اعتراضات و اعتصابات مردم ایران در حال گسترش است و هر روز گروه های تازه ای از جامعه به آن می پیوندند. کارگران پروژهای صنعت نفت، گاز و پتروشیمی بوشهر (عسلویه)، پتروشیمی هنگام، فاز دوم پالایشگاه آبادان و کارگران پیمانی “شرکت پالایش نفت آبادان” به جنبش اعتراضی پیوستند. اعتراضات خیابانی با اعتراضات دانشجویان، دانش آموزان و اعتصابات کارگری شرکت نفت همراه و همگام شدند.
جنبش اعتراضی زمانی پا به عرصه وجود گذاشت که کشور ما براثر سیاست ها و عملکردهای جمهوری اسلامی و تحریم های اقتصادی با ابر بحران اقتصادی روبرو است. بحران اقتصادی معیشت گروه های وسیعی از مردم را به فقر و فلاکت کشانده است. معترضین از طبقه متوسط، کارگران، تهیدستان، بیکاران و جوانان هستند و هزینه های این اعتراضات، بار جدیدی بر دوش آن ها است.
کارگران اعتصابی هم منبع درآمدی ندارند. فعالان میدانی در هر لحظه در معرض دستگیری قرار دارند و مجبور به ترک محل کار و زندگی هستند. تعدادی از دستگیرشدگان نان آور خانواده هستند. جوانان زخمی هم به خاطر خطر دستگیری ترجیح می دهند بجای مراجعه به بیمارستان به پزشکان مراجعه کنند و مجبورند هزینه درمان را خود بپردازند.
جنبش اعتراضی برای تداوم نیاز به پشتیبانی مالی دارد. با گسترش این جنبش و پیوستن گروه های اجتماعی جدید به آن، نیاز به پشتیبانی مالی هموطنان خارج از کشور جدی تر و مبرم تر می شود. در تاریخ جنبش های اجتماعی و انقلابات ایران، کارگران صنایع به ویژه صنعت نفت نقش آفریدهاند و در طول این مبارزات همواره کارگران از پشتیبانی مالی مردم برخوردار بوده اند.
۶ حزب و سازمان جمهوری خواه و دموکرات با تاکید بر ضرورت و مبرم بودن پشتیبانی مالی به کنشگران جنبش اعتراضی، از ایرانیان برونمرزی تقاضا دارد که با کمک های مالی به یاری اعتصاب کنندگان، فعالین میدانی و آسیب دیدگان بشتابند و از کانال های مطمئن مبالغ جمع آوری شده را بدست آنان برسانند. طبعأ هر یک از ۶ جریان هم بسهم خود برای جمع آوری کمک مالی اقدام کرده و خواهد کرد.
هیئتهای سیاسی ـ اجرائی
اتحاد جمهوریخواهان ایران
جبهه ملی ایران ـ اروپا (سامان ششم)
حزب چپ ایران (فدائیان خلق)
حزب سوسیال دمکرات و لائیک ایران (همسازی جمهوریخواهان)
سازمانهای جبهه ملی ایران در خارج از کشور
همبستگی جمهوریخواهان ایران
۱۹ مهرماه ۱۴۰۱ (۱۱ اکتبر ۲۰۲۲)
2 پاسخ
در آغاز امیدوارم حزب چپ ایران مدرن شود و نه همچنان با اسلام نرد عشق ببازد. و هم ایکاش که کم کم این سازمان فدائیان خلق را با پرانتزش بیندازد دور که تداعی کننده آنهمه اشتباه و غلط است!
و…
به یاد آن ارجمندی که از دست رفت. ایکاش
۱ـ کسی این «القصیده الانتریه فی احوالات رهبری علویه که در محراب به خود و جد مطهرش ریده» را با موسیقی اجرا کند و در این انقلاب برای همه بفرستد.
۲ـ ایکاش این سایت محترم صفحه را به این «القصیده الانتریه فی احوالات رهبری علویه که در محراب به خود و جد مطهرش ریده» اختصاص دهد تا هر دم خوانندگان آنرا روی کاغذ از جیبشان درنیاورند.
۳- ایکاش ادیبی آنرا باز نوپیسی و تصحیح کند، چرا که آن عزیز سراینده درست سال ۱۳۸۳ در زمانی که بیمار بود این «القصیده الانتریه فی احوالات رهبری علویه که در محراب به خود و جد مطهرش ریده» را سرائیده بود و فرصت تصحیح نکرد.
