بیست و سوم بهمن ۵۷ همراه با سقوط رژیم پیشین خود را به ستاد فدائیان خلق در دانشکده فنی دانشگاه تهران رساند و به ما حالی کرد که نه بخاطر اعتقاد به ایدئولوژی خاص بلکه از سر نگرانی نسبت به آینده ایران با حکومت آخوندها موافق نیست و می خواهد با فدائیان خلق که وطن پرست و مردم دوست اند همکاری کند. او نمونه ای از خیل وسیع افسران میهن دوستی بود که نگران روی کار آمدن یک حکومت مذهبی بودند و آوازه شجاعت و میهن پرستی فدائیان آنان را به همراهی با سازمان کشاند.
ضیاء عابدی با نام مستعار “حاجی” که یکی از قهرمانان مقاومت و صداقت فداییان زنده یاد مهرداد پاکزاد برای او پیشنهاد کرد، در تشکیلات افسران و درجه داران سازمان آغاز به کار کرد و تا آن جا که من می دانم برای هرکار دشوار و پرمخاطره ای همواره داوطلب بود.
در جریان جنگ مرا در سفری پر خطر به جبهه خوزستان که برای دیدار رفقایی که در جبهه جنگ شرکت داشتند، می رفتم همراهی کرد و در همین سفر دو بار هویت نظامی و کارت خلبانی او مرا از خطر افتادن به چنگ پاسداران نجات داد.
در جریان اختلاف بر سر شوروی و حزب توده با جریان ۱۶ آذر یعنی فدائیانی که از استقلال چپ در برابر اعمال نفوذ شوروی دفاع می کردند همراه شد و اکثر افسرانی که با وی تماس داشتند را نیز با خود همراه کرد.
پس از ضربات سنگینی که به دستگیری بسیاری از کادرهای سازمان از جمله زنده یادان هبت معینی (همایون) و مهرداد پاکزاد و جان باختن رفیق بهروز سلیمانی که نخواست زنده به دست پلیس سیاسی رژیم بیفتد، انجامید، ضیاء در پیدا کردن کانال های مطمئن برای اعزام بسیاری از اعضای سازمان به خارج از کشور نقش برجسته ای ایفا کرد.
من نیز با پاسپورت ضیاء عابدی از ایران خارج شدم در حالی که او همچنان برای کمک به اعزام اعضای سازمان در ایران بود.
ضیاء عابدی پس از خروج از کشور نیز یکبار دیگر برای کمک به خروج برخی از اعضای سازمان داوطلبانه از طریق مرز ترکیه به ایران رفت و بیش از ده تن از اعضای خانواده کادرهای سازمان از جمله دو فرزند خردسال مرا به همراه خود به ترکیه و سپس به پاریس آورد.امری که با سختی های زیاد و سرگردانی چند روزه در سرمای زمستان مرزهای ایران و ترکیه همراه بود. از برجستگی های ضیاء، یکی هم این بود که هر کار که انجام می داد خود آن را کوچک تر از آن چه بود، جلوه می داد و هیچ انتظاری هم از هیچ کس نداشت. در خارج از ایران نیز ضیاء عابدی همواره یکی از فعالان جبهه مدافعان آزادی و حقوق بشر برای ایران بود. اعتقاد به گفتگو، مدارا و همکاری میان طیف پراکنده اپوزیسیون در او بسیار نیرومند بود و در راه تحقق آن می کوشید. او در سال های گذشته از اعضای فعال و پرتلاش سازمان اتحاد جمهوریخواهان بود.
فقدان او برای همه ما دوستان و همرزمان او بویژه برای همسر گرامی اش پروین و فرزندان ارجمندش دشوار است. یکبار سالها پیش وقتی درباره بیماری قلبی اش از او پرسیدم گفت ای کاش در خاک ایران عزیزبیارمیم. من از او خاطرات زیادی دارم که اگر فرصتی دست بدهد پس از مشورت با هسمر و فرزندانش منتشر خواهم کرد.
یادش گرامی باد