ژاله وفا
سالگرد انقلاب مردمی 57 را گرامی میداریم و به ملت توانای ایران و همه شرکت کنندگان در انقلاب، بویژه وفاداران به اهداف انقلاب تبریک و تهنیت می گوییم. انقلابی که حاصل جنبش خودانگیخته و خودجوش و همگانی ملت با فرهنگ ایران بود که برای مبارزه با استبداد شاهی و ساختن آینده ای مبنی بر آرمانهای والایی همچون استقلال طلبی، آزادیخواهی و عدالت پروری رخ داد. این انقلاب را نه می توان و نه عقل سلیم ایجاب می کند که با نظامی که بعد از آن انقلاب، آنهم با خیانت به اهداف مردم انقلابی بوجود آمده و استبداد را در اسم جدید بازسازی کرده، یکی شمرد. در هیچ کجای دنیا و در هیچ انقلابی مردم آن کشور انقلاب خود را دو دستی به رژیم بعد از انقلاب تقدیم نمی کنند و حساب انقلاب و رژیم بعد از انقلاب را بویژه که به بازسازی استبداد پرداخته، یکی نمی انگارند. زیرا که این امر جفا است به ملتی که با گذشتن از جان فرزندان عزیز خود و قبول زحمت بسیار برای تحقق آرمانشان به انقلاب برخاسته اند. بر ما مباد که این جفا را در حق ملت خود روا داریم.
نگارنده افتخارعمرش را شرکت در انقلاب و جنبش همگانی مردم ایران و مخالفت خود با ستم و تبعیضی می داند که نظام پهلوی بر مردم ایران اعمال می داشت.
مبرهن است، زمانی در کشوری انقلاب روی می دهد که هم در سطح رژیم حاکم و هم در سطح جامعه عواملی پدید آمده باشند. در هنگامه انقلاب این سطوح دیگرفعال شدهاند. اما گاهی چه در سطح رژیم وچه جامعه همه عوامل پدید نمیآیند و یا بطور کامل بوجود نمی آیند و دارای کاستی هایی هستند و البته زمان می طلبد برای تکمیل آن. در بسیاری کشورها بعد از انقلاب شاهد شکل گیری و باز سازی استبداد در پی سقوط رژیم استبدادی بوده ایم. در فرانسه دوران ترور و خفقان روبسپیر و بعد بناپارتیسم بوجود آمد و در ایران در پی انقلاب مردمی 57، نظام ولایت مطلقه فقیه بازسازی شد. به میزانی که این کاستی ها کم و یا بسرعت رفع گردنند، انقلابها دیرتر و یا زودتر به تحقق اهداف خود موفق می شوند.
علل بازسازی استبداد بعد از انقلاب
علل بازسازی استبداد ها بعد از انقلابها، وجود کاستیها، بخصوص در عواملی است که، نقش اصلی را بعد از سقوط رژیم، بازی میکنند همانند:
کاستی در رهبری جنبش مردم و یا
بدیلی که بایستی جانشین رژیم حاکم شود و اهدافی را تحقق بخشد که برای آن انقلاب روی داده است ویا
وجود کاستی هایی در وجدان همگانی روشن و شفاف آنهم نسبت به اصول راهنمای انقلاب و یا
کاستی در نیروهای محرکه اجتماعی برخوردار از فرهنگ استقلال و آزادی و یا
کاستی مخربی که بازی دوگانه آن بخش از رهبری است که دست بالا را دارد. همانند دو رویی و خدعه ای که آقای خمینی در بدعهدی نسبت به قولهایی که در پاریس در مقابل جهانیان نسبت به رعایت آزادی ها و تعهد به اهداف انقلاب مردم داد و بعد در ایران اظهار داشت که بنا بر مصلحت حرفهایی زده ام! و بویژه تغییر رویه در دخالت مستقیم بنیاد دینی در دولت و یا
کاستی ناشی از جهل چنین رهبری بر انقلاب و عدم درک عظمت اهداف مردم و شتابی که در اجرای طرح محرمانه بازسازی استبداد بخرج داد و یا
قلیل بودن گروههای سیاسی وفادار به اهداف انقلاب که قدرت را هدف نیانگارند و آزادی و استقلال را پاس بدارند و عدالت را بعنوان میزان رفتار و برنامه ها و مبارزه خود رعایت کنند.
و برعکس وجود سازمانها و گروه های سیاسی که انقلاب را فرصتی میانگارند برای پیشدستی گرفتن بر یکدیگر در تصرف دولت.
