امروز ٢٩ اردیبهشت زاد روز مصدق است. برحسب اتفاق روز “انتخابات” در جمهورى اسلامى نیز هست. عده اى پاى صندوق هاى رأى رفتند، عده اى هم در ایران در خانه نشستند و شرکت نکردند، برخى هم درایران با شهامت و شجاعت نه تنها در انتخابات شرکت نکردند بلکه در محل هاى عمومى تجمع کردند و به انتصابات نه گفتند. در خارج از ایران در شهر و کشور هاى جهان معترضین به شکل هاى گوناگون صداى اعتراض و تحریم و بایکوت خود را بگوش مردم رساندند. در پاریس هم ما به اتفاق عده اى از هم میهنان معترض، با افکار و عقاید رنگین کمان، هم در مقابل سفارت و هم در مرکز پاریس Saint-Michel در دل “کارتیه لاتن” کانون تاریخی و سنتى آزادى و دموکراسى به انتخابات در شرایط تبعیض و استبداد نه گفتیم و خواهان برچیده شدن رژیم استبداى جمهورى اسلامى از ایران شدیم و این ضرب المثل زیباى ایرانى که میگوید “زمستان میرود و روسیاهى به ذغال میماند” را به یاد آوردیم.
ارگان رسمی حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران
منو
6 پاسخ
Lotfan in maghaleh ra bekhanid.
ma daiozaehganim. Oposision baraie ma yek shoghl ast
ma abrar hastam az iran, tehran khiaban e pahlavi.
Saturday, May 20, 2017
صفحه نخست » شکست مفتضحانه اپوزیسیون در انتخابات، عبدالستار دوشوکی
42+
رای دهید
19-
Abdolsatar_Doshouki.jpgشاید سرنامه و عنوان این نوشتار تعمدی و انگیزگر و تحریک آمیز به ذائقه سیاسی بسیاری از فعالان اپوزیسیون برونمرزی کمی تند و نامطلوب به نظر برسد. اما نمی توان و نباید تلخی حاصل کـِـشته قریب به ۴۰ ساله خویش را با شربت شیرین شعار گوارا نمود. زیرا مغلوب واقعی این تراژدی انتخاباتی اپوزیسیون رژیم است که حاصل قریب به چهل سال فعالیت سیاسی و تزریق آگاهی و شعور مبارزاتی به بدنه جامعه، حضور بیش از چهل و یک میلیون نفری هستند که ساعت ها با حوصله و انتظار بیصبرانه صف کشیدند تا در قرن بیست و یکم به یکی از دو معمم مورد وثوق نظام مذهبی رای بدهند . دیروز(جمعه) شکست اپوزیسیون در صف های طویل “منتظران شهیدپرور” نه تنها در شهرهای داخل کشور بلکه در خیابان های منتهی به کنسولگری ها و اماکن رای گیری انتخاباتی در لندن و استانبول و پاریس و رم و واشنگتن و لس آنجلس نیز کاملا مشهود بود. در منطقه عیان نشین کنزینگتون لندن هزاران نفر ایرانی و “پناهنده سیاسی سابق” ساعت ها حتی در زیر باران قبل از غروب صف کشیدند تا انگشت مرکبین خود را به چشم زندانیان سیاسی فرو کرده و به اپوزیسیون بگویند که شماها شناختی از این ملت “همیشه در صحنه” و در عمل ولایتمدار ندارید. شکست اپوزیسیون در چشمان ذوق زده “پناهنده های سابق” ایرانی در کانادا که برای رای دادن با اشتیاق و عشق در رهنوردی تاریخی و معنی دار به امریکا سفر کردند تا در عمل به “نظام” رای بدهند. شکست اپوزیسیون در قدم های پرصلابت آن پیر شناخته شده و استخواندار اپوزیسیون در آلمان عیان بود که با افتخار بسوی صندوق رای رفت و بقول خودش بعد از قریب به ۴۰ سال برای اولین بار رای داد. شکست اپوزیسیون در واخواهی چهار معترض منفرد و مغموم در شهر بریزبون استرالیا بود که با ناباوری در این سوی خیابان شاهد شور و شعف و صف کشیدن صدها “پناهنده سابق” در آن سوی خیابان بودند که برای رای دادن به نظامی که از آن فرار کرده اند، با بی تابی در صف انتظار بودند. اینان گویا که با شادی از ته دل فریاد می کشیدند که با گوش جان آواز روشن روحانی را شنیده اند و برای لبیک به نظام و بیعت با رهبری مشتاقانه به سیل منتظران پیوسته اند. و در آنسوی خیابان چهار معترض واهشته و بیکس با دهان حیرت فریاد می زدند ای یاوه، یاوه، یاوه، خلایق ! مستید و منگ؟! یا به تظاهر تزویر میکنید؟ از شب هنوز مانده دو دانگی.
