ژاله وفا
رادیوسکوپی سرطان فساد نظام در قرارداد کرسنت( بخش ۵)
خوانندگان گرامی ،نگارنده سعی کردم در چهار شماره وضعیت سنجی مساله چگونگی شکل گیری فساد در قرارداد گازی معروف به قرارداد کرسنت را و چگونگی در گیری جناحین رژیم در آن را و رشوه ها و پورسانتهای دریافتی در این قرارداد و نیزبی کفایتی وناتوانی سه دولت خاتمی واحمدی نژاد و روحانی را در بازه زمانیبیست ساله در براه انداختن مساله صدور گاز را به کشور امارات آنهم با قیمیت متعارف و موافق حقوق ملی را و نیز ناتوانی آنها را درجلوگیری از محکومیت ایران در دادگاه لاهه برای پرداخت خسارات میلیاردی و نیز جنگ قدرت بین جناحین درون نظام را و عدم پاسخگویی هر یک از مسئولان درگیر در این فساد را به اطلاع شما هموطنان برسانم.
در این 4 شماره مشاهده کردید که جناحین درون نظام ولایت مطلقه فقیه، این پرونده را مستمسکی برای طی دعواهای قدرت بین خود کرده اند و تنها چیزی که در این میان برای آنها محلی از اعراب ندارد، حقوق شما مردم ایران است.
در این مدت زمان بیش از بیست سال که از عقد قرارداد آغشته به فساد کرسنت می گذرد نه تنها حقوق معنوی و مادی و شهروندی و ملی شما مردم ایران رعایت نشده است و نفعی مادی نیز برای اقتصاد ایران ببارنیاورده است ،در واقع نه تنها گازی صادر نشده ، نه تنها اشتغالزایی انجام نگرفته ،نه تنها این قرارداد در آمدی برای ایران نداشته است ، بلکه هم گاز میدان سلمان به هدر رفته و سوخته است و هم مقداری از آن بطرف میدان گازی در ابوظبی سرازیر و مورد استفاده ابوظبی قرار گرفته است و هم شرکت ملی نفت ایران درسطح بین المللی بخاطر این پرونده فساد بی اعتبار گشته است به نحوی که در آینده کمتر شرکت نفت و گازی حاضر خواهد شد آبروی خود را وجه المصالحه عقد قرارداد با شرکت ملی نفت ایران که اینچنین خود را ناتوان از اجرای صحیح یک قرار دادنشان داده است و نیز در یک دادگاه بین المللی به پرداخت جریمه هنگفتی محکوم شده است، بنماید.و هم مبالغ هنگفتی را نیز بعلت اجرایی نشدن قرارداد بایستی از جیب ملت به شرکت فاسد کرسنت جریمه پرداخت شود ! و هم تمرکز زور مالی در نظام ولایت فقیه و مافیای مالی- نظامی را افزایش داده است.
در شماره قبل اظهار کردم که درواقع امر به مصداق ضرب المثل “آش نخورده و دهان سوخته ” مردم ایران بعلت وجود یک مجلس فاسد که ” قانونی ” فاسد تر وضع کرده که بنا بر آن متون قرارداد های نفتی را از دید و اطلاع مردم ایران پنهان می نماید و بعلت بی کفایتی مسئولین مختلفی در چهاردولت خاتمی و احمدی نژاد و روحانی و اکنون رئیسی (قاتل تاریخی ) از همه طرف متضرر شده اند.
و نیز تاکید کردم که زمانی که فساد،حیات سیاسی -اقتصادی -فرهنگی و اجتماعی یک ملت را همچون سرطانی فرا می گیرد به همان ملت جفا است اگر بدنبال مقصر تنها در سطح نظام بگردیم و نقش مسئولیت خود ملت را فراموش و از آن غفلت کنیم !
اکنون از خواننده محترم سوال می کنم تصور نماید که چنانچه چنین فسادی در یک کشور با دموکراسی های حتی نیم بند اتفاق افتاده بود ،آیا میزان سکوت در مورد این قبیل فسادها در سطح جامعه مدنی به همین میزانی بود که در ایران در میان افواه عمومی در مورد این قرارداد پر فساد برقرار است؟!
