فرهنگ قاسمی
آیتالله خامنهای، آن ولی فقیه در نماز جمعه 19 ژوئن یکبار دیگر آشکارا نشان داد که این عقل و منطق و مصالح و منافع ملت نیست که او را راهنمائی میکند، او با گفتارهای خشن ماهیت ددمنشانه و ضدانسانی خود را چنان بیپروا بروز داد که از این خبر تمام مردم جهان به حیرت افتادند و ترس و بیم کشتار وحشیانه زنان و مردان آزادیخواه ایران بر وجدان روشنفکران چنان سنگینی کرد که هنوز ساعتی از گفتار او نگذشته بود که عکسالعمل شدید آنان از طریق رسانهها به گوش جهانیان رسید.
با آنچه که در ایران میگذرد سئوال عمده اینست که عاقبت این خیزش بزرگ مردمی به کجا و به چه چیزی خواهد انجامید؟ مردم تا کی به خیابانها خواهند ریخت و با حضور در مبارزه هزینه خواهند داد؟ هیچ طوفانی عمر طولانی ندارد. اما هر طوفانی اثراتی از خود بجا میگذارد. جوامع هم مانند طبیعت هر از چندی نیاز به طوفان و غرش و شدت عمل در مقابل قدرتهای حاکم را دارند تا تغییرات اساسی را باعث شوند.
اما اگر از این حرکت دستآوردهای اجتماعی و سیاسی بوجود نیاید و این دستآوردها صیانت نگردند طبیعتاً نتیجه کارنامه منفی و زیانبار خواهد بود. آیا این خیزش عظیم اجتماعی تحولاتی را در جامعه باعث خواهد شد؟ یا نه همچون نمونههای گذشتهاش باز ما را به عقبتر خواهد راند؟ چرا چنین احتمالی پیشبینی میشود در حالیکه از چنین پیشبینی باید هراس داشت و امیدوار بود که اینبار همانند زمان خاتمی، سالهای بعد از انقلاب 1357، همانند سی تیر 1331 و انقلاب مشروطیت نشده و سرداران آزادی در پنجه خون آشامان و دژخیمانی چون عینالدوله، قوامالسلطنه، خمینی، لاجوردی، احمدینژاد و خامنهای هلاک نگردند.
آیا این ویژگی جامعه ماست یا در غالب جوامع اینچنین میشود؟ اگر به آفریقای جنوبی ماندلا، به لهستان لخوالزا، به شیلی آلینده، به هند گاندیها توجه کرده و آنها را با ایران خودمان مقایسه کنیم باید به سئوالاتی پاسخ دهیم:
ـ آیا نبود آزادی و عدم رعایت حقوق شهروندی ما را به این روزگار کشانیده است؟
ـ آیا رهبران سیاسی ما بیلیاقت بودهاند و نامردمی کردهاند؟
ـ آیا ما مردمی هستیم که حافظه تاریخیاش کوتاه است؟
طبیعتاً برای هر کدام از این سئولات پاسخهائی میتوان یافت اما هیچکدام قانعکننده نیست.
بلاشک تنها نویسنده این سطور نیست که در برابر این سئوالات سر در گم است، بسیاری دیگر که به آینده میهنمان میاندیشند در حیرتاند و چه بسا که شما خواننده گرامی این سطور نیز بارها از خود این سئوالات را کرده باشید. اما امروز با آنچه که بر مردم ما میگذرد این سئوالات پررنگتر میشوند. مخالف رأی دادن در نظام جمهوری اسلامی و عدم شرکت در این انتخابات به دلیل اینکه شرایط لازم برای انتخابات آزاد و عادلانه برقرار نیست و به جهت اینکه نامزد نمایندگی ریاست جمهوری واجد شرائط در میان این افراد وجود ندارد و از همه مهمتر به دلیل مخالفت با اصل استصوابی وظیفه هر آزادیخواه و روشنفکر است.
