جمعه ها با شما بحث آزاد
حزب جمهوریخواه سوسیال دموکرات و لائیک ایران (عضو رسمی جبهه ملی ایران)
موضوع: ادامه مذاکرات و تمهیدات تکنیکی
سخنرانان: شیردخت زیارتی، بهروز بیات، راد سنجانی، مهران مصطفوی
گردانندگان جلسه: هانیه میرزایی و اسفندیار خلف، اعضای نهاد راهبردی حزب جمهوریخواه سوسیال دموکرات و لائیک ایران
تهیه شده توسط تلویزیون اینترنتی رنگین کمان بنیاد آزادی اندیشه و بیان ۵ اردیبهشت ۱۴۰۴
پیچیدگی های دوران کنونی و وظایف جمهوری خواهان سکولار- لاییک؛ گفتگو با کیومرث صابغی
پیچیدگی های دوران کنونی و وظایف جمهوری خواهان سکولار- لاییک مهمان: کیومرث صابغی مجری برنامه: اسفندیار خلف تهیه شده توسط تلویزیون اینترنتی رنگین کمان، بنیاد
8 پاسخ
دوستان من البته شاعر نیستم. اما آموزگار ادبیات در دبیرستانی در جنوب تهران هستم. پسرم این شعر را به من داد و گفت که کسی، شاید با نام مستغار یا حقیقی نوشته. عبدالکریم سریش از قم. او از من خواست تا آنرا تصحیح کنم. من در حد خودم آنرا تصحیح خواهم کرد و از سایر دست اندرکاران ادبیات نیز میخواهم تا ادای دینی به پیامبر ختم بیشرفی و مادر قحبه گی بکنند. هر کسی باید در تکامل این شعر آقای سیریش گام بردارد.
شعری زیبا در مدح حضرت محمد از پروفسور دکتر استاد حضرت عبدالکریم سیریش
ای محمد ص ***
خردت آن خایه ندارد که بر او پای گذاری
بختیاری تو و بر پیکر عائیشه سواری
چون توان در تو رسیدن؟ به دویدن؟ به پریدن؟
که تو در کوچه، و پس کوچه ی هر شهر روانی
لیله القدر وصال تو به تفخیذ و به وطی ست
چون که از افضاء نمودی تو از وطی گذشتی
شعله ی خشم چنان وحی، درون دل هر طفل
همچو آتش بفشاندی که تو پیغمبر مائی
چشمها کور نمودی که نبینند که توو غاری
تووی اون غار بِخسبیدی با طفلک شیر خوار
زیر فانوس، که آویخت به کیرت چو مناری
دل هر طفلک آلوده دهان از نفس توست
از نگاه و نفست سکسِ پس و پیش، نمائی
به شفاخانه قانون تو افتاده حجابی
کس و کوون ست ز اعجاز فتوحات تو جاری
ای شبیخونزنِ بر طفل که ریدی به نبوت
مقعد و رَحَم هر طفل دریدی، بی حیائی
دولتی! اختر اقبال سیاهی و میخندی
که تو آبستن گوه بودی و ریدی توو کتابی
بعد گفتی که چنین است و چنان است خدائی !
کیر خر در نظرت هست چو شمشیر نبوت
یا که انگشت ز دستی، شده انگشت نگاری
که بِبُری سر هر کس که ترا نیست فدائی
کُس کِشی، کُس کش طفلان به سراپرده امکان
خجه و فاطی و زینب، کودک شهری یا دهاتی
که بیابی و غنیمت کنی و برده به پستوو
و در آنجا بدری مقعد، با اذن خدائی
آفتابه ی، سحری، خنده کنی درشب تاری
شرطت این ست که بِدَرری کُس و کونی ز غنائم
باجناقان همه دادند و بکردند به تو یادی
که لواطستان اسلام، هنرستان خیالی
شکرستان تجاوز، بودت ارث ولائی !