و یا تعجیل برخی از گروهها برای ساختن ستون پایه های استبداد همانند طرح نهضت آزادی و آقای ابراهیم یزدی در پیشنهاد بوجود آوردن سپاه در مقابل ارتش و نیز دادگاههای انقلاب و یا کمیته ها که در واقع ستون پایه های استبداد جدید را پی ریزی کرد و یا
وجود عواملی همچون جنگ و حمله نظامی به وطن از سوی قدرتهای خارجی که بخش قابل ملاحظه ای از توجه را معطوف حفظ تمامیت ارضی وطن می نماید و نه پاسداری از اهداف انقلاب و …
این 10 عامل تمام کاستی های در حین و بعد از انقلاب نیست و بسته به روشهای یک ملت انقلابی و تاریخچه و نوع سازماندهی گروههای سیاسی و تمرینی که در استبداد و یا دموکراسی دارند، عوامل دیگری بدان می توان افزود و مسلما عوارض این کاستیها، برجا ماندن ساختارهای اداری و بروکراسی و نظامی بر پایه قدرت و نه حقوق خواهند شد. همچنین ایجاد ستون پایههای جدید استبداد (دادگاه انقلاب، سپاه پاسداران، کمیتهها و…) بر سرعت بخشیدن به بازسازی استبداد نقشی اساسی ایفا می کنند.
اکنون بعد ازتجربه ایم و رژیمی با اختیارات مطلقه بر وطن ما ایران حاکم شده ولی مردم ایران دست از مبارزه برای تحقق اهداف خود نکشیده و به جنبشی انقلابی برای تحقق اهداف خود دست زده اند. جنبشی که با شعار مبتنی بر شعور یک ملت بنام ” زن، زندگی، آزادی” آغاز و بسوی همگانی شدن ادامه دارد. ناگفته هویدا است که هیچ جنبشی ابتدا بساکن رخ نمی دهد ونمی تواند بدون استفاده از درس تجربه جنبشها و انقلابات تاریخی نسلهای پیشین بوجود آید و به حیات و پویایی خود ادامه دهد. ملتهای بالغ و با سابقه تاریخ و فرهنگی کهن، همچون ملت ایران، مبارزات نسلهای قبلی را نادیده نمی گیرند بلکه آنها را همچون گنجینه ای تاریخی می انگارند که درساخت آن عصاره تمدن و فرهنگ و جان ملتی بکار گرفته شده است و از اینرو با ارزشترین سرمایه های ملی است. جنبش کنونی ملت ایران نیز قدر این سرمایه ملی را میداند و هم به قوتهای انقلاب 57 تکیه دارد و هم در پی نقد و کم کردن و زدودن کاستی های آن است.
اکنون البته زورپرستانی که انقلاب دولتشان را سرنگون کرده است، انقلاب را مقصر جلوه میدهند تا دستنشاندگی خود را توجیه کنند و به قدرتهای خارجی بویژه امریکا دخیل بستهاند تا مگر، دولت آنان را بازسازد و تحویلشان دهد و چون نیازمند مراجعه به قدرتهای خارجی اند و نیز می دانند قدرتهای خارجی به میهن دوستی و استقلال طلبی مردم ایران در طول تاریخ واقفند، در صدد برآمدند که از مردم برای این مراجعه به قدرتهای خارجی وکالت بگیرند! و این طرح وابسته ساز البته بعلت عدم استقبال مردم ایران مفتضحانه شکست خورد. وابستگان، هیچ وقت به توانایی ملت در موفق شدن به جنبش و انقلاب خود اعتماد و باور ندارند از اینرو است که کمک قدرتهای خارجی را دریوزگی میکنند، آنهم در واقع در ظاهر بنام کمک به جنبش ولی در عمل مردم را وسیله می بینند برای بقدرت رسدین خود توسط قدرتهای خارجی. این قبیل زورپرستان توانا به درک این امر نیستند که ملتی که توانا است موازنه عدمی و دموکراسی را به عنوان فرهنگ خود عملی سازد، نیازمند کمک قدرتهای خارجی نیست بلکه همبستگی ملتها و نه دولتها است که بار معنوی جنبش را بالا می برد. در کدام یک از انقلابهای موفق دنیا قدرتهای خارجی به کمک پیروز شدن یک ملت برخاسته اند؟ که جنبش مردم ایران دومین آن باشد؟
هر ملتی عوامل پیروزی جنبش را در خود دارا است و مایه شگفتی همه جهانیان خواهد شد. جنبش “زن، زندگی، آزادی” نیز بعلت بپا خاستن ملت، بدون تکیه به قدرتهای خارجی، مایه شگفتی جهانیان شد و تحسین آنها را برانگیخت. اکنون زورپرستان وابسته وقاحت را از حد گذرانده و برای مخالفت با سالگرد انقلاب شکوهمند ملت ایران ترتیب تظاهرات می دهند اما غافل از این هستند که ملت با فرهنگ ایران نه انقلاب خود را دو دستی به نظام استبدادی ولایت فقیه تحویل می دهد و نه خیانت و توهین رانده شدگان استبداد قبلی را به توانایی ملت ایران فراموش می کند.