حال من مانده ام و نجوای تلخ آن شعر زیبای حافظ که می گوید:
چل سال بیش رفت که من لاف میزنم / کز چاکران این “خلق مبارز” کمترین منم
در شان من به دُردکشی ظن بد مبر / که آلوده گشت جامه و قلم، ولی پاکدامنم
آب و هوای فارس عجب سفله پرور است / کو همرهی که خیمه از این خاک برکنم
به احتمال خیلی زیاد اکثریت کسانی که در خارج از کشور در صفوف “منتظران رای” ساعت ها به انتظار ایستاده بودند، آنهایی هستند که در مصاحبه ها برای کسب پناهندگی چه هیولای وحشتناکی از جمهوری اسلامی که نساخته بودند و خود را پرچمدار مبارزه با استبداد معممین حاکم بر ایران معرفی می کردند. اینان بعد از دریافت پناهندگی حتی حاضر نشدند یک طومار ساده انلاین را برای آزادی زندانیان سیاسی نظیر نسرین ستوده و امثالهم با زحمت یک “کلیک” بسیار ساده امضاء کنند. اما برای بعیت با نظام مشتاقانه یا فرصت طلبانه از یک کشور به کشور دیگری یا از یک شهر به شهر دیگری سفر می کردند و ساعت ها منتظر ریختن رای خود به صندوق جادویی جمهوری اسلامی می شدند. سوال تلخ ولی اساسی اینجاست: آیا این ملت که بخشی از مردمان شوربخت خاورمیانه هستند، مستعد پذیرش دمکراسی هستند و یا به آن درجه از شعور و آگاهی سیاسی رسیده اند که استبداد را نمی توان با بیعت تکراری با استبداد تحت بهانه های فریبنده و متنوع اما تکراری نفی کرد.
اولین قدم برای حل یک معضل، پذیرش واقعیت تلخ و اعتراف به وجود معضل است. اپوزیسیون برونمرزی که بسیاری از آنها انتخابات را فعالانه تحریم کرده بودند، نباید از شربت تلخ حقیقت ناگوار که از قلم این نگارنده ی، بقول حافظ، “کوچکترین” چون خون سیاوش چکه چکه می کند، آزرده و دردمند شوند. زیرا این انتقاد بعنوان خودنکوهی و نقد از درون در درجه اول متوجه خود نگارنده است و سپس به بزرگان اپوزیسیون و “از ما بهتران” که هرگز ناکامی و پس روی باخت گونه در پروسه مبارزه را با سماجتی غیرواقعبینانه نمی پذیرند. و در درازای این صفوف طولانی حاصل کـِـشته چهل ساله خود را نمی بینند. باز هم بقول حافظ:
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو / یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید / گفت با این همه از سابقه نومید مشو
تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار / تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو
آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت / حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو
