اگر بدیهی است که برنده ی اسکار بهترین فیلم، به برخی از مناسبات بین المللی اعتراض کند، طبیعی است که توجه هر انسان را به خود جلب می کند و پیرو آن هر آدمی، در کارخانه ی ذهن خویش مشغول تحسین و تشویق می شود!
اصغر فرهادی، کارگردان فیلم فرشنده، به تصمیم آمریکا مبنی بر صادر نکردن ویزا برای شهروندان هفت کشور که کشور ایران نیز یکی از آنهاست، اعتراض کرد و ورق های بیشتر رسانه های مهم جهان را با نامه ی اعتراضی خود اشغال کرد!
هرچند هیچکس، از یک هنرمند انتظار ندارد که در سپهر سیاسی، پای خود را از انتقاد فراتر نهد و در مرحله ی اعتراض، دست به قلم ببرد، اما اگر اعتراض کردن را حق طبیعی اصغر فرهادی بدانیم و و این کنش او را بر تصمیم ناعادلانه ی سردمداران آمریکا تلقی کنیم، پس چرا اصغر فرهادی نسبت به بی عدالتی ها و ستم فراوان سردمداران و نظام جمهوری اسلامی ایران، نه تنها اعتراض نمی کند، بلکه با سکوت خویش، فرهنگ سکوت را رواج می دهد!؟
جعفر پناهی، سینماگر منتقد ایرانی، هم اکنون اجازه ی فیلمسازی ندارد! کیوان کریمی، فیلمساز جوان و سرشناسی است که هم اینک در زندان اوین مورد شکنجه قرار می گیرد! اگرچه نام این دو سینماگر رسانه ای شده است و بر زبان ها می چرخد، گفتنی است که صدها جوان خلاق و گمنام، به خاطر نگاه انتقادی خویش، اجازه ی فعالیت هنری یا اجتماعی ندارند! از فعالان محق معترض در سازمان های مردم نهاد می گذرم که در وادی محیط زیست، کودکان کار و خیابان، مشکلات زنان، بیکاری و و و… می گذرم!
اما در مورد اصغر فرهادی، علامت پرسش بزرگ، هر لحظه بزرگتر می شود و خود را نمایان تر می سازد! بی عدالتی ها و نابرابری های داخل کشور در همه ی عرصه ها بیداد می کند، انتظار اعتراض که هیچ، حتا نقدی نوشته ای از وی، پیشکش! اما چرا اصغر فرهادی در مورد همکاران و همپالکی های خویش سکوت کرده است و اعتراض نمی کند؟ شاید، بی آنکه بداند در ناخودآگاه خویش در پی تندیس اسکار با آب دهانی آویزان، دستپاچه شده و نامه ی اعتراضی خود را سرگشاده کرده است!
به راستی، اگر فیلم فروشنده، برگزیده ی اسکار نبود، آیا می توان گمانه زنی کرد که وی آن نامه ی اعتراضی را می نوشت یا نه؟ اما به نظر می رسد که برای تداوم و ترویج “اعتراض” بتوان به آن نامه که نویسنده ی آن برنده ی بهترین فیلم اسکار شده است، اشاره کرد و این هوا را بر این بام پر از ناهنجار پذیرفت، اما هوای دیگری در درون کشور، آنچنان خودنمایی می کند که نامه ی اصغر فرهادی را به کاریکاتوری تلخ بدل کرده است!
به همین دلیل ساده، یک بام و دو هوا در هیچ عرصه ای نشدنی است! پرسیدنی ها و ناشفافی ها هر لحظه فزون می یابد و سخن نیز چه بسیار! اما این نوشتار را با سخنی از برتولت برشت پایان می دهم که گفته بود:
“حقیقت، همان اندازه رایج خواهد شد که ما آن را رواج دهیم. اینکه آفتاب حقیقت، در پرده نخواهد ماند یا ماه پشت ابر نمی ماند، حرف درستی نیست! فقط دست های ما می تواند حقیقت را از پرده بیرون بکشد و یا رفتار ما یاری می رساند که ماه پشت ابر نماند!”
ساسان دانش
دوشنبه ۲۷ فوریه ۲۰۱۷
برابر با ۹ اسفند ۱۳۹۵
ارگان رسمی حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران
منو