نویسنده: رحیم کاظمی سرشت
تاریخ: ۱۶ آذر ۱۴۰۴ / ۷ دسامبر ۲۰۲۵
مقدمه
ایران امروز در نقطهای حساس و تعیینکننده از تاریخ خود قرار دارد. سالها فشار اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، همراه با ناکامی نیروهای سیاسی در ارائه یک آلترناتیو منسجم، جامعه را با سرگردانی و بیاعتمادی گسترده روبهرو کرده است. با وجود این شرایط دشوار، مردم همچنان امید به آیندهای بهتر را در دل دارند.
این مقاله قصد دارد مسیر روشنتری برای فهم بحرانهای موجود و راههای عبور از آن ارائه کند و نشان دهد چگونه کنگره ملی جمهوریخواهان میتواند بهعنوان یک نیروی متحد ملی و دموکراتیک، راه گذار به آیندهای آزاد و پاسخگو را هموار سازد.
بخش اول: ایران در بحران — چرا گذار به یک جمهوری دموکراتیک ضروری است؟
ایران امروز در یکی از پیچیدهترین و حساسترین مقاطع تاریخ معاصر خود قرار گرفته است؛ مقطعی که در آن، بحرانهای انباشتهشده طی چهار دهه نهفقط زندگی روزمره مردم را مختل کرده، بلکه چشمانداز آینده را نیز مبهم و سنگین کرده است. جامعه ایران امروز ترکیبی از رنجِ عمیق، خشم فروخورده، سرگردانی سیاسی و امید پنهان به تغییر است. هر شهروند ایرانی، چه در داخل و چه در خارج، این وضعیت را در زندگی شخصی خود لمس کرده و پیامدهای آن را در کوچکترین جزئیات تجربه میکند.
بحرانهای اقتصادی با سرعتی بیسابقه در حال فرسایش توان مردماند. تورم افسارگسیخته، سقوط ارزش پول ملی، افزایش بیکاری، فساد ساختاری، نابودی سرمایه ملی و مهاجرت گسترده نخبگان، همه و همه نهفقط نشانهٔ ناکارآمدی، بلکه نشانهٔ فروپاشی تدریجی یک نظم حکومتی است که توان ادارهٔ جامعه را از دست داده است.
در بعد اجتماعی، شکافهای عمیق میان نسلها، بحران مشروعیت، فروریختن اعتماد عمومی و گسترش ناهنجاریها به سطحی رسیده که جامعه را در وضعیت فرسایش اجتماعی مزمن قرار داده است. خانواده، مدرسه، دانشگاه، محیط کار و روابط اجتماعی همگی آثار این بحران را بر دوش میکشند.
از نظر سیاسی، حکومتی که بر اساس انحصار قدرت، سرکوب و حذف مخالفان شکل گرفته، ابزارهای حل مسالمتآمیز بحرانها را از میان برده و جامعه را مقابل یک بنبست تاریخی قرار داده است.
سال ها انسداد سیاسی، فقدان گردش نخبگان، بسته شدن کانالهای مشارکت، و سرکوب احزاب و تشکلها باعث شده که بخش بزرگی از مردم احساس کنند نمایندهای برای بیان خواستههای خود ندارند. این خلأ سیاسی به ناامیدی و گاهی سرخوردگی عمیق دامن زده است.
اما در کنار همه اینها، مردم ایران بهواسطه دههها تجربه ناکامی نیروهای سیاسی و اپوزیسیون در ایجاد وحدت و ارائه یک آلترناتیو منسجم، با نوعی سرگردانی نیز روبهرو شدهاند. هر بار که سخن از تغییر به میان آمده، تفرقه، اختلافات بیپایان و رقابتهای مخرب بین گروههای سیاسی راه هر تحول مؤثر را بسته است. نتیجه اینکه جامعه، با وجود میل آشکار به تغییر، بدون یک مسیر معتبر و قابل اعتماد باقی مانده است.
این شرایط، تنها یک تحلیل سیاسی نیست؛ بلکه واقعیتی است که بسیاری از مردم در زندگی خود تجربه میکنند:
احساس بیثباتی، نگرانی از آینده فرزندان، ناتوانی در تأمین هزینهها، محدودیتهای اجتماعی و فرهنگی، و مهمتر از همه، فقدان چشمانداز روشن.
