مهدیس صادقی پویا
دانشجوی دکتری مطالعات جنسیت و سکسوالیته، دانشگاه پاریس ۸
عصر «کرونا» دیگر نه به سان یک بیماری مهلک و فراگیر، که تنها را در اوج حرارت و پریشانی، در مدت کوتاهی دچار زوال میکند، بلکه به سان نقطه عطفی تاریخی که پیکربندی نظم بینالمللی را به کلی در هم فرو پاشاند، عقیم بودن روال سابق حکمفرمایی بر جهان را فریاد زد؛ طبل خالی و پوچ «دهکده جهانی» که حتی در دهکده کوچک اتحادیه اروپا، همسایگان را به یاری ایتالیای غرق شده در طوفان کووید-۱۹ نشتاباند، همچون سیلی ببر روی ناظران کوبیده شد و صدای خرد شدن استخوانهای این سامانِ نابسامان، گوش همگان را خراشید. انسان با این پرسش از خود مواجه شد: «زندگی پساکرونا، تا چه اندازه شبیه به دوران پیشاکرونا خواهد بود و چه چیزهایی برای همیشه تغییر خواهند کرد؟ ما چه درسهایی از این بحران گرفتیم و از این پس، تا چه اندازه به نظم موجود اتکا میکنیم»؟
در همین دوران، توجه اجتماعگرایان به اهمیت بیسابقه میزان انسجام در زندگی اجتماعی جلب شد. فرد در این اجتماع، تا چه اندازه مراقب خود بوده و تا چه اندازه مراقب دیگران؟ فاصلهگذاری فیزیکی چرا فاصلهگذاری اجتماعی نامیده میشود و مگر نه این است که همگی باید برای مقابله با این بحران دست به دست هم دهیم؟ برای فمینیستها، «اخلاق مراقبت» (Care Ethics) بود که به مددشان آمد تا به این پرسشها پاسخ دهند:
در سیاستهای رادیکالِ فمینیسم، مفهوم «مراقبت»، مفهومی حیاتی است، اما سازوکاری نامشخص دارد. نامشخص، بیشتر از آن رو که مراقبت (care)، یکی از مفاهیمی است که در ابعاد گوناگون، با مفهوم «جنسیت» گره خورده است. جنسیت به عنوان یکی از عوامل تعیین کمیت، کیفیت و روش مراقبت، این مفهوم را تبدیل به یکی از جنجالبرانگیزترین مفاهیمی کرده که میتوان بسیار پیرامون آن سخنورزی کرد و آن را در اَشکال متفاوت روابط و ساختارهای جنسیتی مورد بررسی قرار داد.
مراقبت، در ساختارهای اجتماعی «مدرن» کنونی، با استراتژیهای اقتصادی و سیاسی نئولیبرال، که کنش و واکنش میانفردی را نیز مورد خرید و فروش قرار میدهد، بیش از آن که اقدامی دوسویه و «با یکدیگر» باشد، اقدامی است یکسویه و «در خدمت دیگری». مباحث امروزی فمینیستهای چپگرا و آنهایی که بیشتر بر جستارها و مناقشههای پسااستعماری متمرکزند، پیرامون مشاغل مراقبتیای شکل میگیرد که زنان عمدتاً مهاجر در کشورهای مقصد، بر عهده دارند. مشاغلی چون نگهداری از کودک و سالمند، نظافت و خدمتکاری و از این دست مشاغل، که فمینیسم رادیکال مذکور را به تمرکز بر پاسخگویی به این پرسش وا میدارد که فارغ از ساختاری که موجب میشود تا زنان مهاجر به کشورهای «شمال»، به اصطلاح جامعهشناختی آن، دچار «تنزل طبقاتی» (déclassement) شوند – که خود جای بحثهای معرفتشناسی بسیار دارد که به چه دلیل، در تعریف مشاغل، با رتبه و طبقه مواجه میشویم و آن را در مباحث حتی رادیکال و برابریخواهانه خود میپذیریم،- اما این اخلاق مراقبت در چنین نظامی، چگونه میتواند نه فقط یکسویه و از جانب این زنان، بلکه دوسویه بوده و آنها نیز در جایگاه دریافت مراقبت، قرار گیرند.