دو نمونه از عکس العمل خوانندگان محترم این وضعیت سنجی ها را که به اینجانب با ایمیل ارسال کرده اند در اینجا قید می کنم که گویایی خاصی دارند.
1- خانم ژاله وفای گرامی با درود و سلام. مقالات رادیوسکوپی … را دنبال کردم.دقت نظر شما جالب و قابل تحسین است اما باید به شما بگویم که متاسفانه این کار شما هر چند بجای خود با ارزش است اما فایده ای در بر ندارد. آنقدر در جمهوری اسلامی میزان دزدی از ثروتهای ملی زیاد است که از حد تصور خارج است .حالا این چند میلیارد جریمه هم رویش و یا بخشی ازآن است. ما مردم چگونه با چنین نظام دزدی، توانا به مبارزه خواهیم بود. همه ثروتهای ما در اختیار حاکمیت است. ما ملت بیچاره یا کارمند دولتیم و حقوق بگیر دولت مثل خود من و جرات جیک زدن نداریم مبادا حقوق مان کم شود و با این وضعیت اقتصادی که روز بروز بدتر می شود نتوانیم مقاومت کنیم و همین زندگی بخور ونمیر را هم از دست بدهیم. یا بیکاریم که دیگه فاتحه ما خوانده است و خودکشی آخرین چاره. همچون کارگران بیشمار و بی حقوق .یا کار آزاد داریم و کارمان احتکار و گرانفروشی و چایپدن بقیه مردم است و یا جزو خود این نظام هستیم و داریم پول پارو می کنیم.
پس یا دولت بر ما سوار است و یا ما بر مردم سوار. در این میان کو چاره؟ این قبیل مقالات شما چه فایده ای دارد جز اینکه درد ما را بر اثر آگاهی بیشتر می کند. چون دست بسته ایم.
من خودم چند بارسفری به عسلویه داشته ام و به چشم خود دیدم که محیط طبیعی کشورمان توسط همین مسئولین نفتی تا چه حد تخریب شده است و در محیط کثیف و آلوده آنجا کارگران شرکت نفت با چه زجری و در چه گرمایی و محیط آلوده ای برای چندر غاز پول که آنهم با تاخیر چند ماهه بدستشان می رسد یا نمی رسد ،کار می کنند.و تغییری در این شرایط رخ نمی دهد به نحوی که کارگران دست به خودکشی می زنند.
ببخشیدصریح نوشتم حیفم آمد وقت خود را صرف نوشتن و تحقیقی بکنید که بی فایده باشد هر چند با ارزش.
ارادتمند هوشنگ آ…
2 – خانم وفای محترم. سلام و صد سلام. مقالات سلسه ای شما مرا شگفت زده کرد. یکی از میزان دقت و حوصله شما. که با چه حوصله ای اظهار نظر مسئولان حاکمیت را جمع آوری و نقد کرده اید. و از خودم هم شگفت زده شدم که چگونه ایرانی هستم و در این مملکت زندگی میکنم ولی هیچ از این فساد خبر نداشتم. اینکه می نویسم خبر نداشتم جدی میگم. اصلا اسم کرسنت هم بگوشم نخورده بود گرچه روزنامه خوان هم هستم! من مقاله شماره 2 شما را بطور اتفاقی در سایت پیک ایران دیدم و بعد رفتم شماره 1 را خواندم و بعد دیدم این مقالات ادامه دارد و واقعا اینه که یک رادیوسکوپی دقیق از این فساد کرده اید. خیلی به این فکر کردم که چرا من حتی اسم این قرار داد بگوشم نخورده بود. 3 علت را نزد خودم حد اقل پیدا کردم. اول اینکه من هر چند از طبقه متوسط به طبقه ضعیف ذر این نظام پرتاب شده ام و خانه ام را از دست داده ام و مستاجر شده ام و میوه و گوشت و برنج از سفره ما رخت بربسته و مسافرت هم خط خورده و تا چندی دیگر ماشین پراید قراضه خود را نیز برای فرستادن دخترم به دانشگاه آزاد باید بفروشم .
