نگاه روانکاو با دکتر حسن مکارمی (بخش دوم)
تهیه شده توسط تلویزیون اینترنتی رنگین کمان بنیاد آزادی اندیشه و بیان فروردین ۱۳۹۷ پاریس
نگاه روانکاو (بخش ۲)
با درود به هموطنان عزیز
در این بخش تلاش میکنم نگاه روانکاو به جامعه فعال اجتماعی و جامعه مدنی را بررسی کنم. زمانی که در مورد این موضوع فکر میکردم تا مقالهای دربارهاش بنویسم آخرین کتاب اوباما و همسرش را به من هدیه دادند. سخنرانی دوزبانۀ آنها، به فرانسه و انگلیسی است. آخرین سخنرانی اوباما (۲۰۱۷) در این کتاب، در شهر شیکاگو انجام شده است، جایی که سناتور شد. در این سخنرانی جملهای میگوید که سغعی میکنم عین آن را ترجمه کنم: «در اینجاست [منظور شیکاگو است] که آموختم تغییر فقط زمانی اتفاق میافتد که مردم معمولی احساس میکنند فعال هستند، درگیرند، کار و مسئولیتی را میپذیرند و با هم متحد میشوند تا پاسخی بیابند.»
به گمان من جملهای است بسیار دقیق که هر کلمهاش را باید شکافت. اینکه میگوییم جامعه مدنی بیدار دلیلش در اینجا است. اوباما کسی است که هشت سال در اوج قدرت بوده، جایزه صلح نوبل گرفته و بدون شک نامش، حرکاتش، صحبتهایش در تاریخ خواهد ماند؛ ولی آنچه بهعنوان مطلب اساسی قدرت یک نظام و قدرت یک رئیسجمهور مطرح میکند، خواست و میل او نیست، بلکه میگوید: «تغییر فقط زمانی اتفاق میافتد که مردم معمولی احساس میکنند فعال هستند، درگیرند، کار و مسئولیتی را میپذیرند و با هم متحد میشوند تا پاسخی بیابند».
این عبارت را بارها شنیدهایم و تقریباً عبارتی است جاافتاده: «شما خارجنشینان یا شما روشنفکران بودید …». این عبارت نشان میدهد موضوعات اجتماعی و انسانی که مربوط میشود به تمامی انسانها و به جامعه مدنی مربوط میشود، هنوز در عمق جان افراد جامعه نرفته و به کار شب و روزشان مربوط نشده است. از همه مهمتر این است که بدانجا برسیم که هرکدام از ما بهعنوان عضو جامعه مدنی، نهتنها خانواده، کار، تفریحات، زندگیمان، مطالعهمان، علاقه به تفریحات و غیره را ادامه بدهیم، بلکه نقشی در جامعه مدنی داشته باشیم بهعنوان پدر و مادر محصلی که در مدرسهای تحصیل میکند یا بهعنوان فردی که در آپارتمانی زندگی میکنند یا بهعنوان کسی که در سندیکا عضو یک واحد کار است یا بهعنوان کسی که حتی علاقهمند به امنیت، بهداشت و مسائل فرهنگی شهرش است. این حضور در جامعه مدنی است همانطور که اوباما بهدرستی اشاره میکند. نگاه روانکاو هم از همین منظر است. تغییر واقعی و دقیق و عمیق زمانی اتفاق میافتد که شهروندان به مرحله شهروندی بهعنوان فعال مدنی برسند. میتوان به شکل ذیل هم مطرحش کرد: دیگریای که نمیشناسم به همان اندازه برای من مهم بشود (دیگریای که میشناسیم مهم است و این طبیعت انسان است) که برادرم، خواهرم، فرزندم و مادرم برایم مهم هستند؛ حتی این دیگریای که نمیشناسم برای من به همان اندازه مهم باشد که خودم برای خودم مهم هستم؛ یعنی به آنجا برسم که متوجه بشویم اگر در جامعه مدنی زندگی نکنیم و فقط در کنار هم باشیم، مثل درختهایی است که در خیابان کاشتهایم. اینها جامعه مدنی تشکیل نمیدهند. جامعه مدنی وقتی است که درباره حضور دیگری هوشیار باشیم؛ یعنی دیگری را نهتنها بپذیریم، نهتنها به او علاقهمند بشویم، بلکه حضورش را لازم داشته باشیم و بدانیم بدون این دیگری، من نمیتوانم کاری انجام بدهم. اینجا وقتی