وازلین شب عشقی، و شراب تو لحافی
بوی گند شب قدری، نفس گاز تو معده
که شرر ها تو فکندی به همه ی عالم انسان
همه سر ها که بُریدی و وژنها که دریدی
تو حجاب کردی سر من، تا شوم روسپی بی غم
تو خودت جاکش و قواد تووی ام الکتابی
توسن تجربه، ای فاتح گهواره ی اطفال
در شب واقعه رفتی ز لحافی به لحافی
توی یک شب تو شمردی، توی اون شهر مدینه
چهارده تا غنیمت را بنمودی تو یک شب
بردیشان در بدر از شهرُ تووی غار حرائی
تفخیذ و وطی نمودی یکی را از پس دیگر
تا نگویند که کیرت نبود کیر سمائی
حالا من فلیسوف و، هم دکتر و، استاد فلاسی
میدمت نمره صد تا که بیفتی روی زینب
عروس خوب خود بوده، به فرمان الهی
فرزند خوونده ی خود را بکشی تا که به زینب،
برسی و بکُنیش افضاء و خونین، و خونش بنویسی
روی هر قُمبل هر طفل قوانین الهی
من به یاد تو میرم کوچه به کوچه به خیالی
میزنم فریاد افشاء به یاد تفخیذ وحدت
به یاد مستی تو، همراه جبریلِ سواری
حال میفهمم منِ کودن، با جناقبازیِ تو ایران
تو همین کارو میکردی با جبرائیل رو الاغی
بعد برام افسانه ساختی که تو بودی رو براقی
بس که سر مست بودی روی الاغ در لحظاتی
فکر کردی که روی بال ملائک تو سواری !
اما مشتی مردم خر فکر کردن توامینی و راست میگی رو هوائی !
ز تجمل نگذشتی، به جلالت بنشستی، روی صندلی سنگی
نگاه کردی به امیرت بزنه گردن مردم،
تووی هر سنی، زن و مرد یا که پیر و جوانی
بر چنان نطع نشستی که پر از خون آدم بود
از زرتشتی و مسیحی تا که کفار و یهودی
میهمان حرم فاحشه ها در هپروتی،
وانمود میکنی البته که توی ملکوتی!
در تماشاگه رازی، تو تماشاگر مجموع
تو برفتی ز لواطی، ز جماعی به جماعی
نوجوانان حرم در تووی بیت خامه نائی
شیرخواران حرم جمله به تفخیذ وطائی،
در تووی سالن بیت رهبری با یه رِکابی
همگی در بقل مادر خود شیرخورانی
تا که قواد زمان خمینی را تو بگماری
تو بر ارکان شرافت بزدی سقف شریعت
هیز چشمی تو و تاجر، کُس و کوون را میشماری
به اللههی که تو را شاهد سوگند قلم کرد
تو بشین بر سر نیزه چو فقیهان کذائی !
بنویس آیه ی قتل و غنیمت بهر زن و مرد
و نشان درخت فتنه برای تمام تاریخ
که تو پیامبردیوی و تو اهریمن مائی
من سروشم، تا ابد استاد و فیلسوف ریائی
من تقلب میکنم، انتحال شعر سنائی
با انقلاب فرهنگیم ریدم به اسلام کذائی
ایت الله دکتر استاد عبدالکریم سیریش فیلسوف بزرگ اسلام ضد بشر
پاسدار جهل و جعل و جنون و توهم
***
در این جا یادآوری کنم که هیتلر «هایل هیتلر» را از آیت الله سید امین الحسینی امام جمعه اورشلیم که مشاور ارشدش بود یاد گرفت. این آیت الله به هیتلر گفت که ما در اسلام «الله اکبر» و «صلوات» داریم، «سلام» داریم شما هم چیزی شبیه این بسازید. و هیتلر «هایل هیتلر» را ساخت. بیداری بر ایرانیان باد.
ما به صورت گروهی این شعر را که سابقه ای ۳۰ ساله دارد را دستکاری کردیم. و به مناسب کُرنش و زانو زدن و خفت رهبری و دستگاه جنایتکار روحانیت در برابر ترامپ آنرا باز نشر میدهیم. امیدواریم کسانی دیگری نیز آنرا باز نشر و باز سازی کنند. زنده باد یاد نویسنده ی اولیه اش و نابود باد روحانیت از آیت الله تا آخوند و ملا و طلبه و مداح بدون استثناء و اسلام که در این ۱۴۰۵ سال حتا یک روز خوش برای ایران و ایرانی نگذاشته است.
و اما برای رعایت امانت ما نوشته سابق را با نام نامی کیان پیر فلک در اینجا میگذاریم.
دوستان رنگین کمان ببینید که کیان پیرفلک هم رنگین کمان ساخته بود. سایت میهن و شما اولینها در فضای مجازی بودید که این شعر فلسفی تاریخی و جامعه شناسی و ضد اهریمنی را در سایتتان منتشر کردید. اگر چه حدود ۲۷ سال پیش روی کاغذ در ایران و افغانستان و تاجیکستان و ازبکستان مکنتشر شده بود. حالا شما آنرا دوباره منتشر کنید و بدانید که این شعر آوانگرد و پیش قراول انقلاب امروز بوده است. من سپس کیبرد را در اختیار همسرم می گذارم تا مطلبش را در نظر پسین بنویسد.
