انسان خاورمیانه در آستانه‌ی سالی نو – نوشته‌ای در رثای یک امید و در امید یک روزنه: آزاده سلیمانی

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

ساعت پنج عصر پیش از کریسمس است. کریسمسی که اروپاییان دوست دارند کریسمسی‌ست سپیید، با مناظر و درختان پوشیده زیر سپیدی برفِ تازه. بدان‌سان که ما نوروز را در شکوفه و جوانه و اعتدال اقلیمی دوست داریم. امسال کریسمس اروپا سپید نیست، کبود و خاکستری‌ست. از ساعات نخستین بعدازظهر امروز هوا نسبتا تاریک و آسمان کبود است. با صدای ناقوس عصرگاهی کلیسا برای افروختن فانوس‌ها به تراس رو به دریاچه می‌روم، کریسمس امسال صدایی نیز دارد و آن آمیزه‌ی دلهره آوری‌ست از بانگ ناقوس کلیسا، زوزه‌ی باد و قارقار کلاغ‌هایی که در همین لحظه به جای نامعلومی عزیمت می‌کنند. این رنگ‌ها و اصوات تناسب دارد با حال و هوایی که این روزها از مشرق می آید و یک انسان خاورمیانه‌ای را در هر جای دنیا که باشد در بر می‌گیرد، در هر موقعیتی از امنیت و آسایش… دلهره و ملانکولی. دلهره‌ای به ظاهر غیرضروری در یک انسان قایل به Individuum (فردیّت) با تحصیلات و موقعیت اجتماعی باثبات در یکی از امن‌ترین و زیباترین نقاط جهان، انسانی که فرهنگ و صلح را دوست دارد، انسانی که در کنش اجتماعی خود موفق است، که زندگی مستقل و آزاد دارد و مورد عشق و توجه انسان جوان برازنده‌ای‌ست که برای خوشنودی او جنتلمن‌وار کارهای بسیاری می‌کند. این انسان چه کم دارد و چرا سرش درد می کند؟
در میانه ی دهه ی سوم زندگی انسان در اوج پختگیِ جوانی‌ست، یعنی در بهترین سال‌هایی که بیرون و درون (ظاهر و باطن) انسان به کمالی نسبی رسیده است، می‌داند کیست و روش زیست و شیوه‌ی اندیشیدن‌اش چیست، می‌داند چگونه نشست و برخاست کند و چه بپوشد و چگونه خود را بیاراید که کاراکتر او را بازتاب دهد، می‌داند چه چیز شاد و سرشارش می‌کند، می‌داند کدام دوستی‌ها و عشق‌ورزی‌ها و فیلم‌ها، کدام مناظر و بناها و سفرها را بیشتر می‌پسندد. این Individuum مشخصِ بی مذهب و بی نژاداندیشیِ دنیای مدرن چرا باید تا به آستانه‌ی دلهره ‌نگران مناقشات بحران‌های متاثر از مذهب و نژاد و قبیله در نقطه‌ی دیگری از جهان باشد که سالهاست دیگر خانه‌ و مامن او نیست؟ ریشه‌ها… او درختی‌ست که تاج و تنه‌اش را در جهان اول و ریشه‌‌هایش را در جهان سوم دارد، در غرب ایران و شرقِ مناطق پرالتهاب خاورمیانه.