اوباما اشاره میکند تغییر وقتی رخ میدهد (منظورش تغییر سازماندهیشده است) که ازسوی مردم باشد. تغییر وقتی از بالا ارائه بشود، تغییر وقتی در اثر نظریه و تئوری و دیدگاه و جهانبینی و حتی مذهب مشخصی باشد، این تغییر از دل مردم درنمیآید؛ درنتیجه به دنبال این تغییر و نتایجش نمی روند. عمدهترین نکته نتیجهخواهی مردم است. وقتی تعداد زیادی از مردم به دنبال نتیجهای که دلشان میخواهد، باشند طبیعتاً پیگیری بیشتر، آنها را به نتیجه خواهد رساند و تغییر را رها نخواهند کرد. این نکته فقط در مورد مسائل سیاسی نیست، بلکه بیشتر اجتماعی است. حال باید کمی برگردیم به نگاه روانکاو. تفاوت انسان با حیوان را در نظر بگیریم. تقریباً یکمیلیون سال پیش یواشیواش از آن چهار رده میمونهای بدون دم، میمونهای بزرگ جدا شدیم و فقط ما ماندیم. هنری که باعث ماندگاری ما شد این بود که نمادپردازی کردیم. این نمادپردازی را در ردههای مختلف انجام دادیم و بالاخره دست یافتیم به حضور دیگری؛ یعنی دیگری را نام دادیم؛ یعنی هست چون نام دارد. با نام یکدیگر را گفتن حضور پیدا میکنیم. رسیدیم به جایی که نقش دیگری را توانستیم با نمادپردازی، دادن نام (حتی با ژست میتوانیم نام بدهیم) مشخص کنیم؛ پس آن عمقی که ما را از حیوان جدا میکند نمادپردازی است و به دیگری نام نهادن، به خودم نام گذاشتن و همدیگر را با آن نام شناختن؛ سپس در طول این حداقل دویست هزار سال اخیر زندگی همو ساپین ساپین (انسان نوین خردمند) رسیدیم به زندگی اجتماعی. طبق نظریه فروید در مورد گسترش و توسعه و به شهروندی رسیدن انسان، ما در طول شانزده هفده سال اول زندگی، تمام مراحل زندگی نیاکان خود را طی خواهیم کرد. حرف زدن یا گفتن اولین هجاها را فرض کنیم یکسال بشود، معادل است با پانصد هزار سال پیش. حدود سهسالگی شمارش بیشتر از سه را یاد میگیریم که حدود سی هزار سال پیش توانستیم به این مرحله برسیم. خواندن و نوشتن را در پنجششسالگی میآموزیم که معادل میشود بین هفت هزار تا چهار هزار سال پیش؛ ولی حدود دو هزار سال پیش به مقام شهروندی رسیدیم. مقام شهروندی یعنی قبول کردم قانونی که دیگری و من با هم گذاشتیم اولویت دارد بر خواهش من، بر تمنای من و آن چیزی که من دنبالش هستم؛ به همین دلیل طبق مدلی که فروید از روان انسان مطرح میکند ما یک نهاد داریم که تقریباً معادل گوریلی است که در ماست. یک من برتر داریم که مجموعه فرهنگی است که به ما منتقل شده است، فرهنگ یکمیلیون سال که روی دوش ماست. یک من داریم که این من در هرلحظه بین من برتر و نهاد قضاوت میکند. مثال مشخصش این است که اگر من از مقابل رستورانی رد بشوم و گرسنه هم باشم، میدانم یا باید بروم آنجا غذا بخرم، چون قانون شهروندی است یا وارد نشوم. درصورتیکه اگر یکمیلیون سال پیش بود پدران ما وارد میشدند و برمیداشتند؛ یعنی اصلاً دیگری برایشان مهم نبود، بلکه مهم نیاز و خواست و علاقه و خواهشی است که همان موقع دارند. پس ما درواقع حدود دو هزار سال پیش شروع کردیم به شهروند شدن و این شهروندی یعنی قبول و پذیرش دیگری و قوانینی که جامعه دارد. اگر مقداری از انرژی و توان خودمان را برای دیگری صرف کنیم و هرکسی همین کار را بکند برای دیگری، وارد جامعه مدنی میشویم؛ یعنی مقداری از وقت و انرژی ما صرف اقداماتی میشود تا جامعه مدنی گسترش پیدا کرده و رشد بکند.