اما چون زمان موضعگیری بر سر رأی دادن یا ندادن در انتخابات رسید دیدیم که عدهای با آن موافقت کردند که باید حق انتخاب آنان را محترم شمرد. اینان چنان استدلال نمودند که بین بدتر و بدترین باید بدتر را انتخاب کرد غافل از این اصل که چنین فرضیهای میتواند در شرائطی قابل دفاع باشد که حداقل دموکراسی و رعایت آزادی شهروندی وجود داشته باشد. چرا که این به درستی در دموکراسیهاست که همواره شهروندان بین بد و بدتر را انتخاب میکنند و به ندرت به ایدهال و برنامه اجتماعی خود رأی میدهند. اینها آیا از خود سئوال کردهاند که این رژیم که در فساد و نامردمی و عقبماندگی و عدم لیاقت اداره جامعه غرق است آیا بوئی از دموکراسی برده است؟
تمام کسانی که مردم را به رأی دادن تشویق کردند و آنها را پای صندوقهای رأی بردند از روشنفکر گرفته تا افراد و سازمانهای سیاسی از آخوند گرفته تا مراجع تقلید موظفاند به شدت نسبت به این تقلب بزرگ و نسبت به این استصواب در انتخابات استصوابی یعنی صلاح و مصلحت دو ظرفیتی بایستند و تا ابطال کامل انتخابات (نه دوباره خواندن آراء چرا که احتمال کنترل آن بسیار ناچیز است) و برگزاری یک انتخابات سالم و عادلانه با مشارکت کاندیداهای آزاد مبارزه کنند. در این انتخابات برخلاف انتخابات گذشته باید مردم بتوانند بدرستی نامزدهای خود را معرفی نمایند و در این انتخابات باید که مردم از شرائط لازم برای انتخابات آزاد برخوردار شوند. هممیهنان عزیز، امروز باید بطور همبسته و متحد و بیمحابا و با قاطعیت کامل در برابر این حاکمیت خردگریز که با کینهتوزی نسبت به مردم ایران دشمنی میکند، ایستادگی و پایداری کرد و با استفاده از تمام امکانات مشروع او را به عقبنشینی وادار نمود.
هر کس مدعی شود این رژیم در ساختار کنونیاش نیاز به انتخابات ریاست جمهوری و رئیس جمهور و حتی جمهوریت، نیاز به انتخابات مجلس و نهاد پارلمان، نیاز به قاضی مستقل و قوه قضائیه دارد که مظاهر دموکراسی هستند در اشتباه محض است همه چیز این رژیم به دو قوه وابسته است و در این دو قدرت خلاصه میشود یکی قدرت مذهبی که بوسیله آن حق آزادی مردم تصاحب شده است و زیر لوای دین و مذهب مردم را فریب میدهد و دوم مافیای ثروت که منابع و ذخایر کشور را به تاراج داده و حسابهای خود را در بانکها افزایش میدهند.
این ترکیب حاکمیتی را در ایران بوجود آورده است که به شایستگی باید آنرا تئومافیوکراسی نامید که همانند اختاپوسی بر تار و پود ملت و به ساختار مملکت تنیده است و از خون و ثروت مردم، خود را تغذیه میکند.
دیدیم که تئومافیوکراسی حاکم بر ایران با تقلبی بزرگ و مخبط نه تنها به راحتی فرد مورد نظر خود را به مردم تحمیل میکند بلکه رهبر این حاکمیت اعتراض مردم و جوانان را بیارزش دانسته و آنها را تهدید به کشتار بیشتر میکند.
امروز چه آنهائیکه موافق رأی دادن بودهاند و چه آنهائی که مخالف آن، همه باید در یک جبهه مشترک و با وجدان همبستگی خود در مقابل تئومافیوکراسی حاکم بر ایران قد راست کنند و بدان نه بگویند و خواستار لغو کامل این انتخابات استصوابی شده و برای آزادی انتخابات در ایران با نظارت سازمانهای بینالمللی مبارزه کنند.
فرهنگ قاسمی
19 ژوئن 2009