غلامرضا سرگران
کرونآ امروزه کلمه ای است که بیشتر از هر کلمه ای در نوشته ها، گفته ها و تصاویر به چشم میخورد. بسته به اینکه هر کس در چه شرایطی زندگی میکند، تاثیری متفاوت در زندگی افراد داشته است و هنوز هم خواهد داشت. ماموریت تاریخی او هنوز به پایان نرسیده و معلوم نیست چه تاثیرات تاریخی از خود به جای بگذارد.
در ابتدای شروع این پدیده کوچک که با چشم معمولی قابل رویت نیست کمتر کسی او را جدی گرفت اما به تدریج و با درنوردیدن مرزهای سیاسی و جغرافیایی که انسان امروزه ترسیم کرده است تواناییهای خود را هرچه بیشتر آشکار کرد و میکند.
تا کنون دو پدیده بوده است که در موجودات زنده بصورت یکسان عمل کرده اند، آغاز حیات و پایان آن، به دنیا آمدن و مرگ. اولی رفتارش هرگز عادلانه نبوده است به خصوص در رابطه با انسان.
زاده شدن یک انسان در شرایط متفاوت نقش بزرگی در ادامه و چگونگی حیات او داشته است. فردی که در خانوادهای فقیر در گوشه ای از آفریقا بدنیا میاید سرنوشتی کاملا متفاوت با فردی که در خانوادهای متمول در گوشه ای در اروپای ثروتمند بدنیا بیاید خواهد داشت. آغاز حیات بسته به پارامترهای جغرافیایی، سیاسی و طبقاتی نقشی اساسی در آینده زندگی افراد داشته و به همین خاطر هم نقش تولد نقشی ناعادلانه و متفاوت بوده است. امروز که بیشتر ما خانه نشین شده ایم، فرصت مناسبیست که به این گونه مسائل با عمق و دقت بیشتری نگاه کنیم. بسیار شنیده و دیده ایم که اشخاص به مثلا در مورد ما، ایرانی بودن خود افتخار میکنند و شاید این افراد هرگز به این مسئله فکر نکرده باشند که خود آن ها چه نقشی در ایرانی بودن خود داشته اند؟ جواب روشن است، هیچ نقشی، مطلقا هیچ نقشی. یا در چهار چوب ایران، ترک بودن، فارس بودن، لر و کرد و…..بودن هر کسی مطلقا به خود آن فرد ربطی ندارد و دقیقا به همین دلیل هم نه مایه افتخار است و نه دلیلی بر سرشکستگی، جبریست که خارج از اراده فرد عمل کرده است. این که فرد در خانوادهای فقیر در گوشه ای از این کره خاکی بدنیا بیاید و یا در خانوادهای ثروتمند هم همین گونه است، جای افتخار ندارد که فرد بگوید من از خانواده راکفلر هستم و یا از خانواده لولوبابا، با این که تفاوت زیادی بین این دو خانواده هست، یکی از ثروتمندترین خانواده های آمریکایی و دیگری از زحمتکشان بی نام و نشانی در گوشه ای از این کره خاکی. نه برای اولی میتواند مایه افتخار باشد و نه برای دومی مایه ننگ و سرشکستگی. افراد خودشان در بدو تولد هیچ نقشی و هیچ انتخابی ندارند و جبر تاریخی و جغرافیایی و طبقاتی نقشی اساسی را بازی میکنند. برای همین زاده شدن ها هرگز عادلانه نبوده اند و نخواهند بود.
مرگ اما بر خلاف تولد عادلانه رفتار میکند با این که چهره مرگ برای همگان ناخوشایند و کریه است اما باطنی منصف و عادلانه دارد. برایش فرقی نمیکند که تو به کدام طبقه تعلق داری و در حساب بانکی ات چه مبلغی پارک شده است. نه به ملیت تو کاری دارد و نه به تعلقات فامیلی، مذهبی، جغرافیایی و….. همه را یکسان میبیند و رفتاری یکسان با همه دارد. فقط یه خاطر این که نقطه پایان است دوست داشتنی نیست وگرنه منطقی و عادلانه است.