این پرسش و تمامی پرسشهایی که در ادامه آن، ذهن را به خود مشغول میکند، موجب میشود تا در شرایط کنونیای که چهارگوشه کره زمین، دچار بحران بیماری شده، و مباحثی چون مباحث نژادی و جنسیتی و طبقاتی مورد توجه اندیشمندان قرار گرفته، توجه ذهن متفکر فمینیست سوسیالیست که تلاش میکند تا از بالا به جامعهای نگاه کند که حتی بحران «ترس از مرگ» نیز بر اساس آن که در چه طبقه و گروه اجتماعیای قرار گرفته باشی، میتواند کاهش و افزایش یابد، به این مسئله معطوف شود که در دورانهای عدم قطعیت، زنان در موقعیتهای بیثبات و متزلزل اقتصادی و اجتماعی، چگونه بیش از دیگران، قربانی این چشمانداز مبهم و تیره و تار نسبت به آینده حتی بسیار نزدیک هستند.
در بررسی این مراقبت از دیگری، نگاهی به «مراقبت از خود» نیز میتواند، کمی چارچوب این بحث را جامعتر و گستردهتر کند. آدر لورد، نویسنده و اندیشمند فمینیست، در این باره میگوید: «مراقبت از خود، خودبینی و توجه افراطی به خود نیست، بلکه نگهداری از خود است. عملی که نوعی مبارزه سیاسی محسوب میشود». لرد، نویسنده کتاب «انفجار نور» در سال ۱۹۸۸، همواره به ما یادآوری میکند که مراقبت از خود، برای بقای گروهی، در جهانی که برخی، بیثباتتر و موقتتر از دیگران زندگی میکنند، امری است ضروری.
در پی این بحث لرد، این گفتگوی همیشگی باز هم پدیدار میشود که تفاوت «مراقبت از خود» به عنوان اخلاقی رادیکال با «مراقبت از خود» به عنوان ساختاری نئولیبرال چیست؟ اینا مایکلی، نویسنده فمینیست، باور دارد که «مراقبت» در نظام نئولیبرال، بر خلاف نظام رادیکال، نوعی ضرورت برای «حفظ و درمان خود» است. در حالی که مراقبت از خود به عنوان مفهومی رادیکال، نوعی «تلاش برای فهم موجودیتی است که دارای گذشته یا وضعیت کنونی دچار خشونت و آسیبپذیری است». با این تعریف، شاید راحتتر بتوان، مراقبت دوسویه، و نه قابل خرید و فروش را مورد ارزیابی جامعهشناسانه قرار داد.
در مقابل، به نظر میرسد که «مراقبت از خود» در یک نظام نئولیبرال، ابزاری است برای حفظ نیروی کارِ «نیروی کار». در جامعهای پیچیده از سبکهای متنوع زندگی، با ارائه انواع مراقبتهای سلامتی و جسمانی و روانی، با کیفیتهای مختلف و با قیمتهای متنوع، نیروی کار نیز «نیاز» دارد تا زمانی را به خود و زندگی شخصیاش اختصاص دهد؛ به مراقبت از خود. اگرنه، تبدیل به موجودیتی «فرسوده» خواهد شد، که «قابلیت» و توان لازم برای تولید و سودرسانی را از دست میدهد. «مصرف صِرف» و «ایدئولوژی رفاه»، از جمله کلیدواژههایی هستند که در این «اصرار» نظم نئولیبرال به فرد در مراقبت از خود، قابل بررسیاند. برگزاری دورههای گروهدرمانی روانی و آموزشی «چگونه از خود مراقبت کنیم» برای کارگران، ارائه بستههای تغذیهای و بهداشتی، تعیین ساعت ورزش صبحگاهی، چکاپ منظم پزشکی کارگران و بسیاری اقدامات دیگر، تهی از خوشبینی وهمآلودی به نام «اصلاح شرایط کار»، ذهن منتقد را به این سو میکشاند که اصولاً این «مراقبت» ارائه شده که مستلزم صرف هزینههای هنگفت برای کارفرمایان است، مراقبتی است که فرد و تودهای را که درونش جای گرفته، «ارزشمند» تلقی میکند، یا طراحی جدیدی است از نظم انباشت سرمایه، برای جلوگیری از ایجاد «نقص ساختاری» که سرعت افزایش سود را کند یا گاهی نیز متوقف میکند؟
