بحث آزاد جمعه ها: از چه میتوان کرد تا چه باید کرد؟ (بخش دوم)

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

جمعه ها با شما بحث آزاد حزب جمهوریخواه سوسیال دموکرات و لائیک ایران
موضوع: از چه میتوان کرد تا چه باید کرد؟
هوتن دولتی: عضو و مشاور نهاد راهبردی #حزب_سوسیال_دموکرات_و_لائیک_ایران و عضو #سازمانهای_جبهه_ملی_ایران_در_خارج_از_کشور
اسفندیار منفردزاده: کنشگر سیاسی و اجتماعی موسیقیدان و آهنگساز
گرداننده جلسه: اسفندیار خلف، عضو نهاد راهبردی #حزب_سوسیال_دموکرات_و_لائیک_ایران
تهیه شده توسط تلویزیون اینترنتی رنگین کمان بنیاد آزادی اندیشه و بیان ۲۵ خرداد ماه ۱۴۰۳

 

 

مطالب مرتبط با این موضوع :

یک پاسخ

  1. دوستان من این شعر را سالهاست که کپی کرده. براتان میفرستم. امیدوارم به طور مجزا آنرا منتشر کنید. این باز تولید را به همه قربانیان این نظام اسلام ضد بشر تقدیم میکنیم خصوصا کیان پیرفلک. امیدوارم صفحه بندیش رعایت شود. انچه نوشته شده درست و مستند است.
    پسر عمو از قم گفت:
    این القصیده در تاریخ سیزدهم فروردین ۱۳۷۳ نوشته شده و همینطور دست بدست گشته و در ایران بسیار معروف و مشهور است و نقل مجالس است. نویسنده اش در خارجه در گذشته. اگر دوست داشتید به یاد کیان پیر فلک آنرا شماها منتشر کنید. باید بدانید که بی ابی شاعرانه و فلسوفانه بی ادبی نیست. در غیر این صورت باید مولوی و حافظ و سعدی را هم سانسور کرد. و خصوصا حالا که به بچه های مردم در زندنها تجاوز میکنند و مدفوع آنها را برای استحباب استمشاق رهبری می برند تا نشئه شود تا پس از نماز جماع ت با حاج سعید غسل جنابت کند.

    از سوی سوی سوی سهروردی منم از قم هستم گفت: من اینها را اصلا نمی شناسم اما این القصیده را به آقای هالو تقدیم میکنم. شاید ایشان باید به عبدالستار دوشوکی پاسخ بدهد. موضوعات مهمی را عبدالستار از ستر بیرون انداخته!
    باز بخش 8 می, 2023 در 22:32

    من سهرودی نیستم اما او را میشناسم. لطفا این القصیده را دو باره بخوانید.

    سهروردی دبیر از قم گفت:
    3 ژانویه, 2023 در 17:01

    دوستان سایت ببینید که کیان پیرفلک هم رنگین کمان ساخته بود… این شعر فلسفی تاریخی و جامعه شناسی و ضد اهریمنی را در سایتتان منتشر کنید. اگر چه حدود ۳۰ سال پیش روی کاغذ در ایران و افغانستان و تاجیکستان و ازبکستان منتشر شده بود. حالا شما آنرا دوباره منتشر کنید و بدانید که این شعر آوانگرد و پیش قراول انقلاب امروز بوده است. من سپس کیبرد را در اختیار همسرم می گذارم تا مطلبش را در نظر پسین بنویسد.

    سپاسگزارم تا همه را از وجود این القصیده خبر کنید

    اولین بار این القصیده در سال ۱۳۷۳ است تا میرسه به سال ۸۳ و تا ۸۹ هی باز سازی شده و دست تووش بردن. در هر حال اینهاش. خدا بیامزه آفرینندشو.