فرخنده پایور
القصیده الانتریه فی احوالات رهبری علویه که در محراب به خود و جد مطهرش ریده
این رهبر آزاده ی ایران به خودش رید٬
تو بشمار٬
تنها نه خودش رید به خود رهبر ایران٬
یکپارچه ایران به سر رهبر خود رید و٬
تو بشمار٬
رهبر چو نگه کرد در آیینه ی تقلید٬
با مزمزه کردن٬ گه خود را٬
هم گه پوتین را
اینبار با غضب بر سخن و عرش خدا رید!٬ و
تو بشمار
با حفظ هویت به سر شخص خدا رید و ٬
تو بشمار
بر تربت پاک انبیا رید و٬
تو بشمار
آن رهبر سابق در قبر بخندید ٬
با آن کفن پاک مطهر٬
که مزین به آیات خدا بود٬
با گفتن صد بار: ولاکن٬
از خنده به خود رید و
تو بشمار٬
آیات خدا بود به عمامه رهبر٬
وقتی که میخندید٬
وقتی که می خندید و به خود رید٬
عمامه اش افتاد درون گه و غلطید٬ و
بغلطید دو صد بار و
تو بشمار
عمامه تبرک با بوی خوش گه٬ مالید به پیشانی٬
چون چادری از گه٬
عمامه به سر کرد٬
عبای گه اندود٬
با عطر طهارت٬
تیمم غایط
با مسح و تلمس!
با ذکر و تلمذ
او عزم سفر کرد٬
ریشش به ملات گه صد روزه حنا کرد!٬
بهر سفر انگلیکن رخت به بر کرد٬
***
در٬ آستانه ی در بود!٬
عزاییل ٬
کتایب آقا با نره خری لخت٬
با آلت کلفت٬
آهیخته و زمحت!٬
سید سعید طوسی با نره خرک جفت٬
شمشیر بدست و ٬
و هم زره به تن داشت٬
زان میر غضب خان٬
آن سارق خیبر
چیزی نه که کم داشت!
شمشیر لای دندان٬
فندک توی دستش٬
سطلی ز گه ناب٬ با آب قاطی کرد!
همچون آب زم زم غلپ و تلپ کرد
***
پنهان نتوان کرد٬
ارضای رضا بود٬
این کار خدا بود!٬
رهبر پا رو وا کرد٬
حاج سعید طوسی با عورت نازش٬
در اونجای رهبر تا دسته به جا کرد٬
هی او جابجا کرد٬ اینجا و اونجا کرد!٬
تا دسته درون شد٬ گاهی به برون شد٬
از خنده ی آقا روده شون برون شد٬
هر لحظه درون و گاهی به برون شد٬
قاه قاه می خندید
دو تا آویزون بود٬ یکی در میون بود٬
شلپ و شلوپ بود٬
آقا در میون بود٬
دستاش رو زمین بود!
اینها یه نشونی٬
از عالم غیب بود!
***
این رهبر آزاده ی ما نشئه ی عشق است٬
الواط و لواط است٬ مثل آب نبات است٬
مکنده ی آب و مکنده ی ذات است٬
او اصل لواط و٬
معنی فساد است٬
این رفت و شدن ها٬ تلمبه زدن ها٬ با قاری قرآن ٬
صدها نوجوانان٬ با صد کش و قوس است٬
فرمان الهی وحیی ز نزال است٬
انزال و نزول است٬
***
گاهی فاعل گاهی مفعول٬
گاهی عاشق و گاهی معشوق٬
گاهی این دست رو زمین و٬ گاهی اون دست رو کمر بود!
اصلش اینه که دمر بود
کپلش مثل قمر بود٬
کمرش مثل فنر بود٬
اما اینبار رهبر ما٬ از خوش هم بی خبر بود٬
اینبار حاج سعید طوسی٬دست و زانوش رو زمین زد٬
هی اون بالا و پایین کرد٬
رهبر ماه رو سوار کرد٬
ماه – تو آسمون نگاه کرد!
***
گاهی که این روی اون بود٬
گاهیم این توی اون بود٬
گاهیم این زیر اون بود!٬
گاه لب و لوچه ی رهبر برا ارضا اویزون بود٬
***
این رهبر آزاده ی ما زیر الاغ بود٬
بیچاره علاغه٬
کارش کار زار بود٬
تا که میدید که کسی نیست!٬
گاهی وقتام که کسی بود
گاهیم رو الاغ بود٬
خیالش رحت از این بود!
که توی راه خدا بود
با اینیم که چلاق بود٬
چون رهبر خود٬ رهبر ما روی براق بود٬
***
رهبر توی درد سر بود.
