بحث آزاد جمعه ها: «پیامدهای معامله جمهوری اسلامی با ترامپ برای اپوزیسیون و مردم ایران» (بخش نخست)

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

جمعه ها با شما بحث آزاد
حزب جمهوری‌خواه سوسیال دموکرات و لائیک ایران (عضو رسمی جبهه ملی ایران)
موضوع : «پیامدهای معامله جمهوری اسلامی با ترامپ برای اپوزیسیون و مردم ایران»
سخنرانان: رحیم کاظمی سرشت: کنشگر سیاسی جمهوری‌خواه
عطا هودشتیان: پژوهشگر و استاد دانشگاه
گردانندگان جلسه: هانیه میرزایی و اسفندیار خلف، اعضای نهاد راهبردی حزب جمهوری‌خواه سوسیال دموکرات و لائیک ایران
تهیه شده توسط تلویزیون اینترنتی رنگین کمان بنیاد آزادی اندیشه و بیان ۳۰ فروردین ۱۴۰۴

مطالب مرتبط با این موضوع :

3 پاسخ

  1. شعری زیبا در مدح حضرت محمد از پروفسور استاد عبدالکریم سیریش

    خرد آن پایه ندارد که بر او پای گذاری
    بختیاری تو و بر قٌمبل عائیشه سواری
    چون توان در تو رسیدن؟ به دویدن؟ به پریدن؟
    که تو در کوچه، و پس کوچه ی این شهر روانی
    لیله القدر وصال تو به تفخیذ گذر کرد
    چون که از وطی گذشتی که تو پیغمبر مائی
    شعله ی خشم چنان وحی، درون تن هر طفل فکندی
    چشمها کور نمودی که نبینند که توو غاری
    تووی اون غار بِخسبیدی با طفلک شیر خوار
    زیر فانوس، که آویخت به کیرت چو مناری
    دل هر طفلک آلوده دهان بر نفس توست
    از نگاه و نفست سکسِ پس و پیش، نمایان
    به شفاخانه قانون تو افتاده حجابی
    کس و کوون ست ز اعجاز فتوحات تو جاری
    ای شبیخونزن بر طفل که ریدی به نبوت
    مقعد و رَحَم هر طفل رو ریدی، بی حیائی
    دولتی! اختر اقبال سیاهی و میخندی
    که تو آبستن گوه بودی و ریدی به کتابی
    بعد گفتی که چنین است و چنان است خدائی !
    کیر خر در نظرت هست چو شمشیر نبوت
    یا که انگشت ز دستی شده انگشت نگاری
    که بِبُری سر هر کس که ترا نیست فدائی
    کُس کِشی، کُس کش طفلان به سراپرده امکان
    خدیجه و فاطی و هم زینب هر کودک شهری یا دهاتی
    که بیابی و غنیمت کنی و برده به پستوو
    و در آنجا بدری مقعد، با اذن خدائی
    آفتابی، سحری، خنده ی صبح شب تاری
    باجناقان همه دادند و بکردند به یادت
    که لواطستان اسلام، هنرستان خیالی
    شکرستان تجاوز،مرض قند و دیابت، بودت ارث ولائی !
    وازلین شب عشقی، و شراب تو لحافی
    بوی گند شب قدری، نفس گاز تو معده
    که شرر ها تو فکندی به همه ی عالم انسان
    همه سر ها که بُریدی و وژنها که دریدی
    تو حجاب کردی سر من، تا شوم روسپی بی غم
    تو خودت جاکش و قواد تووی ام الکتابی
    توسن تجربه، ای فاتح گهواره ی اطفال
    در شب واقعه رفتی ز لحافی به لحافی
    توی یک شب تو شمردی، توی اون شهر مدینه
    چهارده تا غنیمت را بنمودی تو گدائی
    بردیشان در بدر شهر تووی غار حرائی
    تفخیذ و وطی نمودی یکی را از پس دیگر
    تا نگویند که کیرت نبود کیر سمائی
    حالا من فلیسوف و، هم دکتر و، استاد فلاسی
    میدمت نمره صد تا که بیفتی رو خدیجه
    بکُنیش افضاء و خونین، که با خونش بنویسی
    روی هر قُمبل هر طفل قوانین الهی
    من به یاد تو میرم کوچه به کوچه به خیالی
    میزنم جَلق مُعلق به یاد تفخیذ وحدت
    به یاد مستی تو، همراه جبریلِ سواری
    حال میفهمم منِ کودن، با جناقبازیِ در شهر
    تو همین کارو میکردی با جبرائیل رو الاغی
    بعد برام افسانه ساختی که تو بودی رو براقی
    بس که سر مست بودی روی الاغ در لحظاتی
    فکر کردی که روی بال ملائک تو سواری !
    اما مشتی مردم خر فکر کردن توو هوائی !
    ز تجمل نگذشتی، به جلالت بنشستی
    نگاه کردی به امیرت بزنه گردن مردم،
    تووی هر سنی، زن و مرد یا که پیر و جوانی
    بر چنان نطع نشستی که پر از خون آدم بود
    از زرتشتی و مسیحی تا که کفار و یهودی
    میهمان حرم ستر و عفاف ملکوتی
    در تماشاگه رازی و تماشاگر مجموع
    تو برفتی ز لواطی، ز جماعی به جماعی
    نوجوانان حرم در تووی بیت خامه ناتی
    شیرخواران حرم جمله به تفخیذ به صف،
    در تووی سالن بیت رهبری با یه رکابی
    همگی در بقل مادر خود شیرخورانند
    تا که قواد زمان خمینی را تو بگماری
    تو بر ارکان شریعت نزدی سقف معیشت
    هیز چشمی تو و تاجر، کُس و کوون را میشماری
    به اللههی که تو را شاهد سوگند قلم کرد
    تو بشین بر سر نیزه چو فقیهان کذائی !
    من سروشم، سروشِ دکتر و استاد فلسفه ریائی
    من تقلب میکنم، انتحال شعر سنائی
    با انقلاب فرهنگیم ریدم به اسلام کذائی
    ایت الله دکتر استاد عبدالکریم سیریش فیلسوف بزرگ اسلام ضد بشر

