به گمان من بحران ماهیتی در ایران از تحمیل فرهنگ بدوی اسلام و بویژه نوع شیعه گری آن سر چشمه میگیرد. این بحران در جامعه اسلام زده ما یک دلیل مهم فرهنگی بقای این رژیم ضد ایرانی / بشری اسلامی است. تا زمانی که این بحران هویتی حل نشود امکان ادامه حیات رژیم اشغالگر اسلامی و یا عروج یک حکومت اسلامی، مستبد و غارتگر دیگر منتفی نمی شود.
پیروان فرقه شیعه بعد از مرگ محمد با دروغ و نیرنگ با ابوکر، جانشین محمد، و سپس عمر و عثمان بیعت کردند در حالیکه در نهان فقط علی را جانشین حقیقی محمد میدانستند. در ۴ سال جنگ های، فتنه، که بین سنی و شیعه بر سر قدرت سیاسی بعد از قتل عثمان در گرفت اقلیت شیعه در حالت دفاعی افتاد و امام حسن از دعوی خلافت به نفع سلسله جدید امویه صرفنظر کرد. شیعه برای نجات خود از انزوای بیشترتقیه را, که گویا از آیه ۴:۲۹ قرآن استخراج شده, تاکتیک بقای خود کرد. تقیّه یک تاکتیک نجات خود از مخمصه بوده است اگر چه شیعیان امروز مدعی هستند که تقیّه در شیعه گری فقط در دوران محاربه با دشمن، صلاح مسلمین، و فریب زنان لازم است.
فرقه شیعه ، یا حامیان علی، همیشه یک اقلیت بوده و امروز ۱۰% مسلمانان را تشکیل میدهند. شیعیان یک اقلیت افراطی در جوامع اسلامی بوده لذا مورد ستم اکثریت سنی قرار داشته اند. بغیر از حکومت فاطمیان در مصر شیعیان از مزایای سیاسی ـ اجتماعی فتوحات و غنائم اسلام به “دار ال کفر” محروم بوده اند. سلسله صفویه در اوائیل قرن ۱۶ میلادی با زور شمشیر، رعب آدم خوران ”چگین“ و وارد کردن سادات معمم از کشورهای عربی توانست اولین امپراطوری شیعه را بعد از قرن ها در دنیای اسلام تأسیس کند. از آن تاریخ شیعه در دربار شاهان ایران دین رسمی شد و بغیر از دوران های کوتاهی، روحانیت و دربار یک سیمبیوز ارتجاعی تشکیل دادند که در رشد خرافات، بیگانه پرستی و ضدیت با ترقی همگام شدند. نتیجه این سیمبیوز شوم سر انجام عروج رژیم اسلامی است.
شیعه از ابتدا یک فرقه سیاسی بوده که خواستار کسب حکومت بر اساس پیوند خونی، نه شایسته سالاری و رأی مردم، بوده است. همین خصلت به غایت ارتجاعی بعدها مورد توجه قبیله قزل باش قرار گرفت تا انان را ترغیب به فتح تبریز و کسب حکومت و تحمیل خونین فرقه شیعه در تبریز و به تدریج بر اکثریت مردم سنی ایران کند. و بدین گونه سلسله شوم صفویه نسل کشی یک قادسیه دیگر را در ایران بوجود آورد تا مقام شاه را به عنوان نماینده امام زمان و موهبتی الهی به مردم ایران تحمیل کند. قبل از عروج شیعه گری در صفویه، اقلیت شیعه در ایران نقشی در زندگی سیاسی و فرهنگی نداشت. در کشورهای دیگر اسلامی هم در اقلیت و گاهی زیر ستم سنی ها بودند. شیعیان هنوز هم در عربستان گاهی با تقیّه فرقه خود را از سنی های متعصب یا مأموران وهابی پنهان میکنند تا مورد ستم و تبعیض قرار نگیرند.
بسیاری از منش های شیعیان بر پاشنه تقیّه میچرخد. تقیّه نه تنها در شیعه گری در دوران محاربه با دشمن، صلاح مسلمین و فریب زنان لازم است, بلکه در تجارت، سیاست، مناسبات خانوادگی … نقشی محوری دارد. تقیّه بدین گونه بخشی از روانشناسی اجتماعی شیعیان است که در ابعاد مختلف فرهنگی ریشه دوانده. در زبان عامیانه میتوان انرا دو روئی، تزویر و دوشخصیتی نامید. بی دلیل نیست که این مقوله در مراسم خود و دگر آزاری شیعیان ایران در محرم برای مرگ بیگانگانی که مسبب کشتار، غارت و تخریب کشورآنان بوده عزاداری می کنند و فرق خود و کودکان خود را میشکافند ــ پدیده ای از تزویر و از خود بیگانگی که در هیچ فرهنگی تا کنون دیده نشده!
ابعاد دیگر این تزویر و خود بیگانگی در فرهنگ ایران به صورت اغراق، احساسات افراطی، تا حد جریانات چپ و راست افراطی تجلی می یابد. برای مثال یک چپ افراطی ممکن است مارکس، لنین، استالین، مائو را پرستش کند و یا یک راست افراطی شخصیت های افسانه ای و اسطوره ای که گویا زمانی در جغرافیای ایران وجود داشته اند را در حد یک واقعیت موجود پرستش میکند.
روابط اجتماعی در ایران مملو از منش های غیر متعارفی است که با تفکر شیعه گری شباهت دارند که بطور نا خود آگاه ظاهر میشوند: مانند پرستش و نفرت، دشمنی و دوستی ، تملق و تخریب شخصیت. تجلی اثرات شیعه گری حتی بر ایرانیان مخالف رژیم و یا آئین اسلام هم محسوس است. احساس پرستش که به گمان من ریشه در ضعف و بی خردی دارد همان بیگانه پرستی و تزویر شیعه گری است که در پروژکسیون خود معبود متنوعی پیدا میکند.
این معبود نزد ایرانیان میتواند محمد و فزندانش و یا کورش و فرزندان آریائی او و یا مارکس و فرزندان او مانند لنین، استالین، مائو … باشند، تا حدی که مهم نیست این معبود در کجای زمان ـ مکان و یا نفع ـ زیان قراردارد. وقتی که شیعیان به دروغ با سه خلیفه راشدین بیعت کردند ولی در خفا، تا به امروز، آنان را لعن می کنند این فرهنگ “تقیّه” را در روان فرقه حلول کردند تا جائیک امروز جامعه شیعه زده ایران ندانسته دارای منش های افراطی و متضاد است. این منش های محسوس عبارتند از عشق ـ نفرت، تملق ـ تخریب شخصیت، ناسیونالیسم ـ بیگانه پرستی، لعن ـ پرستش و سر انجام بی اعتمادی مردم از یکدیگر. این منش ها چیزی بجز جز سردرگمی و نتایج اسفناکی برای مردم ایران ندارند و امروز اجازه میدهند تا وحشی ترین حکومت معاصر ۳۷ سال مردم را غارت و سرکوب کند.
جهانشاه رشیدیان
ارگان رسمی حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران
منو