یک شکل دیگرس موضوع را مطرح میکنم. یکی از مطلوبهایی که همگان از آن سخن میگویند، ولی شوربختانه نمیگویند چگونه باید به آن رسید. شایستهسالاری و مردمسالاری (دموکراسی) است. دمو یعنی مردم، کراسی یعنی اداره کردن. این واژه امروزه در تمام زبانها هست و مطالعات بسیار عمیق سیاستشناسی و جامعهشناسی و انسانشناسی نشان میدهد حتی دموکراسی و حکومتهای دموکراسی تبدیل به ارزش شده است؛ یعنی حتی دولتها و حکومتهایی که هیچ علاقهای به دموکراسی ندارند و اصلاً دموکراسی را قبول ندارند و اجرا هم نمیکنند و دقیقاً به شکل دیکتاتوری حکومت میکنند، در عمل، ظاهر را میآرایند و حفظ میکنند؛ برای اینکه میدانند که ازنظر جهانی ظاهر دموکراسی برای دولتشان و حاکمیتشان به ارزش تبدیل شده است. این نتیجۀ مطالعات تازهای است که در سطح دانشگاه سوربن انجام شده است. البته این حسنی بزرگ دارد؛ اینکه نشان میدهد مردم دنیا به سمت این میروند که دموکراسی برایشان به ارزش تبدیل میشود. اشکالی هم دارد و اینکه تقلب میکنند. ظاهر نشان میدهد دموکراسی است؛ ولی در عمق همان دیکتاتوری است یا اتوکراسی است. منظور این است که دموکراسی که از آن صحبت میکنیم بهعنوان ارزش، بهعنوان مطلوب و به دنبالش میرویم نظامی از بالا نیست، بلکه نظامی سیاسی با سازماندهی دموکراتیک است. صرفاً با رأی دادن به هر شکل که مراحل مختلفی را تعیین شود و رأیگیری انجام شود دموکراسی نمی سازد، مگر جامعه مدنی مطلوب قبلش ساخته شده باشد؛ بهعبارتدیگر از جامعه مدنی میتوان به دموکراسی رسید، ولی از ایجاد دموکراسی نمیشود جامعه مدنی ساخت؛ مثلاً در سال ۱۹۰۶ بعد از انقلاب مشروطه اولین مجلس شورای ملی تشکیل شد تا قانون اساسی را بنویسند. در آنجا فکر کردند معادل آنچه وجود دارد برای اینکه دموکراسی برود به سمت شهرها و مناطق مختلف، شوراهای ایالتی و ولایتی درست کنند. تلاش کردند این شوراهای ایالتی و ولایتی شکل بگیرد و شکل هم گرفت؛ ولی چون هنوز بحث شهروندی مطرح نبود، تمام خانهای بزرگ و تمام زمینداران بزرگ صاحب نفوذ به مجلس راه پیدا کردند. مردم کسی دیگر را نمیشناختند؛ پس به همانهایی رأی دادند که میشناختند و قبلاً بزرگتر و کلانتر و هدایتکنندهشان بودند. جامعه مدنی وجود نداشت که بخواهند شکلی دموکراتیک به آن بدهند. عملاً مجلس شورای ملی مجبور شد شوراهای ولایتی و ایالتی را تعطیل کند؛ زیرا ضد قدرتی ایجاد شد؛ یعنی آنچه میخواست مبنای دموکراتیک باشد و مردم بتوانندبرای آینده خودشان در شهر یا در ولایت یا در ایالتشان تصمیم بگیرند و آن را به حرکت دربیاورند، به ضد خودش تبدیل شد. میتوان گفت گفت از جامعه مدنی شاید بشود به دموکراسی رسید؛ ولی اگر نظامی دمکراتیک درست کنیم، ظاهرش را درست کنیم، اگر شهروند نداشته باشیم، شهروندی از روز اول فراگرفته باشد چگونه میتوان بهعنوان شهروند رأی داد، نه بهعنوان عضوی از قبیل، نه بهعنوان عضوی از مذهب، نه بهعنوان عضوی از کاست، گروه، حرفه و غیره، دموکراسی عملی نمیشود. شهروند باید بداند آنجایی که قرار گرفته هدف چیست. اگر در سندیکا است، طبیعتاً هدف دفاع از نیروی کار است؛ پس بهعنوان نیروی کار آنجا رأی میدهد. اگر بهعنوان خانواده محصلین است در انجمنی که با مدرسه همکاری میکنند، در آنجا میخواهد فرزندش بهترین آموزش را ببیند؛ پس بر این مبنا رأی میدهد؛ مثلاً حزب و گروه و مذهب معلمی که باید به او رأی داده شود، دیگر مهم نیست. شهروندی که در فعالیت مدنی جامعه مدنی شرکت کرده، گفتوشنود کرده، گفته و شنیده و خوب یاد گرفته است، میتواند وقتی قرار است نمایندگان مردم را انتخاب کنند، به نمایندهای رأی بدهد که مناسب باشد؛ مثلاً چون شهروند است به مشکل آلودگی هوا یا از بین بردن جنگلها یا از بین بردن فضای وحش یا ایجاد پارازیت بر روی آنتنها توجه میکند و با توجه به همان موضوع رأی میدهد. معنی شهروند، در این نقطه شکل میگیرد؛ یعنی درواقع به شکل دیگری. باز تکرار کنم جامعه مدنی میتواند با تلاش شهروندان به وجود بیاید، به شرطی که این آگاهی در آنها پیدا بشود که بدون حرکات شهروندی نمیتوانند انتظار داشته باشند بهترین نوع حکومت و سازماندهی حکومتی را ایجاد کنند و سرپا بایستند. روانکاو با گوشش حرف میزند؛ زیرا خوب گوش میدهد و مقداری از خواهشهای درونی همه انسانها را میفهمد. طبق نگاه او اگر سلسلهمراتبی بگذاریم و هر فردی میخواهیم انتخاب کنیم، هر نظامی میخواهیم روی کاغذ بیاوریم، اما بهعنوان شهروند اجتماعی در جامعه نباشیم، در جامعه مدنی قرار نگیریم موفق نخواهیم شد. اگر سعی کنیم، همانطور که اوباما مطرح میکند، برای تغییر حضور داشته باشیم، تغییر را تعریف کنیم و طبق آن تلاش کنیم و عضوی از جامعه مدنی باشیم، موفق خواهیم شد. به گمانم شنیده شدن سخن هرکدام از ما در جامعه مدنی مهم است. هرکدام از ما باید تمرین کنیم که در جامعه مدنی به دیگری گوش بدهیم و سعی کنیم این دیگری را بفهمیم. با ده بار گوش دادن به دیگری بهتدریج متوجه میشویم چه تصویر و تصوری پیشداورانهای در ما هست که باعث میشود نتوانیم حتی بهمدت چند دقیقه با دیگری صحبت بکنیم. این جامعه مدنی است که ما را اندکی آماده میکند، لطیف میکند تا با مدارا بتوانیم با هم صحبت بکنیم. اینجا دقیقاً مطلب اساسی مطرح میشود و آن مشکلی است که ما در ارتباط داریم، در نمادپردازی داریم و به آن میگوییم مشکل دال و مدلول.