تو -چهار – راه محشر بود٬
شلوارش کشیده پایین٬
قمبلش زیر تشر بود
ناگاه بشد رعدی و برقی٬
تو یکی از راه ها
توی رعد و برق تاپاله زدی٬
تا – پاله ی زدی
این نور خدا بود٬
حاج محمود ما بود٬
احمدی نژاد بود٬
با بمب و مسلسل٬ نارنجک دستی٬
پشتشم سپاه بود٬ با لباس داعش٬
پرچم لا لا لا
مردم رو نوازش٬ کردند نمد مال!
آقا کرد قار قار!
« اینها نه مسلسل٬ ما میگیم ترقه ست٬
این ترقه – بازی٬ کار حقه بازی٬
این کار ما نیستش!
کار اجنبی هاست٬ …
ناگاه آقا گوزید٬
چرت اما عج از اون صدا پوسید
ناگاه عیان شد٬ یک سیل تبه کاران از راه رسیدند٬
آقا رو که دیدند٬ پشت سر آقا فوری صف کشیدند٬
از عقب فرو کردند٬
از جلو مالیدند٬
با هَیْهاتِ مِنّا الذلَّه
عربده کشیدند!
هر کدام از یک سو آقا رو گاییدند!
ملائکه از عرش به پایین پریدند٬
او نا هم برا آقا یک پرس بریدند!
از راه دگر نیز چاقو کشای رهبر چون کرم خزیدند٬
سر دسته ی آنها ذلفقار بدست بود٬
با فرق شکافته هارت و هورت می کرد!
زرت و زورت می کرد!
ناگاه یه اف ۱۴ تو آسمون پیدا شد
با این هواپیما٬
سکوت محض بر پا شد٬
وقتی که طیاره رفت دو باره غوغا شد.
سرباز آقا بود
***
آحمدی نژاد امد با نور الهی!
دور سر او گه بود بود چون طوق طلایی٬
خمپاره بدست و -هم بمب به کف بود٬
از شمر بدترتر٬
از کرب و بلا بود و
در راه نجف بود
یک بمب گهی انداخت اندر ره رهبر٬
قهرمان نرمش ٬ با آن کمر ناز!
آن فنر اعجاز٬
رهبر جا خالی داد!٬
چپیهیش رو علم کرد!
انگشت بزرگش رو اون مثل علم کرد٬
برا ترسوند مردم٬ هی اون تو دهن کرد٬
هی لیس و والیس زد٬
هی عره و تیز کرد!
چون رهبر آزاده ی ما روی براق بود٬
هر چند که الاغ بود٬
چون رهبر خود٬ رهبر ما روی الاغ بود!٬
یک خر رو الاغ بود!٬
می گفت که براقه! آما که الاغ بود٬
آما چه الاغی!٬
یه الاغ لخت و
نره خر داغ بود!٬
با عشوه و ناز بود…٬
گاهی خر روی امام بود٬ گاهیم زیر الاغ بود٬
***
آن بمب بیفتاد به محراب تجلی٬
آنگاه بترکید٬
آیات خدا ریخت درون ره رهبر
رهبر چو بلیزید٬
یا اینکه بلغزید ٬
تا دسته بلیسید!٬
نا گاه بگوزید٬
گفت اینکه ترقه ست
پس بمب کجا بود؟؟؟
پوتین رو خبر کرد!
کونش رو سپر کرد،
هی این تو و اون تو کرد
هی این ور و اون ور شد…
آن رهبر سابق از حماقت این، در قبر بخندید
قاه قاه به خودرید
دریا؟ چه بگویم٬
گهستان الاه بود٬ از صفا تا مروه
چون سنگ سیا بود
بحری زه گه ناب٬
عرفات آقا بود٬
***
از عشق خدایی٬
رهبر ولایی
خناس مخنث٬
این رهبر یکدست٬
وارونه و سر مست٬
رهبر شده بی تاب٬
قواص خدا بود!٬
رقاصه ی شیطان
در حال ریا بود!
این ترقه بازی کار انبیا بود!
***
بهر سفر حج در راه خدا بود٬
تنگی بگرفتش٬
هرچند گشاد بود!
رهبر سر پا شد٬
با یاد خدا شد٬
رهبر چو بریدند٬
آن سیل کفن پوشان٬ اینبار از آن چارراه٬
از راه رسیدند٬
اول بو کشیدند٬
آنگاه چشیدند٬
با انگشت دشنام در گه به خزیدند٬
یا اینکه خلیدند٬
آنگاه لیسیدند٬
اسپرم هزار جاسوس را٬ کشف نمودند٬
این فیض عظیما را٬
این فاز به فوزآ را با یطعه ی الله بر چشم کشیدند!
