جلال ایجادی
ما باید به امروز و آینده خود فکر کنیم ولی روشنایی هایی در تاریخ، ما را در درک امروز مدد می رساند. ما نیازمند مدرنیته ژرف هستیم و این امر مستلزم برش و گسست از فرهنگ قرآنی و شیعه گری است. ما از خودبیگانه گشته ایم و فرهنگی پست را در سرشت فکری و رفتاری خود جای داده ایم. هویت همیشه سیال است و می توان جنبه های آرکائیک و فرومایه آن را تغییر داد. ما باید با نقد تاریخ و با آموزش فرهنگ مدرنیته و فلسفه انتقادی و اصل حقوق بشر و بینش زیستبومگرایی، عوامل پوسیدگی و مسخ شدگی خود را به چالش بکشیم. بررسی جنبش های تاریخی پس از تجاوز اسلام و درک شخصیت هایی مانند بابک و ابوعلی سینا و ابن مقفع، دریچه های تازه ای در بررسی دیروز و امروز باز می کند.
ابومحمد عبدالله ابن مقفع با نام اصلی روزبه پور دادویه معروف به اِبْنِ مُقَفَّع زاده سال 104 هجری در فیروزآباد شیراز و بسال 142 در بغداد به دستور خلیفه عرب کشته شد. ابن مقفع نویسنده و مترجم بزرگی بود و نام او به «کلیله و دمنه» گره خورده است. در هنگامی که متجاوزان خواهان نابودی قطعی ایرانیت بودند، تلاش ابن مقفع در برابر حاکمان حفظ و گسترش فرهنگ بود.
ابن خلکان و بلاذری و ابن ندیم منابع معتبر در باره ابن مقفع بشمار می آیند. شمس الدین، ابوالعباس احمدبن ابراهیم بن ابی بکربن خلکان قاضی، مورخ و ادیب مشهور معروف به ابن خَلّکان در کتاب وَفیاتَ الأعیان که در سالهای 1265 تا 1274 نوشته شده و دربرگیرنده شرح حال حدود ۸۵۰ تن از بزرگان علما، امرا، وزرا و عرفا می باشد گوید: «عبداﷲ بن مقفع از اهل فارس و در آغاز مجوسی بود». دادویه و خانوادهاش از جمله پسرش روزبه زرتشتی بودند هرچند نامهای اسلامی بر خود گذاشته بودند و این رسمی بود که به لحاظ مصلحت و حفظ جان در دوران خلافت اسلامی رواج داشت. ابنمقفع در آغاز دبیر و کاتب داود بن عمر بن هبیره اهل شام و خطیب ماهر و شاعر توانا، میشود. گویا ابن مقفع برای پیشرفت در دستگاه دولتی عباسیان تصمیم میگیرد که بظاهر مسلمان شود.
گزارش مسلمان شدن او را ابوعبدالرحمان، هیثم بن عُدَی طایی، که زبانشناس، نویسنده و محدث عراقی در سدهٔ دوم هجری بود چنین مینویسد که ابن مقفع شبی به نزد عیسا پسر علی، عموی منصور، خلیفهی عباسی، میرود و به او میگوید که «مسلمانی در دل من راه یافته و میخواهم به دست تو مسلمانی گیرم». عیسا میگوید «سزاوارتر است فردا در برابر مردم اسلام آوری». به این ترتیب او ابن مقفع را شام در خانهی خویش نگه میدارد. چون خوان بگستردند ابن مقفع بشیوه زرتشتیان زمزمه گرفت. عیسا گفت «با نیّت مسلمانی هنوز زمزمهی مجوسان کنی؟» ابن مقفع در پاسخ گفت: «آری. نخواهم که شبی را بیدین به روز آورم». پس از آن ابن مقفع توسط عیسا مسلمان می گردد. سپس ابنمقفع دبیر عیسا عموی منصور، خلیفهی عباسی، شد. اما همواره مسلمانی او با چشم تردید دیده میشد و او متهم به زندیقی بود. جاحظ، تاریخنویس، نیز میگوید که ابن مقفع در دین خویش «متهم» بود. در مورد باور ابن مقفع، گفته اند زندقه و زرتشتی و حتا الحادی بوده است. او چه بسا در برزویه حکیم که بر کلیله و دمنه افزوده، در باره خود چنین می گوید: «بههیچ تأویل درد خویش درمان نیافتم و روشن شد که پای سخن ایشان (اهل دین) بر هوا بود». از مهدی خلیفه روایت است که «کتابی در زندقه ندیدم که با ابن مقفع ارتباطی نداشته باشد.». ما می دانیم که در زمان عباسیان شکوفایی فرهنگی روی می دهد و این امر نه ناشی از اسلام و قرآن، بلکه ناشی از امتزاج فرهنگ های ایرانی و یونانی و هندی و ترجمه آثار فرهنگی گوناگون به عربی بود. ابن مقفع در جریان نهضت فرهنگی زمان عباسیان نقشی بسیار اساسی داشت. او برای آماده ساختن زمینههای بحث و تحقیق در امور فلسفی، ابتدا کتابهای مرقیون و ابن دیصان و مانی را به عربی ترجمه کرد.(تاریخ اجتماعی ایران، راوندی، جلد سوم).