یعنی با وجود اینکه وضع اقتصادی زندگی شخصی من بسیار سقوط کرده ولی به مسایل اقتصادی علاقه نشان نمی دادم و علتش هم این است که به نظرم موضوع سختی است و نویسندگان مسائل اقتصادی بسیار سخت مفاهیم اقتصادی را توضیح می دهند یا اصلا نمی دهد. ولی دیدم مقالات شما بسیار شفاف و همه فهم نوشته شده. دیدم شما جدا قصد دارید ما مردم از انچه پیرامون ما می گذرد با خبر شویم و از این بابت خیلی از شما سپاسگزارم .ولی خودم را بیشترمقصر دانستم که با وجود اینکه می بینم وضع زندگیم بد و بدتر می شود دنبال چرایی آن نمی رفتم.و البته این نوع اطلاع رسانی دقیق شما مشوق افرادی مثل من خواهد بود.
دلیل دوم بنظرم این بوده که اگر هم بر فرض می خواستم بفهمم آیامی توانستم این ضد نقیض گویی های مسئولین حاکمیت از وزیر و نماینده مجلس گرفته تا مطبوعات را پی بگیرم؟
دلیل سوم هم این است که در یک کلام نسل ما بین ناامیدی و امید داشتن درگیر است. و همین باعث میشود لحظه ای به مسئولیت خود فکر کندو لحظه ای بخاطر حجم فشارها نا امید شود.
باید بگویم که با خواندن مقالات شما اتفاق دیگری در ذهن من رخ داد و آن اینکه نظرم نسبت به ایرانیان خارج از کشور راشما عوض کردید. وقتی دیدم انسانهای وطن دوست و مردم دوستی هستند که در خارج از کشورند ولی دلشان با مردم است و اینهمه زحمت واکاوی مسائل کشور را بخود می دهند تا ما مردم را از وضعیتی که در پیرامونمان می گذرد آگاه نمایند.
با سپاس فراوان
امیر ت…
ضمن سپاس از این دو خواننده محترم که با اظهار نظرشان مرا وام دار خود کردند . باید بگویم برای هر دو نظر و نویسندگان آن احترام قائلم . اما بدون در نظر گرفتن نام و شخص نگارندگان این دو نامه ، در این شماره از منظر حقوق پنجگانه ( حقوق انسان و حقوق شهروندی و حقوق ملی و حقوق طبیعت و حقوق جامعه ملی بعنوان عضوی از جامعه جهانی )به تجزیه تحلیل محتوای نامه ها و نوع نگرشی که بروز داده اند می پردازم. چرا که مسلما در بین هموطنان ایرانی بسیارند افرادی که همچون این دو هموطن به مسائل پیرامون خود و معضلات کشور و نیز مسئولیت خود می نگرند.
در این دو نامه دو نوع نگرش متفاوت در جامعه نسبت به نقش جامعه مدنی وجود دارد:
1- اول نگرشی که معتقد است ” آب که از سر گذشت ، چه یک وجب چه چند وجب ” و تحقیق و تفحص و تابانیدن نور به قصد روشن وشفاف کردن قضایا و علل رخ دادن امور را و در یک کلام بالا بردن میزان آگاهی را بر نمیتابد چون معتقد است این در عین حال درد را بیشتر می کند و ودر تقسیم بندی این نوع نگاه از مردم ، آن بخشی از مردم که به عده ای که به چاپیدن مردم مشغولند سواری می دهند ،دست بسته اند و در زندگی خود به گرفتن رزق و روزی خود به دولت وابسته اند.
2- نگرش دوم اما به نقد بی پرده خود در اهمیت ندادن به مسئولیت خود در مورد اطلاع یافتن از مسائل پیرامونی خود می پردازد و ذهنیت سبب بینی دارد که بدنبال دلایل رفتاری خود و رفع آنان می پردازد و قصد دارد از مدار بسته نا امیدی و عدم اعتماد به نفس به مدار باز مسئولیت شناسی و آگاهی یافتن و عمل مناسب در قبال آن بی افتد.