سپاسگزارم تا همه را از وجود این القصیده خبر کنید
اولین بار این القصیده در سال ۱۳۸۱ است تا میرسه به سال ۸۳ و تا ۸۹ هی باز سازی شده و دست تووش بردن. در هر حال اینهاش. خدا بیامزه آفرینندشو.
القصیده الانتریه فی احوالات رهبری علویه که در محراب به خودو جد مطهرش ریده
این رهبر آزاده ی ایران به خودش رید
تنها نه خودش رید به خود رهبر ایران٬
یکپارچه ایران به سر رهبر خود رید٬
رهبر چو نگه کرد در آیینه ی تقلید٬
با مزمزه کردن٬ گـُه خود را٬
هم ترامپ را هم گـُه پوتین را
مال شی جین و پی تینگ را
اینبار با غضب بر سخن و عرش خدا رید!
با حفظ هویت به سر شخص خدا رید ٬
اون بسته رو وا کرد، قرآن رو نگا کرد،
حلوای ترامپ بود،
مزه مزه ها کرد
دست ترامپو وا کرد،
بسته گـُه سگ بود، مال سگ ترامپ بود
امام فرمود، اصلا عیبی نداره،
او بار امام حسن بود،
اینبار صادق کاره!
***
رهبری قیام کرد،
امام جلق و صدا کرد،
از ترس به خود رید،
قذافی رو خواب دید
بر تربت پاک انبیا رید٬
آن رهبر سابق در قبر بخندید ٬
با آن کفن پاک مطهر٬
که مزین به آیات خدا بود٬
با گفتن صد بار: ولاکن٬
از خنده به خود رید
آیات خدا بود به عمامه رهبر٬
وقتی که میخندید٬
وقتی که می خندید و به خود رید٬
عمامه اش افتاد درون گـُه و غلطید٬
بغلطید دو صد بار و
تو بشمار
عمامه تبرک با بوی خوش گـُه٬ مالید به پیشانی٬
چون چادری از گـُه٬
عمامه به سر کرد٬
عبای گـُه اندود٬
با عطر طهارت٬
تیمم غایط
با مسح و تلمس !
با ذکر و تلمذ
او عزم سفر کرد٬
ریشش به ملات گـُه صد روزه حنا کرد!٬
بهر سفر انگلیکن رخت به بر کرد٬
عمان رو خبر،
***
در٬ آستانه ی در بود!٬
عزاییل ٬
کتائب آقا،
حاج قاسم ملعون با نره خری لخت
با آلتِ کلفت٬
آهیخته و زمحت!٬
سید سعید طوسی، با نره خری جفت٬
شمشیر بدست و ٬
و هم زره به تن داشت
زان میر غضب خان٬
آن سارق خیبر
چیزی نه که کم داشت!
شمشیر لای دندان٬
فندک توی دستش٬
سطلی ز گـُه ناب٬ با تربت و با آب، اونها را قاطی کرد!
همچون آب زم زم غلپ و تلپ کرد
***
پنهان نتوان کرد٬
ارضای رضا بود٬
این کار خدا بود!٬
رهبر پا رو وا کرد٬
حاج سعید طوسی با عورت نازش٬
در اونجای رهبر تا دسته که جا کرد٬
هی اون جابجا کرد٬ اینجا و اونجا کرد!٬
تا دسته درون شد٬ گاهی به برون شد٬
از خنده ی آقا روده شون برون شد٬
هر لحظه درون و گاهی به برون شد٬
قاه قاه می خندید
غلپ و غلپ خون هی لای پاها بود
قرآنهای خشک کن لای پای آقا بود
دو تا آویزون بود٬ یکی در میون بود٬
شلپ و شلوپ بود٬
آقا در میون بود٬
دستاش رو زمین بود!
اینها یه نشونی٬
از عالم غیبه !
مهدی جون بی عیبه !
***
این رهبر آزاده ی ما نشئه ی عشق است٬
الواط و لواط است٬ مثل آب نبات است٬
مکنده ی آب و مکنده ی ذات است٬
او اصل لواط و٬
معنی فساد است٬
این رفت و شدن ها٬ تلمبه زدن ها٬ با قاری قرآن ٬
صدها نوجوانان٬ با صد کش و قوسه ٬
فرمان الهی وحیی ز نزال است٬
انزال و نزول است٬
سنگسار اناس است
***
گاهی فاعل گاهی مفعول٬
گاهی عاشق و گاهی معشوق٬
گاهی این دست رو زمین و٬ گاهی اون دست رو کمر بود!