هوشیاری ابن مقفع در بصره اطرافیان خلیفه را بی تفاوت نمی گذاشت. منصور به سفیان، والی بصره، نامه نوشت و به کشتن ابنمقفع فرمان داد. کتاب فتوح البلدان، از احمد بن یحیی بلاذری در آخرین کتاب عمده دربارهٔ فتوحات مسلمانان میگوید: عیسا در کار برادر خویش عبدالله به ابن مقفع گفت که به نزد سفیان رو و چنان و چنین کن. ابن مقفع گفت: «جز مرا بدین امر گمار چه من از او بر جان خویش بیم دارم». عیسا گفت: «دل بد مکن، من جان ترا پذرفتاری [پشتیبانی] کنم».
سفیان کینهی زیادی از ابنمقفع داشت و منصور خلیفه هم به او فرمان کشتن ابنمقفع را داده بود. بدنبال یک توطئه از جانب خلیفه، روزی ابن مقفع به دیدار سفیان رفت، او ابن مقفع را تنها به حضور پذیرفت و او را کشت. ابن مداینی، مورخ، می نویسد: چون ابن مقفع به نزد سفیان درآمد، سفیان او را گفت «آنچه مادر مرا بدان برمیشمردی به یاد داری؟» ابن مقفع هراسید و زنهار خواست. سفیان گفت «مادر من – چنان که تو گفتی – مغتلمه باد اگر ترا نکشم به کشتنی نو و بیمانند». پس فرمان کرد تا تنوری را برتافتند و اندامهای او یک یک باز میکرد و در پیش چشم او به تنور میافکند تا جمله اعضای او بشد. پس سر تنور استوار کرد و گفت «بر مُثلهی تو مرا مؤاخذتی نرود، چه تو زندیقی بودی و دین بر مردمان تباه میکردی». بدین ترتیب، ابن مقفع در جوانی و در سن 36 سالی کشته شد. ابن خلکان سال کشته شدن ابن مقفع را سال ۱۴۵ قمری میآورد. اما از کتاب «اخبار بصره» نوشتهی عَمرو بن شیبه برمی آید که سال ۱۴۲ یا ۱۴۳ قمری بوده است.
قتل ابن مقفع ادامه کشتار ایرانیان بدست استعمار عرب بود. در مقابل دین اجباری عربی، ایرانیان بسیاری خواهان حفظ آئین خود بودند. ولی خلافا و مدافعان شان، آنهایی را که در زرتشتی گری و مانی گری بودند زنادقه می خواندند. براستی چگونه در برابر جباران استعمارگر باید مقاومت صورت می گرفت؟ در تمام دوران پس از تجاوز عرب، مخالفت و مقاومت فرهنگی و سیاسی بسیاری شکل گرفت. تلاش فرهنگی ابن مقفع یکی از این اقدام ها بود.