با توجه به اینکه در جوامع دمکراتیک همواره حداقل بیست درصد از مردم به دلایل گوناگون به پای صندوق های رای هرگز نمی روند. یعنی تعداد واقعی رای دهندگان بل الفعل (و نه صددرصد رای دهندگان بل القوه) حدود هشتاد درصد کل رای دهندگان است. با این توصیف اگر بیش از هفتاد درصد از رای دهندگان بل الفعل ایرانی در این انتخابات شرکت کرده اند، می توان نتیجه گرفت که کمتر از %۷ مردم به ندای تحریم اپوزیسیون برونمرزی لبیک گفته اند و بعد از چهل سال مبارزه، بیش از %۷۳ مردم با نظام بعیت کرده اند. اگر آن بیست درصدی را که معمولا رای نمی دهند به دو قسمت تقسیم کنیم، می توان ادعا کرد که بیش از %۸۳ از رای دهندگان بل القوه به نظام (به هر دلیلی ـ دلیل آن مهم نیست) بیعت کرده اند. این یعنی حاصل چهل سال کشته اپوزیسیون ء بخت ـ خفتیده که اکثر آنها کاسبکار بازاری نیستند تا به بازار خوش باشند. اما مطمئن هستم، علیرغم این شکست تلخ بسیاری از آنها به نگارنده نصیحت خواهند کرد که ” از سابقه نومید مشو”؛ یا بقول منصور حلاج
ما جگرسوختگان با غم دلدار خوشیم / سینه مجروح ولی با الم یار خوشیم
ای حکیم از پی آزادی ما رنجه مشو / زانکه در داغ غم عشق گرفتار خوشیم
در علاج دل بیچاره ما رنج مبر که / چو چشم خوش او خسته و بیمار خوشیم
ما که سودا زدگان سر بازار غمیم / سود و سرمایه اگر رفت ببازار خوشیم
اگر بپذیریم که همه آرای آقای روحانی آرای اعتراضی به نظام و علیه رقیب وی بوده است (که هرگز اینگونه نیست)، و اینکه انسان کم سوادی مثل نگارنده قدرت درک پیچیدگی های روانکاوی سیاسی و هوشمندی تاکتیکی ملت ایران را ندارد، آرای ابراهیم رئیسی را چگونه می توان توجیه کرد؟ قریب به ۱۶ میلیون ایرانی، یعنی حدود ۳۸ درصد مردم به شخصی رای داده اند که در کشتار هزاران زندانی سیاسی بیگناه در سال ۱۳۶۷ متهم است. این را چگونه می توان با فهم این ملت، حافظه تاریخی این ملت، و شعور و آگاهی سیاسی این ملت؛ و بخصوص میلیون ها ایرانی که از دست همان نظام به خارج گریخته اند، توجیه و تفسیر کرد؟ من وقتی صف های طویل رای دهندگان در داخل و خارج از کشور را مشاهده کردم، با حیرت و اندوه دلم به حال زندانیان سیاسی دربند و “تنها” سوخت، که مفهوم بی ریای رفاقت و بی فریب صداقت بوده و در عزلت زندان هستند. زیرا بقول ترانه معروف فرهاد در جمعه غمگین ء دیروزی هزاران ایرانی در شهرهای بارانی چون لندن که در آن از ابر سیاه خون می چکید، خنجر از پشت به زندانیان سیاسی و بیگناه زدند. شوربختا که حقیقتا جمعه ها خون جای بارون می چکه! کاش میبستم چشامو، این ازم بر نمیآد!. به همین دلیل نگارنده از شخصیت ها، احزاب، سازمانها و فعالان اپوزیسیون درخواست می کند که بجای بستنن چشم ها و نفی حقیقت تلخ، باید حادثه تاریخی این “جمعه سیاه” را مورد نقد و کالبدشکافی قرار بدهند. و این نقد را باید از درون شروع کنند. صد البته منظور من تخطئه اپوزیسیون نیست اما نقد از درون را در این فرصت تاریخی امری ضروری می دانم. سالها پیش نیز در مقاله ای تحت عنوان “کارنامه سی ساله اپوزیسیون: یک گام به پیش دو گام به پس” جایگاه تاثیرگزاری و کارایی اپوزیسیون را مورد نقد و بررسی قرار دادم. و نوشتم که اپوزیسیون درونمرزی کارنامه بهتری در راستای شکل گیری نهادهای مقاومت مدنی و اتحاد عمل بین نیروها، نسبت به اپوزیسیون برونمرزی دارد.