اصلش اینه که دَمَر بود
کپلش مثل قمر بود٬
کمرش مثل فنر بود٬
اما اینبار رهبر ما٬ از خوش هم بی خبر بود٬
اینبار حاج سعید طوسی٬دست و زانوش رو زمین زد٬
هی اونو بالا و پایین کرد٬
رهبر ماه رو سوار کرد٬
!ماه – تو آسمون نگاه کرد
ترامپ یهو خبر کرد
***
گاهی که این روی اون بود٬
گاهیم این توی اون بود٬
گاهیم این زیر اون بود!٬
گاه لب و لوچه ی رهبر، برا ارضا اویزون بود٬
***
این رهبر آزاده ی ما زیر الاغ بود٬
بیچاره الاغه٬
کارش کار زار بود،
تا که میدید که کسی نیست!٬
گاهی وقتام که کسی بود
گاهیم روی الاغ بود٬
خیالش رحت از این بود!
که توی راه خدا بود
با اینیم که چلاق بود٬
چون رهبر ِ خود٬ رهبر ما روی براق بود٬
***
آه !
رهبری توی درد سر بود.
تووی -چهار – راه محشر بود٬
شلوارش کشیده پایین٬
قمبلش زیر تشر بود
ترامپم تو دردسر بود
***
ناگاه بشد رعدی و برقی٬
تو یکی از راه ها
توی رعد و برق، تاپاله زدی٬
تا – پاله ی زدی
این نور خدا بود٬
حاج محمود ما بود٬
احمدی نژاد بود٬
با پزشکیان بود،
با خاتمی جون بود
آژه ای آویزون بود
با بمب و مسلسل٬ نارنجک دستی٬
با شمشیر مولا، آلوده به خونها،
پشتشم سپاه بود٬ با لباس داعش٬
پرچم لا لا لا
مردم رو نوازش٬ کردند نمد مال !
آقا کرد قار قار!
گفتش: « که اینا نیست، اینها نه مسلسل٬ ما میگیم ترقه ست٬
این ترقه – بازی٬ کار حقه بازی٬
این کار ما نیستش!
کار اجنبی هاست٬ …»
از شرف به دوره،
ترامپ جون مگه زوره
حاج قاسمو کشتی،
مجاز حرف زدن نیست
ناگاه آقا گوزید٬
چرت اما عج از اون صدا پوسید
ناگاه عیان شد٬ یک سیل تبه کاران از راه رسیدند٬
آقا رو که دیدند٬ پشت سر آقا فوری صف کشیدند٬
از عقب فرو کردند٬
از جلو مالیدند٬
با هَیْهاتِ مِنّا الذلَّه
عربده کشیدند!
هر کدام از یک سو آقا رو گاییدند!
ملائکه از عرش به پایین پریدند٬
او نا هم برا آقا یک پرس بریدند!
ترامپ تو شگفتی در ریش آقا رید،
از چار راه دیگه چاقو کشای رهبر چون کرم خزیدند٬
سر دسته ی آنها ذلفقار بدست بود٬
با فرق شکافته هارت و پورت می کرد!
زرت و زورت می کرد!
ترامپ می خندید
***
ناگاه کیری ز قضا و قَدَر و معجزه بر خاست،
این پیر از این کیر غذا مورد،
این پیر بلافاصله بر لوح قَدَر رید،
سپس لوحو بلیسد
ترامپ متحیر از کار آقا بود
اما آقا ترسیده در راه خدا بود، معصوم بازی میکرد،
دهن لقا رو جمع کرده، ترسش رو فرو داد،
فریاد و فغان کرد
التماس و زجه
در پیش ترامپ کرد
***
ناگاه یه اف ۱۴ تو آسمون پیدا شد
با این هواپیما٬
سکوت محض بر پا شد٬
وقتی که طیاره رفت دو باره غوغا شد.
سرباز آقا بود
***
این پزشکیان بوده، با نور الهی!
روح حاج ابراهم بود، رئیسی رو میگم
تو دستش عصا بود
دور سرش گـُهی بود !هی اونو ملیسید، چون طوق طلایی٬
خمپاره بدست و – هم بمب به کف بود٬
از شمر بدترتر٬
از کرب و بلا بود و
در راه نجف بود
یک بمب گهی انداخت اندر ره رهبر،
قهرمان نرمش ٬ با آن کمر ناز!
