مقاله ای را که در زیر تحت عنوان «واقعیت های انقلاب پنجاه و هفت» ملاحظه می کنید در سال ۲۰۱۲ نوشته شده چندین بار رسانه های گوناگون آنرا تجدید چاپ کرده اند. دیروز با دوست اندیشمند و زحمتکشی در باره این پرسش که در شرایط کنونی ایران «چه باید کرد؟» تبادل و تعامل نظر میکردیم. چه باید کرد؟ پرسشی را که دوست مشترک و مبارز و فرهیخته مان آقای منوچهر تقوی بیات به تازگی مطرح کرده اند و در جستجوی پاسخ های کنشگران سیاسی مخالف رژیم با دیدگاه های گوناگون هستند. کارگاهی که در این زمینه گشوده شده است بسیار حساس و فراوان لرزان است. دیروز نتایج اندیشه های ما به برخی از موضوعات مطرح در مقاله زیر توجه داشت. گفتم به تجدید نشر این مقاله در «سایت رنگین کمان بنیاد آزادی اندیشه و بیان» مبادرت کنم شاید دوستان و رفقای عزیز نیز در این باره ما را یاری بدهند تا با هم بیاندیشیم و ببینیم واقعا آیا باید کاری کرد؟ اگر پاسخ مثبت است؟ پس چه باید کرد؟
فرهنگ قاسمی
دهم آوریل ۲۰۱۹ پاریس
سی وسه سال گذشت و باز سالگرد انقلاب 1357 فرا رسید و مشاهده میکنیم هر کس از ظن خود درباره این سالروز سخنی میگوید یا مطلبی مینویسد. آنچه مرا تشویق به نگاشتن این مطلب کوتاه میکند، کوششی دربرخورد با واقعیت های انقلاب 57 و تبعات آن با شرایط امروز ما است.
در دوران انقلابات، ملتها همچون مردمانی قحطی زده در مقابل امکانات تازه و متنوع قرار میگیرند و همانند گرسنگان و تشنگان از نخستین امکان بسیار گاهی بطور افراطی سد جوع میکنند و چون از شرایط بحران قحطی بیرون آمده اند در امر انتخاب عجولند و به طور سطحی تصمیم میگیرند. سپس انتخاب خود را حقیقت مسلم و مطلق می گمارند.
در انقلاب 57 همهء آزادی خواهان ایران یا اشتباه کردند و یا خطر جمهوری اسلامی و حاکمیت رژیم ارتجاعی را ندیدند و به روح الله خمینی اعتماد کردند. در نتیجهء آن، اعتماد سنتی غالب بر جامعه مذهبی و اطاعت کورکورانه از رهبر انقلاب، جایگزین رقابتهای سالم، تفاهمهای سیاسی و قراردادهای ملی شد. چند ماهی از انقلاب نگذشته بود که بخش بزرگی از معتمدین خمینی، به ویژه کسانی که به او نزدیک تر بودند، از میدان بدر شدند و حاکمیت به دست گروهی افتاد که به آزادی خواهی و رأی مردم هیچ اعتقادی نداشتند. دیدیم که سیر تحولات اجتماعی و سیاسی به گونهای پیشرفت کرد که به مرور همهء جریانات سیاسی آزادی خواه و دموکرات و طرفدار استقلال و عدالت اجتماعی یکی یکی از صف بیرون شدند، سپس مورد ضرب و شتم و زندان و شکنجه قرار گرفتند. دیدیم که کارگزاران استبداد مانند حزب توده و اقمارش از این شرایط استثنا نشدند تا جائی که امروز از آن حرکت بزرگ سیاسی و اجتماعی برای آزادی و استقلال کشور دیگر چیزی باقی نمانده است. امروز مشاهده میشود که آن انقلاب آنچنان موازین انسانی و حقوق مردمی را زیر پا گذاشت که مشروعیت خود را در همهء زمینهها از دست داده است.