دیری‌ست مناقشات و جنگهای خاورمیانه سپید و سیاه و دوبُعدی نیست. خاورمیانه، این کهن ترین کانون کشورداری و مدنیّت، این چهارراه حوادث و کوچ‌های بزرگ و فتوحات و امتزاج‌های ژنتیکی، و این خاستگاه همه‌ی پیامبران اولوالعزم و ادیان عبوس تک خدایی با خدای نرینه‌ و خشن و زن ستیز، امروز قلب بیمار و خون‌ریز جهان است زیر تیغ جراحان متعدد با اهداف و تشخیص و روش‌های متضاد که پیش‌بینی نتیجه‌ی کار را دشوار می‌کند. اهمیتی که منطقه برای کشورهای قدرتمند جهان و بازارهای سوخت و اسلحه دارد آنها را همواره شریک و تاثیرگذار در تعیین حکومت‌ها و هدایت انقلاب‌ها و جنگ‌ها در تمام طول تاریخ معاصر این منطقه کرده است. اما اول و آخر در صف نخست مناقشات سوریه و عراق دول همین منطقه و همسایگان هستند با گروه‌های اتنیکی و مذهبی، چه اهداف چندوجهی قدرت‌محورانه در زمینه‌ی تثبیت موقعیت سوق‌الجیشی و صدور ایدئولوژی و تشکیل هلال‌های مذهبی داشته باشند چون سپاه قدس ایران و حزب‌الله و جبهه‌ی سنّی النصرت و چه برخاسته از هویت و مطالباتِ اتنیکیِ گروهی از مردم بومی منطقه باشند همچون پیشمرگه های کُرد، و چه همچون داعش ماشین‌های کشتار و توحش و وحشت گسیل داشته از سراسر جهان و آموزش‌یافته در لیبی و دوردست‌ها باشند، زامبی‌های دست‌سازِ کنترل از راه دورِ قدرتهای بزرگ مغرب زمین.
وقتی تصاویر فتح شرق حلب را می‌بینیم که تجسم معنای زوال تمدن و ویرانی مطلق و آوارگی انسان است و می‌خوانیم و می‌شنویم که جمهوری اسلامی و رژیم اسد آن را «آزادسازی حلب» می‌نامد و چپ‌های ایرانی به ظاهر مخالف جمهوری اسلامی با این پیروزی سپاه احساس همذات‌پنداری می‌کنند و بخشی از شهروندان متوسط‌الحال ایرانی که فکر و نظرشان را بی بی سی فارسی با بهنودها و علیزاده‌هایش فُرم می دهد تیتر درشتِ «حلب آزاد شد» را که فتح خرمشهر را در ناخودآگاه جمعی بیدار می‌کند جشن می‌گیرند و به «مدافعان حرم و سردار قاسم سلیمانی» افتخار می‌کنند که «نمی‌گذارند داعش به مرزهای ایران نزدیک بشود» همان داعشی که وقتی سپاه قدس شرق حلب را با خاک یکسان کرد در جای دیگری بود! و اعراب سنی منطقه آن را «فاجعه‌ی حلب» و کُردهای ایرانی که در جبهه‌ی سوریه توسط نیروهای بارزانی به بازی گرفته نمی‌شوند آن را «شکست بزرگ و خیانت روسیه به ملت کورد» می‌نامند، آن‌گاه درمی‌یابیم که چگونه جنگ سوریه فقط جنگ سوری‌ها نیست و چه مدعیان پرشمار و سهم‌خواهی دارد. وقتی آن دسته از ایرانیان متوسط‌الحال و به ظاهر غیرسیاسی و غیرمذهبی که در کافه‌های تهران و جای جای جهان متاثر از دست‌های دراز پروپاگاندای حکومتی سپاه قدس و «مدافعان حرم» را حافظ امنیت ایران می‌دانند و می ستایند اما به امنیت و وطن ویران‌شده‌ی میلیون‌ها سوری و عراقی و در نتیجه‌ی آن انتشار روزافزون بنیادگرایی و خشونت و ترور در سراسر جهان وقعی نمی‌نهند، وقتی فردای فتح حلب سفیر روسیه توسط افسر محافظ ترک خود در ترکیه ترور می‌شود و همه‌ی آن دسته‌هایی که حلب برای‌شان شکست خود بدلیل خیانت روسیه بود از جمله کُردهای مخالف ترکیه هلهله می‌کنند و آن را انتقام حلب می‌نامند، و دست بر قضا همین‌ها که آن ترور را تحسین کردند و عملی قهرمانی نامیدند تنها یک روز بعد ترور و بمب‌گذاری شب یلدا در مقر حزب دمکرات کُردهای هموطن در کردستان عراق را محکوم و از آن اعلام انزجار کردند، می‌فهمیم که «معیار دوگانه» داشتن، این روشی که تا دیروز مختص سیاست خارجی حکومت‌هایی چون جمهوری اسلامی و دولت امریکا بود به سرعت در حال بسط یافتن به جنبش‌های بدوا آزادی‌خواهانه‌ی منطقه نیز هست، از مبارزان کُرد تا مخالفان از همه رنگ استبداد جمهوری اسلامی.
