این ترم به سیاست توسعه طلبانه کشوری اطلاق می شود که تلاش می کند سلطه خود را بر ملل دیگر و یا قلمروی آنان بدست آورده و یا برای خود حفظ و یا توسعه دهد. استعمار یک نمونه امپریالیسم است که هدف ان غارت منابع طبیعی، انتقال جمعیت مازاد یا ناخواسته خود به آنجا، کنترل راه های تجاری و امنیتی، استقرار پایگاه نظامی، ممانعت از توسعه طلبی قدرت رقیب، پرستیژ برتری طلبی است. استعمار مدرن از قرن ۱۶ تا اواسط قرن ۲۰ ادامه داشت و از اوائل قرن ۲۰ ترم مارکسیستی امپریالیسم ، به ویژه برای امریکا، به تدریج در ادبیات سیاسی رواج بیشتری پیدا کرد.
در ادبیات مارکسیستی گسترش مفهوم امپریالیسم مترادف برتری طلبی و خیلی بیشتر از توسعه طلبی Expansionism حکومت معنی میدهد و در حوزه اقتصادی، نظامی، فرهنگی، تکنولوژی، روشنفکری، نژادی … هژمونی طلب است. امپریالیسم ترمی است که با چند بار مختلف از جمله پولمیک، اقتصادی، سیاسی، تاریخی در روابط بین مللی استفاده می شود. درعوض، ترم امپریالیسم در قرن ۱۹ در کنار استعمار، سرمایه داری و سوسیالیسم در ادبیات مارکسیسم برجسته می شد. ریشه امپریالیسم به تاریخ کهن تعلق دارد. میتوان مصر، ایران قبل از اسلام، امپراتوری رم را اولین کشورهای امپریالیستی نامید. اسلام از قرن ۷ میلادی تا اوائل قرن ۲۰ طولانی ترین امپراتوری امپریالیست را تشکیل داد.
امپریالیسم امروز میتواند به هر کشور یا سیاستی حتی در زبان پولمیک اطلاق شود بدون اینکه یک مفهوم جهان شمول داشته باشد لذا انتی امپریالیسم Anti-imperialism بر مبنای یک ترم جهانشمول نیست بلکه مخاطب خاصی دارد. در اکثر طیف چپ، که با فعالیت در زندگی سیاسی ـ اجتماعی جامعه نقشی دارند، ترم امپریالیسم استعمال نمیشود و محدود به ترمینولوژی محافل یا گروه های چپ یا راست افراطی است. امپریالیسم امروز مفهومی نهیلیست، انارشیست ضد حاکمیت در خود دارد که که اگر چه در ادبیات چپ چند پیش متداول بوده ولی امروز منحصر به محافلی است. جامعه نیز امروز با چنین ادبیاتی بیگانه است.
برای مارکسیست های ارتودوکس، امپریالیسم در ذات سرمایه داری نهفته است. دولت در یک سیستم سرمایه داری یک دولت امپریالیستی است. لنین در ۱۹۱۷ در اثر مشهور خود، “امپریالیسم، بالا ترین مرحله سرمایه داری”، نشان میدهد، که بحران های سیاسی متعدد در در قرن ۱۹ و ۲۰ تلاش برای کسب حد اکثر سود بوده که به برخورد بین کشورهای مختلف منتهی می شود که جنگ جهانی اول را یک نمونه ان میداند. این تئوری معتقد به ادامه اجتناب ناپذیر رقابت ، بحران و جنگ بین دولت های امپریالیستی است. دولت در یک سیستم سرمایه داری تنها و نماینده طبقه سرمایه دار و مدافع استثمار کارگران است. این تصویر کلیشه ای هر دولت را بدون استثنا نماینده حاکمیت یک طبقه و یا اعمال دیکتاتوری ان طبقه میشناسد و از این منظر دمکراسی را طرد و خواستار دیکتاتوری طبقه مورد حمایت خود یا دیکتاتوری پرولتاریا و (گاهی با نام های دیگر) است.
سرمایه جهانی را هیچ دولت “سرمایه داری” هدایت نمی کند بلکه با خصلت فرا ملیتی خود مختار است. تعریف لنینی دولت امپریالیسم به عنوان عامل جنگ عملاً بی معنی است و سرمایه به تنهائی قدرت استیلای خود را با مناسبات مالی، تولیدی، صدور سرمایه و تکنولوژی مدرن مقدور می کند و نیازی به “دولت دیکتاتوری سرمایه داری” ندارد. توان مالی برخی مالتی ناسیونال ها از بودجه برخی کشورهای کوچک صنعتی هم بیشتر است. اکثریت این مالتی ناسیونال ها هم تمایلی به جنگ و تشنج ندارند چون برای فعالیت و بازار کالا یا صدور سرمایه مضر است. تنها معدودی صنایع نظامی از جنگ و تشنج بازار خود را افزایش میدهند.