آن فنر اعجاز٬
رهبر جا خالی داد!٬
چپیهیش رو علم کرد!
انگشت بزرگش رو اون مثل علم کرد٬
برا ترسوندن مردم٬ هی اون تو دهن کرد٬
هی لیس و والیس زد٬
هی عره و تیز کرد!
ترامپ میخندید !
از خنده چو میرید، آقا با دست میمالید
حنا بندون ریش بود،
ترامپ راضی بود.
***
آخ ! رهبر آزاده ی ما روی براق بود٬
هر چند که الاغ بود٬
چون رهبر خود٬ رهبر ما روی الاغ بود!٬
زیر کیر الاغ بود،
یک خر رو الاغ بود!٬
می گفت که براقه! آما که الاغ بود٬
آما چه الاغی!٬
یه الاغ لخت و
نره خر داغ بود!٬
با عشوه و ناز بود…٬
گاهی خر رو امام و٬ گاهی زیر الاغ بود٬
***
آن بمب بیفتاد به محراب تجلی٬
آنگاه بترکید٬
آیات خدا ریخت درون ره رهبر
رهبر چو بلیزید٬
یا اینکه بلغزید ٬
تا دسته بلیسید!٬
نا گاه بگوزید٬
گفت: « اینکه ترقه ست
پس بمب کجا بود ؟ »
پوتین رو خبر کرد!
شی جینگ پینگ و وازلین
کونش رو سپر کرد،
هی این توو، اون توو کرد
هی این ور و اون ور شد…
ترامپ نگاه میکرد، آمریکا شاهد بود !
آن رهبر سابق از حماقت این،
رهبر کنونی، با این کون خونی، در قبر بخندید
قاه قاه به خودرید
دریا؟ چه بگویم٬
گـُهستان اِلا بود٬ از صفا تا مروه
چون سنگ سیا بود
بحری زه گه ناب٬
عرفات آقا بود٬
***
از عشق خدایی٬
رهبر ولایی
خناس ِ مخنث٬
این رهبر یکدست٬
وارونه و سر مست٬
رهبر شده بی تاب٬
قواص خدا بود!٬
رقاصه ی شیطان
در حال ریا بود!
با ترامپ به دعا بود،
این ترقه بازی کار انبیا بود!
اهریمن ما بود !
***
بهر سفر حج در راه خدا بود٬
تنگی بگرفتش٬
هرچند گشاد بود!
رهبر سر پا شد٬
با یاد خدا شد٬
رهبر چو بریدند٬
آن سیل کفن پوشان٬ اینبار از آن چارراه٬
از راه رسیدند٬
اول بو کشیدند٬
آنگاه چشیدند٬
با انگشت دشنام در گه به خزیدند٬
یا اینکه خلیدند٬
آنگاه لیسیدند٬
اسپرم هزار جاسوس را٬ کشف نمودند٬
این فیض عظیما را٬
این فاز به فوزآ را با یطعه ی الله بر چشم کشیدند!
هم هی میچشیدند. گاهی می شاشیدند
اکمل شده این دین٬ به میلیون ذَکــَر کین٬
با دشمن ملعون٬
امت شده واحد با کل مریدن٬ ریدند به دفتر٬
آن صاحب این عصر، آن عج ِ مٌجَلـَق ناگه شده بیدار!٬
با چرت پریده٬
پیغمبر اهریمن گردیده پدیدار٬
همچون اونجای رهبر٬
چرتش شده پاره!
***
با اجازه ترامپ، آن رهبر غائب گردید مهیا!٬
بهر سفر خاک٬ اماده ز افلاک
لاهوتی بی غش، با عشوه ی مهوش،
او آمده با کش،
با شلوارک داغ !
شمشیر برنده در دست درنده٬
گرگان خونآشام٬ دندونای خونی٬
با نره خری داغ٬
با آن ذکر شق
با فتنه ی اکبر
با سید مظلوم٬
با دریایی از خون
با عامی مغبون
با سپاه غارت
با بسیج قاتل٬ با داعش بی رحم٬
لباس شخصی خونخوار
با طالب حوزه٬
با طالب فیضه٬
با طائب حوزه،
خون تا زیر بیضه!
الامان به پا شد!
بیداری اسلام!
خونها که به پا شد٬
خونها به زمین ریخت٬
تا اسلام احیا شد!
اسلام آدمکش سیراب ز خون بود
بچه کش ملعون ،
تجاوز گر شر و، خونخوار شبیخون،
سیرابتر خون شد!
