در معادن, چاه ها و فاضلاب ها حتی برای تنفس کارگران امکانات مکفی موجود نیست. مرگ توسط خفگی و نبود اکسیژن, ریزش و زیر آوار ماندن نیز از آنجمله حوادثی هستند که تنها مسئول آن سودجویی بیشتر کارفرمایان و صاحبان مراکز تولیدی هستند. یکی از کارگران: فقط از مسئولان می خواهم فکری به حال ایمنی معادن کنند چون ما هر روز که از خانه بیرون می آییم، با خودمان می گوییم شاید این آخرین بار باشد که خانه و خانواده خود را می بینیم و شاید قسمت ماهم مانند همکارانمان که در این راه جان خود را گذاشتند، بشود.
……………..
حوادث ناشی از کار سالانه موجب مرگ و میر هزاران کارگر می گردد. در ایران و برطبق آمار هر ازگاهی که از رسانه های داخلی منتشر می شود. پس از آمار مرگ و میر از طریق تصادفات, حوادث کارگری در رده دوم قرار دارد اما با این حال کمتر سخنی یا تدبیری! در اینباره از سوی مسئولین و رسانه های جمهوری اسلامی شنیده میشود. سکوت و لاپوشانی این وجه از آمارها بدین معنی است که در حقیقت امر جان کارگران کشورمان برای رژیم بی ارزش است. حتی بی ارزش تر از دستمزد ناچیز آنان که بارها زیر خط فقر است و برای کسب آن از جان خود مایه می گذارند.
بخش مهمی از قربانیان حوادث کاری کودکان کار هستند. آنها مجبورند به هر شرایطی که از سوی کارفرما عرضه می شود تن دهند. اغلب زیر پانزده سال سن دارند و طبق قوانین بیمه نمی شوند. نیازمند درآمد برای خود و خانواده هستند و از همینرو به خواست های غیر انسانی صاحب کار تن می دهند. در آمارها نمی گنجند زیرا در قوانین جایی برای کار کودکان در نظر گرفته نشده است. در محیط کار وظایفی را بعهده آنان می گذارند که برای بالغین و آنها نیز در بزرگنمایی خود و بی اطلاعی از پیشرفت های ایمنی به این وظایف تن می دهند.
روز کاری پر خطر برای کارگران و بویژه کارگران فصلی ساختمانی با طلوع آفتاب و به آرامی آغاز می شود و بموازات وهمراه آن حادثه و مرگ هم برای کارگران می آید. هیچ کس نمی داند که آیا با غروب آفتاب به خانه باز می گردد یا نه؟ آنها نه بیمه دارند و نه حقوق مکفی و نه امنیت کاری و هر روزه با فروش نیروی کار و تنها برای لقمه ای نان برای خود و خانواده شان, خطر می کنند.
آمار مرگ و حوادث کارگری بر طبق داده های آماری همچنان افزایش می یابد و صدای بی صدای آسیب دیدگان بگوش هیچکس نمی رسد. گوشی بدهکار این صدا نیست. حکومتیان خاموش اند و خود را به کوچه علی چپ می زنند و بر فشار خود به معترضان و فعالان کارگری در بیرون و درون زندان ها می افزایند. از این هم فراتر رفته و در تبلیغات حکومتی خود بکرات اذعان می کنند که مقصر حوادث کاری خود کارگران هستند.
در شرایطی که بودجه های نجومی به صدور انقلاب! اختصاص داده می شود و میلیاردها خرج تبلیغات مذهبی میشود. در زمانی که میلیاردها برای نقش طلائی فلان مکان کذائی مقدس اهدا می شود ولی استثمارگران حاکم حتی زحمت آماده نگاهداشتن و سرویس های ضروری ماشین های آتش نشانی را هم بخود نمی دهند.
به تصویر نگاه کنید!
زمانی که کارگر زن و مرد برای فرار از آتش به پنجره های بیرونی آویزان می شوند و آتش نشانی سر می رسد و امیدها برای نجات آنها زنده می شود, اما بالابرنده ماشین آتش نشانی نقص فنی داشته است و دو کارگر شریف از ارتفاع خود را به پائین پرتاب می کنند.
