شورش ارتجاعی ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ شیرینی خوران آخوندیسم و جاهلیسم، و به نوعی سَکُو و فلاخن پرتاب آخوندها و “جاهلها و لاتهای متدین” به قدرت و حکومت شد. آخوندهائی که به قولِ داریوش همایون، وزیر شاه: “زیر نگاه مهربان و گاه کمکِ حکومت پادشاهی به گستردن شبکه خود در سراسر کشور مشغول شدند”(۱).
در باره ریشهها و علل بروز شورش ۱۵ خرداد و نیروهای شرکت کننده در آن (۲) نظرها و دیدگاههای مختلف طرح شدهاند. مذهبیون ریشههای بلوای ۱۵ خرداد را درتلاش شــاه برای مخدوش کردن سنتهای اسلامی و دورکردن مردم از ارزشهای اسلامی میدانند.
محمد رضاشاه پس از کودتای ۲۸ مرداد روی به اصلاحات اجتماعی و اقتصادی آورد. وی برپائی دو حزب مردم و ملیون، تحکیم رابطه با غرب به ویژه با آمریکا، انقلاب سفید شاه و مردم را “توسعه سیاسی” میپنداشت.
“…از روزی کـه دولـت علم روی کـار آمـد (۲۸ تیرماه۱۳۴۱) محمد رضا شـاه که از آغاز پادشاهی میخـواسـت برنامـههایی را در جهت اصلاحات عمومی اجرا کند، فرصـت یافت تا آنها را یکی پس از دیـگری به مرحلهی اجرا بگذارد.”(۳)
“طبق لایحهی انجمن هاى ایالتى و ولایتى به زنان حق راى داده شد. قید اسلام از شرایط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان برداشته شد. به جاى قسم خوردن منتخَبین به قرآن مجید، کلمهی کتاب آسمانى گذاشته شد (یهودیان، مسیحیان، بهائیان، زرتشتیان و بی خدایان، در دو مجلس همه به قران مجید سوگند میخوردند)، به جاى کلمهی ذکور از شرایط منتخبین کلمهی “با سواد” گذاشته شد که اعم از ذکور و اناث مىباشد..” (۴)
در آغازاعتراضها و درخواست های پیاپی روحانیـون (۵) موجب شـد که به دسـتور شـاه اجرای تصویـب نامه متوقـف شـد و علم اعلام کرد: “مقررات انجمنهای ایالتـی و ولایـتی اجرا نمیشود”. “دکتـر ارسـنجانی در مـورد اصلاحـات ارضـی اقـدام میکنـد و مـالکیـن و فئـودالها را بشدت مورد حملـه قرار میدهد. روز۲۲ آبان مـاه ۱۳۴۱ مهنـدس ملک عابـدی رئیـس اصلاحات ارضی فیـروزآباد کشـته میشود. روز ۱۹ دی ماه ۱۳۴۱ کنگـرهی دهقانـان در تالار محمد رضا شـاه پهلوی با حضـور ۴۲۰۰ کشـاورز تشکیـل میشود که در ایـن کنگـره شـاه اصـول شش گانـهاش را اعـلام کرد: اصـلاحات ارضـی ، ملـی کردن جنـگلها، فـروش سهام کارخانههای دولتی، سـهیم شـدن کارگـران در سـود کارخانـهها، ایـجاد سـپاه دانـش، اصلاح قـانـون انتخـابـات.
“روز ۸ اسفنـدماه ۱۳۴۱ در یک کنگـرهی اقتصادی در کاخ سـنا، شـاه ضمن نطقـی اعلام کـرد که از امـروز در ایران به زنان حق انتخـاب کـردن و انتخاب شـدن داده میشود. ایـن اقدامها آخـوندهای مخالـف را بشدت تحریـک کرد و تظاهرات کردنـد. شـاه طـی نطقی گفت: “اتحـاد نامقدس سـرخ و سیاه مانع انجام کـارهای اصـلاحی اسـت. ولـی این کارها انجام میشوند و عقب نشیـنی مـوردی نـدارد.”
با بالا گرفتن مخالفتها، شـاه اعلام کرد کـه بـرای تصـویب اصـول ششـگانه رفراندم خـواهد کرد.
سوم بهمن در قم تظاهراتی که با شعار “ما پیرو قرآنیم/ رفراندم نمیخواهیم.” به راهانداخته شده بود، سرکوب شد. ادعا شده است که برخی از جاهلها و لاتهای قم در سرکوب این تظاهرات نقش داشتهاند. جاهلها و لاتهائی که “مقدم شاه به قم را با عربدههای جاوید شاه گرامی داشتند.”
