پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی
فزایندگی تنگناها و نابسامانیهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشورچنان دورنمای خطرناکی را در برابر دیدگان هر ایرانی قرار داده که امضاء کنندگان زیر بنابر وظیفه ملی و دینی، در برابر خلق وخدا با توجه به اینکه در مقامات پارلمانی و قضایی و دولتی کشور کسی را که صاحب تشخیص و تصمیم بوده و مسئولیت و مأموریتی غیر از پیروی از «منویات ملوکانه» داشته باشد نمی شناسیم و در حالیکه تمام امور مملکت از طریق صدور فرمانها انجام می شود و انتخاب نمایندگان ملت و انشاء قوانین و تاسیس حزب و حتی انقلاب در کف اقتدار شخص اعلیحضرت قرار دارد که همه اختیارات و افتخارها و سیاستها و بنابراین مسئولیتها را منحصر و متوجه به خود فرموده اند، این مشروحه را علیرغم خطرات سنگین تقدیم حضور می نماییم.
درزمانی مبادرت به چنین اقدامی می شود که مملکت ازهرطرف درلبه های پرتگاه قرار گرفته، همه جریانها به بن بست کشیده، نیازمندیهای عمومی بخصوص خواروبار ومسکن با قیمتهای تصاعدی بی نظیر دچار نایابی گشته، کشاورزی و دامداری رو به نیستی گذارده ، صنایع نوپای ملی و نیروهای انسانی در بحران و تزلزل افتاده، تراز بازرگانی کشور و نابرابری صادرات و واردات وحشت آور گردیده، نفت این میراث گرانبهای خدادادی به شدت تبذیر شده، برنامه های عنوان شده اصلاح و انقلاب ناکام مانده و از همه بدتر نادیده گرفتن حقوق انسانی و آزادیهای فردی و اجتماعی و نقض اصول قانون اساسی همراه با خشونتهای پلیسی به حداکثر رسیده و رواج فساد و فحشاء و تملق فضیلت بشری و اخلاق ملی را به تباهی کشانده است.
حاصل تمام این اوضاع، توأم با وعده ها و ادعاهای پایان ناپذیر و گزافه گوئیها و تبلیغات و تحمیل جشنها و تظاهرات نارضائی و نومیدی عمومی و ترک وطن و خروج سرمایه ها و عصیان نسل جوان شده که عاشقانه داوطلب زندان و شکنجه و مرگ میگردند و دست به کارهایی میزنند که دستگاه حاکمه آن را خرابکاری و خیانت و خود آنها فداکاری و شرافت می نامند.
این همه ناهنجاری در وضع زندگی ملی را ناگزیر باید مربوط به طرز مدیریت مملکت دانست، مدیریتی که بر خلاف نص صریح قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر جنبه فردی و استبدادی در آرایش نظام شاهنشاهی پیدا کرده است.
در حالی که «نظام شاهنشاهی» خود برداشتی کلی از نهاد اجتماعی حکومت درپهنه تاریخ ایران می باشد که با انقلاب مشروطیت دارای تعریف قانونی گردیده و در قانون اساسی و متمم آن حدود «حقوق سلطنت» بدون کوچکترین ابهامی تعیین و «قوای مملکت ناشی از ملت» و«شخص پادشاه از مسئولیت مبری» شناخته شده است.
در روزگارکنونی وموقعیت جغرافیایی حساس کشورما اداره امورچنان پیچیده گردیده که توفیق در آن تنها با استمداد از همکاری صمیمانه تمام نیروهای مردم درمحیطی آزاد و قانونی و با احترام به شخصیت انسانها امکان پذیر میشود.
این مشروحه سرگشاده به مقامی تقدیم می گردد که چند سال پیش دردانشگاه هاروارد فرموده اند:
«نتیجه تجاوز به آزادیها فردی و عدم توجه به احتیاجات روحی انسانها ایجاد سرخوردگی است و افراد سر خورده راه منفی پیش می گیرند تا ارتباط خود را باهمه مقررات و سنن اجتماعی قطع کنند و تنها وسیله رفع این سرخوردگیها احترام به شخصیت و آزادی افراد و ایمان به این حقیقت است که انسانها برده دولت نیستند و بلکه دولت خدمتگزار افراد مملکت است». و نیز به تازگی در مشهد مقدس اعلام فرموده اید «رفع عیب به وسیله هفت تیر نمی شود و بلکه به وسیله جهاد اجتماعی میتوان علیه فساد مبارزه کرد».
بنابراین تنها راه باز گشت و رشد ایمان و شخصیت فردی و همکاری ملی و خلاصی از تنگناها و دشواریهائی که آینده ایران را تهدید می کند ترک حکومت استبدادی، تمکین مطلق به اصول مشروطیت، احیاء حقوق ملت، احترام واقعی به قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر، انصراف از حزب واحد، آزادی مطبوعات و اجتماعات، آزادی زندانیان و تبعید شدگان سیاسی و استقرار حکومتی است که متکی براکثریت نمایندگان منتخب از طرف ملت باشد و خود را بر طبق قانون اساسی مسئول اداره مملکت بداند.