  2. شعری زیبا در مدح حضرت محمد از پروفسور استاد عبدالکریم سیریش

    خرد آن پایه ندارد که بر او پای گذاری
    بختیاری تو و بر قٌمبل عائیشه سواری
    چون توان در تو رسیدن؟ به دویدن؟ به پریدن؟
    که تو در کوچه، و پس کوچه ی این شهر روانی
    لیله القدر وصال تو به تفخیذ گذر کرد
    چون که از وطی گذشتی که تو پیغمبر مائی
    شعله ی خشم چنان وحی، درون تن هر طفل فکندی
    چشمها کور نمودی که نبینند که توو غاری
    تووی اون غار بِخسبیدی با طفلک شیر خوار
    زیر فانوس، که آویخت به کیرت چو مناری
    دل هر طفلک آلوده دهان بر نفس توست
    از نگاه و نفست سکسِ پس و پیش، نمایان
    به شفاخانه قانون تو افتاده حجابی
    کس و کوون ست ز اعجاز فتوحات تو جاری
    ای شبیخونزن بر طفل که ریدی به نبوت
    مقعد و رَحَم هر طفل رو ریدی، بی حیائی
    دولتی! اختر اقبال سیاهی و میخندی
    که تو آبستن گوه بودی و ریدی به کتابی
    بعد گفتی که چنین است و چنان است خدائی !
    کیر خر در نظرت هست چو شمشیر نبوت
    یا که انگشت ز دستی شده انگشت نگاری
    که بِبُری سر هر کس که ترا نیست فدائی
    کُس کِشی، کُس کش طفلان به سراپرده امکان
    خدیجه و فاطی و هم زینب هر کودک شهری یا دهاتی
    که بیابی و غنیمت کنی و برده به پستوو
    و در آنجا بدری مقعد، با اذن خدائی
    آفتابی، سحری، خنده ی صبح شب تاری
    باجناقان همه دادند و بکردند به یادت
    که لواطستان اسلام، هنرستان خیالی
    شکرستان تجاوز،مرض قند و دیابت، بودت ارث ولائی !
    وازلین شب عشقی، و شراب تو لحافی
    بوی گند شب قدری، نفس گاز تو معده
    که شرر ها تو فکندی به همه ی عالم انسان
    همه سر ها که بُریدی و وژنها که دریدی
    تو حجاب کردی سر من، تا شوم روسپی بی غم
    تو خودت جاکش و قواد تووی ام الکتابی
    توسن تجربه، ای فاتح گهواره ی اطفال
    در شب واقعه رفتی ز لحافی به لحافی
    توی یک شب تو شمردی، توی اون شهر مدینه
    چهارده تا غنیمت را بنمودی تو گدائی
    بردیشان در بدر شهر تووی غار حرائی
    تفخیذ و وطی نمودی یکی را از پس دیگر
    تا نگویند که کیرت نبود کیر سمائی
    حالا من فلیسوف و، هم دکتر و، استاد فلاسی
    میدمت نمره صد تا که بیفتی رو خدیجه
    بکُنیش افضاء و خونین، که با خونش بنویسی
    روی هر قُمبل هر طفل قوانین الهی
    من به یاد تو میرم کوچه به کوچه به خیالی
    میزنم جَلق مُعلق به یاد تفخیذ وحدت
    به یاد مستی تو، همراه جبریلِ سواری
    حال میفهمم منِ کودن، با جناقبازیِ در شهر
    تو همین کارو میکردی با جبرائیل رو الاغی