از همین روست که گذار به یک نظم تازه و دموکراتیک نه یک انتخاب، بلکه یک ضرورت تاریخی شده است؛ ضرورتی که اگر نادیده گرفته شود، ما را با بحرانهای عمیقتر و آسیبهای جبرانناپذیر مواجه خواهد کرد.
در چنین شرایطی، جامعه ایران بیش از هر زمان دیگری نیازمند یک راهحل ملی، شفاف و قابل اعتماد است. راهحلی که بتواند اعتماد ازدسترفته را بازسازی کند، مردم را از وضعیت بلاتکلیفی نجات دهد و مسیر گذار را از درون جامعه، و با مشارکت گسترده همه اقشار و گروهها، پیش ببرد.
بخش دوم: گذار چگونه ممکن میشود؟ نقش تاریخی کنگره ملی جمهوریخواهان
در برابر این بحران عمیق و فراگیر، پرسش اصلی این است:
«راه خروج چیست؟»
«چه نیرویی میتواند جامعه را از این سرگردانی نجات دهد و به سوی یک گذار دموکراتیک هدایت کند؟»
تجربه ۴۷ سال گذشته نشان میدهد که پراکندگی نیروهای جمهوریخواه، اختلافات دیرینه سیاسی، نبود یک برنامه مشترک، و عدم شکلگیری یک نهاد فراگیر باعث شده جامعه ایران هیچ بدیل معتبر و سازمانیافتهای برای گذار در اختیار نداشته باشد.
حتی زمانی که اعتراضات و جنبشهای مردمی اوج گرفتهاند، نبود یک ساختار ملی هماهنگکننده، امکان تبدیل این انرژی اجتماعی به «تغییر پایدار» را از بین برده است.
«کنگره ملی جمهوریخواهان» پاسخی به همین خلأ تاریخی است.
ایدهٔ کنگره بر اساس یک واقعیت ساده اما تعیینکننده شکل گرفته است:
گذار از وضعیت کنونی تنها زمانی ممکن است که نیروهای جمهوریخواه و طرفداران حکومت دموکراتیک مردمی، در قالب یک جمع ملی، متحد شوند و برنامهای شفاف، دموکراتیک و عملی برای آینده ارائه دهند.
کنگره ملی جمهوریخواهان نه یک حزب است و نه پروژهای برای حذف دیگر نیروها.
بلکه یک سکو، یک چارچوب ملی و یک خانه مشترک برای همه نیروهایی است که میخواهند ایران را از حکومت استبدادی به یک جمهوری دموکراتیک سکولار/لائیک ببرند.
کنگره بر این فرض بنا شده که جامعه ایران تنها زمانی از سرگردانی رها میشود که:
•یک صدای مشترک بشنود
•یک طرح جامع و قابل اجرا ببیند
•بداند چه جایگزینی قرار است به جای حکومت فعلی بیاید
•و اطمینان پیدا کند که این تغییر به هرجومرج یا فروپاشی نمیانجامد
برای این مأموریت بزرگ، کنگره نیازمند حضور همه بخشهای جامعه است؛ نهفقط نخبگان سیاسی، بلکه تمام نیروهای اجتماعی، صنفی و مدنی. دعوت کنگره باید گسترده، ملی و فراگیر باشد:
نیروهایی که باید بخشی از این پروژه باشند:
•تشکلهای کارگری و اتحادیههای مستقل
•معلمان و تشکلهای صنفی آموزشوپرورش
•پرستاران، پزشکان و کارکنان نظام سلامت
•بازنشستگان و مستمریبگیران
•دانشجویان، دانشگاهیان، معلمان دانشگاه
•فعالان زنان و جنبش برابریخواه
•اصناف، بازاریان، رانندگان، کامیونداران
•فعالان محیط زیست
•روزنامهنگاران، نویسندگان، هنرمندان و اهالی فرهنگ
•فعالان فضای مجازی و رسانههای مستقل
•تشکلهای محلی، شوراهای مردمی، انجمنهای منطقهای
•کشاورزان، روستاییان و جوامع محلی
•فعالان و نمایندگان اقوام کرد، بلوچ، عرب، ترک، ترکمن، لر و…
•زندانیان سیاسی سابق و امروز، خانوادههای دادخواه و گروههای حقوق بشری
•ایرانیان خارج از کشور و سازمانهای مهاجران سیاسی
کنگره ملی جمهوریخواهان باید پل ارتباطی میان همه این نیروها باشد تا بتواند یک ساختار ملی و دموکراتیک برای گذار شکل دهد.