کرونآ در تاریخ ثبت شده بشری، پس از مرگ دومین پدیده ای است که بیشتر خصوصیات مرگ را داراست، مرزهای جغرافیایی، طبقاتی و سیاسی را نمیشناسد و شاید به همین خاطر هم همچون مرگ چهره کریه و بدی به نظر می رسد. در جهان امروز انواع گوناگون مردن داریم که هر روزه جان هزاران نفر را میگیرند. تعداد کودکانی که هم اکنون و هر روزه از گرسنگی میمیرند چندین برابر تعداد کل تلفات روزانه سراسر جهان به خاطر آلودگی به ویروس کرونآ میباشد اما هیچ کس حرفی از آن به میان نمی اورد. گرسنگی و مرگ بر اثر گرسنگی کشیدن مخصوص فقرا میباشد و به طبقات مختلف اجتماعی کاری ندارد. کمتر کسی است که در اروپای کنونی و با آمریکای شمالی چهره کریه مرگ بر اثر گرسنگی را بشناسد. کمتر روزنامه و یا تلویزیونی هست که در این مورد گزارش دهد، این مسئله اصلا به ثروتمندان و طبقه متوسط ربطی ندارد. مرگ روزانه هشت هزار کودک بر اثر گرسنگی در هیچ کجا به ثبت نمیرسد. کسی علاقه مند نیست در این مورد گزارش دهد بنویسد و یا بخواند. اما کرونا طبقاتی نیست و به همه جای کره خاکی سرک می کشد. ثروتمندترین افراد هم قادر نبستند خودشان را از چشم کرونآ مخفی کنند. درست است که نتیجه کار کرونآ در افراد مختلف گوناگون است اما این دیگر به کرونا مربوط نمیشود. اینکه درصد مرگ و میر در ایتالیا بسیار بالا و در آلمان پایین ترین درصد را دارد دیگر به کرونا مربوط نمیشود و پارامترهای دیگری عامل این تفاوت هستند.
این که همه گزارش گران جهانی، آلودگی توم هنکس و یا شاهزاده چارلز را گزارش میدهند و هزاران بی نام و نشان در کنار گوشه کره خاکی بر اثر ابتلا به این بیماری میمیرند دیگر تقصیر ماهیت رفتاری کرونآ نیست و دلایل دیگری در آن موثرند.
کرونا درسهای زیادی هم برای ما دارد و خواهد داشت. این که انسان ها کره خاکی را که امکان حیات برای انواع موجودات زنده و گیاهان ایجاد کرده و انسان ها ارزش این داشته ها را نمی دانند و هر روزه با رفتارهای غیر منطقی خود محیط زیست خود و دیگر جانداران و گیاهان را به نابودی مطلق نزدیک میکنند نشانه نگرشی فردی و طبقاتی به محیط زیست است.
درسهایی که کرونآ میتواند به ما بیاموزد
با توجه به اینکه کرونآ بخش بزرگی از جامعه را خانه نشین کرده است و فرصت تفکر بیشتر به ما داده است شاید بتوانیم از این فرصت مناسب استفاده کنیم و بیاموزیم که:
زرادخانه های سلاح های مرگبار هسته ای نمیتوانند امنیت اجتماعی را تضمین کنند. اگر دولت چین امکانات مبارزه با کرونآ را به صورت رایگان در اختیار ملل و دول درگیر با این ویروس میگذارد به خاطر این است که مبارزه با این ویروس باید جهان شمول باشد وگرنه بیفایده است. باید امیدوار بود که این پدیده بتواند تحولی در افکار عمومی در سطح جهانی ایجاد کند که بفهمند دنیای امروز و جامعه امروز، جهانی شده است. اگر چرخه اقتصادی در یک گوشه این دنیا از کار بیافتد، همه اقتصاد جهانی دچار مشکل میشود. اگر گوشه ای از این کره خاکی با بیماری مشخصی درگیر شود، احتمال سرایت آن به سایر نقاط جهان زیاد است. ما باید بازنگری اساسی در شیوه زندگی جهانی خود داشته باشیم. با این نظم موجود کل حیات در کره خاکی در معرض خطر قرار دارد و مناسبات ناعادلانه بین المللی به زیان همگان است. همانطور که برای پیروزی بر کرونا عزم جهانی و عمومی لازم است سایر مشکلات هم تنها و تنها در چهارچوب تصمیمی جهانشمول و رابطه ای عادلانه قابل حل میباشند.
وسایل تولید و به طبع آن امکانات بوجود آمده تنها در شکل مالکیتی جهانشمول امکان ادامه حیات را در کره خاکی تضمین میکند. کره خاکی به اندازه کافی امکانات زندگی در صلح برای همه ساکنین خود را دارد. بازنگری در نوع مالکیت و استفاده از این امکانات میتواند آینده حیات ما را تضمین کند. یک نظم نوین جهانی تنها راه نجات ماست.