۴ بهمن ماه تحت فرماندهی سرتیپ حکیمی، مسؤل انتظامات دانشگاه، ماموران دولتی همراه با دستههائی از جاهلها و لاتها با چوب و چماق و چاقو به دانشگاه هجوم بردند و دانشجویان مخالف رژیم را مورد ضرب و شتم قرار دادند. دانشجویان بر سردرِ دانشگاه این شعار را نصب کرده بودند: “اصلاحات آری، دیکتاتوری نه”.
“… دوم فروردین ۱۳۴۲ نظامیان به مدرسه فیضیه در قم حمله کردند که به کشته و زخمیشدن چند تن از طلاب منجر شد”. “طبق برنامه طراحی شده، عدهای کماندو، با لباس کشاورزان و در حالی که به چاقو و چوب مسلح بودند، به وسیله چند دستگاه اتوبوس شرکت واحد از تهران وارد قم شدند. علاوه بر این، تعداد زیادی سرباز و نیروهای ویژه شهربانی در اطراف صحن حضرت معصومه و مدرسه فیضیه تجمع کرده بودند. در مدرسه فیضیه به دعوت آیتالله العظمی گلپایگانی مجلسی برای سوگواری به مناسبت شهادت امام جعفر صادق منعقد بود. دراین مجلس یکی از روحانیون رشته سخن را به دست گرفته بود. در اواسط سخنرانی یکباره همانهایی که دسته دسته با اتوبوسهای دولتی به قم آورده شده بودند، وارد شدند و حاضران را مورد حمله قرار دادند. طلاب جوان و روحانیون مقاومت کردند و با خراب کردن قسمتی از دیوار طبقه دوم مدرسه و برداشتن آجرهای آن به طرف مأموران حمله بردند…”
محمدتقی فلسفی در خاطرات خود مینویسد: “کماندوها با پنجه بوکس، میله آهنی، زنجیر، و حتی شاخههای درختان فیضیه که شکسته بودند، طلاب را به سختی مضروب و مجروح مینمایند… یکی از طلاب جوان به نام سید یونس رودباری، به شهادت رسید. آیتالله گلپایگانی را به یکی از حجرات طبقه پایین بردند و محافظت میکنند. بعضی از طلاب هم برای نجات خود به پشتبام فیضیه میروند و گویا خود را به زیر میاندازند و دست و پای آنها میشکند. مردم بعضی از طلاب دست و پا شکسته و صدمه دیده را به بیمارستانهای قم میرسانند.”
سپهبد مبصر، معاون رئیس شهربانی وقت در خاطرات خود نوشته است: “در روزهای آخر سال ۱۳۴۱ به سازمانهای اطلاعاتی اطلاع رسید که طلبههای قم با صدور اعلامیهای از مسلمانها خواستهاند تا روز دوم فروردین ۴۲ در مدرسه فیضیه گردهم آیند و در تظاهرات مخالفت با اصلاحات دولت شرکت کنند. در برابر این تصمیم و برای مقابله و جلوگیری از آن، کمیسیونهایی تشکیل و مساله را زیر بررسی قرار دادند و سرانجام طرح بسیار نابخردانه و میشود گفت کودکانهای را که اصلاً به صلاح مملکت نبود به تصویب رساندند. تصمیمی که به وسیله مسئولان امنیتی و نظامی کشور گرفته شد، این بود که عدهای از سربازان گارد با لباس غیرنظامی در روزی که قرار بود در مدرسه فیضیه تظاهرات برپا شود به آنجا ریختند و با طلبههای تحریک شده درگیر شدند و با آنها کتک کاری کردند و میگویند دو یا سه نفر هم از طلبهها کشته شدهاند. پس از انجام گرفتن مأموریت، سربازهایی که لباس غیرنظامی پوشیده بودند اما فراموش کرده بودند کفشهای خود را عوض کنند و همگی پوتینهای به شکل سربازی به پا داشتند به صف ایستادند و شعار جاوید شاه سر دادند و با این کار ناشیانه و حرکت بچهگانه ثابت کردند که یورشآورندگان به مدرسه فیضیه سرباز و آن هم سربازان گارد شاهنشاهی بودند.”
طیب حاج رضائی و روح الله خمینی
همزمان با رخداد فیضیه در تعدادی از مساجد تبریز نیز مراسم عزاداری برپا بود، عدهای از ماموران ساواک و شهربانی وارد مدرسه طالبیه شدند. اسدالله علم پس از حادثه فیضیه طی مصاحبهای اعلام کرد روحانیونی که با اصلاحات ارضی مخالفند، با دهقانانی که به قصد زیارت حضرت معصومه به قم رفته بودند نزاع کردند که منجر به قتل یک دهقان شد.