به نظر میرسد که در نظم بازاری تولید و توزیع و مصرف، فرد به خودی خود، دارای اهمیت چندانی نیست، بلکه شبکهای که این فرد با «فردهای» اطراف خودش ایجاد، میکند، شایسته توجه است. فرد به خودی خود، نه مصرفکننده مطلق است، و نه تولیدکننده مطلق؛ بلکه مهرهای است که دندانههایش در چرخدنده «تولید نیروی کار، ارسال آن نیرو به نظم تولید، تولید کالا و خدمات، فروش آنها، خلق سود، دریافت بخشی از این سود در قالب دستمزد، صرف آن دستمزد برای خرید کالا و خدمات تولیدشده توسط خود یا یک مهره دیگر، مصرف کالا و خدمات مذکور در خانه، بهبود شرایط نیروی کار و تجدید قوا و باز تولید و مصرف و تولید و مصرف»، در دندانههای دیگر مهرهها جای میافتد و نیروی تولیدیشان، انرژی گردش این چرخدنده را فراهم میکند. «مراقبت از خود»، به مثابه ترمیم لبههای دندانههای این مهرهها و روغنکاری آنها، ارائه میشود؛ اگر نه، هزینه جایگزینی مهرهها و تأثیری که بر کیفیت کالا و خدمات تولیدی میگذارند، زایش سود و انباشت سرمایه را دچار اختلال خواهد کرد. پس چه چیز بهتر از یک تیر و چند نشان؟
با برگشت به بحث، فمینیسم سوسیالیستی، در تقابل با این نوع فرهنگ «مراقبت از خود» که نه تنها به منظور تأمین بیشتر و باکیفیتتر نیروی کار، ارائه میشود، بلکه ابزاری است برای حفظ روند مصرف، به مقوله «مراقبت رادیکال» متوسل میشود. با تکیه بر مفهوم «اخلاق فمینیستی» که به زعم هیلد لیندمن در کتاب معروفش با عنوان «دعوت به اخلاق فمینیستی»، نوعی تلاش برای فهم، شناخت و اصلاح جایگیری مقوله جنسیت در باورها و اقدامات اخلاقی ماست، و البته همین اخلاق فمینیستی، «شاخهای از اخلاق نیست، بلکه روش پیادهسازی اخلاق» است، میتوان مقوله مراقبت را در زمانهای عدم قطعیت، بهتر و با جزئیات بیشتر مورد بررسی قرار داد.
فناوریهای دیجیتال سلامتی، برنامههای یوگا و نرمش آنلاین منحصر به تلفن همراه هوشمند شخصی افراد، و از این دست، بستری را برای فرد فراهم میآورد تا در دوران عدم قطعیت و بحران عدم تشخیص خطوط و حدود آینده، به مراقبت فردی از خود روی بیاورد و با پرسشهای روزمرهای از خود مواجه شود که «آیا به مقدار کافی آب نوشیده؟»، «سبزیجات لازم روزمره را مصرف کرده و ویتامینهای ضروری را به دست آورده؟»، «تعداد قدمهای مشخص را برای پرهیز از چاقی برداشته؟» و به طور کلی به «خود»، به قدر کافی اهمیت داده است یا خیر؟ این سازوکارهای فردی در مراقبت از خود، این پرسش را پیش روی ما میگذارد که اهمیت و کارایی این چنین سازوکاری در مراقبت از خود به عنوان یک «مبارزه سیاسی» و در مراقبت از دیگری به عنوان یک «مسئولیت اجتماعی» کجاست.
