(شعری سپید در ۴۰ مصرع ناقابل برای همه ی امیرصغیرانِ ایران جان)
شعر: شادی سابُجی
ستادِ انتخاباتی ستاره های مهر وافر و محبت را دیدم که هیچ مراجعه کننده ایی نداشت،
و کسی برای رای دادن به خانمِ عشق و حاجیه خانم عاشقی و آقای رمانتیسم نیامده بود،
برای همین تنها میشد برای خاطرات روزهای دور تک بوسه، برگه های رای باطله صادر کرد.
آیه نازل شد: یا ایها الذین آمنوا ! امیرکبیر و امیرصغیر ایرانمهر برای جلوس شان نیاز به رعشه ی رای ندارند،
همه شان از قبل انتخابات از طریق ائمه ی بدون طهارت شنبه، انتخاب منتخاب و انتصخاب شده اند.
امیرصغیران ایران کارشان فقط گسیل بی امان گدازه های گنداب است همراه کپک های کور کور پلشتی،
دریغا که امیرصغیرانِ ایران همیشه بوده اند تا برای امیرکبیران، زبانِ شمشیرِ تحقیر درآوردند.
وطن تا بوده و گشته با چرخهای قراضه قاجار و بعدی هاش، امیرصغیرانش بر امیرکبیرانش صدرات عظما کرده اند.
ای ایران بانوی بی عدالت بگری ! که امیرکبیرانت به حمامِ فینِ تبعید و امیرصغیرانت به تختِ مستیِ ولید لمیدند.
و اینک تو ای امیرصغیر ! ده خرداد متولد می شوی و من در قاره ایی دیگر، شمعی سرخ را روشن می کنم،
تو ده خرداد متولد میشوی و من سالها در غارِ تنهاییِ اتاقِ سفیدِ اصفهان تار و تنبک می زدم،
تو ده خرداد متولد میشوی و قرن ها بعد تصاویرِ مراسم تولدهای یک طرفه ات نزد مرا خواهی دید،
تو ده خرداد متولد میشوی و تا ابد هرگز نمی پرسی که منِ بیچاره چه روزی به دنیا آمده ام !
تو ده خرداد متولد میشوی و ده سال بعد، تازه می فهمی افتضاح دل شکاندنم چقدر کَره ی اشک و خامه ی خموشی داد،
آخ آخ امیرصغیر کجایی ؟ که ایران ۱۴۰۱ را از تعفنِ عطرِ شانلِ دوستان خود پر کرده ایی؟
و ده سال کوله بار خیانت را بر دوش کشیدی و نفهمیدی خاوری خائن خودکاره ی خودکامه کجا، در کدام کاخ می زیست؟
و ده سال توشه ی تیره ی خیانت را بر دوش کشیدی و نفهمیدی امیرصغیرِ مفلوک رَجالانِ ایرانی و کت ات کثیف شده؟
چون در این جهان فقط تو متولد میشوی و با تولدِ منحوس ات، هجای هستی پر از دکتر میشود،
و آری که من و همه ی اهلِ دل، بدون تولد زمینی، از مریخِ زخمی تاپ و تاپ سقوط کرده بودیم،
و در شناسنامه های ما تنها درج شده است محل تولد: دهستانِ مریخ، نقطه. و همیشه اسباب سرشکستگی مان بود،
،آری ما اهلِ مریخ، ما اهلِ دل متهم ایم که تاریخِ واقعی تولدمان تاریخِ اولین عاشق شدنمان باشد،
و برای همین اگر در جمهوری دوم جنون اسلامی اعدامان کردند روی قبرمان و قَهرهایمان هیچ تاریخی و مکانی درج نمیشود،
و تو امیرصغیرِ پاکنهادِ بدنهاد ! متهمی که هفده سال و اندی خورجینِ خیانت به مرا خش خش و بی خشم بر خرینه ی دوش کشیدی.
و آن قدر نفهم بودی و مکررا کر، که صدای برگزاری فاتحه ی فاجعه بارِ تولدهای ده خرداد ات را نشنیدی.
و سخت در نعشه ی حشیشِ دکتر دکتر دکتر دکتر دکتر شدنت در دالانِ دهات شدی، دکتر جان !
و باری ما بدون پهپادِ پکیده ی فقیه، فوری برگشتیم مریخ تا خاموش کنیم شیرابه ی شعله ی جانمان را،
که خاورِ خاوری و اردلانِ قحبه اش که اردی نامیده شدند، الهام بخشِ تُجارِ کلِ کره ی زمین گشتند،
و حدیث آمد: خاک بر سَرِ دار و ندارِ جنگلِ جاستین و هر چه الفِ الهام و الهام بخشیِ امیرصغیران است.
و بوی گندِ بادِ روده های شترها، کلِ زمین را گرفت و راسوهای راستگوی جنگلهای جهان بیهوش شدند.
شترهای کِرمِی رنگِ خاورمیانه با تشر پرسیدند: اردی جانِ موفقِ پولبر ! کولبری بلدی عزیزِ دَدی؟
و فوری برق آسا بلیط گرفتیم که فوری این کره ی زمینِ بو گندو و پرعدالت و سیاره ی راستین را ترک کنیم و گرنه،
امیرصغیران مجبورمان می کردند که برای قرض گرفتن پولِ بلیطِ مریخ، برویم تجارت خانه ی اردی جان !
با زبان مان کفش هایش را تف تف کنیم و سمباده کشیم تا تمیز شود تا اردی جان موفق و موفق تر شود،
تاریخِ تولد اردی جان را بگو منتظرم ! نمی دانم می خواهم به جز تولدِ تو، دکتر جانِ ولایتِ داروشناسیِ قافشهر،
برای روزِ واقعه ی عسل خوری جمعی، با عسلِ کرم خورده ی تقلبی اردی جان هم، مراسم تولد باشکوهی بگیرم.
دکتر جان، امیرصغیرِ ایران جانِ فروپاشیده ! ده خردادِ تبدارِ تولدت مبارک باشد، تاریخ تولد اردی جان کی است؟
ناقابل است هدیه ی پرغمزه ی قابلی دارم برایتان، برای انجمن محترمه کلِ امیرصغیرانِ ایران جان:
دو روده ی شتر ده میلیون یورویی را در دو جعبه ی بادی بیست میلیونی دلاری کادو کرده ام یکی برای تو و یکی برای اردی جان !
حدس دارم که به زودی بارانی اسیدی همراه با ادرارِ شفا بخشِ شترهای خاورمیانه بر جنگلِ جذاب ِجاستین جان ببارد،
به اردی جان دَدی و جاستین جانِ راستین و متین، سلام ما برسان و بگو در مریخ گفته اند که احتمال بارش حتمی است، چتر بردارند.
سی و یکم می ۲۰۲۲ برابر با ده خرداد ۱۴۰۱
حومه ی هزار اندوه و هزار غصه – فرانسه
*** کلیه حقوق این شعر و متن محفوظ است و شامل قانون مالکیت روشنفکری می باشد، هر گونه کپی برداری و سرقت و دخل و تصرف در آن اکیدا ممنوع است. این شعر متعلق به مجموعه ی شعر، ” 1401 تیشه ی شعر”، نوشته شادی سابُجی می باشد. باز نشر این شعر بدون هر گونه تحریف مجاز می باشد. هر متنی صاحب حقوق است، حقوق روشنفکری متن، آن را به رسمیت بشناسیم.