حدود ۹ سال پیش نیز در ۲۷ آذر ۱۳۸۷ در مقاله ای تحقیقی بنام “زمینه یابی علل ناکامی اپوزیسیون در بستر تاریخ فرهنگ استبدادی و سنتی ایران” در انتقاد از ناکامی اپوزیسیون نوشتم: “آیا عوام الناس، نخبگان و دولتمردان ایرانی همگی محصول یک بستر فرهنگی مشترک می باشند، که “اگر گـُلی در آن بستر نمی روید، از آفتی است که در چمن این ملت کم حافظه و مغبون پیداست!”. بنابراین نمی توان از نروئیدن گل اپوزیسیون نالید اما از بستر نازا و عقیم فرهنگی اجتماعی و سیاسی ـ تاریخی جامعه ایران که عامل سترونی است سخن نگفت، و اینکه در این راستا برای بازتاب و کالبدشکافی حقایقی که بسیاری از هموطنان از آنها آگاه هستند، ولی تعداد معدودی تهوّر بازگویی این عیوب فرهنگی را داشته اند، ناچارم بجای مصلحت اندیشی و تلاش برای کسب وجهه عوام پسند، خطر کرده و برای آغاز سخن، این سوال را مطرح کنم که آیا براستی ما ملتی متمدن و با فرهنگ و با حافظه تاریخی هستیم که از نژاد اصیل و پاک اهورایی و مظهر پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک می باشد؟” که پدران آنها صد سال پیش انقلاب مشروطیت را رقم زدند و نوه های آنان در کشورهای غربی صف می کشند تا از طریق رای دادن به یک معمم با استبداد دینی بیعت کنند. بعقیده من اکنون نیز بعد از آن “جمعه خونین” فرصت دیگری است تا بدور از تظاهر و زهدنمایی عملکرد خود را زیر زره بین نقد قرار داده و علل این افتضاح شکست گونه و رقت انگیز چهل میلیونی را مورد برسی و کالبدشکافی قرار بدهیم و از آن درس بگیریم. یا وگرنه روزی فرا خواهد رسید که یک اپوزیسیون منزوی سرخورده می ماند و حوضش! در ضمن از استعمال واژه “مفتضحانه” پوزش نمی طلبم، چون برای شرح این ناکامی توجیه ناپذیر لغت دیگری در دسترس نبود. در پایان این پیروزی و فتح تاریخی بر اپوزیسیون را به ملت شهیدپرور و ولایتمدار همیشه در صحنه ایران تبریک می گویم. جمهوری اسلامی بر شما مبارک باد.
عبدالستار دوشوکی
شنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴
این انتخابات را مردم رهبری کردند . رهبری در راهی که عافیتی ندارد! این کمترین کاری بود که کردند بود. چون اپوزیسیون ایران رابطه ای با مردم ندارد. چه برسد به اینکه رهبری کند. اپوزیسیون ایران در لندن و پاریس و برلین و… ماوا گرفته است. می ماند مردم بی سرپوش و بدون رهبری!!! همچنین مردم ایران گروهی نان به نرخ روز خورند، گاهی نیر تا مغر اتخوان حقه باز و مرد رند، زرنگ! اسلام ایران و ایرانی را اخته و خته تَر کرده است. و گر نه که می بایست این اپوزیسیون با مردم رابطه داسته باشد. باید بتواند ریسک مند، هزینه بدهد. اگر این اوپوزیسیون اپوزیسیون بود در سال هشتاد و هشت از مردم میخواستم در خیابان بماند. اما اپوزیسیون ایران درمانده است، صغیر است، بارلی ست، تاجر است. بازار و تجارت همین بقس بازی کردن است. برای همین دوشکی درست نوشته . ما وارثان ناقابل و حتا بی لیاقت سرزمین ایرانیم. ایکاش یک زلزله ای بزرگ بیایید. شاید که ما بیدار شویم. و أنا ترامپ رفت به عربستان. عربیتان مرکز إیلام ناب ناب ناب!