    بعد برام افسانه ساختی که تو بودی رو براقی
    بس که سر مست بودی روی الاغ در لحظاتی
    فکر کردی که روی بال ملائک تو سواری !
    اما مشتی مردم خر فکر کردن توو هوائی !
    ز تجمل نگذشتی، به جلالت بنشستی
    نگاه کردی به امیرت بزنه گردن مردم،
    تووی هر سنی، زن و مرد یا که پیر و جوانی
    بر چنان نطع نشستی که پر از خون آدم بود
    از زرتشتی و مسیحی تا که کفار و یهودی
    میهمان حرم ستر و عفاف ملکوتی
    در تماشاگه رازی و تماشاگر مجموع
    تو برفتی ز لواطی، ز جماعی به جماعی
    نوجوانان حرم در تووی بیت خامه ناتی
    شیرخواران حرم جمله به تفخیذ به صف،
    در تووی سالن بیت رهبری با یه رکابی
    همگی در بقل مادر خود شیرخورانند
    تا که قواد زمان خمینی را تو بگماری
    تو بر ارکان شریعت نزدی سقف معیشت
    هیز چشمی تو و تاجر، کُس و کوون را میشماری
    به اللههی که تو را شاهد سوگند قلم کرد
    تو بشین بر سر نیزه چو فقیهان کذائی !
    من سروشم، سروشِ دکتر و استاد فلسفه ریائی
    من تقلب میکنم، انتحال شعر سنائی
    با انقلاب فرهنگیم ریدم به اسلام کذائی
    ایت الله دکتر استاد عبدالکریم سیریش فیلسوف بزرگ اسلام ضد بشر
    چقدر طول میدین تا منتشرش کنین بابا الان ثانیه هم مثل یک سده است

  3. بادرود ، جناب آقایان کاظمی سرشت و عطا هودشتیان ، باعرض معذرت از آقای هودشتیان ، چرا نمی‌شود با همبستگی ملی به اجماع گفتگو با تمام نیروهای ملی وجمهوریخواه به رهبری تعین کنند برای ملت ایران رسید ، تمام ملت ایران می گویند رهبر نیست که ما از آن حمایت کنیم ، آیا ملیون ایران از مجاهدین وسلطنت طلبان با عرض پوزش کوچکتر وکمترند ، که چگونه در خارج یک پاشان در کشور های اروپایی یا در آمریکا بفعالیت سیاسی ، در اتحادی اروپا در پارلمان‌های اروپا و کنگره آمریکاحتی در سازمان ملل در رفت وآمد هستند وبرای خود کسب پشتیبانی از سیاسیون برجسته آنان حمایت می گیرند . با عرض معذرت ما با این همه نخبگان سیاسی و اجتماعی و اقتصادی که همه از آزادی واستقلال و حاکمیت ملی وهمه دم از دمکراسی و مردم سالاری وهمه پیرو مصدق کبیر می‌باشند. نمی شود در اروپا یک کنگره ملی را با تمام نیروهای ملی برگذار کرد ورهبر جمهوری ملی ایران تعین نمود ، تا مردم در ایران دل بسته مجاهدین و سلطنت طلبان نشوند ، تابدانندو بیدار شود ، که راه سوم وراستینی وجود دارد تا ملت زیر چتره وطن پرستان راستین جمع وحمایت از ملیون واقعی ایران کنند چرا نمی شود ? با سپاس محمد عباسی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.