وقتی سمبل یا نماد را میسازیم، میگوییم نشانه. نشانه یعنی اینکه ازیکطرف وقتی من کلمه دیوار یا مار را میگویم این دالی است که پشتش مدلولی است. دال میتواند کلامی باشد، دال میتواند نوشتاری باشد، دال میتواند علامت باشد؛ مثلاً اگر علامتی به رنگ قرمز است و مستطیلی سفید وسطش است، یعنی از این مسیر نرو. این تابلوی قرمز وسط سفید، میشود دال، مدلول پشتش میشود «نرو» یا «ورود ممنوع است». پس نشانه ک دال دارد، یک مدلول دارد. مشکل ارتباطی انسانها اگر قبلاً در جامعه مدنی تمرین نکرده باشند به شرح ذیل است: وقتی من دال خودم را میگویم، شما مدلول خودتان را میشنوید؛ مثلاً مدلول دال «آب کم است» بستگی به شنوندهاش دارد. کسی که زارع است و گوش میدهد، فکر میکند گوینده آب باران را میگوید. کسی که تشنه است، فکر میکند آب نوشیدنی را میگوید. کسی که کارخانه تولید آب معدنی دارد شاید فکر بطری آبمعدنی که خودش تولید میکند به ذهنش برسد. پس دالی است که میگوییم پشتش مدلولهای گوناگون قرار میگیرد. فرض کنید در جامعه مدنی این گفتوشنودها را انجام ندهیم، از پایین شروع نکنیم، از سن اندک شروع نکنیم، عادت نکنیم تا انتها گوش بدهیم به حرف دیگری، یاد نگیریم اگر خوب نفهمیدیم دوباره بپرسیم، دوباره تکرار نکنیم؛ درنتیجه گفتوشنود و رفتوآمد سخن صیقل نمیخورد، روان نمیشود؛ پس باید بتوانیم به دیگری گوش بدهیم، پیشداوری نکنیم و تلاش کنیم با مدلولهای طرف مقابل متوجه بشویم، نه با مدلولهای خودمان. اینجا پیچیدگی جامعه مدنی به وجود میآید. در محدودۀ خانواده این کار را میتوانیم انجام بدهیم؛ زیرا یک خانواده تقریباً دیگر کلام صیقل پیدا کرده است. خواهر، برادر، پدر و مادر تقریباً میشود گفت وقتی دالی میگویند پشتش مدلولی هم میگذارند؛ ولی وقتی میآییم بیرون و به مدرسه فرزندمان میرویم. به فرض پدر و مادری دیگری هم به مدرسه آمدهاند که اهل استانی دیگر هستند و اساساً دالها و مدلولهایشان کاملاً با دالها و مدلولهای ما اختلاف دارد. در این صورت حرف یکدیگر را نمیفهمیم. حال ممکن است هر دو گروه به موضوعی واحد علاقهمند باشیم؛ پس تلاش در حیطه جامعه مدنی، تلاش برای رسیدن به نقطهای واحد شاید راه سومی باشد. وقتی دیگر بیشتر درباره آن صحبت میکنیم. راه سوم همان راهی است که روانکاو میتواند پیشنهاد بکند. راه سوم راهی است بین برانداختن نظامی که متعلق به دیگری و تحمل آن نظام. انسان نه محکوم است به تحمل آنچه هست، نه مجبور است به پذیرفتن آنچه نیست؛ زیرا انسان است، به دنبال تغییر است و باید هم تغییر باشد؛ همچنین باید خوب و درست زندگی کند. همه امکانات لازم را دارد برای اینکه خوب و درست زندگی کند. از همه مهمتر اینکه شاید برای همیشه پیدایش جامعه مدنی ما را هم واکسینه میکند، هم بیمه میکند.