تلاشی کرم وار در لاشه ی خودکامکیِ فردی ـ مذهبی ـ مافیائی، میان کل باندهای ( تندروان و نرمش سرایان) یکبار دیگر با اسم رمز “انتخابات”در پیش چشم مفسران سیاسی و اپوزیسیون پراکنده قراردارد. اپوزیسیون رنگینی که در بیرون از گود مبارزه دمکراتیک ـ اجتماعی ـ طبقاتی ست و برای دگرگونسازی های تدریجی و بنیادی از آغاز تا همینک بدلیل شکست انقلاب، خفقان صرِف و سرکوب سیستماتیک مذهبی اخته مانده است. چراکه بر اساس اصول بنیادِ دینی، ساختار حکومت مطلق مذهبی و از آن هم خشکتر قوانین دگرگون ناشونده ی”الهی ـ ولائی” جمهوریت جزو حکومت محسوب نشد، و عملا هم سازماندهی تشکل های مستقل اجتماعی ـ طبقاتی نیز در این دوران بلند جایز نبوده و اپوزیسیونِ متشکل از احزابِ “آزاد، مستقل و سکولار” که بتواند آزادانه فعالیت سیاسی کند، هیچگاه وجود خارجی نداشته و هیچیک از ابزارهای اثرگذاری فراگیر و قانونی در سمتگیری ها بسوی این یا آن طبقه ی اجتماعی در همه ی انتخابات 37 ساله راه نداشته و پیشینه ی تاریخی هم ندارد. به باور من قطب بندی طبقاتی اپوزیسیون به معنی مرسوم آن در ساختار بورژوا اسلامی اصلا موجود نیست. زیرا اپوزیسیون همان بانیان رانده شده ی این رژیمند که بارها برای سهم بیشتر از ثروت و قدرت با هم ستیز داشته ولی همزمان اما، مقابل اراده ی مستقل و آزاد مردم نیز بوده است و برای بقای منافع خود و سردمداران، همیشه در کنار “حاکمیتِ مسلط و مطلق” مانده و اهداف متفاوتی از خودکامگان نداشته است.
آشکار است که حکومت و( طیف هایش ) بسان پیشین و پیشترها، در اینگونه بزنگاهِ سرنوشت سازِ رای گیری های مجالس و…، همگی سخت بهم نیازمند بوده، در هم لولیده و خستگی ناپذیر در درون “لاشه ی رژیم آسمانی” خویش می پیچند تا مگر باهم و با هر قیمت و ترفندی چاره ای برای گذر از تأتر انتخابات و صیانت کالبد دستگاه بیابند. از رهبر تا نوحه خوان ها همه می دانند که دوام وجود بی رقیب شان، درگرو تغذیه و دچار حفظ همین جسدِ فاسد، در هم شکسته، بی آبرو و تکقطبی ست و ناگزیر به سازش بوده، شده و هستند؛ و آگاهانه نیز هربار در انتخابات، با قدری اشتلم های ریاکارانه علیه هم، سرآخر با هم همکاسه، همگام و همپشت می شوند. بهتر است بگویم که اندکی فدرالیسم مصلحتی در میان آنهاست، و بهتر از مخالفان ذهنی می داند که انتخابات آزاد و راستین، برابر فروشدن ولایت و پایان خلافت شیعه است. پس گمان ندارد که هیاهوهای سیاهی لشگر انتخابات شان بخاطر گرمی بازاراست و نه فرصتی برای اختیار و انتخاب.