این کنگره اگر بتواند این مشارکت گسترده را عملی کند، تبدیل به یک بدیل ملی معتبر خواهد شد؛ بدیلی که هم در داخل کشور شنیده میشود، هم برای جامعه بینالمللی قابل اعتماد است.
این کنگره باید نهفقط برنامه گذار، بلکه چشمانداز ایرانِ پس از گذار را نیز روشن ارائه کند؛ ایرانِ دموکراتیک، سکولار، جمهوریخواه، مبتنی بر حقوق بشر، با تفکیک قوا، انتخاب آزاد نمایندگان و تضمین حقوق اقلیتها و زنان.
چنین چشماندازی میتواند امیدی واقعی در دل جامعه ایجاد کند؛ امیدی که مردم را از سرگردانی نجات دهد و نیروهای مختلف را به سمت یک اقدام ملی هماهنگ سوق دهد.
جمعبندی نهایی
ایران در وضعیت بحرانی و سرنوشتسازی قرار دارد؛ وضعیتی که ادامه آن به تضعیف بیشتر جامعه، نابودی منابع کشور و ناامیدی فزاینده منجر خواهد شد. مردم ایران سالهاست که بار سنگین بیکفایتی سیاسی و اقتصادی را به دوش کشیدهاند و در کنار آن، از نبود یک آلترناتیو متحد، شفاف و قابل اتکا رنج بردهاند.
«کنگره ملی جمهوریخواهان» تلاشی است برای پر کردن این خلأ تاریخی؛ تلاشی برای ساختن یک خانه مشترک که بتواند نیروهای جمهوریخواه و دموکرات را متحد کند، مشارکت گسترده اجتماعی را جلب نماید، و مسیر گذار را با عقلانیت، شفافیت و مشارکت جمعی پیش ببرد.
اگر این کنگره بتواند چنین نقشی ایفا کند، میتواند امید را به جامعه بازگرداند و راه را بهسوی آیندهای روشنتر و انسانیتر باز کند. آیندهای که در آن مردم ایران نه تماشاگر بحران، بلکه عامل اصلی تغییر خواهند بود.
4 پاسخ
جناب، شما یک طومار تهیه کنید تا ما در ایران ببینیم چه کسانی آنرا امضاء میکنند ! بدبختی مهم این بوده و هنوز هم هست که زمانی که رضا پهلوی گفت کار سلطنت تمام شده و من جمهوریخواهم شما خودخواهان او را در آغوش نگرفتید و از او به نفع ایران استفاده نکردید و بر عکس او را در آغوش انسانهای بی فکر و بی مایه هُلش دادید. متوجه نبودید که رضا پهلوی ابزار و اهرم مهمی ست. وقتی شماها نسجیده تمامی اشتباهات محمدرضا شاه را بر دوش او نهادید وضع چنین شد. شماها در نوعی رسوبات جبهه ملی و مصدقیسم گرفتار شده اید و در یک خود بزرگبینی فقل کرده اید. در همین مطلب شما بیشتر از نیمی از آن مسائل و مشکلات روز را که همه میدانند به تریبب نوشته اید. راه حلتان چیست ؟ رابطه ی شما با ما در ایران در چه حدی ست، آیا در ایران کسی و کسانی شما را می شناسند !؟ اعلامیه ی شما در مورد خسرو علیکردی کجاست. شما چرا اینقدر فرقه ای عمل میکنید. من اصلا امیدی به رضا پهلوی ندارم زیر او خودش هم امیدی به خودش ندارد، اما من در ایران زندگی میکنم و می بینم که این آقا بیشتر از آن چیزی که هست در ایران طرفدار دارد، پس شما اگر سیاسی هستید، حتما باید او را به حساب بیاورید و با او وارد مذاکره بشوید. چرا او را به تلویزیونتان دعوت نمی کنید ! شاید او نپذیرد، اگر نپذیرد نیر به نفع جمهوری خواهی ست و اگر بپذیرد که بسیار هم خوب است. آخر کی میخواهید بیدار شوید.