    القصیده الانتریه فی احوالات رهبری علویه که در محراب به خود و جد مطهرش ری…ده
    این رهبر آزاده ی ایران به خودش ری…د
    تو بشمار٬
    تنها نه خودش ری…د به خود رهبر ایران٬
    یکپارچه ایران به سر رهبر خود ری…د و٬

    رهبر چو نگه کرد در آیینه ی تقلید٬
    با مزمزه کردن٬ گه خود را٬
    هم گه پوتین را
    مال شی جین و پینگ را
    اینبار با غضب بر سخن و عرش خدا ری…د!٬ و

    با حفظ هویت به سر شخص خدا ری…د و ٬
    تو بشمار
    بر تربت پاک انبیا ری…د و٬
    تو بشمار
    آن رهبر سابق در قبر بخندید ٬
    با آن کفن پاک مطهر٬
    که مزین به آیات خدا بود٬
    با گفتن صد بار: ولاکن٬
    از خنده به خود ری…د و

    آیات خدا بود به عمامه رهبر٬
    وقتی که میخندید٬
    وقتی که می خندید و به خود ری…د٬
    عمامه اش افتاد درون گـُه و غلطید٬ و
    بغلطید دو صد بار و
    تو بشمار
    عمامه تبرک با بوی خوش گـُه٬ مالید به پیشانی٬
    چون چادری از گـُه٬
    عمامه به سر کرد٬
    عبای گـُه اندود٬
    با عطر طهارت٬
    تیمم غایط
    با مسح و تلمس !
    با ذکر و تلمذ
    او عزم سفر کرد٬
    ریشش به ملات گـُه صد روزه حنا کرد!٬
    بهر سفر انگلیکن رخت به بر کرد٬

    ***
    در٬ آستانه ی در بود!٬
    عزاییل ٬
    کتائب آقا،
    حاج قاسم ملعون با نره خری لخت
    با آلتِ کلفت٬
    آهیخته و زمحت!٬
    سید سعید طوسی، با نره خری جفت٬
    شمشیر بدست و ٬
    و هم زره به تن داشت
    زان میر غضب خان٬
    آن سارق خیبر
    چیزی نه که کم داشت!
    شمشیر لای دندان٬
    فندک توی دستش٬
    سطلی ز گـُه ناب٬ با تربت و با آب، اونها را قاطی کرد!
    همچون آب زم زم غلپ و تلپ کرد

    ***
    پنهان نتوان کرد٬
    ارضای رضا بود٬
    این کار خدا بود!٬
    رهبر پا رو وا کرد٬
    حاج سعید طوسی با عورت نازش٬
    در اونجای رهبر تا دسته که جا کرد٬
    هی اون جابجا کرد٬ اینجا و اونجا کرد!٬
    تا دسته درون شد٬ گاهی به برون شد٬
    از خنده ی آقا روده شون برون شد٬
    هر لحظه درون و گاهی به برون شد٬
    قاه قاه می خندید
    دو تا آویزون بود٬ یکی در میون بود٬
    شلپ و شلوپ بود٬
    آقا در میون بود٬
    دستاش رو زمین بود!

    اینها یه نشونی٬
    از عالم غیبه !

    ***
    این رهبر آزاده ی ما نشئه ی عشق است٬
    الواط و لواط است٬ مثل آب نبات است٬
    مکنده ی آب و مکنده ی ذات است٬
    او اصل لواط و٬
    معنی فساد است٬
    این رفت و شدن ها٬ تلمبه زدن ها٬ با قاری قرآن ٬
    صدها نوجوانان٬ با صد کش و قوس است٬
    فرمان الهی وحیی ز نزال است٬
    انزال و نزول است٬

    ***

    گاهی فاعل گاهی مفعول٬
    گاهی عاشق و گاهی معشوق٬
    گاهی این دست رو زمین و٬ گاهی اون دست رو کمر بود!
    اصلش اینه که دمر بود
    کپلش مثل قمر بود٬
    کمرش مثل فنر بود٬
    اما اینبار رهبر ما٬ از خوش هم بی خبر بود٬
    اینبار حاج سعید طوسی٬دست و زانوش رو زمین زد٬
    هی اونو بالا و پایین کرد٬
    رهبر ماه رو سوار کرد٬
    !ماه – تو آسمون نگاه کرد

    ***

    گاهی که این روی اون بود٬
    گاهیم این توی اون بود٬
    گاهیم این زیر اون بود!٬
    گاه لب و لوچه ی رهبر، برا ارضا اویزون بود٬

    ***

    این رهبر آزاده ی ما زیر الاغ بود٬
    بیچاره علاغه٬

    کارش کار زار بود

    تا که میدید که کسی نیست!٬
    گاهی وقتام که کسی بود
    گاهیم روی الاغ بود٬
    خیالش رحت از این بود!
    که توی راه خدا بود
    با اینیم که چلاق بود٬
    چون رهبر ِ خود٬ رهبر ما روی براق بود٬