بنا بر این: هیچکدام از (مدافعان حکومت مذهبی) نخواسته و نمی خواهند ریسمان زندگی بهشتین و زمینی خود را در چنین مقاطع حساس ببرند. هریک از آنها ( از خامنه ای لاریجانی سپاهی ها، تا رفسنجانی موسوی روحانی ها)این واقعیت را بارها دانسته و دقیقا در ژرفای اختلاف ها، گره های نگرشی و رودرروئی های منافع ( سیاسی ـ اقتصادی) ماهرانه جنگ ها را کنار نهاده تا نظام شان محفوظ و زنده بماند؛ و با این دانش برجامانده است. شگفت انگیز اینکه: بخش بزرگی از همین اپوزیسیون ما اگر که کاملا نمرده، اما هرباره گول انتخابات و استحاله ی دم و دستگاه الهی را خورده و خود تجزیه شده است؛ و فرجامش اینکه: زیر پا و پشتش پیوسته خالی ست. چراکه در میان و میدان مخالفان و سرنگونی خواهان، هر جریانی بر خلاف باندهای خامنه ای ـ موسوی”شیپور” خود را می دمد و یا متوهم به تغییر بوده و ناگزیر مهره ای در این بازی دومینوی انتخاب های پوچ بوده است و به تبع آن همچنان تضاد و تناقض های دیدگاه ها، راهبرد همکاری ها و چگونگی همسوئیگرائی ها علیه بساط نرمش ناپذیر حکومت ولائی بسیار در دور دست، سرسخت و با همنوائی مشترک ناخوان می باشد. و”ستیزهای نظری” همین فرقه ها بنام اپوزیسیون، عملا به تقویت پایگاه توده ای حکومت در این 37 یاری داده و تجدید نیرو می رساند. باید اقرار کرد که رژیم در برابر مخالفان متوهمش هربار با تصاحبِ برجسته بر رسانه های بیشمار و نتیجتا تسلط بر اراده آسیب پذیر مردمِ بیکار و گرسنه، توام با ایجاد خفقان، فضای ترس و اعلام جسورانه ی زمان اعدام ها در میادین شهرها، توانسته بر اپوزیسیون خارج چیره شده و با زیرکی و ترفندهای موذیانه فائق آید و عملا دردسرهای بزرگ انتخابات دستوری ـ نمایشی را هربار با کمترین زخم و سرآخر پیروزمندانه پشت سرگذارده و التیام بخشد.
گره کارِ ناتوانی و ناباوری مردم به خویش و تداوم پراکندگی اپوزیسیون، بیش از همه ناشی از ژرفش و پهنش “خودکامگیِ تقدس” است که اصولا ریشه در باور به عقاید فوق بشری روحانیت دارد؛ و ناگزیر، پذیرش بی کم و کاست حکومت “شیعی فردی” نیز در میان توده ها از همینروست و رژیم نیز کاملا از آن آگاهی دارد و به شکل تجربی و سیستماتیک از این وابستگی مذهبی توده ها با بهترین راهکار های تاریخی در این 37 سال هولناک بهره برده و می برد. اگر به روند 37 ساله ی برگزاری همه انتخابات مجالس، خبرگان؛ روسای جمهور و… با دقت بنگریم می بینیم که خلا منافع مردم با حاکمیت عمیق تر شده و قصد اتنخابات نیز تنها در راستای ایجاد امیدواری به تغییر از بالا، اصلاح رژیم توسط این و یا آن فرد مصلح، این و یا آن طیف درونی و وابسته به حکومت مذهبی تبلیغ می شده است؛ و نه توسط اراده آزاد و توانای مردم، یا تغییر قانون اساسی و مهمتر از آن به یاری سازمان ها و تشکل های مستقل کارگری ـ توده ای و وجود احزاب اپوزیسیون بیرون از قدرت! ما بخوبی موانع ایدئولوژیک ـ دینی این نظام را برای دگرگونی های لازم می شناسیم و قانون اساسی آن هم “مو لای درزش” نمی رود. زیراکه حکومت اسلامی شیعی بنا بر تعریف یک خواست و مشیت الهی ست؛ و نه انسانی! همانگونه که برای دیگر طیف های مدعی حکومت سنی چنین می باشد و هیچ انسانی قادر به دخل و تصرف در اصول و امور پایه ای (ولایت و الوهیت)آن ندارد. در این دعاوی و نوامیسِ به اصطلاح ازلی و ابدی، هر اصلاح و دگرگونی به منزله ی کفر، الحاد و گمراهی شمرده شده است که این باور نیز، در اعماق ناخودآگاه مسلمانان، انسان هائی که در همین حکومت های چپاولگر نان و زندگی بخور و نمیرشان نیز بربادرفته است، دریغا که آنان همچنان دچار سرسپردگی به دکانداران مذاهب مانده و قرن ها و نسل در نسل ها این مسلخ را بمثابه فریضه بجان پذیرفته، و مخالفت با استبداد سران ریاکار شیعی سنی را به عنوان کفر در خویشتن کاشته و ریشه دوانده است و به همین سادگی اراده ی مسلمانان را اینگونه که می بینیم توسط مذهب مداران فاسد و جاهطلب میطع و بیچاره کرده و قریب به اتفاق آنها را در “جهان اسلام” چنین بی بر و بارشان ساخته است. پرسش! اگر واقعیت مذاهب همین است که از دیرباز بر مردمان مسلمان منطقه و ما رفته و می رود، پس ما با شرکت در انتخابات قادر به چه دگرگونی هائی در این سرنوشت و قوانین قرآنی خدائی هستیم؟ پاسخ من: هیچ است!