***
با گریه بگویم ،
با ناله بنالم
با زجه و افعان
از بهر تو ایران
از بهر بلوچم
از بهر تو کـٌردَم
آذری نازم
اهوازی تشنه
دوره گرد گشنه،
دورتان بگردم ،
دردتان بجانم …
ای دنیای آزاد بر خیز و بپا شو !
این میر غضبها را تو خلع سلا کن !
این دنیای بیداد٬
را،
از ظلم رها کن !
دنیا پر بغض است٬
و اینک شده فریاد از ظلم تو: اسلام
از ظلم تو: اسلام!!٬
فریاد و دو صد داد
فریاد! و فریاد!!٬
***
آی خدای واحد !
نحسی شریعت٬
نحسی شرایع٬
اینک تو نگا کن
این مردم ایران٬ گردیده مهیا
بر زیستنی نو!٬
الگوی نوینی انداخته در راه
هم بی توی ظالم٬ هم بی اوی خناس٬
بی رهبر لووواط!
بدون ولایت،
بدون فقاهت
هم با من و با او
با این من دیگر با آن اوی دیگر!٬
هم، هم زن و هم مرد٬
هم پیر و جوانان٬
هم خرد و کلانان،
در راه بهاران،
بچه های ایران،
در راه نوینی٬
چون سیل خروشان
ماییم در ایران!٬
ماییم در ایران!
پایان
دوستان موسیقی زن حتما این شعر را تبدیل به یک کار صدائی تصویری و شنوائی کنید.
سپاسگزاریم
ما به صورت گروهی این شعر را که سابقه ای ۳۰ ساله دارد را دستکاری کردیم. و به مناسب کُرنش و زانو زدن و خفت رهبری و دستگاه جنایتکار روحانیت در برابر ترامپ آنرا باز نشر میدهیم. امیدواریم کسانی دیگری نیز آنرا باز نشر و باز سازی کنند. زنده باد یاد نویسنده ی اولیه اش و نابود باد روحانیت از آیت الله تا آخوند و ملا و طلبه و مداح بدون استثناء و اسلام که در این ۱۴۰۵ سال حتا یک روز خوش برای ایران و ایرانی نگذاشته است.
و اما برای رعایت امانت ما نوشته سابق را با نام نامی کیان پیر فلک در اینجا میگذاریم.
بازهم سپاسگزاریم
جنابان سیاسیون چرا شماها وارد میدان نمی شوید تا یک اتحالد و ائتلاف تشکیل شود. اینکه شماها در گوشه ای برای چند صدنفر حرف بزنید چه دستاوردی دارد.
ساید رنگینکمان و آقای مهران مصطفوی من از گوشه ای از ایران سخنان شما را شنیدم. پرسش من از شما و همه ی شماها این است که چرا وارد میدان نمی شوید. دست از انقلاب اسلامیتان در هجرت بر نمیدارید و تولید یک ائتلاف میهنی نمیکنید. چرا همه ی میهن دوستان دور محور تمامیت ارضی و پرچم شیروخورشید و لائیسیته و دموکراسی و حقوق بشر و رفراندوم جمع نمی شوید.
با سپاسگزاری از همتان
خانمها و آقایان،
شماها که با سواد و فرهیخته هستید کوشش کنید از نامهای ایرانی استفاده کنید. مثلا چرا آدینه را به جای جمعه تحمیلی استفاده نمی کنید !؟
بحث آزاد آدینه ها
بسیار زیبا تر است. حیف شده که پرچم شیروخورشید را بسیار کم میبینیم. این پرچم مال هیچ گروه و فرقه ای نیست. نه سطلطنت طلب و نه فرقه تروریستی مجاهدین. مال همه ایران و تاریخش است.
در ضمن این آقای راد سنجانی حرفهای خوبی میزند اما نوعی توهین نیز به محمد رضا پهلوی پادشان ایراندوست هم روا میدارد. ایشان انگار تاریخ زمان رضا شاه و محمد رضا شاه و وضعیت جامعه ی ایران و تناسب قوا در منطقه و جهان را نمیداند. قاجاریه و در انداختن طرحی نو و اینها را مورد مدقه قرار نمیدهد. من البته سلطنت طلب نیسام و جمهوریخواهم. اما کیفیت ها دوران پهلویها را می سنجم و اشتباهات بزرگشان را نیز در زیر دیدم دارم
پاسدارا و پزشک وظیفه سابق
من خطاب به پاسداران و ارتشیان و بسیجیان می گویم. آیا در میان شما حتا آدمهای باشرفی نیستند تا هر کدام این روحانیت از آیت الله تا طلبه و از مداح تا پا منبری فرماندهان و غارتگران را نابود کند.