من از سایت محترم میخواهم تا این نوشته تکمیلی را فقط منتشر کند و نه نخستین نوشته را !
جناب، شما یک طومار تهیه کنید تا ما در ایران ببینیم چه کسانی آنرا امضاء میکنند ! بدبختی مهم این بوده و هنوز هم هست که زمانی که رضا پهلوی گفت کار سلطنت تمام شده و من جمهوریخواهم شما خودخواهان او را در آغوش نگرفتید و از او به نفع ایران استفاده نکردید و بر عکس او را در آغوش انسانهای بی فکر و بی مایه هُلش دادید. متوجه نبودید که رضا پهلوی ابزار و اهرم مهمی ست. وقتی شماها نسجیده تمامی اشتباهات محمدرضا شاه را بر دوش او نهادید وضع چنین شد. شماها در نوعی رسوبات جبهه ملی و مصدقیسم گرفتار شده اید و در یک خود بزرگبینی فقل کرده اید. در همین مطلب شما بیشتر از نیمی از آن مسائل و مشکلات روز را که همه میدانند به تریبب نوشته اید. راه حلتان چیست ؟ رابطه ی شما با ما در ایران در چه حدی ست، آیا در ایران کسی و کسانی شما را می شناسند !؟ اعلامیه ی شما در مورد خسرو علیکردی کجاست. شما چرا اینقدر فرقه ای عمل میکنید. من اصلا امیدی به رضا پهلوی ندارم زیر او خودش هم امیدی به خودش ندارد، اما من در ایران زندگی میکنم و می بینم که این آقا بیشتر از آن چیزی که هست در ایران طرفدار دارد، پس شما اگر سیاسی هستید، حتما باید او را به حساب بیاورید و با او وارد مذاکره بشوید. چرا او را به تلویزیونتان دعوت نمی کنید ! شاید او نپذیرد، اگر نپذیرد نیر به نفع جمهوری خواهی ست و اگر بپذیرد که بسیار هم خوب است. آخر کی میخواهید بیدار شوید. در پایان چنانکه استاد من نیز در جائی نوشته بود. امروز بهترین راه که هم را جمع میکند این است که چه جمهوریخواه و چه پادشاهی خواه اعلام کنیم .
ما جمهوریخواهیم و… ما پادشاهی خواهیم و خواهان تائید وتاکید و قبول بر :
تمامیت ارضی
پرچم شیروخورشید
لائیسیته ی مطلق
حقوق بشر
لغو مجازات اعدام
احترام به اقلیتهای قومی و جبران خسارت مادی و معنوی نسبت به آنها
تاسیس مجلس موسسان
و رفراندوم برای نوع حکومت
و تدوین قانون اساسی طبق اصول یاد شده.
دور هم جمع میشویم و از تمامی ایرانیان درخواست میکنیم تا با هر ایده و هر دین و هر جنس و هر قوم و هر ایده ی سیاسی که دارند و با این اصول موافقند به ما بپیوندد. در این رابطه یک آٔدرس اینترنتی یک آدرس تامین مالی و…. ارائه دهید.
البته من اینها را با دستپاچگی نوشتم. و اعلام و اخطار میکنم که آقایان و خانمها پادشاهی خواهی خب باشد یا بد باشد در ایران وجود دارد.