هر دو نظر اما دو وجه مشترک دارند . یک اینکه اذعان دارند نظام حاکم جامعه را دچار فساد کرده است و از وضع موجود و آنچه بر آنها روا می رود سخت نارضی اند و در زندگی شخصی خود فشار اقتصادی را حد اقل حس کرده اند. دوم اینکه انسانهای بی تفاوتی نبوده اند و حد اقل با مطالعه مقالاتی که به رادیوسکوپی فساد در نظام ولایت مطلقه فقیه پرداخته ، میل به آگاه شدن از امور پیرامونی خود را در خود بر انگیخته اند.
این دو نظر در مجموع نشانگر چند امر مهم می باشند:
1- شناخت و معرفت نسبت به حقوق ذاتی تا چه میزان حائز اهمیت است.
شناساندن این حقوق به مردم در همه ابعادش و اهمیتی که در بازکردن مدار بسته استبداد و فساد که نظام به مردم تحمیل می نماید، دارا میباشد،را خاطر نشان مردم کردن.
2- آگاهی با مسئولیت همراه است و نسل کنونی مابین دو نوع نگرش مسئولیت شناسی و مسئولیت گریزی ، امید و نا امیدی ، عمل به نتیجه آگاهی و یا بی تفاوتی درگیر است و ناچار از انتخاب است. لذا هرگونه نوشته و گفتاری که به روشنایی در این امر یاری رساند و جامعه را در معرض انتخاب قراردهد ، بی نهایت پر اهمیت است.
3- نقش نویسندگان و متخصصان امر در تقویت وجدان علمی جامعه و نگارش و گفتار با زبان همه فهم و شفاف و روشن ،و نیز نقش مطبوعات در پیگیری و روشن کردن مسائل برای مردم و از ابهام بدر آوردن اظهارات ضد و نقیض مسئولان نظام ، بسیار اساسی و حائز اهمیت است.
4– متاسفانه اغلب مردم گمان می کنندمعضلات خود را در یک بعد و اغلب اقتصادی بطور ملموس حس می کنند در صورتی که هر پدیده در آن واحد جنبه های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی دارد.این به اصطلاح ” حس کردن یک معضل با همه جنبه ها و ابعاد ” بایستی در جامعه تمرین شود تا میزان واقعی تخریب بر همگان روشن شود.
بعنوان مثال پدیده فساد در قرار داد کرسنت می توان بوضوح هر چهار بعد یک پدیده را مشاهده نمود:
الف – هم فساد سیاسی مسئولان نظام ولایت مطلقه فقیه را نظاره کرد ( بیکفایتی در تشخیص حقوق ملی و دفاع ازآن و حرص و طمع مشارکت در ارتشاء و مشوش کردن فضای سیاسی و آلودن آن به زور و دروغ بر سر سهم بری از میزان رانت اطلاعات و ارتشاء و تاثیر منفی در روابط همسایگی بین ایران و امارات و …)
ب- هم فساد فرهنگی را( استبداد رای مسئولان نظام و خود را فوق مردم و قیم مردم دانستن و ترجیح سانسور بر اطلاع رسانی و ترجیح زبان ابهام بر زبان شفاف و آزادی و بی اعتبار کردن بزرگترین شرکت ملی و… )و
ج-هم فساد اقتصادی ( ضرر بیشماری که بواسطه سوخت بی مصرف گاز و نیز تخریب طبیعت و همچنین جریمه میلیاردی به ایران وارد شده است و هرز دادن نیروهای محرکه اقتصادی )و
د-فساد اجتماعی (تحمیل سانسور به جامعه و آلودن فضای اجتماعی به دروغ و تهمت و ابهام و تخریب نقش جامعه مدنی در پی سانسور و نا مطلع نگاه داشتن آن و…)
5–در مواجهه مسائل و بحرانهای مبتلابه جوامع منجمله ایران ،دو راه کار معمولا تبلیغ می شود، یکی «تحول از بالا» و دیگری «تحول از پایین»، اولی ، بدینخاطر که قدرت را تنظیم کننده رابطهها میکند، وضعیت فلاکت بار محیط زیست و فقر و نابسامانهای امروز جهان را و همچنین ایران راپدید آوردهاست.و بعلت اینکه در سانسور جامعه و سلطه بر مطبوعات بوفور تبلیغ می شود بعنوان تنها راه حل نیز خود را تحمیل میکند و راه حل تحول از پایین را در سانسور نگاه میدارد به نحوی که جامعه ملی که خود باید مصدر تحول از پایین باشد نیز به مرور زمان بر اثر کثرت تبلیغ نافی نقش خود می گردد و «تحول از بالا» را تنها راه ممکن تصور می نماید.