و خطاب به مردم ایران میگویم یعنی شما مردم آگاه نیستید که یک رژیم جنایتکار که درنده مقعد پسران و پاره کننده مقعد و وژن دخترانتان است را سر کار آورده اید و حالا رفته اید نشسته اید در خانه تا این رژیم ضد بشر «اسرائیل را از صحنه ی روزگار حذف کند». پس منتظر غزه ای شدن تهران باشید. منتظر نابودی ایران باشید. این یک اخطار است این اخطار شامل حال شما خارج نشینان نیز هست که درایت و خرد یک اتحاد را ندارید. بروید واقعا خودکشی کنید که تا این اندازه بی وجود و بی بخارید دست کم خجالت بله حجالت بکشید. ده میلیون تا پانزده میلیون ایرانی خارج از کشور و تا این اندازه کرخ و بیهوش. شماها مثلا ملی های ایران هستید. بدبختانه در میان جوانان هیچ جائی ندارید. چرا کسی شماها را نمی شناسد !؟ تقصیر کیست !؟ همین هی در عزای مصدق بر سروروی خود میزنید. آن دیگرا در عزای شاه، بیشرفان اسلامپناه در زیتون همانند اشکوری و سروش و آن سو تر گنجی و مهاجرانی و توالت داران تولیت امامزاده سید ابوالحسن همگی مرده پرست. آن مردک احمق حاج محجمود دلخواسته که در عزای مردم غزه بود حالا باید غزه ای شدن ایران را ببیند. حنیف یزدانی هم همینطور. شمها جرثومه های نفهمی زمینه و زمانه ی امروز هستید.
من پاسدارا و پزشک وظیفه سابق و دوست یکی از مقتولین بدست بیت رهبری و پاسداران هستم از تبریز
حیف وقت !
اضافه کنم که هیچ کدامتان از اسلام ضد بشر و به ویژه ضد ایرانی حرف نزدید. از بنی صدری که انتظاری نیست !
پاسدارا و پزشک وظیفه سابق
من خطاب به پاسداران و ارتشیان و بسیجیان می گویم. آیا در میان شما حتا آدمهای باشرفی نیستند تا هر کدام این روحانیت از آیت الله تا طلبه و از مداح تا پا منبری فرماندهان و غارتگران را نابود کند.
و خطاب به مردم ایران میگویم یعنی شما مردم آگاه نیستید که یک رژیم جنایتکار که درنده مقعد پسران و پاره کننده مقعد و وژن دخترانتان است را سر کار آورده اید و حالا رفته اید نشسته اید در خانه تا این رژیم ضد بشر «اسرائیل را از صحنه ی روزگار حذف کند». پس منتظر غزه ای شدن تهران باشید. منتظر نابودی ایران باشید. این یک اخطار است این اخطار شامل حال شما خارج نشینان نیز هست که درایت و خرد یک اتحاد را ندارید. بروید واقعا خودکشی کنید که تا این اندازه بی وجود و بی بخارید دست کم خجالت بله حجالت بکشید. ده میلیون تا پانزده میلیون ایرانی خارج از کشور و تا این اندازه کرخ و بیهوش. شماها مثلا ملی های ایران هستید. بدبختانه در میان جوانان هیچ جائی ندارید. چرا کسی شماها را نمی شناسد !؟ تقصیر کیست !؟ همین هی در عزای مصدق بر سروروی خود میزنید. آن دیگرا در عزای شاه، بیشرفان اسلامپناه در زیتون همانند اشکوری و سروش و آن سو تر گنجی و مهاجرانی و توالت داران تولیت امامزاده سید ابوالحسن همگی مرده پرست. آن مردک احمق حاج محجمود دلخواسته که در عزای مردم غزه بود حالا باید غزه ای شدن ایران را ببیند. حنیف یزدانی هم همینطور. شمها جرثومه های نفهمی زمینه و زمانه ی امروز هستید.
من پاسدارا و پزشک وظیفه سابق و دوست یکی از مقتولین بدست بیت رهبری و پاسداران هستم از تبریز
حیف وقت !