ابنخَلّکان ابن مقفع را «مشهور به بلاغت و دارندهی آثار بدیع» میگوید. ابن ندیم هم وقتی از «ده سخنور شیوای جهان» («بُلَغای عشرهی ناس») سخن می گوید ابن مقفع را نخستین آنان میشمارد. ابن ندیم در بخش شاعران میگوید ابن مقفع به عربی شعر میسروده است. در بخش فرزانگاه (حکیمان) هم ابن مقفع را یکی از مترجمان و ناقلان حکمت و دیگر دانشها از زبان پارسی به عربی میخواند. ابن ندیم کتاب شناس، فهرست نگار و محقق بغدادی که در سده 10 میلادی می زیسته، هم چنین در کتاب «الفهرست» میگوید در گذشته ایرانیان شماری از کتابهای منطق و پزشکی را از یونانی و رومی به پارسی ترجمه کرده بودند و ابن مقفع و دیگران آنها را به عربی برگرداندند.
آثاری که ابنمقفع از زبان پارسی (پهلوی) به زبان عربی برگردانده است چنین اند:
– کتاب کلیلگ و دمنگ: با نام کلیله و دمنه
– کتاب الادب الکبیر (سخنوری بزرگ)
– کتاب الادب الصغیر (سخنوری کوچک)
– مزدکنامگ: با نام عربی «کتاب مزدک»
– کتاب خداینامگ: به نام عربی «سِیَر الملوک العجم» یعنی کردارهای پادشاهان ایران
– کتاب تاجنامگ: به نام عربی «التاج فی سیرت انوشیروان» تاج در رفتار انوشیروان
– کتاب آیین نامگ: به نام «کتاب الآیین» در آیینهای گوناگون ایرانیان چون آیین دربار و جنگ
– ریکیهای سگستان: با نام عربی «عجائب سجستان» (شگفتیهای سیستان)
– نامهی تنسر
– کتاب «الدُرّه الیتیمه» (مروارید یکتا) در شیوهی نگارش و نامهنگاری رسمی یا فن رسائل. این کتاب گاه به نادرستی «الدُرّه الثمینه» (مروارید گرانبها) معرفی گشته است. اصمعی گوید «الدره الیتیمه» در فن خود مانند ندارد.
جمال الدین قفطی تاریخ نگار و پزشک مصری (1248-1172) هم در «اخبار الحکما» آورده است که ابن مقفع فاضلی کامل بود و نخستین کس است که میان مسلمانان به ترجمهی کتابهای منطق پرداخت. کتابهایی که ابنمقفع در زمینهی منطق یونانی و منطق ارسطو، از پهلوی به عربی برگردانده چنین اند:
– انالوطیقا (در یونانی: Analytika در انگلیسی: Analytics) برابر «واکاوی» نوشتهی ارسطو
– خلاصهی «باری ارمینیاس» (در یونانی: Peri Herminias در انگلیسی: On Interpretation) برابر «در تفسیر» نوشتهی ارسطو
– ایساغوجی (Isagoge) نوشتهی فرفوریوس (Porphyry) در سده سوم پیش از میلاد، اهل صور (Tyre – شهری در لبنان) این نوشته درآمدی بر قاطیغوریاس ارسطو است
– قاطیغوریاس (در یونانی: Kategorias در انگلیسی: Categories) برابر ردهبندی نوشتهی ارسطو.
این کتاب ها دارای حکمت و عقلانیت و پیام در زندگی بوده، همراه نگاهی دنیوی و عرفی بوده و امر قدرت سیاسی را مورد سنجش قرار می دهد:
کتاب کلیله و دمنه مجموعهاى از افسانههاى ایرانى و هندى است که ابنالمقفع از زبان پهلوى به عربى ترجمه نموده و سرگذشت ها و قصههاى آن از زبان جانوران و پرندگان، درباره وظیفه های صاحبان قدرت نسبت به مردم خود و دقت پادشاهان به داد و اعتدال مىباشد. استاد مجتبی مینوی می گوید کتاب کلیله و دمنه از جمله آن مجموعههای دانش و حکمت است که مردمان خردمند قدیم گرد آوردند و «به هرگونه زبان» نوشتند و از برای فرزندان خویش به میراث گذاشتند و در اعصار و قرون متمادی گرامی میداشتند، میخواندند و از آن حکمت عملی و آداب زندگی و زبان میآموختند.
