود٬
از شمر بدترتر٬
از کرب و بلا بود و
بر کرب و بلا رید،
در راه نجف بود
یک بمب گهی انداخت اندر ره رهبر،
قهرمان نرمش ٬ با آن کمر ناز!
آن فنر اعجاز٬
رهبر جا خالی داد!٬
چپیهیش رو علم کرد!
انگشت بزرگش رو اون مثل علم کرد٬
برا ترسوندن مردم٬ هی اون تو دهن کرد٬
هی لیس و والیس زد٬
هی عره و تیز کرد!
چون رهبر آزاده ی ما روی براق بود٬
هر چند که الاغ بود٬
چون رهبر خود٬ رهبر ما روی الاغ بود!٬
رو کیر الاغ بود،
یک خر رو الاغ بود!٬
می گفت که براقه! آما که الاغ بود٬
آما چه الاغی!٬
یه الاغ لخت و
نره خر داغ بود!٬
با عشوه و ناز بود…٬
گاهی خر رو امام و٬ گاهی زیر الاغ بود٬
***
آن بمب بیفتاد به محراب تجلی٬
آنگاه بترکید٬
آیات خدا ریخت درون ره رهبر
رهبر چو بلیزید٬
یا اینکه بلغزید ٬
تا دسته بلیسید!٬
نا گاه بگوزید٬
گفت: « اینکه ترقه ست
پس بمب کجا بود ؟ »
پوتین رو خبر کرد!
شی جین و وازلین
کونش رو سپر کرد،
هی این توو، اون توو کرد
هی این ور و اون ور شد…
آن رهبر سابق از حماقت این،
رهبر کنونی، با این کون خونی، در قبر بخندید
قاه قاه به خودرید
دریا؟ چه بگویم٬
گهستان اِلا بود٬ از صفا تا مروه
چون سنگ سیا بود
بحری زه گه ناب٬
عرفات آقا بود٬
***
از عشق خدایی٬
رهبر ولایی
خناس ِ مخنث٬
این رهبر یکدست٬
وارونه و سر مست٬
رهبر شده بی تاب٬
قواص خدا بود!٬
رقاصه ی شیطان
در حال ریا بود!
این ترقه بازی کار انبیا بود!
اهریمن ما بود !
***
بهر سفر حج در راه خدا بود٬
تنگی بگرفتش٬
هرچند گشاد بود!
رهبر سر پا شد٬
با یاد خدا شد٬
رهبر چو بریدند٬
آن سیل کفن پوشان٬ اینبار از آن چارراه٬
از راه رسیدند٬
اول بو کشیدند٬
آنگاه چشیدند٬
با انگشت دشنام در گه به خزیدند٬
یا اینکه خلیدند٬
آنگاه لیسیدند٬
اسپرم هزار جاسوس را٬ کشف نمودند٬
این فیض عظیما را٬
این فاز به فوزآ را با یطعه ی الله بر چشم کشیدند!
اکمل شده این دین٬ به میلیون ذَکــَر کین٬
با دشمن ملعون٬
امت شده واحد با کل مریدن٬ ریدند به دفتر٬
آن صاحب این عصر، آن عج ِ مٌجَلـَق ناگه شده بیدار!٬
با چرت پریده٬
پیغمبر اهریمن گردیده پدیدار٬
همچون اونجای رهبر٬
چرتش شده پاره!
***
آن رهبر غائب گردید مهیا!٬
بهر سفر خاک٬ اماده ز افلاک
لاهوتی بی غش، با عشوه ی مهوش،
او آمده با کش،
با شلوارک داغ !
شمشیر برنده در دست درنده٬
گرگان خونآشام٬ دندونای خونی٬
با نره خری داغ٬
با آن ذکر شق
با فتنه ی اکبر
با سید مظلوم٬
با دریایی از خون
با عامی مغبون
با سپاه غارت
با بسیج قاتل٬ با داعش بی رحم٬
لباس شخصی خونخوار
با طالب حوزه٬
با طالب فیضه٬
با طائب حوزه،
خون تا زیر بیضه!
الامان به پا شد!
بیداری اسلام!
خونها که به پا شد٬
خونها به زمین ریخت٬
تا اسلام احیا شد!
اسلام آدمکش سیراب ز خون بود
بچه کش ملعون ،
تجاوز گر شرطان،
سیرابتر خون شد!
***
با گریه بگویم ،
با ناله بنالم
با زجه و افعان
از بهر تو ایران
از بهر بلوچم
از بهر تو کـٌردَم
آذری نازم
اهوازی تشنه
دوره گرد گشنه،
دورتان بگردم ،
دردتان بجانم …
ای دنیای آزاد بر خیز و بپا شو !
این میر غضبها را تو خلع سلا کن !
این دنیای بیداد٬
را،
از ظلم رها کن !
دنیا پر بغض است٬
و اینک شده فریاد از ظلم تو: اسلام
از ظلم تو: اسلام!!٬
فریاد و دو صد داد
فریاد! و فریاد!!٬
***
آی خدای واحد!٬
نحسی شریعت٬
نحسی شرایع٬
اینک تو نگا کن
این مردم ایران٬ گردیده مهیا
بر زیستنی نو!٬
الگوی نوینی انداخته در راه
هم بی توی ظالم٬ هم بی اوی خناس٬
بی رهبر لووواط!
بدون ولایت،
بدون فقاهت
هم با من و با او
با این من دیگر با آن اوی دیگر!٬
هم، هم زن و هم مرد٬
هم پیر و جوانان٬
هم خرد و کلانان،
در راه بهاران،
بچه های ایران،
در راه نوینی٬
چون سیل خروشان
ماییم در ایران!٬
ماییم در ایران!
والسلام.
دوستان موسیقی زن حتما این شعر را تبدیل به یک کار صدا سیمائی و شنوائی کنید. .
سپاسگزاریم از گویا سایت سایتهای جهان و افتخار ایرانیان تا کور شود هر انکه نتواند دید.