درباره این حوادث هر از گاهی گزارشی منتشر و پس از چند روز از صفحات رسانه های دولتی محو می شود. تاثیرات این فجایع اما همچنان برای خانواده های کارگران مصدوم یا کشته شده که بی هیچ حمایتی رها می شوند, باقی می ماند. اغلب مردان با این حوادث مواجه اند. مردانی که به شهرهای دیگر مهاجرت فصلی یا دائمی می کنند تا خانواده خود را با حداقل های مالی تامین کنند و تحت هر شرایطی تن به کار می دهند. کارگران ساختمانی و هم آنها که در ارتفاعات کار و خطر می کنند در صدر امار مرگ حین کار را به خود اختصاص می دهند.
هولناک ترین وجه استثمار, کار بدون امنیت شغلی است. سقوط از ارتفاع, ریزش و انفجار در معادن, زیر آوار دفن شدن بهنگام حفر قنات و یا کار در چاه فاضلاب, و …. اینهمه در پی عطش کارفرما برای افزایش سود از قبل کار سخت و طاقت فرسای کارگران است که مورد حمایت تام و تمام حاکمیت قرار می گیرد. حمایتی که با سرکوب اعتراضات کارگری و حبس و بازداشت و قتل وحشیانه کارگران معترض, نمایندگان و فعالین کارگری همراه است.
کارگران اگر از حوادث ناشی از کار جان سالم بدر ببرند اغلب به دامان از کار افتادگی زودرس می افتند آنهم در مناسباتی که کوچکترین حمایت های ابتدائی را از آنها دریغ می کند و اکثریت مطلق قربانیان تحت پوشش تامین اجتماعی قرار ندارند. این نکته حائز اهمیت است چنانچه نگاهی به امارها بیاندازیم. تنها در سال 1393 نزدیک به سی هزار مصدوم حوادث کاری اعلام رسمی شده است.
تابستان فصل مرگ کارگرانی است که در چهارراه ها و میدان های شهرها, ناچارند نیروی خود را همانند بردگان به عرصه فروش بگذارند و تن به هرگونه ستم و اجحاف و قوانین ضدکارگری کارفرما و ناامنی شرایط کار بدهند و دچار حادثه می شوند. تابستان فسل مرگ آوری برای آنان است, زیرا که فصل هجوم کارگران فصلی اغلب ساختمانی به شهرهای بزرگ برای لقمه ای نان است و از قوانین کاری و نرم های ضروری, خبری نیست.
در بسیاری از شهرهای شمال کشور دو سوم حوادث کاری سال در تابستان بوقوع می پیوندد و اینچنین سرنوشتی شوم برای شریف ترین شهروندان کشورمان با فرارسیدن فصل گرما رقم می خورد و آنچه باقی خواهد ماند چنانچه کارگران جان ندهند, دستهای پینه بسته، کمرهای خمیده و چهره های سوخته و بغض های پنهان شده در گلوست. ایمنی در محیط این آسیب پذیران واژه ایست گم شده و امکانات نجات کارگر مصدوم بی اعتبار است. ماشین آتش نشانی آژیر دارد اما دکل ندارد و اگر هم دارد مشکل فنی دارد.
در معادن, چاه ها و فاضلاب ها حتی برای تنفس کارگران امکانات مکفی موجود نیست. مرگ توسط خفگی و نبود اکسیژن, ریزش و زیر آوار ماندن نیز از آنجمله حوادثی هستند که تنها مسئول آن سودجویی بیشتر کارفرمایان و صاحبان مراکز تولیدی هستند. یکی از کارگران: فقط از مسئولان می خواهم فکری به حال ایمنی معادن کنند چون ما هر روز که از خانه بیرون می آییم، با خودمان می گوییم شاید این آخرین بار باشد که خانه و خانواده خود را می بینیم و شاید قسمت ماهم مانند همکارانمان که در این راه جان خود را گذاشتند، بشود.
گویا در جوامعی همانند ایران با سرمایه داری فاسد و استثمارگر, کار و مرگ همزاد اند. تا جائیکه دیده ایم در کشورهای اروپائی و در پروژه های کوچک و بزرگ تا بخش بزرگی از سرمایه برای پروژه به اشکال مختلف و تحت قوانین در راستای تامین امنیت کارگران در حین کار اختصاص داده می شود.
اما آنچه برای حکومتیان در اولویت قرار دارد این است که هرگونه صدای اعتراضی را در نطفه خفه کنند و تشکل ستیزی را با سرکوب ضدکارگری فعالین کارگری و کارگران معترض در مجتمع های تولیدی, تداوم و شدت بخشند و اینچنین سرسپردگی حود به سرمایه داران و مالخواران را باثبات برسانند.