این ترم مبهم “امپریالیسم” زائیده یک ایدئولوژی مارکسیسم – لنینیسم است که بیشترین جنایات را در قرن ۲۰ کرده است. کسی که امروز این ترم را بکار میبرد از فرقه های مارکسیسم ـ لنینسم یا راست افراطی است که میتواند در جبهه اسلام سیاسی بهر افراطی از جمله حمایت از ماشین سرکوب اسلام سیاسی هم سنگر یا هم پیمان شود. گروه ها و محافل ذوب شده در تز امپرالیسم امروز پایگاهی در جامعه ندارند چون بیشتر معرف میلیون ها قربای این تز در دوران حکومت های حامی این تز بوده و در حاشیه کوچکی از طیف چپ قرار دارند لذا اسلام سیاسی را یک پایگاه ضد امپریالیستی انتخاب می کنند تا شا ید با مرگ سرمایه داری جهانی، که دشمن اصلی ایدئولوژیک انان است، فرصت دیگری برای استقرار دیکتاتوری خود یابند. تمایل غالب ایدئولوژی مارکسیسم لنینیسم همراهی با اسلام سیاسی است تا حدی که حرکت ضد سوسیالیستی و بغایت راست ارتجاعی اسلامی را صرفاً به دلیل تضاد با امپریالیسم غرب می پذیرند. نمونه بارز ان در ایران طیفی از چپ است که از ابتدا و با هدایت شوروی سابق حامی رژیم اسلامی بوده است. این محافل مارکسیسم لنینسم در کشورهای دموکراتیک مانند دیگر جریانات افرطی منزوی هستند، حیات انان فقط در کشرهای استبدادی مانند ایران مقدور بوده چون تنها جریانات افراطی و یا مخفی در چنین جوامعی کمی شانس رشد دارند.
لنین با نقل از مارکس معتقد بود سرمایه داری انحصارات با توسعه طلبی در جهان سوم در قرن ۲۰ به امپریالیسم و در عمل مراحل قبل از مرگ خود و انقلاب سوسیالیستی را همراه دارد. پیدایش انحصارات، رشد سرمایه مالی، صدور سرمایه و بسیاری از پیش بینی های مارکس و انگلس کماکان تا کنون به جنگ های امپریالیستی و مرگ سیستم مبدل نشده و نشانی هم تا به امروز از این مرگ نیست. این مرگ ممکن است برای نسل های ما اتفاق نیافتد و برعکس ما حیات اسلام سیاسی را با خصلت ارتجاعی و ضد سوسیالیسم شاهدیم. که مورد حمایت برخی از معتقدین امپریالیسم است. به گمان لنین انحصارات سرمایه داری لاجرم به دولت انحصارات سرمایه تبدیل میشوند که به نوبه خود مرحله نهائی سرمایه داری یا “امپریالیسم” است. مرحله بعد به گمان لنین سوسیالیسم است که با انقلابات پرولتری میسر خواهد شد. اما ما با یک تضاد مواجه هستیم چون سرمایه در این مرحله بیشتر غیر تولیدی است و نیروی تولیدی کار هم عمدتاً توسط تکنلوژی (ربات و نانو) جایگزین می شود، یعنی پرولتاریای صنعتی برخلاف دوران اولیه سرمایه داری در قرن ۱۹ به حد اقل کمی و خصلت طبقاتی خود رسیده است تا جائی که مرز ثابتی برای طبقات مانند ساختار اجتماعی قرن ۱۹ و اوائل ۲۰ وجود ندارد. در ضمن در این دوران بر خلاف دوران استعمار حکومت نهاد اصلی سلطه گری نیست بلکه این انحصارات هستند که استیلای خود را بر بازارهای جهانی تحمیل می کنند. یعنی دولت انحصارات معنی ندارد. دولت در دموکراسی ها امروز منتخب مردم است که البته با حمایت سرمایه انتخاب میشود کماکان انحصارات را در حد سیاست های اقتصاد ملی سهیم میداند ولی اصلاً ابزار مقاصد انان نیست. اضافه کنم، وزارت اقتصاد و امور خارجه هر دمکراسی میتواند در سیاست های تجاری شرکت های بزرگ مداخله کنند ولی عکس ان قانونی نیست، یعنی بخش خصوصی نمیتواند در کار دولت دخالت کند. در ضمن من مخالف دخالت دولت در میزان و نحوه تولید یا خدمات نیستم و معتقدم در کنار بخش خصوصی و تعاونی بخش مهمی باید دولتی باشد. ولی این با اقتصاد پلانیفیکاتیون Planification و لیبرالیسم لجام گسیخته فرق دارد که البته بحث این مقاله نیست.
در سرمایه داری مدرن سرمایه بزرگ با صاحبان و سهامداران متعدد تعلق دارد چون به دلیل امنیت و کار آرائی بهتر حمایت بیشتری از دولت می گیرد. سود حاصل از ارزش اضافی تمایل تقسیم بین سرمایه دار و دولت دارد. در سیستم سرمایه داری همه چیز مانند کالا ارزیابی می شود و دولت هم این سیستم را به عنوان تنها تجربه موفق قبول می کند و بنا به تمایلات خود با عدالت اجتماعی و سیاست های رفاهی ترکیب می کند. تجربه اقتصاد برنامه ریزی شده توسط دولت, Planification, در عمل تا کنون چیزی بجز شیوه غالب سرمایه داری دولتی در شوروی و اقمارش یا چین نبوده است. در این اقتصاد راندمان خوبی نداشته و از طرف دیگر دولت چون در هر سیستم دیکتاتوری منتخب رای دهندگان جامعه نیست, دولتهای دیکتاتوری کشورهای کمونیستی نزد مردم مشروعیت اداره سیاسی و اقتصادی را از دست میدهند و این هم یک دلیل روانشناسی برای عدم مشارکت مردم در شکوفائی اقتصاد ملی در سیستم اقتصادی برنامه ریزی معروف به پلانیفیکاسیون بوده است.
امپریالیسم همانطور که گفتم یک مفهوم فرهنگی نیز دارد که مورد قبول اسلامگرایان، سنتگرایان، ناسیونالیست های راست افراطی است. بر این بستر مشترک این جریانات گاهی همراه با چپ افراطی یک جبهه ضد امپریالیستی تشکیل می دهند. این بعد فرهنگی ضرورتاً نیازی به فهم یا قبول لنینی یا مارکسیستی امپریالیسم ندارد و میتواند با غرب ستیزی یا امریکا ستیزی یکسان یا تقویت شود.
جهانشاه رشیدیان