با سلام
اولا آزار دهنده است که خانم تاتی تاز کخ بنده می شناسمش نوشته اش را حتا با ترس و لرز و ریسک هم که شده یکبار نمی خواند تا حروف را اشتباهی تایپ نکند. دیگر اینکه شاهرخ مسکوب در مقدمه ای بر رستم . اسفندیار می نویسد که ما سفله گان وارث ایرانیم. او اگر چه خودش تا آخرین نفس شجاع و مردانه و شریف بود اما وصف حال ما ایرانیان حقه باز و دودوزه باز و مش مرد رند و دروغزن است. این سیل گله وار که با جنگ زرگری آخوندان دروغزن و شارلاتان پای صندوقهای رای رفتند همگی به نوعی دروغین بودند. هم چشنشان دروغ بود و هم رای دادنشان. بعد هم مثل مجانین آمدند در خیابان و شانه ای سبک کردند و کاذبانه و کاسبانه فکر کردند که در سرنوشت خود تصمیم گیرنده اند و معلوم شد که هیچ ماره اند. چرا که رهبری با گفتن اینکه بسیار خوب رقصیدید به آنها نمره بیست داد. آخر باید از هر کس در کلاهش چیزی ست بنام مغز پرسید که ملت بزرگ و قهرمان و مجاهد و سلحشور ایران با ولی مطلقه فقیه آخر باید جشن بگیرد. این خفت بزرگ را کدام ملت جهان غیر از ملت توپ سری خور ایران قبول می کند. کدام. آخر ما انقلاب کردیم که چنین پوفیوزی مخنث و بیشرفی بر ما حکومت کند؟؟؟!!! بله!!!؟؟؟ بسی شرم و حیا لازم است که این تف سربالایی را نم باران بدانیم. پدر من استوار زمان شاه بود. او البته در انقلاب نقش بزرگ بازی کرد و بعد او را به خاطری پاکی و درستی بردندش در سپاه. او روزی هزار بار بر خودش لعنت می فرستاد که چنین نجاستی را و نجاستهایی را به قدرت رسانده. حالا البته کیف می کند چون آلزایمر گرفته و همه چیز را فراموش کرده. خوش به حالش! پریشب در کوچه ی ما بلوایی بود. پسر همسایه ی ما که سرتاسر سال بر قبر خمینی و دوازده امام می رید و پیامبر را بچه بازش می خواند نیز در کوچه در حال رقص و پایکوبی بود از پرسیدم: «آقا ج… شما دیگه چرا؟!» به ما پاسخی داد که میلیاردها ارزش داشت. گفت «وقتی همه راههای ارضای غریضه بسته شد جلق زدن و اسمناء جلو اکران کامپیوتر میسر است. البته اگر باشد. حالا من دارم جلق می زنم آقای… می فهمید!؟ گفتم تو عجب حرفی زدی! آفرین بر تو. بعد هم گفت قرآن تموم شد همه رو صفحه به صفحه صبح به صبح فرستادم تو چاه کذایی حتا صد و چهارده صفحه مفاتیح الجنان باقی مونده. اینم ما چند روز آینده است. شما نمی دونین چقدر دلم خونک میشه وقتی هر ورقشو می مالم به آونجام تا نجسترش کنم…». دیدم عجب مردم ما تهی اخلاق شده اند٬ حتا این رای دادنشان هم نوعی روسپی گری درش هست. نوعی فحشاء. دیدم این روحانیون با روح و روان این مردم چه کرده است. واقعا مرگ بر روحانیون و مرگ بر بساز بفروشها که جرثومه های فساد در مملکت ما هستند. ای مردم بیدار شوید خودتان کاری بکنید. اپوزیسیون و خصوصا آنها که در خارج تن کرخ کرده اند برای شما کاری نخواهند کرد. آنها سترون شده اند. آنها مرعوبان و معیوبان جامعه ی ایرانند. من حالا دیگر نمی دانم آدم مسخره ای چون رضا پهلوی که هنوز آمیدوار است رضا شاه دوم شود در برابر این افتضاحی چه می خواهد بنوازد. این آدم که اگر خایه داشت و مثلا بعد از جنگ ایران و عراق و یا حتا در سال هشتاد و هشت تا لب مرز ایران آمده بود٬ حتا رفته بود تا کویت حتما اتفاقی می افتاد اما ایشون این اعلاهرزت هم مثل همه ی ما ناسزاوارن وراثت ایران زمین است. بله به قول نویسنده بالا برای بیداری ما اخته گان باید زلزله ای بشود. ای ایران بلرزه درآ!