    ***
    رهبری تو درد سر بود.
    تووی -چهار – راه محشر بود٬
    شلوارش کشیده پایین٬
    قمبلش زیر تشر بود

    ***
    ناگاه بشد رعدی و برقی٬
    تو یکی از راه ها
    توی رعد و برق،
    تاپاله زدی٬
    تا – پاله ی زدی
    این نور خدا بود٬
    حاج محمود ما بود٬
    احمدی نژاد بود٬ همراه قالیباف،
    با بمب و مسلسل٬ نارنجک دستی٬
    با شمشیر مولا، آلوده به خونها،
    پشتشم سپاه بود٬ با لباس داعش٬
    پرچم لا لا لا
    مردم رو نوازش٬ کردند نمد مال !
    آقا کرد قار قار!
    گفتش: « که اینا نیست، اینها نه مسلسل٬ ما میگیم ترقه ست٬
    این ترقه – بازی٬ کار حقه بازی٬
    این کار ما نیستش!
    کار اجنبی هاست٬ …»
    ناگاه آقا گوزید٬
    چرت اما عج از اون صدا پوسید
    ناگاه عیان شد٬ یک سیل تبه کاران از راه رسیدند٬
    آقا رو که دیدند٬ پشت سر آقا فوری صف کشیدند٬
    از عقب فرو کردند٬
    از جلو مالیدند٬
    با هَیْهاتِ مِنّا الذلَّه
    عربده کشیدند!
    هر کدام از یک سو آقا رو گاییدن!
    ملائکه از عرش به پایین پریدند٬
    او نا هم برا آقا یک پرس بریدند!
    از چار راه دیگه چاقو کشای رهبر چون کرم خزیدند٬
    سر دسته ی آنها ذلفقار بدست بود٬
    با فرق شکافته هارت و هورت می کرد!
    زرت و زورت می کرد!

    ***
    ناگاه کی…ری ز قضا و قَدَر و معجزه بر خاست،
    این پیر از این کی…ر غذا مورد،
    این پیر بلافاصله بر لوح قَدَر رید،
    سپس لوحو بلیسد

    ***
    ناگاه یه اف ۱۴ تو آسمون پیدا شد
    با این هواپیما٬
    سکوت محض بر پا شد٬
    وقتی که طیاره رفت دو باره غوغا شد.
    سرباز آقا بود

    ***
    آحمدی نژاد امد همراه رئیس، با نور الهی!
    دور سر او گٌـه بود، چون طوق طلایی٬
    خمپاره بدست و – هم بمب به کف بود٬
    از شمر بدترتر٬
    از کرب و بلا بود و
    در راه نجف بود
    یک بمب گـُهی انداخت اندر ره رهبر،
    قهرمان نرمش ٬ با آن کمر ناز!
    آن فنر اعجاز٬
    رهبر جا خالی داد!٬
    چپیهیش رو علم کرد!
    انگشت بزرگش رو اون مثل علم کرد٬
    برا ترسوندن مردم٬ هی اون تو دهن کرد٬
    هی لیس و والیس زد٬
    هی عره و تیز کرد!
    چون رهبر آزاده ی ما روی براق بود٬
    هر چند که الاغ بود٬
    چون رهبر خود٬ رهبر ما روی الاغ بود!٬
    رو کی…ر الاغ بود،
    یک خر رو الاغ بود!٬
    می گفت که براقه! آما که الاغ بود٬
    آما چه الاغی!٬
    یه الاغ لخت و
    نره خر داغ بود!٬
    با عشوه و ناز بود…٬
    گاهی خر رو امام و٬ گاهی زیر الاغ بود٬

    ***
    آن بمب بیفتاد به محراب تجلی٬
    آنگاه بترکید٬
    آیات خدا ریخت درون ره رهبر
    رهبر چو بلیزید٬
    یا اینکه بلغزید ٬
    تا دسته بلیسید!٬
    نا گاه بگوزید٬
    گفت: « اینکه ترقه ست
    پس بمب کجا بود ؟ »
    پوتین رو خبر کرد!
    شی جین و وازلین
    کونش رو سپر کرد،
    هی این توو، اون توو کرد
    هی این ور و اون ور شد…
    آن رهبر سابق از حماقت این،
    رهبر کنونی، با این کون خونی، در قبر بخندید
    قاه قاه به خود ری…د
    دریا؟ چه بگویم٬
    گهستان اِلا بود٬ از صفا تا مروه
    چون سنگ سیا بود
    بحری زه گـُه ناب٬
    عرفات آقا بود٬

    ***
    از عشق خدایی٬
    رهبر ولایی
    خناس ِ مخنث٬
    این رهبر یکدست٬
    وارونه و سر مست٬
    رهبر شده بی تاب٬
    قواص خدا بود!٬
    رقاصه ی شیطان
    در حال ریا بود!
    این ترقه بازی کار انبیا بود!
    اهریمن ما بود !