این روزها که در اظهارات همه‌ی گروه‌های فوق بیش از هر چیز تقابل دوگانه‌‌های «ما / آنها»، «خودی / غیرخودی»، «کورد / غیرکورد»، «ناسیونالیسم خوب، ناسونالیسم ما / ناسیونالیسم بد، ناسیونالیسم آنها»، «ترور خوب / ترور بد»، «خشونت خوب / خشونت بد»، «منافع برحق ما / زیاده‌خواهی آنها» و امثال این را شاهدیم، در‌می‌یابیم آنچه امروز بیش از هر موضوع دیگری بر کلیه‌ی معادلات چندمجهوله‌ی خاورمیانه از حکومتی تا شبه نظامی و از عرب تا کُرد و از شیعه تا سنی و ایزدی و از راست تا چپ سایه و چنبره افکنده است یک پدیده‌ی واحد است: بنیادگرایی. بنیادگرایی قومی و قبیله‌ای، بنیادگرایی مذهبی و ایدئولوژیک.
وقتی نیروهای مقابل اسد و مقابل داعش از قبیل روژآوا و سایر نیروهای کُرد که در ابتدا محبوب و مقبول از نظر بیشتر آزادیخواهان جهان بودند، پیشمرگه‌های تا یکی دو سال پیش از دید بسیارانی نیروهای نجاتبخش از شرّ داعش و تحجر اسلامی به تدریج و از آزادسازی شنگال به این سو به سمت سهم‌خواهی از جنگ سوریه و عراق همچون نیروهای متحجر و اقتدارگرای دیگری چون النصرت و سپاه قدس می‌روند و در چندین گزارش نهادهای بین المللی متهم به تغییر چهره‌ی بومی مناطق فتح کرده و زدودن آثار بومیان عرب و تخریب منازل آنان می‌شوند، وقتی از تکریم زن و آزادی پوشش و عمل زن از کوبانی به این سور به سمت استفاده‌ی ابزاری از زن در پروپاگاندای تقدیس و رمانتیزه کردن جنگ پیش می‌روند، جنگ این پدیده ی زشت و ویران‌گری که در بهترین حالت یک «اجبار» برای دفاع از آب و خاک و آزادی‌ست، آن‌گاه یک وجدان بیدار و آزاده در هر نقطه‌ای از جهان دچار دلزدگی و سرخوردگی می‌شود. دلزدگی از این جنگ‌طلبی و سهم‌خواهی رو به فزونی به قیمت ویرانی و کشتار و آوارگی بی‌پایان و سرخوردگی نسبت به مخدوش شدن یکی از مهم‌ترین امیدهای صلح‌طلبانه و انسانی‌اش برای خاورمیانه. کاش پیش از آنکه خیلی دیر شود روزنه‌ی امیدی از میان غبار و دود جنگ خاورمیانه و ورای اهداف خودخواهانه‌ی حکومت‌های اقتدارگرایی چون ایران و ترکیه و سعودی گشوده شود، روزنه‌ای از اراده‌ی خردگرایانه و صلح‌دوستی و تولرانس برای همه‌ی مردمان منطقه با هر ملیت و مذهب.

دسامبر ۲۰۱۶ زوریخ

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.