6–تحول از بالا»، توجیهگر رابطه قوا و بکاربردن ترکیبی از زور و پول و علم و فن و… است و با وسیله کردن «فنسالاران» و «فندانان» و دیوانسالاران، در مداربسته روابط قوا، توسط اقلیت مسلط به عنوان راه حل «متحولکردن تودهها» به جامعه تحمیل می شود.
7- در این دو نامه می توان بوضوح دید که وقتی روابط قوا فراگیر و همگانی میشوند، به میزانی که فراگیر میشوند، چون کار قدرت ویرانگری است و قدرت حتی پایگاههای اجتماعی برای خود ساخته را هم بطور مستمر ویران میکند (به تحلیل رفتن قشرهای میانه در غرب و بند از بندگسستگی اجتماعی وسقوط اقتصادی در ایران و جامعههای همانند)، جامعه را بیثبات میگردانند. این بی ثباتی حاصل بکاربردن مداوم ترکیب زور و پول و علم و فن و … در رابطهها، است.
در صورتی که تنها با جا افتادن درک درست از جمهوری به معنای شرکت جمهور شهروندان در اداره امور خویش، از راه شرکت واقعی در شوریهای واقعی ،و جانشین کردن تحول از بالا با تحول از پایین، بنابراین، جانشین کردن رابطه قوا با رابطه حق با حق، می توان از میزان ویرانیهای همه جانبه کاست. یعنی تنها در جمهوری حقوندان ثبات دائمی و رشد انسان آبادانی طبیعت میسر می شود.
انقلاب مردم ایران در سال57 با هدف برپایی چنین جمهوری و ایجاد شوراههای کار آمد در جهت مشارکت واقعی مردم انجام گرفت. و هر چند که بایدبر همگان روشن باشد که ماهیت نظام ولایت فقیه بعلت از خود بیگانه کردن همه مفاهیم اعم از جمهوری و شورا و انقلاب و مجلس و دولت و…با ماهیت انقلاب مردمی متضاد است ، راه حل در رهایی دادن انقلاب و اهداف ان از سلطه یک نظام فاسداست که در رفتار ضد انقلاب ترین نظامها است.
8-تا به چد ضرور است که در تمامی آحاد جامعه جا بیافتد که تا زمانی که رشد انسان به یمن برخورداری از حقوق وفعالکردن استعدادهای خود، هدف و روش نگردد «تغییر از پایین»ممکن نمی گرد و «تغییر از بالا»، همچنان ویرانی بر ویرانی طبعیت و هستی آنها می افزاید.
9-نکته مهم اینکه چون جهت هر تغییری از بالا به پایین شدهاست، جهت ویرانگری نیز از بالا به پایین گشتهاست. در نتیجه، در پندار قدرتپرستان این طبیعت است که، پایینتر از همه قرار دارد! ناگزیر، طبیعت نیزگرفتار بزرگترین ویرانیها، ویرانیهای برهم افزا، شدهاست.
10- تقویت وجدانهای علمی و تاریخی و اخلاقی جامعه تنها بامعرفت به نقش خود و کسب اعتماد به خود و نیز تمرین شجاعت دخالت کردن در امور خود و نپذیرفتن دلایل مستبدان در اعمال سانسور و ابهام و توجه به حقوق نسل خود و نسلهای آیند ه و حقوق پنجگانه ( انسان و شهروندی وملی و طبیعی و جهانی ) میسر است و این آگاهی با مسئولیتی همراه است که بجای احساس درد ، احساس شادی و شیرین حرکت و تلاش و ساختن را بهمراه دارد.