کتاب «ادب کبیر» رسالهاى است که از اندرزنامههاى ایرانى و همچنین از تجربههاى نویسنده در زندگى شخصى، سرچشمه گرفته است. جنبه اخلاقى کتاب سراسر عملى است. اندرزهایش در باره آداب معاشرت، زیرکى و بهرهجویى از عواطف نفسانى به سود خویش است و جهانبینى آن بیشتر با نگرش در باره مردم دوره تجدّد و رنسانس، مناسبت دارد. نویسنده در مقدمه کتاب «ادب صغیر»، نیاز عقل به ادب و تأثیر آن در رشد عقل انسان را بررسى کرده است. کتاب «رساله فی الصحابه»، اثری در باره سیاست است. در دانشنامه در باره کتاب می خوانیم که مخاطب ابنمقفع در این کتاب، خلیفه زمان، بىگمان منصور بوده و نویسنده درباره مسائل سیاسى، دینى و اجتماعى ابراز نظر می کند. رفتار طبقه ممتاز لشکرى خراسان و روابط آنها با خلیفه، انتخاب صاحبمنصبان عالى مرتبه و درباریان، وضع اهالى عراق و شام در آغاز خلافت عباسى و اختلافات قضایى و ادارى، نکاتی است که طرح شده و نویسنده ملاحظات و پیشنهادهایی به خلیفه مطرح می کند. نظر نویسنده آن است که خلیفه باید یک مجموعه قوانین و آئینهاى قضایى فراهم آورد و مناسبات میان مذاهب مختلف را زیرنظر اتوریته خلافت، وحدت بخشد.
ابن مقفع روزبه، شخصیت فرهنگی بزرگی بود که در لحظه برزخی یک ایرانی بود. تجاوز عرب یک تجاوز خانمانسوز استعماری بود که همه آثار و تلاش های فرهنگی ایرانی را مورد هجوم قرارداده بود. تجاوز عرب با هدف نابودی کتاب و زبان و آئین و فلسفه و فرهنگ ایرانی بود. گویند روزبه احتمال می داد که تمام کتاب های ایرانی توسط عربها نابود شود و او تنها راه حفظ آنها را در ترجمه یافته بود تا فرهنگ ایرانیان و حافظه پارسیان و محتوای فرهنگی اشان نگهداری شود. کتابخانه های به آتش کشیده شده و تخریب آثار نوشتاری پهلوی، ابن مقفع را برآن داشت تا با نیرنگ علیه دستگاه خلیفه عرب و با زیرکی، راه دیگری انتخاب کند. او یکی از متخصصان زبان عرب بود و زبان پهلوی را نیک می دانست. او می خواست در چالش ماندگاری هویتی و فرهنگی، چیزی باقی بماند. ابن مقفع یکی از بزرگان ایرانی بود که درهای فلسفه و منطق یونانی را بازکرده و عطر فرهنگ ایرانی را در فضای بسته و خفقان آور اسلامی پخش نمود.
برخی پژوهشگران برآنند که هدف ابن مقفع در ترجمه آثار ایرانی به عربى، جلوگیرى از انقراض یادگارهاى ایران باستان است. ابن مقفع با ترجمه ها به سران عرب و دیگران شوکت ایرانیان را یادآوری می کند. او به خود ایرانیان گرفتار نشان می دهد که اجداد آنها دارای فرهنگ و سنت نوشتاری بودند و آنها باید در برابر استعمار عرب حس غرور داشته باشند.
این گذشته تاریخی به ما یادآوری می کند که سنت عرفی و عقلانی وجود داشته است و ازخودبیگانگی ما امروز زخم بزرگی است. این گذشته می نمایاند که امروز بطرز آشکار و همه جانبه باید علیه ایدئولوژی اسلامی و قرآنی و علیه ایدئولوگ های اسلامی و اسلاموفیل های چپ و ملی مبارزه کرد. اومانیسم و مدرنیته فرهنگی فلسفی و دمکراسی سکولار خواست ماست.
جلال ایجادی
جامعه شناس دانشگاه فرانسه