بسیاری از ما نمیخواهیم هنوز قبول کنیم که نتیجهء آن انقلاب این خرابی ها و عقب ماندگی ها شد که امروز جامعهء ما دچار آن است و هنوز نمی خواهیم قبول کنیم آنچه بر ما رفت در اثر ندانم کاری مردان و زنان سیاسی و شاید به دلیل فرهنگ سیاسی و اجتماعی جامعه ما باشد. هنوز نمی خواهیم قبول کنیم که در بوجودآوردن این شرایط ما نیز به سهم خود نقش داشته ایم. شاید به همین دلیل است که تا کنون نتوانسته ایم رفتار و کردار خود را در مسیر ایجاد یک تحول عمیق سیاسی و اجتماعی و فرهنگی تنظیم و به مدد آن به یک پیمان ملی قابل اجرا برای رهایی مردم از شرایط موجود دست پیدا کنیم.
بسیاری ادعا میکنند که امروز جامعهء ما برای استقرار نظامی مردمسالار آماده است، به نظر من این بیان با واقعیت منطبق نیست، نه تنها مردم ما برای پذیرش یک نظام مردمسالار آماده نیستند، بلکه کسانی که ادعای رهبری و ادارهء جامعهء فردا را دارند هنوز از رفتاری منطبق با اصول و موازین مردمسالاری برخوردار نیستند. واقعیت این است که باید در جستجوی یافتن واقعیت باشیم. واقعیت این است که ما باید نسبت به حقیقت ها شک کنیم و آن را در آزمون تجربه و اندیشه به واقعیت مبدل سازیم. واقعیت این است که ما تجربهء رفتار و زیستار در یک نظام مردم سالار را نداشته ایم. واقعیت این است که برای بر پائی یک نظام مردمسالار ما همگی به آموزش نیاز داریم. واقعیت این است که به راحتی نمیتوان ادعا کرد که ما از گذشته خود تجربیاتی مثبت برای ادارهء دمکراتیک جامعه آموخته ایم. آموختن آلیاژی از تجربه و اندیشه به شکلی که بهینه ساز باشد است، هر تجربه موقعی معنا و مفهوم دارد که در رابطه با اندیشه باشد، این در عمل است که انسان کیفیت راستین فکر خود را می آزماید. پس اگر ادعا کنیم که از انقلاب چیزی آموختهایم باید دو مادهء تجربه و اندیشه را هرگز از نظر دور نسازیم. به همین دلیل شاید بتوان گفت یکی از علتهای شکست بعد از انقلاب ۵۷ این بود که بسیاری اندیشهء مدیریت جامعه را داشتند اما متأسفانه از تجربهای در این زمینه برخوردار نبوده اند. واقعیت این است که رژیم سلطنتی در ایران از بین رفت و امروز در میهن ما زمینههای بسیار خوبی برای سکولاریسم و لائیسیته و جدایی دین از دولت فراهم آماده است.
واقعیت این است که انقلابیون آن سالها، بر اثر اشتباهات بزرگ خود مملکت را به دست عده ای نالایق و بیگانه با تحولات اجتماعی و سیاسی جهان سپردند که بر اثر آن امروز نظامی در ایران حاکمیت میکند که غیر از فقر و بدبختی و عقب ماندگی و انزوای جهانی برای مردم ما چیزی نیاورد و فرهنگ و تمدن ما را که در خدمت رشد تمدن بشری بوده، نه تنها پاسداری نکرده بلکه از آن چهرهای دیگر که به هیچوجه با پیشینهء فرهنگ و تمدن ایرانی مطابقت ندارد به مردم جهان ارائه داده است؛ حاکمیتی که از نظر سیاسی تمام آزادیهای فردی و اجتماعی را زیر پا گذاشته و آزادیخواهان و مبارزان اجتماعی را کشته، به زندان ها انداخته و یا به تبعید فرستاده است؛ حاکمیتی که از نظر اقتصادی در شکست کامل است.
این رژیم تمامی منابع مادی و غیرمادی مملکت ما را به خدمت برنامههای ایدئولوژی اسلام دولتی خود درآورده است و به جای اینکه این منابع را در خدمت مردم قرار دهد از آن بعنوان عاملی برای سرکوب آنان و گسترش ابزار نظامی استفاده میکند؛ حاکمیتی که از نظر اجتماعی در خدمت مردم نیست و مردم را از رفاه اجتماعی و امنیت و تولید کار برخوردار نمیکند؛ حاکمیتی که از نظر استفاده از نیروی انسانی اصل را بر تخصص و کاردانی افراد جامعه نگذاشته بلکه معیار خود را در بکارگیری نیروی انسانی، فقط و فقط بر اساس ایدئولوژی اسلام دولتی بنا نهاده و بدین ترتیب نیروی انسانی لایق و کارگردان را از مملکت تارانده است.