    ***
    بهر سفر حج در راه خدا بود٬
    تنگی بگرفتش٬
    هرچند گشاد بود!
    رهبر سر پا شد٬
    با یاد خدا شد٬
    رهبر چو بری…دند٬
    آن سیل کفن پوشان٬ اینبار از آن چارراه٬
    از راه رسیدند٬
    اول بو کشیدند٬
    آنگاه چشیدند٬
    با انگشت دشنام در گـُه به خزیدند٬
    یا اینکه خلیدند٬
    آنگاه لیسیدند٬
    اسپرم هزار جاسوس را٬ کشف نمودند٬

    این فیض عظیما را٬
    این فاز به فوزآ را با یطعه ی الله بر چشم کشیدند!
    اکمل شده این دین٬ به میلیون ذَکــَر کین٬
    با دشمن ملعون٬
    امت شده واحد با کل مریدن٬ ری…دند به دفتر٬
    آن صاحب این عصر، آن عج ِ مٌجَلـَق ناگه شده بیدار!٬
    با چرت پریده٬
    پیغمبر اهریمن گردیده پدیدار٬
    همچون اونجای رهبر٬
    چرتش شده پاره!

    ***
    آن رهبر غائب گردید مهیا!٬
    بهر سفر خاک٬ اماده ز افلاک
    لاهوتی بی غش، با عشوه ی مهوش،
    او آمده با کش،
    با شلوارک داغ !
    شمشیر برنده در دست درنده٬
    گرگان خونآشام٬ دندونای خونی٬
    با نره خری داغ٬
    با آن ذکر شق
    با فتنه ی اکبر
    با سید مظلوم٬
    با دریایی از خون
    با عامی مغبون
    با سپاه غارت
    با بسیج قاتل٬ با داعش بی رحم٬
    لباس شخصی خونخوار
    با طالب حوزه٬
    با طالب فیضه٬
    با طائب حوزه،
    خون تا زیر بیضه!
    الامان به پا شد!
    بیداری اسلام!
    خونها که به پا شد٬
    خونها به زمین ریخت٬
    تا اسلام احیا شد!
    اسلام آدمکش سیراب ز خون بود
    بچه کش ملعون ،
    تجاوز گر شیطان،
    سیرابتر خون شد!

    ***
    با گریه بگویم ،
    با ناله بنالم
    با زجه و افعان

    از بهر تو ایران
    از بهر بلوچم
    از بهر تو کـٌردَم
    آذری نازم
    اهوازی تشنه
    دوره گرد گشنه،

    دورتان بگردم ،
    دردتان بجانم …
    ای دنیای آزاد بر خیز و بپا شو !

    این میر غضبها را تو خلع سلا کن !
    این دنیای بیداد٬
    را،
    از ظلم رها کن !
    دنیا پر بغض است٬
    و اینک شده فریاد از ظلم تو: اسلام
    از ظلم تو: اسلام!!٬
    فریاد و دو صد داد
    فریاد! و فریاد!!٬

    ***
    آی خدای واحد!٬
    نحسی شریعت٬
    نحسی شرایع٬
    اینک تو نگا کن
    این مردم ایران٬ گردیده مهیا
    بر زیستنی نو!٬
    الگوی نوینی انداخته در راه
    هم بی توی ظالم٬ هم بی اوی خناس٬
    بی رهبر لووواط!
    بدون ولایت،
    بدون فقاهت
    هم با من و با او
    با این من دیگر با آن اوی دیگر!٬
    هم، هم، زن و هم، مرد٬
    هم پیر و جوانان٬
    هم خرد و کلانان،
    در راه بهاران،
    بچه های ایران،
    در راه نوینی٬

    چون سیل خروشان

    ماییم در ایران!٬

    ماییم در ایران!

    و بدرود ازقم سپس تهران

    دوستان موسیقی زن حتما این شعر را تبدیل به یک کار صدا سیمائی و شنوائی کنید.

    سپاسگزاریم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.