نگاهی به دوگانه جمعگرایی (Collectivism) یا تجارتگرایی (Commercialism) در مراقبت از خود و دیگران، میتواند ما را به پاسخ پرسش ذکر شده در بالا نزدیکتر کند. آیا پیوستن زنان کارگر کمپانیهای عظیم آرایشی و بهداشتی به سندیکاها که حقوق و مزایای خاصی را برای آنان به وجود میآورد، نوعی بازتعریف مراقبت از خود به عنوان یک تجربه جمعگرایانه محسوب میشود، و اگر این اقدام جمعی، خوشایند کارفرما نباشد، چه انواع دیگری از مراقبت از خود را میتوان به آنان ارائه (تحمیل) کرد؟ درک تفاوت این انواع مراقبت از خود و شناخت ابعاد فردگرایانه یا جمعگرایانه بودنشان ما را به تحلیل معقولتری از این مسئله میرساند که این فردگرایی و جمعگرایی تا چه اندازه میتوانند «مراقبت از خود» را تبدیل به اقدامی دوسویه و متقابل کنند که در دورانهای عدم اطمینان همچون بیماریهای فراگیر و همهگیر به کار بیاید، یا صرفاً کنشی فردی باشد، در سپهر خصوصی فرد و به منظور تأمین سلامت فردیاش، و جایی که از تأمین آن از عهده خودش خارج میشود، اقدام به «خرید» نیروی مراقبت دیگری کند. در یک نگاه کلی به این تصویر بزرگ، آن چه به چشم میآید، ترکیب مفاهیمی چون اخلاق مراقبت و حمایت متقابل در کنار دیگری و از دیگری است که شاید یکی از سنگهای بنای آن، مراقبت از خود، به عنوان مبارزهای پایانناپذیر باشد؛ برای حفظ نیروی مبارزه و نه «نیروی کار».«اخلاق مراقبت»: مراقبت رادیکالِ فمینیستی در دورانهای عدم قطعیت
مهدیس صادقی پویا
دانشجوی دکتری مطالعات جنسیت و سکسوالیته، دانشگاه پاریس ۸
عصر «کرونا» دیگر نه به سان یک بیماری مهلک و فراگیر، که تنها را در اوج حرارت و پریشانی، در مدت کوتاهی دچار زوال میکند، بلکه به سان نقطه عطفی تاریخی که پیکربندی نظم بینالمللی را به کلی در هم فرو پاشاند، عقیم بودن روال سابق حکمفرمایی بر جهان را فریاد زد؛ طبل خالی و پوچ «دهکده جهانی» که حتی در دهکده کوچک اتحادیه اروپا، همسایگان را به یاری ایتالیای غرق شده در طوفان کووید-۱۹ نشتاباند، همچون سیلی ببر روی ناظران کوبیده شد و صدای خرد شدن استخوانهای این سامانِ نابسامان، گوش همگان را خراشید. انسان با این پرسش از خود مواجه شد: «زندگی پساکرونا، تا چه اندازه شبیه به دوران پیشاکرونا خواهد بود و چه چیزهایی برای همیشه تغییر خواهند کرد؟ ما چه درسهایی از این بحران گرفتیم و از این پس، تا چه اندازه به نظم موجود اتکا میکنیم»؟
در همین دوران، توجه اجتماعگرایان به اهمیت بیسابقه میزان انسجام در زندگی اجتماعی جلب شد. فرد در این اجتماع، تا چه اندازه مراقب خود بوده و تا چه اندازه مراقب دیگران؟ فاصلهگذاری فیزیکی چرا فاصلهگذاری اجتماعی نامیده میشود و مگر نه این است که همگی باید برای مقابله با این بحران دست به دست هم دهیم؟ برای فمینیستها، «اخلاق مراقبت» (Care Ethics) بود که به مددشان آمد تا به این پرسشها پاسخ دهند:
در سیاستهای رادیکالِ فمینیسم، مفهوم «مراقبت»، مفهومی حیاتی است، اما سازوکاری نامشخص دارد. نامشخص، بیشتر از آن رو که مراقبت (care)، یکی از مفاهیمی است که در ابعاد گوناگون، با مفهوم «جنسیت» گره خورده است. جنسیت به عنوان یکی از عوامل تعیین کمیت، کیفیت و روش مراقبت، این مفهوم را تبدیل به یکی از جنجالبرانگیزترین مفاهیمی کرده که میتوان بسیار پیرامون آن سخنورزی کرد و آن را در اَشکال متفاوت روابط و ساختارهای جنسیتی مورد بررسی قرار داد.