هممیهنان با درود :
آخوندی جاکش و تجاوز زاده، هشتاد میلیون ایرانی را حرامزاده خطاب کرده، اما او بی آنکه بداند و درصدی از هممیهنان نیز بدانند تعارف مهمی در حق ایرانیان انجام داده. چرا که این قوم جنایتکار هر فرزندی زاده شود که با خطبه اسلام ضد بشر خوانده شده باشد حلیت پیدا میکند و نه دیگری. اما امروز مردم ایران بر قرآن و پیامبر و اهل بیت کثافت و نجاست می ری ن ند. پس حلال زاده گی براشان افتخاری نیست و همشان مهرزاده و عشق زاده اند و حرامزاده. و حالا من که یک حرامزاده از قم هستم در پاسخ به این اخوند بچه باز و شیرخوار باز و تفخیذکار و وطی شده چنین پاسخ میدهم :
اما پیش از پاسخ من ببینید او در مورد من و ما که بر کل این دین تقود میکنیم چه برسد به آقا امام زمان و نایبش چه میگوید:
https://www.youtube.com/watch?v=6k1ygyrsBXM
پاسخ این است :
امروز مردم ایران فقط حرامزاده بدنیا می آورند چرا که بر این دین و قرآن و شریعت و تشیع م ی ر ی نند. اصلا خطبه عقد عربی و اسلامی و شیعی نمی خوانند. من شخصا به حرامزادگی خودم افتخار میکنم چرا که پدر و مادرم اصلا ازدواج شرعی اسلامی، جنایتکاری نکرده اند ! ویلی برانت صدر اعظم پیشین آلمان که یکی از مهم ترین صدر اعظمهای آلمان بود و در پیشگاه سنگ یادبود هنری قربانیان نازیها زانو زد، با افتخار گفته بود :« من حرامزاده هستم. پدر و مادرم در یک شب بدون هیچ ازدواجی جفت شده بودند و عشق بازی کرده بودند و ثمره اش منم و بر این حرامزادگی افتخار میکنم !
برای همین شعار ما .
مرگ بر اسلام و آتش بر قرآن
و
زنده باد ایران
است
در پایان دوستان بیائید یک حرکت
من حرامزاده هستم راه بیندازیم !
و همگی بر این امام زمان و نایبش اسد علی ب ر ی ن یم!
یک حرامزاده از قم
من از افسانه سپاسگزارم که مرا بسوی شما فرستاد. حتا اگر نظر مرزا مکنتشر هم نکنید مهم نیست، شاید در آینده از نوشته ی من الهام گرفتید.
اقایان و خانمها، جوانان و پیران، زنان و مردان که دارید از مسمومیت هوا و از سرگردانی و گرانی میمیرید. و حال و روز قیام و جنبیدن ندارید. من فقط به شماها پیشنهاد میکنم تا بروید به هتلهای بالای شهر تهران و برجهای کاخ نشینان آقاها و آقازاده ها و نوه هاشان را ببینید. انقلاب مستضعفان را مهک بزنید. اینان با چپاول شما مردم و حتا چپاول آب و هوا و فضای شما به کاخ نشینی تهران و لواسانات و شمیرانات ولنجک و شما کشور که هیچ بانکهای از دبی تا امارات و قطر و ترکیه و تا همه اروپا و کانادا و آمریکا و استرالیا اکتفا نکرده اند و حتا در روسیه و چین و تایلند و ژاپن را از پول شما مردم ایران انباشته اند. و اما شما مردم بی رمق و بیحال در حال مرگ هستید اما جنب نمی خورید. من شوفر تاکس غیر مجاز هستم و گاهی پاسداران و آقاها و آقا زاده ها را نیز که از آمریکا بیرونشان کرده اند با ماشین خودم یا با ماشین لاکچری خودشان جابجا میکنم بنا بر این اینان را خوب می شناسم. گاهی ملایانی را سوار میکنم که از ترس عمامه شان را روی صندلی میگذارند تا کسی نبیند. من به مردم پیشنهاد میکنم تا خانه های از آیت الله تا طلبه و مداح را به آتش بکشند، با نیم لیتر بنزین روی سر هر آیت الله و ملا و مداح و طلبه و یک جرقه فندک اینان را با رقص به دیدار الله بفرستند. لقاء الله یعنی همین. حتما شما نیز چون من شعار :
مرگ بر اسلام و آتش بر قرآن را شنیده اید، حالا من « آتش بر عبا و عمامه » را نیز بدان افزوده ام.
در پایان آقای رحیم کاظمی سرشت نه شما راهی برای استقرار دموکراسی در ایران دارید بدون به رسمیت شناختن وجود پادشاهی خواهان و نه پادشاهی خواهان بختی برای پیروزی تنهائی، راهی جز به هم پیوستن نیست !