نظر به اهمیت حق دانستن و اطلاع مردم ،در شماره آینده در پرتو حقوق پنجگانه به این قرارداد و نقش مردم و عملکرد نظام خواهم پرداخت.
ژاله وفا:وضعیت سنجی۳۸۰-رادیوسکوپی سرطان فساد نظام در قرارداد کرسنت (۱)
https://www.enghelabe-eslami.com/component/content/article/37-khabar/tahlil/44615-380-1.html?Itemid=0
ژاله وفا :وضعیت سنجی ۳۸۱- رادیوسکوپی سرطان فساد نظام در قرارداد کرسنت( بخش ۲)
https://www.enghelabe-eslami.com/component/content/article/37-khabar/tahlil/44708-382-2.html?Itemid=0
ژاله وفا وضعیت سنجی ۳۸۲-رادیوسکوپی سرطان فساد نظام در قرارداد کرسنت( بخش ۳)
https://www.enghelabe-eslami.com/component/content/article/37-khabar/tahlil/44778-2021-11-11-20-47-32.html?Itemid=0
ژاله وفا- وضعیت سنجی ۳۸۳- رادیوسکوپی سرطان فساد نظام در قرارداد کرسنت( بخش ۴)
https://www.enghelabe-eslami.com/component/content/article/37-khabar/tahlil/44956-383-4.html?Itemid=0
jalehwafa@yahoo.de
2 پاسخ
خانم ژاله وفا من عمدا با نام شهربانو ساسانی این نوشته را امضاء می کنم. براتان بنویسم که دو زن به نامهای مینا خانی، الهام بهرامی مقاله نوشته اند که در گویا دیده میشود و بسیار هم خوب نوشته اند و روح الله زم را با خانم مسیح علینژاد مقایسه کرده. و من پاسخی کوتا به صورت نظر براشان فرستادم که در اینجا می آورم. خوب است که زنانی چون سرکار که از امنیت بر خورداند و برخومردارید و هم مردان مقاله ای در این مورد بنویسند. نظر من این است:
البته ما از پیش میدانستیم که با حمله عرب و اسلام بر مردها و پس از قتل بر دخترها و زنهای ایرانزمین چه گذشته. اما این آقای محمد حسین گرگیج با مطرح کردن دوباره ی آن و آنچه بر شاهزاده شهربانو ساسانی راو رفته ما را و خصوصا من زن ۳۳ ساله را گیج کرده و دو سه شب است که خوابم نمیبرد. خوب است شما خانمها که دست به قلمتان خوب است آنرا بنویسید. در اینجا میخواهم از شماها به خاطر قلمتان و تجزیه و تحلیلتان سپاسگزاری کنم و چون نوشته اید که باید منتقد بود بهتان بگویم که انتقاد شما بر اینکه خانم مسیح علینژاد با خانم فرح پهلوی یا مایک پامپئو دیدار کرده وارد نیست. خصوصا که شما مثل من سابقه همه ی چپها حکومت شاه را دارید و به انتقاد گرفته اید. بدبختانه یکی از محصولات چپ ایران از توده ای گرفته تا فدائی و مجاهد همین حکومت اسلام ناب است. بدبختانه در خانواده سببی و نسبی من هم بسیار هستند. حکومت شاه با تمام انتقادهائی که برش وارد است سزاور این همه تهت و بهتان نیست و نبود. آن دو پادشاه کاری کارستان کردند و ایران را از عصر قجری و بخوانید حجری به عصر روشنائی رساندند. هیچ کس نمی توانست آن مدرنیزاسیون پهلوی ها را آن طور اجرا کند که آتنهاذ کردند. آنها پایه گذار جنبشی بودند که خود شما دو زن محصول آن هستیدو گر نه ما اینک وضعمان از افغانستان زیر نعلین و خشتک طالبان هم بدتر بود. چرا که روحانیون ایران به مراتب ارتجاعی تر از طالبان هستند و اگر نمی توانند مثل آنها رفتار کنند وجود مردانی و زنانی چون خود شماها و این سایت ست. در هر حال صرف نظر از این انتقاد کوچک نوشته شما بسیار توانا ست. دستتان درد نکند.