مراقبت، در ساختارهای اجتماعی «مدرن» کنونی، با استراتژیهای اقتصادی و سیاسی نئولیبرال، که کنش و واکنش میانفردی را نیز مورد خرید و فروش قرار میدهد، بیش از آن که اقدامی دوسویه و «با یکدیگر» باشد، اقدامی است یکسویه و «در خدمت دیگری». مباحث امروزی فمینیستهای چپگرا و آنهایی که بیشتر بر جستارها و مناقشههای پسااستعماری متمرکزند، پیرامون مشاغل مراقبتیای شکل میگیرد که زنان عمدتاً مهاجر در کشورهای مقصد، بر عهده دارند. مشاغلی چون نگهداری از کودک و سالمند، نظافت و خدمتکاری و از این دست مشاغل، که فمینیسم رادیکال مذکور را به تمرکز بر پاسخگویی به این پرسش وا میدارد که فارغ از ساختاری که موجب میشود تا زنان مهاجر به کشورهای «شمال»، به اصطلاح جامعهشناختی آن، دچار «تنزل طبقاتی» (déclassement) شوند – که خود جای بحثهای معرفتشناسی بسیار دارد که به چه دلیل، در تعریف مشاغل، با رتبه و طبقه مواجه میشویم و آن را در مباحث حتی رادیکال و برابریخواهانه خود میپذیریم،- اما این اخلاق مراقبت در چنین نظامی، چگونه میتواند نه فقط یکسویه و از جانب این زنان، بلکه دوسویه بوده و آنها نیز در جایگاه دریافت مراقبت، قرار گیرند.
این پرسش و تمامی پرسشهایی که در ادامه آن، ذهن را به خود مشغول میکند، موجب میشود تا در شرایط کنونیای که چهارگوشه کره زمین، دچار بحران بیماری شده، و مباحثی چون مباحث نژادی و جنسیتی و طبقاتی مورد توجه اندیشمندان قرار گرفته، توجه ذهن متفکر فمینیست سوسیالیست که تلاش میکند تا از بالا به جامعهای نگاه کند که حتی بحران «ترس از مرگ» نیز بر اساس آن که در چه طبقه و گروه اجتماعیای قرار گرفته باشی، میتواند کاهش و افزایش یابد، به این مسئله معطوف شود که در دورانهای عدم قطعیت، زنان در موقعیتهای بیثبات و متزلزل اقتصادی و اجتماعی، چگونه بیش از دیگران، قربانی این چشمانداز مبهم و تیره و تار نسبت به آینده حتی بسیار نزدیک هستند.
در بررسی این مراقبت از دیگری، نگاهی به «مراقبت از خود» نیز میتواند، کمی چارچوب این بحث را جامعتر و گستردهتر کند. آدر لورد، نویسنده و اندیشمند فمینیست، در این باره میگوید: «مراقبت از خود، خودبینی و توجه افراطی به خود نیست، بلکه نگهداری از خود است. عملی که نوعی مبارزه سیاسی محسوب میشود». لرد، نویسنده کتاب «انفجار نور» در سال ۱۹۸۸، همواره به ما یادآوری میکند که مراقبت از خود، برای بقای گروهی، در جهانی که برخی، بیثباتتر و موقتتر از دیگران زندگی میکنند، امری است ضروری.