این ناسازگاری ذاتی و دشمنی حکومت مذهبی با “جمهوری” در شرایطی ست که بخشی از اپوزیسیون ملی، ملی مذهبی، سکولار، لیبرال، دمکرات، مترقی، چپ و کمونیست بسان گذشته ی 37 ساله یکصدا علیه انتخاباتی که وجود نداشته و ندارد همچنان متفق نیستند و هنوز با همان آرزوی گنگِ*سیزیفی برای تغییر فردا، با اهرم انتخابات ولائی به تسخیر قله ی خلافت امید می بندد، و در رویای چندش آور آن فرومی افتند. واکنشی تکراری و بی سرانجام که بسود خواست مردم و اندکی جابجائی مفید نبوده و کمترین بازتاب انگیزه مند را نیز هرگز نداشته است. اما شرکت در آن بسود بقای حاکمیت مطلق انجامیده و نتایجش به معنی خودزنی خویشِ اراده ی اجتماعی در برابر استبداد فردی بوده و هست. چراکه توهم ناشی از آن در بخش بزرگی از این نیروهای مردمی ـ کارگری ـ روشنفکری، در این میدان “تکتازی ولائی” که اسمش انتخابات مردمی ست، هرگز همراهی و همآوردی هرچند کوچک و قانونی جهت امکان انتخاب شدن و نشدن نمایندگان مستقل از احزاب آزاد و فرصت تبلیغ برنامه های آنان وجود خارجی نداشته و اصولا هم پشتوانه تاریخی ندارد. زیرا 1400 سال جنگ مذهبی موید این واقعیت هولناک فرقه ای ست.
مگر داعش شیعی خامنه ای و داعش سنی خانواده سعودی جز شیوه اسلاف خود روش دیگری داشته اند تا بدون زور و کشتار برگزیده ی جمهوریت شده باشند؟ هرگز! مگر نه بر عربستان یک خانواده ی فاسد بنام سعودی همچنان حکومت می کند و در ایران یک کاست کوچک جنایتکار و غارتگر خامنه ای؟! آیا این دو استعداد پذیرش انتخاب آزاد مردم خود را دارند؟ پس چرائی امیدواری به انتخابات تاکنونی رژیم ولائی و تشویق مردم به شرکت آتی در آن، پرشی بس ناگوار و تکراری بوده است که مخالفان ناچارند روزی به آن پاسخ درخور دهند و ایکاش همین امروز و در همین گردنه ی کمرشکن مردم، در سرسپردگی کل رژیم به اقتصاد و سیاست بازار ِنئولیبرال که روحانی “کلیددار اصلاح و رفرمیسم مذهبی” آن شده است و آشکارا می خواهد لاشه ی برجامانده ی نظام شیعی را با جراحی امپریالیسم آمریکا و غربی ها مومیائی کرده و نجات دهد. کارستانی که مدیریت آن در این قمار باخت باخت برکول مردم پائینی، کارمزد و تنگدستان گذاشته شده است. سزاوار ماست با همه ی توانمان برای سرنگونی رهبرِ خودرأی، روحانی امنیتی، مدافعان داخلی و خارجی و هرگونه خوشبینی به اهداف کلی ساختارسرمایه سالاری انگل و بازاری اسلامی بایستیم و مقاومت و ستیز مردمی و ایستادگی در برابر آنرا، همینک و در همین تنور داغ “انتخابات فرمایشی” تا گرم است؛ بتوانیم نان و آزادی خود را در آن بپزیم. وگرنه فرصت دوباره سوخته و تاریخ، یکدوره ی دیگر دچار ایستائی خواهد شد.