البته گرایشهایی در رژیم نیز بوده و هستند که انقلاب را خشونتبار توصیف می کردند زیرا در وضع موجود، سهمی از قدرت را حاضر نبوده و نیستند از دست بدهند و نگران این امرند که با از میان برخاستن دولت جبار، بیخانمان میشوند. اما خوشبختانه برخی از آنها از نظام حاکم بالاخره دل کندند. من باب نمونه آقای موسوی بعلت اینکه مبارزه را بر سهم خواهی قدرت ترجیح داد و در دوران به ناحق حبس خانگی از فرصت استفاده کرد و به تحول ذهنی پرداخت و از خواسته قبلی خود، همانا “بازگشت به دوران طلایی خمینی” و ماندن در چارچوب قانون اساسی کنونی دست کشید و بر لزوم تدوین قانون اساسی جدید تاکید کرد. هرچند این تغییر نظر مبارک است و قدمی است به معنای دور شدن از وابستگی نظری به نظام ولایت فقیه و نزدیکتر شدن بسوی مردم و اهداف آنها و نیز به میزانی که نیروهایی از بدنه نظام جدا شده و محل عمل سیاسی خود را بیرون از نظام ولایت فقیه تعریف کنند، بایستی از این جدا شدن حسن استقبال را کرد اما هنوز از جنبشی مردمی که تمام قد از نظام حاکم عبور کرده بسیار فاصله دارد.
نسل انقلاب 57 و نسلهای بعد از انقلاب بایستی بدانیم که با انقلاب به مثابه امری که واقع شده است، سر و کار داریم. نمی توان انقلاب 57 را از تاریخ ایران حذف کرد و یا از خاطره ها زدود و یا سانسور کرد! هرچند برخی از زورپرستان متعلق به استبداد پهلوی آنرا اتفاقی شوم تعریف کرده و رژیم ولایت فقیه نیز در صدد قبضه بتمام آن انقلاب و تحریف اهداف آن است اما تا نسل بیدار انقلاب 57 حضور دارد هیچ کدام از استبدادیون قدیم و جدید موفق به آن تخریب و این تحریف نخواهند شد.
نسل کنونی اگر بخواهد به بهترین نحو انقلاب را به سامان برساند و از شر هر استبدادی رها شود پس ناگزیر بایستی برای این پرسش که ” روش ما در قبال انقلاب، بمثابه تجربه انجام گرفته چه باید باشد؟” پاسخ روشن و شفافی بیابد.
این پاسخ یکی از این دو میتواند باشد:
1-انقلاب، تجربه بدی بود و شکست خورد، باید به حال خود رهایش کرد و در تدارک کاری دیگر شد.
2- انقلاب، تجربهای بود حاصل از بیداری یک ملت برای اراده حیات کردن و نجات وطن از دزدی و غارت و تخریب توسط سلسه ای که مقامی بی مسئولیت و پراختیار را بر هست و نیست وطن حاکم کرده بود و بازسازی استبدادی مخوف تر حتما به کاستی هایی ربط دارد که اگر نخواهیم آنرا دوباره زندگی و تجربه کنیم، باید آن کاستیهای تجربه قبلی را رفع کنیم و با متحقق کردن اصول راهنمای آن، زندگی حقوند در جامعهای برخوردار از فرهنگ دموکراسی را پیدا کنیم.
به تاریخ جهان بنگریم، بسته به پاسخ اول و یا دومی که هر ملتی به پرسش فوق داده اند، دو نوع زندگی نیز برگزیده اند:
امید که جنبش انقلابی مردم ایران به قوتهای انقلاب مشروطیت و جنبش ملیکردن صنعت نفت و انقلاب 57 بیش از پیش تکیه کند و با رفع کاستی های تاریخی هر سه انقلاب، جنبش خود را با تاکتیکها و استراتژی های نو و بدیلی جمعی، لایق، مستقل وآزاد و حقوند مجهز سازد و تا تحقق آرمانهای انقلاب خود پیش ببرد.
ژاله وفا عضو مجامع اسلامی ایرانیان
jalehwafa@yahoo.de