محمدرضا نیکفر که هم چپگراست و هم چند بار بر مسلمان بودنش اصرار داشته در مقاله ای زیر عنوان « بندر عباس نقشی از جنگ» مقاله ای نوشته با « پاکیزه گی » یعنی بی آنکه نام اصلی جنایتکار اصلی را بیاورد میخواهد مانع جنگ بشود. در حالی که اسلام ۱۴۰۵ سال است که با انسان و خصوصا با انسان ایرانی در حال جنگ است و این ۴۵ سال گذشته تب و تاب آنرا بر سر ما و جهان منطقه و کل جهان ریخته است. البته من و همسرم و پنج نفر دیگر دیشب این ویدیوی شما را دیدیم و هریک نظر داشتیم. نمیدانم کسی نوشته یا ننوشت. اما پاسخ من به نیکفر که منتشر نشده و شاید اصلا منتشر نشود این است. چون زحمت نوشتن و البته با فلج بودن کشیدم آنرا کپی کرده ام که برای شما نیز میفرستم.
مقاله ی او این است://radiozamaneh.com/852999/
و پاسخ من این :
جناب نیکفر همانند بسیاری دیر بیدار شده اند. حالا هم که بیدارند هنوز منگ و متوهم هستند. آنهائی که جنبه های ضد امپریالیستی در اسلام میدیدند حالا هم که بیدار شده اند مات میبینند. واقعیت این است که ما مردم چپ و ملی و حتا لیبرال و دموکرات مگر اندکی واقعبین همچون شاپور بختیار همه با هم و همه با « او » حکومتی را سرکار آوردیم و سپس آنرا ۴۵ سال تحمل کردیم که غیر از سرکوب و غیر از کشتار و تجاوز و شکنجه برای ما ارمغانی دیگر نیاورد. این ارمغانها دامان کشورهای منطقه و خاومیانه و حتا اروپا و آمریکا را هم گرفت. کافی ما به اعمال تروریستی اسلامیون از سال ۱۳۵۷ برابر با ۱۹۷۹ تا به امروز در سراسر جهان توجه و آنها را با پیش از این تاریخ مقایسه کنیم. اصلا و ذاتا روی کار آمدن حکومت اسلامی همان حادثه پس از قادسیه بود. من وارد جزئیات نمی شوم. وی شما این جمله ی معروف « اسرائیل باید از صحنه ی روزگار حذف شود » را در نظر ندارید. من آموزگار هستم و در چندین شهر معلمی کرده ام. در سرتاسر دبستانها و دبیرستانهائی که درس داده ام مرگ بر اسرائیل و مرگ بر آمریکا و پرچم سوزیها و پرچم نگاریهاس اسرائیل و آمریکا جلو درهای ورودی و حتا توالتها موج میزده و موج میزند سکه ی رایج بوده و هست. ما مردم گناهگاریم. ما این رژیم را سرکار آورده ایم و خسته و توسری خور در خانه نشسته ایم…
شما اصلا تصورش را نمی توانید بکنید که در هتلهای بالای شهر تهران و محله های شیک تهران و اصفهان و شیراز و تبریز و دماوند و لواسان و شمیرانات چه خبر است. غارتگران ایران بساز بفروشها و هتلسازها در چه وضعیتی ناخودآگاه و مست دزدیهایشان هستند. در زمان هیتلر از هیتلریسم و نازیسم سخن به میان بود. در اینجا ما یک حکومت اسلامی داریم. کلیه ی روحانیون از آیت الله تا مداح و طلبه بدون استثناء پشتیبان این نظام و این اسلام و این قرآن هستند. خود شما آنچه نوشته اید حتا یکبار از ایدئولوٓی اسلامی و قرآنی بر قدرت و اشغالگر ایران نام نبرده اید. آقای محترم این اسلام و قرآن و روحانیت است که بر قدرت است. اینرا فراموش نکنید. شاید چند سال دیگر این موضوع را به یاد آورید. آما آن موقع هم حتما چند سال دیگر دیر شده است. من البته ضد جنگ هستم و ضد ترامپ و نتانیاهو. اما این ضدیت مانع نمی شود تا واقعیت را نبینم. اگر مردم به خیابان نیایند باید منتظر غزه ای شده تهران باشند. چه برسد به ایران. من درست سه سال پیش نیز نظری نوشتم که منتشر نکردید. برای من مهم نیست، اما برای ایران مهم است. در پایان شما که در لفافه به رضا پهلوی اشاره میکنید بفرمائید که شما چپها و ما چپها و خصوصا ما جمهوریخواهان و چپ و راست لیبرال و رادیکال چه کرده ایم و چه میکنیم که نمی توانیم تشکیل یک جبهه فراگیر بدهیم و با نام بردن همدیگر، یکدیگر را برسمیت بشناسیم.