این رقابت خودی ها برای کسب قدرت و ثروت، تنها میان منافع سردمداران تاکنونی رژیم و باندهای چندسویه ی آن است که دوباره در سراسر ایران با داد و فریادهای “انتخابات” به راه افتاده و قصد دارد خواست “مطلقگرائی” شخص خامنه ای و کل باند های درنده ی او و یاران پیشین اش را از چشم مردم، نوعدوستان و جوامع مدافع حقوق بشر بپوشاند تامگر به وجود پلید خویش مشروعیت دوباره بخشد و بگوید که “حق رأی آزاد” برای مردمان اسیر ایران وجود دارد و به همین دلیل ناگزیر به هیاهوی “دمکراسی اجتماعی”می باشد که عملا آنرا با فریب میان شهروندان برای انتخاب بد و بدتر دامن می زند. در حالیکه اصولا خواست خدا و خلیفه ها ( بیرون از اراده ی تاثیرگذاری مردمی ست) خصوصا شیعی! بنا بر این کلاهبرداری های هرباره انتخاباتی جز شیره مالی بر سر مردم نبوده و البته نمی تواند برای همیشه از دید مردم بجان آمده و گرسنه و بیکار پنهان بماند و نمی ماند. رقابت های بی هوده مردمی در این بازی “گماشتن و برکنارساختنِ مهره ها” جز در بین کاسه لیسان و باورمندان ساده لوح به “دینِ دولتی” دیگر خریداری ندارد و مجموعه ی تلاش حاکمان معطوف به زدودن زمینه های انفجار مردمی دارد، تا مگر با نشان دادن تلطیف استبداد مذهبی و امکان اصلاحی آن با انتخابات، نظام خودکامه مهیای فضای آرام و امیدبخش شود، ترفندی که هربار حکومت اسلامی می خواهد آنرا فراهم کند.
در مقاله های پیشینم بارها گفته ام که این بساط ولائی هرگز تابع آمال و اهداف جمهوری نبوده و نیست! بل یک کاست مذهبی و توتالیتاریسم فرسوده ی فردگرا بسان فرهنگ شاهی ست که اهرم مذهب را خوب در اختیار دارد و هیچگاه نمی توان با تحریک اجتماعی و اهرم های رفرماسیون مذهبی همچون افانگلیسم مسیحیت اروپائی متحول بشود و بتوان آنرا به نرمش های برابری حقوق انسان ها، قوانین همه شمول متمدنانه و حقوق بشری دعوت کرد و به تبع آن امید به پذیرش و ایجاد فضای حضور اجتماعی و دخالت آزاد و دمکراتیک مردمی در آن داشت و تحملش کرد. نه این یک فریب است. راه ما با گذر از کل رژیم و سرنگونی دینِ دولتی آغاز می شود. آیا پس از 37 سال هنوز به ضرورت جدائی دین از دولت نرسیده ایم! و چرا؟ آخر تاکی می باید برای کسب عاجزانه ی ارزش های انسانشمول از حاکمیت تبهکار، آنهم با نیرنگ های بخش “اصلاحجویان” همچنان فریب خورد و به درگاه خامنه ای آویزان شد؟ اینبار نیز بسیار تاسف برانگیز است که خامنه ای و یارانش دوباره بتوانند در سراسر ایران و در میادین پُرهیاهو “طبل توخالی انتخابات” را بصدا درآورده و جولان دهند و تکرار تاریخ 37 ساله نظام ولایت مطلق را تجدید قوا کنند. در این میدان مسخرگی انتخابات، اپوزیسیون برابر پوزیسیون به مفهوم مرسوم و متداول امروزی و بویژه در یک ساختار فناتیک وجود خارجی نداشته و ندارد. بلکه: حاکمان و رقبا در بن بست دعاوی اسلامی دچار شده و بیش از این نمی توانند همچون گذشته به جنایت ها، خودکامگی ها و چپاول ها ادامه دهند و بهمین خاطر بسان گرگان زخمی و چرکین و گرسنه را بجان هم افتاده اند، تا مگر کیسه ها و شکم های سیری ناپذیرشان پُرکنند. بیائید یکصدا جدائی دین از دولت را فریادزنیم و روز رأی گیری یکپارچه در خانه بمانیم. یادمان نرود که بیشترین قربانیان این بیدادگری های حکومت شیعه، خود شیعیانِ پاکباخته و برپادارنده ی این رژیم بوده و هستند!
بهنام چنگائی 12 بهمن 1394