در پی این بحث لرد، این گفتگوی همیشگی باز هم پدیدار میشود که تفاوت «مراقبت از خود» به عنوان اخلاقی رادیکال با «مراقبت از خود» به عنوان ساختاری نئولیبرال چیست؟ اینا مایکلی، نویسنده فمینیست، باور دارد که «مراقبت» در نظام نئولیبرال، بر خلاف نظام رادیکال، نوعی ضرورت برای «حفظ و درمان خود» است. در حالی که مراقبت از خود به عنوان مفهومی رادیکال، نوعی «تلاش برای فهم موجودیتی است که دارای گذشته یا وضعیت کنونی دچار خشونت و آسیبپذیری است». با این تعریف، شاید راحتتر بتوان، مراقبت دوسویه، و نه قابل خرید و فروش را مورد ارزیابی جامعهشناسانه قرار داد.
در مقابل، به نظر میرسد که «مراقبت از خود» در یک نظام نئولیبرال، ابزاری است برای حفظ نیروی کارِ «نیروی کار». در جامعهای پیچیده از سبکهای متنوع زندگی، با ارائه انواع مراقبتهای سلامتی و جسمانی و روانی، با کیفیتهای مختلف و با قیمتهای متنوع، نیروی کار نیز «نیاز» دارد تا زمانی را به خود و زندگی شخصیاش اختصاص دهد؛ به مراقبت از خود. اگرنه، تبدیل به موجودیتی «فرسوده» خواهد شد، که «قابلیت» و توان لازم برای تولید و سودرسانی را از دست میدهد. «مصرف صِرف» و «ایدئولوژی رفاه»، از جمله کلیدواژههایی هستند که در این «اصرار» نظم نئولیبرال به فرد در مراقبت از خود، قابل بررسیاند. برگزاری دورههای گروهدرمانی روانی و آموزشی «چگونه از خود مراقبت کنیم» برای کارگران، ارائه بستههای تغذیهای و بهداشتی، تعیین ساعت ورزش صبحگاهی، چکاپ منظم پزشکی کارگران و بسیاری اقدامات دیگر، تهی از خوشبینی وهمآلودی به نام «اصلاح شرایط کار»، ذهن منتقد را به این سو میکشاند که اصولاً این «مراقبت» ارائه شده که مستلزم صرف هزینههای هنگفت برای کارفرمایان است، مراقبتی است که فرد و تودهای را که درونش جای گرفته، «ارزشمند» تلقی میکند، یا طراحی جدیدی است از نظم انباشت سرمایه، برای جلوگیری از ایجاد «نقص ساختاری» که سرعت افزایش سود را کند یا گاهی نیز متوقف میکند؟
به نظر میرسد که در نظم بازاری تولید و توزیع و مصرف، فرد به خودی خود، دارای اهمیت چندانی نیست، بلکه شبکهای که این فرد با «فردهای» اطراف خودش ایجاد، میکند، شایسته توجه است. فرد به خودی خود، نه مصرفکننده مطلق است، و نه تولیدکننده مطلق؛ بلکه مهرهای است که دندانههایش در چرخدنده «تولید نیروی کار، ارسال آن نیرو به نظم تولید، تولید کالا و خدمات، فروش آنها، خلق سود، دریافت بخشی از این سود در قالب دستمزد، صرف آن دستمزد برای خرید کالا و خدمات تولیدشده توسط خود یا یک مهره دیگر، مصرف کالا و خدمات مذکور در خانه، بهبود شرایط نیروی کار و تجدید قوا و باز تولید و مصرف و تولید و مصرف»، در دندانههای دیگر مهرهها جای میافتد و نیروی تولیدیشان، انرژی گردش این چرخدنده را فراهم میکند. «مراقبت از خود»، به مثابه ترمیم لبههای دندانههای این مهرهها و روغنکاری آنها، ارائه میشود؛ اگر نه، هزینه جایگزینی مهرهها و تأثیری که بر کیفیت کالا و خدمات تولیدی میگذارند، زایش سود و انباشت سرمایه را دچار اختلال خواهد کرد. پس چه چیز بهتر از یک تیر و چند نشان؟
با برگشت به بحث، فمینیسم سوسیالیستی، در تقابل با این نوع فرهنگ «مراقبت از خود» که نه تنها به منظور تأمین بیشتر و باکیفیتتر نیروی کار، ارائه میشود، بلکه ابزاری است برای حفظ روند مصرف، به مقوله «مراقبت رادیکال» متوسل میشود. با تکیه بر مفهوم «اخلاق فمینیستی» که به زعم هیلد لیندمن در کتاب معروفش با عنوان «دعوت به اخلاق فمینیستی»، نوعی تلاش برای فهم، شناخت و اصلاح جایگیری مقوله جنسیت در باورها و اقدامات اخلاقی ماست، و البته همین اخلاق فمینیستی، «شاخهای از اخلاق نیست، بلکه روش پیادهسازی اخلاق» است، میتوان مقوله مراقبت را در زمانهای عدم قطعیت، بهتر و با جزئیات بیشتر مورد بررسی قرار داد.