واقعیت این است که به جرأت میتوان ادعا کرد که اپوزیسیون جمهوری اسلامی در این 33 سال از ظرفیت خود استفاده نکرده که هیچ، بلکه از گذشتهء خود هم درسی برای اتحاد و همبستگی نگرفته است و کماکان در چند دستگی و ناهماهنگی نیروهای به سر میبرد.
اپوزیسیون امروز جمهوری اسلامی همانند منظومهای است بدون مرکزیت اما پر از اقمار کوچک و بزرگ که به شدت از نبود گرمای هستهء مرکزی رنج می کشد و در تاریکی به سر میبرد. در این منظومه گرمای اتحاد و همبستگی جایش را به سرما و پراکندگی داده است. متأسفانه ما هنوز نتوانستهایم به عظمت قدرتی که در اثر همسازی نیروهای مخالف جمهوری اسلامی به وجود خواهد آمد پی ببریم، یا اگر در نظر به این ادراک رسیده باشیم کارنامهء عملی ما نشان میدهد که آن را هنوز بدرستی نیاموخته ایم. واقعیت این است که در این شرایط، اگر این گره گشودنی است، بوسیله مشارکت آزادانه مردم سرانجام خواهد گرفت و اگر معضلات آن از راه احترام به آزادی و مشارکت شهروندان، گشوده نشود جامعه شکست خورده و نیروی سازندگی و رمق ایستادگی در برابر استبداد را نخواهد داشت و قدرت رزمندگی خود را از دست خواهد داد. راه رهایی از این شکست و سستی و بیرمقی، همت فکری و عملی راسخ زنان و مردان آزادی خواه و متعهد به حقوق انسانی میتواند باشد.
واقعیت این است که امروز قحطی آزادی در جامعه ما از زمان قبل از انقلاب 57 بسیار بیشتر است، پس، به تبع آن، حادث شدن دگرگونی در سامانهء سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی جامعهء ما به مراتب از اهمیت بیشتری بر خوردار خواهد بود، در چنین شرایطی چه چیزی میتواند این امر را تضمین کند که جامعهء ما باز دچار اشتباهات گذشته خود نشود؟ فراموش نکنیم که اندیشه های ما در تقابل با عمل های ما، واقعیتهای ما را میسازند. واقعیتهایی که باید دارای ارزشهای تازه باشند تا بتوانند زیست و تولید کنند.
فوریه 2012 پاریس
با سلام جواد ظریف به آمریکا رفته تا پیام ملتمسانه رهبر بیشرف انقلاب مدفوع را به عرض ترامپ برساند. گفته میشود که او عمامه ی خودش را و یک قرآن اهعدایی پوتین را نیز با عمامه هاشمی رفسنجانی جنایتکار و چند مهر از تربت سیدالشهدا را برای ترامپ فرستاده تا او با آنها هر کاری میخواهد بکند و عاجزالنه درخواست بخشش و بزرگواری از دونالد ترامپ کرده استو بنده از ایرانیان میهندوست و حتا میهن پرست و یک میلیارد البته غیر مجاهدین خلقی در خواست می کنم تا به آمریکا گوشزد کنند که باید این حکومت از هم بپاشد باید این بیشرفی پایان یابد. اگر قرار باشد که آمریکا کوتاه بیاید معنیش این است که این حکومت ضد بشری از اول با پشتیبانی آمریکا سر کار آمده و با پشتیبانی آمریکا برای تخریب تاریخ و تمدن و فرهنگ ایران بر حکومت مانده است. در ضمن مردم ایران باید بدانند که این سردار خونخوار حسین سلامی را فقط برای ترساندن ما سرکار آورده و نه برای ترساندن آمریکا. سلام من استادیار دانشگاه را به دولت آمریکا برسانید و بگویید هرگز با این حکومت ضد بشری که خواهان نابودی اسراییل است که خواهان برافراشتن پرچم لا اله الا الله بر فراز کاخ سفید است که خودش فتنه گر عالم است و آمریکا و اروپا را فتنه گر میداند و امیدش نابودی این کشورها و این تمدنهاست. و بعد از به آتش خون کشیدن غربیها در لبنان و نیورک و پاریس و لندن و مادرید و بعد با داستان برائت از مشرکین عربستان و تمامی منطقه حالا تازه به صورت روشن و شفاف خواهان اقتدار جهانی ست. باید با مشت دهان این حکومت را و گویندگانش را شکست و خرد کرد باید پوزه شان را به خاک مالید. باید به این مردک ظریف گفت برو خجالت بکگش هنوز فتوای قتل سلمان رشدی و تمامی بهاییان و کافران و نوکیشان و دیگر باشالن و دیگر باوران در جیب الله باوران است. من هم دانشجو هستم و هم استادیار در تهران. سلام مرا به دولت مردان آمریکا برسانید بگوییدشان که مبادا به خامنه ای و ظریف و ملا و آخوند و آیت الله و پاسداران اعتماد کنید. این حکومت تا ۶ ماه دیگر دوام نخواهد آورد. آمریکایی ها باید بدانند که ۴۰ سال است که پرچمشان هر روز و هر شب در خیابانهای تهران و مشهد و قم و اصفهان و تبریز و سراسر ایرانتوسط این حکومت سوزانده شده. مردم