اکمل شده این دین٬ با ملیون ذکر کین٬
با دشمن ملعون٬
امت شده واحد با کل مریدن٬ ریدند به دفتر٬
آن صاحب این عصر ناگه شده بیدار!٬
با چرت پریده٬
پیغمبر تکفیری گردیده پدیدار٬
همچون اونجای رهبر٬
چرتش شده پاره!
***
آن رهبر غائب گردید مهیا!٬
بهر سفر خاک٬ اماده ز افلاک
لاهوتی بی غش ٬ با عشوه ی مهوش٬
او آمده با کش٬
با شلوارک داغ!
شمشیر برنده در دست درنده٬
گرگان خونآشام٬ دندونای خونی٬
با نره خری داغ٬
با آن ذکر شق
با فتنه ی اکبر
با سید مظلوم٬
با دریایی از خون
با عامی مغبون
با سپاه غارت
با بسیج قاتل٬ با داعش بی رحم٬
با طالب حوزه٬
با طالب فیضه٬
خون تا زیر بیضه!
الامان به پا شد!
بیداری اسلام!
خونها که به پا شد٬
خونها به زمین ریخت٬
تا اسلام احیا شد!
اسلام آدمکش سیراب ز خون بود٬
سیرابتر خون شد!
ای دنیای آزاد بر خیز و بپا شو!
این میر غضبها را تو خلع سلا کن!
این دنیای بیداد٬
را از ظلم رها کن!
دنیا پر بغض است٬
و اینک شده فریاد از ظلم تو: اسلام
از ظلم تو: اسلام!!٬
فریاد و دو صد داد
فریاد! و فریاد!!٬
***
آی خدای واحد!٬
نحسی شریعت٬
نحسی شرایع٬
اینک تو نگا کن
این مردم ایران٬ گردیده مهیا
بر زیسیتنی نو!٬
الگوی نوینی انداخته در راه
هم بی توی ظالم٬ هم بی اوی خناس٬
بی رهبر لووواط!
بدون ولایت٬
بدون فقاهت٬
هم با من و با او
با این من دیگر با آن اوی دیگر!٬
هم٬ هم زن و هم مرد٬
هم پیر و جوانان٬
در راه بهاران٬
در راه نوینی٬
چون سیل خروشان
ماییم در ایران!٬
ماییم در ایران!
والسلام.
دوستان ناشناس و سه چهار نفری شناس. من هم چون آن دیگری و دیگران چون نویسنده اجازه داده بود دست در نوشته ی اوو انها بردم٬ چنانکه کس دیگری و کسان دیگری نیز به قول خودشان نکملیه ای بر ان نوشته بود. من هم نوشتم و امیدوارم که نویسنده گان دیگر نیز همت کنند و این قصیده را که معلوم است خیلی صریح و اضطراری نوشته شده را پالایش کنند. من فکر می کنم خوب است که هر کسی این القصیده را برای دیگران بفرستد. دیگر اینکه هر کس وسعش میرسد آنرا چاپ کند و به صورت روزنامه بر دیواری شهرها و حتا دهات بچسباند. و از ترقه بازی رهبری هم نترسد. اینان حتا تجاوزات و ازاله بکارتها را نیز فقط یه دستمالی به حساب می آورند. آقا فرمودند ترقه بازی چون سرفرزندان حرامزاده و سر نوه های پر پدر یک مادرشان سلامت است. بیدار شویم با هم. روحانی هیچ غلطی نمی تواند بکند. من بسیار متاسفم که گول پدر خانمم را خوردم ( من هم رای دادم و گ.ل زنم را خوردم که از دیواری در خیابان مولوی ترسیده بود. مباد که زنان اینطرف خیابان و مردان آن طرف خیابان باشند) و به این بیشرفی رای دادم.
من امیدوارم چنانکه آن دوست پارسی گوی غیر ایرانی ما پریشب و هم دیشب در بیت رهبری قول داد ادامه دهنده ی آینده ی این القصید باشد.
آقای فرهنگ یک تبریک و یک انتقاد.
اولا تبریک برای این القصیده که نشان بسیار مهمی از دیده نویسنده اش دارد که آنرا نزدیک بیست سال پیش نگاشته است. واقعا شاهکار است. شاهکاری که تمام جوانب این نجاست مجسم و این تشیع سرخ علوی و نبوی را بهش ر ی ده! و دیگر اینکه همین شما پیشنهاد کرده اید که کمک کنند! اما چطورش را ننوشته اید! میخواستید یک صندوقی، حسابی، تشکیلاتی بر پا کنید تا خارجه ایهای ایرانی بتوانند کمک کنند.