فناوریهای دیجیتال سلامتی، برنامههای یوگا و نرمش آنلاین منحصر به تلفن همراه هوشمند شخصی افراد، و از این دست، بستری را برای فرد فراهم میآورد تا در دوران عدم قطعیت و بحران عدم تشخیص خطوط و حدود آینده، به مراقبت فردی از خود روی بیاورد و با پرسشهای روزمرهای از خود مواجه شود که «آیا به مقدار کافی آب نوشیده؟»، «سبزیجات لازم روزمره را مصرف کرده و ویتامینهای ضروری را به دست آورده؟»، «تعداد قدمهای مشخص را برای پرهیز از چاقی برداشته؟» و به طور کلی به «خود»، به قدر کافی اهمیت داده است یا خیر؟ این سازوکارهای فردی در مراقبت از خود، این پرسش را پیش روی ما میگذارد که اهمیت و کارایی این چنین سازوکاری در مراقبت از خود به عنوان یک «مبارزه سیاسی» و در مراقبت از دیگری به عنوان یک «مسئولیت اجتماعی» کجاست.
نگاهی به دوگانه جمعگرایی (Collectivism) یا تجارتگرایی (Commercialism) در مراقبت از خود و دیگران، میتواند ما را به پاسخ پرسش ذکر شده در بالا نزدیکتر کند. آیا پیوستن زنان کارگر کمپانیهای عظیم آرایشی و بهداشتی به سندیکاها که حقوق و مزایای خاصی را برای آنان به وجود میآورد، نوعی بازتعریف مراقبت از خود به عنوان یک تجربه جمعگرایانه محسوب میشود، و اگر این اقدام جمعی، خوشایند کارفرما نباشد، چه انواع دیگری از مراقبت از خود را میتوان به آنان ارائه (تحمیل) کرد؟ درک تفاوت این انواع مراقبت از خود و شناخت ابعاد فردگرایانه یا جمعگرایانه بودنشان ما را به تحلیل معقولتری از این مسئله میرساند که این فردگرایی و جمعگرایی تا چه اندازه میتوانند «مراقبت از خود» را تبدیل به اقدامی دوسویه و متقابل کنند که در دورانهای عدم اطمینان همچون بیماریهای فراگیر و همهگیر به کار بیاید، یا صرفاً کنشی فردی باشد، در سپهر خصوصی فرد و به منظور تأمین سلامت فردیاش، و جایی که از تأمین آن از عهده خودش خارج میشود، اقدام به «خرید» نیروی مراقبت دیگری کند. در یک نگاه کلی به این تصویر بزرگ، آن چه به چشم میآید، ترکیب مفاهیمی چون اخلاق مراقبت و حمایت متقابل در کنار دیگری و از دیگری است که شاید یکی از سنگهای بنای آن، مراقبت از خود، به عنوان مبارزهای پایانناپذیر باشد؛ برای حفظ نیروی مبارزه و نه «نیروی کار».