ایران با این گروه تبهکار مخالف است. مبدا حرفهای ظریف را باور کنید. اگر باور کنید مردم ایران را در عزایی بزرگ فرو خواهید برد. ایراندوستانی که میتوانند این پیام مرا برای دولتمردان آمریکا به آنگلیسی خوب ترجمه کنند. خودم آنرا بسیار بد ترجمه کردم امیدوارم واقعا به گوش آمریکا برسد. همچنین من از این کنج جنوب شهر تهران به اسراییل اعلام می کنم که این کشور هرگز اینچنین محبوب ایرانیها نبوده است. مبادا که در صدد حمله به ایران باشد. اگر تحریمها فقط شش ماه دیگر ادامنه پیدا کند مردم ایران این حکومت ضد بشری را نابود خواهند کرد. فقط شش ماه. و شش ماه حداکثر است.
With Jawad Zarif’s greetings, he went to the United States to bring the full message of the leader of the fecal revolution to the wisdom of Tramp. It is said that he sent his turban and a Koran to Putin’s honor with Turban Hashemi, a criminal Rafsanjani, and a few Seals from Torbat Seyyed Shahadah for Trump, so that he would do whatever he wants to do with them, and he is unjustly asking for forgiveness and magnanimity from Donald Trump, and his servant Myhandois Iranians, and even patriots, and a billion non-MKO members of the mood asking the United States to remind the United States that this government should collapse should end this excess. If the United States comes short, it means that this anti-humanitarian government has come to the forefront with US support and remains with the United States with its support for destroying Iranian history, civilization and culture. Meanwhile, the Iranian people should know that this bloodthirsty Sardar, Hussein Salami, was only used to scare us and not to scare America. Let me say hello to the university’s assistant to the US government and never say with this anti-humanist government that wants Israel to be destroyed, which wants to raise the flag of La Allaaha over the White House, which itself is a seditious person who thinks America and Europe seducer, and Its hope is the destruction of these countries and these civilizations. And after blaming the Westerners in Lebanon and New York and Paris and London and Madrid, and then, with the falsehood of the ancestors of Saudi Arabia and the entire region, now they are now clearly and clearly calling for universal authority. The government must be punctuated by the fist and its speakers must be crushed, they must rub their muzzle. It must be said to this gentleman that his embarrassment is still a fatwa for the murder of Salman Rushdie and all Baha’is, infidels and their nephews and other brave people and other narrators in Jibullah. I am both a student and an assistant professor in Tehran. Say hello to the American men’s government, tell them that you do not trust Khamenei, Zarif, Mullah, Akhund, Ayatollah and the Guardians. The government will not last for another 6 months. Americans should know that forty years have passed since their flag was burned every day and every night on the streets of Tehran, Mashhad, Qom, Isfahan, Tabriz and throughout Iran through the government. The Iranian people are opposed to this criminal group. Believe in the delicate words of origin. If you believe in the people of Iran you will fall into a big monster. Irandostans who can translate this message to me in English for American statesmen. I declare from this southern corner of Tehran to Israel that this country has never been so popular with the Iranians. Lest it intends to attack Iran. If the sanctions continue to last only six months, the Iranian people will destroy this anti-human state. Only six months. And six months maximum.