در پایان شماها که در خارج از کشور هستید و دستتان باز است و مدعی فمینست بودن را دارید خوب است مقاله ای در مورد این تجاوز دهشتناک به شهربانو به عنوان تجاوزی نمادین به همه زنهای آن حمله و البته با مراجعه به ویدیوی حجت الاسلام قرائیتی و طالبان که هر دو تجاوز به زن اسیبر توسط مسلمانان را جایز شرعی میداند و حتا او دست بدست گشتن آن زن و دختر اسیر و بینوا را تجویز میکند، بنویسید. مگر اینکه بگوئید او چون شاهزاده بوده پس حتما دست راستی بوده و طرفدار امپریالیستها و دختر یزدگرد ساسانی. اما فغقط فکرش را بکنید که آن شکست قادسیه اتفاق نیفتاده بود. آن وقت…
و دوباره ممنونم از استدلال و قلمتان و از این سایت
و هم سپاسگزار از سایت رنگین کمان
شهربانو ساسانی از جنوب شهر تهران
با سلام خانم ژاله وفا من دوست شهربانو ساسانی هستم. او به من گفت تا نوشته ام را برای شما به عنوان یک انسان و خصوصا به عنوان یک زن هم بفرستم. باور کنید که با سخنان آن مولوی گرگیج که در واقعیت و حقیقت و البته با شجاعت و روشنی به شیعیان پیشنهاد آتش بس میدهد و میگوید بیائید این غنائم را با هم تقسیم کنیم تا با زد و خورد ما سومی که این مردمند نزنند و «در» را و غنیمت را و بخوانید زن را، ایران خانم را با خود نبرند. در اینجا باید بگوئیم:
دو نفر دزد زنی دزدیدند
سر تقسیم به هم جنگیدند
آن دو بودند گرم زد و خورد
سومی آمد و زن را زد و برد
نشود!
از آنجا که ایران مادر ما ست پس زن را میتوان به جای «در» گذاشت.
اما من هم به عنوان زن افتخار کردم که این دو زن خانمها مینا خانی، الهام بهرامی چنین شیوا و استوار نوشته اند. اگر چه استفاده از واژه های فرنگی و بدون لغت نامه برای مادرم پرسش هائی را ایجاد کرد که من و خواهرم پاسخش دادیم. در اینجا میخواهم من هم همان انتقاد دوستم خانم شهربانو ساسانی را مطرح کنم. من یک سفر به آلمان رفته بودم و در آن جا خانه های سازمانی را که برای فقرا ساخته بودند را دیدم چرا که دوستی قدیمی در یکی از آن محله ها می زیست. پس از آن یک بار رفتم به کاخ پادشاه ایران محمد رضا در نیاوران. شرافتن باید بگویم که کاخ شاه بسیار نزدیک به خانه های سازمانی در آلمان بود. من واقعا بسیار تعجب کرده بودم! در آنجا توانستم با زبان انگلیسی دست و پا شکسته با یک گروه تروریست ایتالیائی که فرانسوی و ونزوئلیائی هم همراهشان بود سر صحبت باز کنم و از آنها بخواهم تا نظرشان را بگویند. بدو کوچکترین خیانت در بازگوئی سخنان، آنها همشان از ساده بودن و بدور از تصوراتشان بودن این کاخ سخن گفتند. من با یک آقائی مدتی همکار و بسیار نزدیک بودم. او آرشیتکت بود من توانستم با او به خانه های زعفرانیه، و خیابان فرشته و تجریش و چند خیابان دیگر بروم و برای دکوراسیون داخلی همکاری کنم. دوستان باورم کنید که مغزم از تجمل این آقاها و آقا زاده ها سوت کشید. بدانید که پاسداران و بسیجیان و ملایان و مداحان امروز هر کدامشان میلیاردها دزدیده اند و اگر رروز قرار شد از ایران بروند خواهید دی که ایران را جارو خواهند کرد. پس دوستان بدانید و در مغزتان و در روح روانتان اینرا مرور کنید که شاهان پهلوی اگر چه بسیار اشتباه کردند اما آنقدر که آنها