استاد بیولوگی جودتم که چند جا مثل رفیقت نوشتی. اما خیلی درست نوشتی مردم آمدند در پای صندوقهای رای و بعد از پیروزی رهبری و سپاه و روحانیون در خیابانها جلق زدند و رفتند. عجب همسایه ات حرفی زده باید از عورتش یک کجسمه صد بار بزرگتر از اصل و با طلا ساخت و برای مقعد رهبری فرستاد. تا حاج سعید طوسی ببندد به کمرش و آقا رو ارضا کند.
شما اولین سایتی بودید که چونی و چرایی استعفای حاج علی اکبری ناطق نوری را نوشتید و بی رودربایستی جلسات مکرر این آقا را با آیت الله سیستانی و سلطان شکر و لواط کار ناصر مکارم شیرازی و آیت الله وحید و دیگران نوشتید. حالا سر بسته آقای نوری خودش از بی اخلاقی و عدم اخلاق و شرف انسانی در حکومت می گوید و چون استعفای از بیت لواط کار و متجاوز و سرکوبگر آقا کرده باید بی اخلاقی و بیشرفی شخص آقا را بگوید و گفته است. نگاه کنید در مصاحبه با شفقنا می گوید: «…
در واقع این انتخابات نمادی بود از پایداری ملت ایران در دفاع از استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی و نیز حرکتی بود برای تثبیت عقل گرایی، عمق نگری و نفی بی اخلاقی. معنای دیگر این حرکت با ارزش، این است که ملت ایران دغدغه هایی از جنس فرهنگ، اخلاق و صداقت دارند و شما مشابه چنین رفتار عاقلانه ای را حتی در ممالک پیشرفته دنیا، کمتر مشاهده می کنید…» حالا البته آقا قراره ایشون رو بفرستدش در استخر کوشک تا اونجا متجلق شود و به لقا الله بپیوندد. چرا که یکی از دلایل استعفایش قتل حاج علی اکبر رفسنجانی بود. و گر نه که رهبری از بچه گی مورد لواط بوده تا حالا. شیخ علی تهرانی در این مورد میگوید: آسد علی از بچه گی نوعی احتیاج وافر داشت که با بزرگترهای خودش به حمام برود٬ خصوصا در حمام خزینه. اما بنده خودم برای اولین بار ایشون رو که شاید سیزده چهارده سالش بو در حمام خزینه و جمع با یک گردن کلفت دیدمش. البته در خانواده و نزد حتا خواهر آقا سید علی که خانم بنده است و دیگران مدتها تا سن هجده بیست سالگی ما به ایشون علی خوشکله می گفتیم و در حالی که همه میدانستند برای چه او را به تین نام صدا می کنند همه خودشون رو معاف به معنی جلوه میدادند… بعد ها که ایشون رهبر معظم شدند (می خندد و مسخره می کند) البته خدا میداند که حالا در بیت چه می گذرد. الله و اعلم…در هر حال این سید علی آقا هم فاعل و است و هم مفعول… خصوصا مفعول است٬ فاعلیتش وانمود کردن و تظاهر است. ایشون در اصل هم به کودکان علاقه دارد و هم به مردان به قول معروف قلچماق…». نقل قول از رادیو صدای آزاد ایران ودر گفتگویی با شخصی بنام حسن عباسی. این رادیو در عراق و در زمان صدام حسین برنامه پخش می کرد. بعد از صدام شیخ علی با شجاعت تمام به ایران بر گشت و طبق خبر موثق به سید جون گفت که : « …مگه دروغ گفتم!». در هر حال استعفای علی اکبر ناطق نوری نوعی از کوره در رفتن ناطق است و قتل هاشمی رفسنجانی. در مصاحبه ای که با شفتنا کرده معلوم میشود که فقطاز ترس برهم ریختن شیرازه کشور از صراحت بیشتر خودداری می کند.