خمینی در واکنش به این حمله، در پاسخ به نامه تسلیت آیتالله سیدعلی اصغر خویی که به نامهی “شاه دوستی یعنی غارتگری” معروف شد، چنین نوشت: “حمله کماندوها و ماموران انتظامی دولت با لباس مبدل و معیت و پشتیبانی پاسبانها به مرکز روحانیت خاطره مغول را تجدید کرد… با شعار جاوید شاه به مرکز امام صادق (ع) و به اولاد جسمانی و روحانی آن بزرگوار حمله ناگهانی کردند و در ظرف یکی دو ساعت، تمام مدرسه فیضیه، دانشگاه امام زمان (عج) را با وضع فجیعی در محضر بیست هزار مسلمان غارت نمودند…اینان با شعار شاه دوستی به مقدسات مذهبی توهین میکنند، شاه دوستی یعنی غارتگری، هتک اسلام، تجاوز به حقوق مسلمین، تجاوز به مراکز علم و دانش. شاه دوستی یعنی ضربه زدن به پیکر قرآن و اسلام، سوزاندن نشانههای اسلام…”
حجت الاسلام عبدالحسین چهل اخترانی از “افراد قوی هیکلی که دور موهایشان را به طرز مخصوصی اصلاح کرده و کفش کتانی پوشیده بودند”، و حجت الاسلام سید محمد کوثری از “صلوات فرستانی” که با چماق به مردم و طلبهها حمله میکردند سخن گفتهاند. در “مراسم مدرسه حجتیه شخصی به نام آقامیری که از پهلوانان و ورزشکاران معروف قم بود و دو متر قد داشت، جلوی منبر آمد و مشتش را گره کرد و گفت هر حرام زادهای که بخواهد مجلس را بهم بزند با مشت من مواجه خواهد شد، در نتیجه همه صداها خوابید”
“در مشهد یکی از طرفداران خمینی که کبابی داشت پاسبانی را که اعلامیه آیتالله خمینی را از دیوار کنده بود به ضرب چاقو به قتل رساند و پاسبان دیگری را مجروح کرد”. شهر قم نیز متشنج شد”. ۱۵ خرداد که با عاشـورا مصادف بود، خمینی در قم به منبـر رفت و بشدت دولـت و رژیم را مورد حمله و تهدید قرار داد.” (۵)
پس از دستگیری خمینی” روز ۱۵ خـرداد تظاهـرات دامنـه داری در تهـران و قـم و مشـهد و سایر نقاط برپا میشود. چـون ایـام محرم و عاشـورا بود و مراسم عزاداری بر پا بود، طـرفـداران خمیـنی مردم را واداشتند که به تظاهرکنندگان بپیوندنـد.”
بخش بزرگی از جاهلها و لاتها، حامیان و شرکت کنندگان در شورش ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ بودند. در کنار جاهلها و لاتهای متدین به سردستهگی حاج مهدی عراقی، جمعی از جاهلها و لاتهائی که در ۲۸ مرداد حامی رژیم شاه بودند نیز جذب جنبش روحانیت شدند. (به سردستهگی طیب حاج رضائی). دستهی شعبان جعفری، که طرفداران دربار بودند نقش مؤثری ایفا نکردند. در این روز باشگاه جعفری توسط طرفداران آیتالله خمینی به آتش کشیده شد. شیخ باقر نهاوندی تاسوعا در تکیه طیب منبر میرود و در مورد شعبان جعفری میگوید: “او رفته دست جینالولو بریجیدا را بوسیده و یک قالی به نامبرده هدیه داده و حالا آمده عزاداری میکند.”
ادامه دارد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع و توضیح ها:
۱-داریوش همایون، نالازم ترین و آسانترین انقلاب تاریخ، مجله آرش (پاریس)، شماره ۱۳ بهمن ۱۳۷۰
۲- در بارۀ گروههای شرکت کننده در این شورش دیدگاههای متفاوت مطرح شده است:
“الف: روحانیون، نهضت آزادی (بخش دانشجوئی)، روستائیان اطراف تهران و برخی از شهرهای بزرگ (باقرآباد و ورامین در اطراف تهران)، عناصرارتشی مثل ولی محمد قرهنی، تیمور بختیار، مظفر بقائی از حزب زحمتکشان، چهرههائی مثل آلاحمد و شریعتی، از خارج کسانی مثل عبدالناصر و از لبنان (ماجرای عبدالحسین جوجو، که گفته شد از لبنان پول کلانی آورد و به طیب داد، و بعدها گفته شد دروغ بوده و یا در رابطه با فروش موز به طیب داده است و ربطی به شورش ۱۵ خرداد نداشت).