را اهریمنی معرفی میکنند و میکنید واقعا نبودند. نبودند. او هم بدانید که چنانکه شما دو خانم هم نوشته اید چپ که باید پیام آور آینده نگری، پیشبینی، پیشرفت و تفکر و راسیونالیته باشد همدست و همراه متحجر ترین کرمهایی شد که از زیر سنگ تاریخ بیرون آمدند. من البته در زمان انقلاب یک ساله بودم اما بسیار دیده ام و شنیده ام که چگونه چپ ایران همراه و همپیمان و متحد ملایان و مداحان و طلاب شد و ریشه سلطنت را کند! و ببینید جایش چه آمد. چگونه این حکومت ریشه خود همان چپهائی را هم کند که گفته بودند :« خمینی …با هم متحد میشوم تا برکنیم ریشه سلطنت». و کندند ریشه ما زنها را و ریشه مردانمان را هم! بروید ببینید چگونه جلو خیمنی کراواتی ها زانو زدند…بسیار جالب است که چنانکه خانمها مینا خانی، الهام بهرامی نوشته اند نحله ای از همان چپها امروز در حال کندن ریشه ی مسیح علینژاد هستند، مسیحی که بی مهابا حتا از همه ی آنها و ما دفاع میکند. لازم است براتان بگویم که من این مقاله را برای مادر بزرگم هم که آموزگار بوده خواندم. او با روشن بینی شگفت انگیزی گفت: نازشونو برم که اینقدر خوب نوشتن، اما به خانم فرح و پهلویها کم لطفی کردن…» و ادامه :« میدونی اونائی با مسیحه خانم جنگشون میاد، از سر حسودیه، خود چپا ی اینجوری اولین کسائی هستن که هدفشون وسیله شونو توجیه میکنه». این زن کهنسال در مورد شاهزاده شهربانو ساسانی هم نظر خوبی دارد. او میگوید: « بر جوونا و برا آینده ایران و جهان خوبه تا یک شکایت نمادین به سازمان ملل برده بشه، چرا که من خودم از تله ویزیون دیدم که نه یک بار صد بار آخوندا گفتن که زنای اسیر جزو غنیمتن و میشه از نظر شرعی بهشون تجاوز کرد، حالا که این مولوی گرگیج گفته و حتا کلمه ی غنیمت برا این دختری که حتما باید ۷-۸-۱۰ سال بشه بکار برده و معنی دقیش تجاوزه باید اینرا به سازمانای بین المللی ببرند. چون دیگه این ما نیستیم که بگن دشمن اینو. میگه…خوبه دوست من شیرین خانم یه کاری بکنه». (مقصود مادر بزرگم خانم شیرین عبادی ست)
در پایان من به همراه خانواده ام این مقاله را خواندیم و شنیدیم. به ویژه اینکه از یک مرد آنهم مردی سرگردان، مردی به غایت شکننده و ترد، مردی آن همه هنرمند و آنهمه شاعر و آنهمه باسواد با گرایش جنسی متفاوت نام بردید و او را با خانم شجاع و پر تحرک و به قول شما رتوریک و به قول مادرم دیالکتیک مسیح علینژاد مقایسه کردید. ما همگی به غایت ازتان سپاسگزاریم. باز هم تکرار کنم که باید این رسوائی تجاوز به شاهزاده شهربانو ساسانی به عنوان یک اسیر، یک اسیر جنگی، جنگی که ایران آغازگرش نبوده و خصوصا بردن او مثل یک اوبژه و شئی به عربستان و مطرح کردنش بدین گونه به عنوان وجه مورد معامله – بیع ـ باید مردان و زنان غیرتمند همه فمینیست شوند و زاری و تحقیر و خفت و رنج آن کودک را در نظر آورند. و میگویم کودک مگر نه این است که از عایشه ۶ ساله تا فاطمه که در یازده سالگی در میگذرد و دو شکم هم زایمان کرده و شکم سومش طبق گفته ی خود آقایان سقط می شود…و بقیه داستان…این که شهربانوست و دختر اسیر و غنیمت جنگی ست و زاده خانواده ی پادشاه است و پس…
واقعا از نویسندگان این مقاله تشکر میکنم