بیست و دوم خرداد ۱۳۵۶
دکتر کریم سنجابی ـ دکتر شاپور بختیار ـ داریوش فروهر
2 پاسخ
اما من سخنان احمقانه و از روانپریش ظریف را گوش کردم و صدایش را از روی مرکب مجازی شنیدم. واقعا احمقانه است. حکومتی که چهل سال در پی نابود ایران و منطقه بوده حالا می گوید اسراییل می خواهد ایران را نابود کند. و البته عربستان که خب عربستان با وا\گیردادن اسلام به ایران به نوعی ما را نابود کرده است! حرفهای تمامی این بیشرفان از ظریف تا روحانی و از خاتمی تا خامنه ای از فرماندهان پاسداران تا فرماندهان بسیج همگی نشان از حماقت عمیقشان است. تمامی بدبختی ما ملت در اثر بیشوادی و بیفرهنگی ستو ما وارثان ناسزاوار فرهنگی سترگیم که در برابر خشونت اسلام ضد بشر نابوده شدیم و نه حتا نابود! ببیند آنچه را طریف و خاتمی و فرماندهان سپاه و بسیج می گویند همگی نشان از بیفرهنگی ریشه ای ای دارد که اینان در این منجلاب غوطه ورند و ما را نیر غوطه ور کرده اند. از حافظه در شبی کسی قبل از مرگش شعری خواند و آن این بود.و من فقط از حافظه چیزکی از آنرا بیاد دارم و آن اقباسی بود از فرخی سیستانی:
خطاب به اینان می گفت: آقایون شما دارید کپی می کنید. پیش از شما صدامیان و قذافیون دقیقا چنین اراجیفی مسخر ه را بهتر گفته اند. و بعد ادامه داد که تقلید از فرخی سیستانی چیزکی نوشته ام :
فساد گشت و کهن شد، حدیث زیر و زیر
ذکر نوآر که نو را حلاوتیست دگر
تو جابجا شده بنشین به پشت آن منقل
مواطب سر و در باش و مقعد رهبر
فسانه کهن و کارنامه ای بدروغ
گشاد بود و دریده، بکن در او تو نظر
بکار ناید رو در دروغ رنج مبر
حدیث آنکه تو گویی به رهبرت دم در
کند به زیر عبایش جوانکی از بر
چو قافیه بشود تنگ، بردرد مدبر
دریدگی بدراند میان دو بستر
سعید طوسی و با هفت نوجوان دگر
گزیر میکنی، ای خاک عالمت بر سر
دروغ را بزنی راست سینه منقل
که روضه خوان بزند زوزه، مستمع بر سر
شنیده ام که حدیثی، اگر دوباره شود،
صداش در کنبد پیچد، بسان عرعر خر
شود اسامه ی بن لادن و قذافی نر
و یا فسانه صدام و دلبری اسد
بخوان تو قصه ی صدام و آن قذافی را
به گوش رهبرت آنرا، اگر چه گوشش کر
بگو که توپ و تفنگ است و موشک و هسته
بروی پوشک موشک پیام بنوشته
منم چو صدره ی صدام و بوقذافه نر
که عربده کشم و های و هو، چو عر عر خر
روم ز لوله به لوله به فضلاب دگر،
درون لوله اگر ریش گذاشت صدام جان،
همی تراشمش این ریش را کون و کپل
به چسب یبوست تریاک گذارمش برسر
شوم چو فاحشگان بر سرم کلا گیسی
روم به سوی ترامپ و ببوسمش مقعد
بگویمش که بدم مست و من گهی خوردم
دگر نمی خورم این گه، ببخش جان پدر
ببخش جان امام، ببین تو لب کلام
من و سپا و بسیجی آیات اعظام،
ترا غلام شویم ختم کن تو کلام
نگاه کن تو کلا گیس و قهرمانه قرم
لپ گلی، زنخدان و دامن کوتاه
مخنثانه بیایم ترا خودم درگاه!
ترامپ تفش کرد و چخ چخ بسیار
برو که نزد کسی تو نمی ارزی سنار!
نه نزد من و نه نزد ملت خود
نه نزد امت و نه نزد بچه باز بزرگ!
یادش به خیر که این امام مبین را این چنین دریوزه کرد آن شب!
حیف بقیه اش را یاد ندارم
عجب وضعیت همانندی و عجب نوشته ای که نخوانده و نشنیده ماند. و هنوز هم مانده و درمانده بی آنکه ]وانده شنیده شو.د! یک مشت اشغالگر مملکت ما ر ا زیر سم خود گرفته اند! تازه اینان از یک خانم محترمک پرسیده اند که در ایران چه می کند. لیلا حاتمی را می گویم و لعنت بر خمینی و اجداد مطهرش که ایران را ویران کرد.