ب: “عامل ایرانی بلوای ۱۵ خرداد را سپهبد بختیار بنیانگذار و نخستین رئیس ساواک دانستهاند که از طرف شاه طرد شده بود. بختیار با نفوذی که در ساواک داشت و با ارتباطی که با باصطلاح “جاهلهای جنوب شهر” و مالکین بزرگ استان فارس داشت بلوائی در تهران و بعضی از شهرستانها بوجود آورد و در این کار خمینی که تا آنوقت شهرتی نداشت و یک آخوند معمولی بود، با او همکاری کرد. (مسبب واقعی ۱۵ خرداد آیتالله خمینی نبود. سید مهدی پیراسته- وزیر کشور وقت در هنگام بلوای ۱۵ خرداد، ایرانشهر، واشنگتن دی. سی، ۳۰ ژوئن ۱۹۸۹، شماره ۹۱۹، جمعه تیرماه ۱۳۶۸).
ج: “نقش آیتالله بهبهانی و کاشانی بیش از بختیار بود چرا که: “…درخرداد سال ۱۳۴۲ بختیار در ساواک هیچگونه نفوذ و قدرتی نداشت، زیرا نامبرده در بهار سال ۱۳۴۰ از پست ریاست ساواک برکنار گردید.” (حقایقی در باره واقعه ۱۵ خرداد، ف. داورپرست، ایران تایمز- واشنگتن دی.سی)
۳- دکتر الموتی، رخدادهای ۱۵خرداد ۱۳۴۲ / و حبیب لاجوردی، خاطرات سپهبد محسن مبّصر، رئیس شهربانی کل کشور(۱۳۴۹-۱۳۴۳)، طرح تاریخ شفاهی ایران، مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاههاروارد.
۴- علی دوانی (حجت الاسلام علامه رجبی دوانی)، نهضت روحانیون ایران (جلد سوم)، ناشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی – تهران، چاپ اول ۱۳۵۸ و چاپ دوم ۱۳۷۷
۵- نامههای آیتالله خمینی و شریعتمداری به محمد رضا شاه/ روزنامه کیهان، دوشنبه ۱۶/۷/۴۱
الف : ” حضور مبارک اعلیحضرت همایونى، پس از اهداى تحیت و دعا، بطوریکه در روزنامهها منتشر است، دولت در انجمنهاى ایالتى و ولایتى، اسلام را در راى دهندگان و منتخبین شرط نکرده و به زنها حق راى داده است و این امر موجب نگرانى علماى اعلام و سایر طبقات مسلمین است. بر خاطر همایونى مکشوف است که صلاح مملکت در حفظ احکام دین مبین اسلام و آرامش قلوب است. مستدعى است امر بفرمائید مطالبى را که مخالف دیانت مقدّس و مذهب رسمى مملکت است، از برنامه هاى دولتى و حزبى حذف نمایند، تا موجب دعاگوئى ملّت مسلمان شود/الداعى، روح الله الموسوى”
” آقای علـم تخلـف خودرا از قانون اساسـی اعلام و با تبـدیل قسـم به قـرآن مجید، میخواهد قرآن را از رسـمیتانداختـه و اوسـتا و انجیـل و بعضـی کتب ضالـه را جای آن قراردهـد.”
ب :”بسم الله الرحمن الرحیم، پیشگاه رفیع اعلیحضرت همایون شاهنشاه، با ابلاغ سلام و تقدیم ادعیه، بطوریکه روزنامه ها منتشر کرده اند، دولت در ضمن تصویبنامهی لایحهی انجمنهاى ایالتى و ولایتى شرط اسلام و شرط ذکوریت را در راى دهنده و انتخاب شونده الغاء نموده و ضمنا راى دادن و انتخاب شدن را به کلیهی افراد ملت ،اعم از زن و مرد، داده است. نظر به اینکه این تصمیم دولت مخالف با موازین شرعى و بالنتیجه مخالف با قانون اساسى است و صلاح ملک و ملت نیست، لذا خواهشمندیم که دستور اکید فرمائید دولت هم دو مورد مذکور را اصلاح نماید/ الاحقر سید کاظم شریعتمدارى”
۶- روزنامه کیهان مورخه ۱۲ خرداد سال ۱۳۴۲