پس از این به بهانه مستی چشمان تو,
خوابهای دیرینه ام را از یاد نخواهم برد.
پس از این به بهانه آرزوی بازگشت ,
روزهای رنگین از ترنم رقص آواز ترا به فردا نخواهم سپرد.
دیگر به بهانه سالهای سوخته در انتظار آزادی,
ثانیه های شاد هوای تازه نوروزها را به تقویم نخواهم سپرد.
نه,
بی گمان, چکیده روزهای مانده ام را به بطالت ابرهای خمود نخواهم سپرد.
پس ا ز این,
چون جادوگران قبایل دوردست,
در خلسه های شبانه ام,
پرواز و خورشید و فردا را خواهم بوسید.
و دیگر به جهان داده های واهی,
به زمان ثانیه های بیداری,
به گاه افسانه های نیامده دل نخواهم بست.
پس از این به بهانه مستی چشمان تو,
خوابهای دیرینه ام را از یاد نخواهم برد.
حسن مکارمی