هرچه از 15 ژوئیه 2016 دور می شویم ابعاد جدیدی ازآنچه که دولت ترکیه بر آن نام اقدام به کودتا نهاده است روشن میگردد. واقعه مبارکه ای ! که رجب طیب اردوغان به تأسی از آن امام هفت خط خودمان ! ازش به مثابه نعمت الهی نام می برد. دراینجا من مشخصأ بدنبال تحلیل صرف خود این رخداد نیستم ، تبعات آنرا می خواهم بررسی کنم . البته به آن اقدام به کودتای کذایی هم خواهم پرداخت و نظرم را در باره واقعه 15 ژوئیه و پیش و پس آن نیز بیان خواهم کرد اما آنچه که برای من مهم است نه خود این واقعه که تبعات سیاسی ، اقتصادی ، نظامی و مهمتر از اینها تغییرات ساختاری در رژیم سیاسی این کشور است که دراساس آماج اصلی اقدام به شبه کودتای 15 ژوئیه بوده است. ازهمه مهمتر تبعات ژئوپلیتیک تغییرنگاه حاکمیت اقتدارگرای ترکیه در رابطه با قدرتهای جهانی و منطقه ای را مدّ نظر دارم که البته شامل ایران نیز می گردد و این بسا مهمتر از خود اقدام به کودتا و تغییرات داخلی متعاقب آن می باشد. ورود دوباره ترکیه به صحنه منازعات سوریه با توافق روسیه و چراغ سبز جمهوری اسلامی ، دوری ازعربستان سعودی و سازماندهی نوین نیروهای موسوم به ارتش آزاد سوریه و ورود به درگیری مستقیم با پ ـ ی ـ د و شبه نظامیان کرد وابسته به “نیروهای دمکراتیک سوریه” در فاصله میان جرابلوس و ممبیچ بدون موافقت آمریکا در شمارهمین تبعات مورد ذکر می باشند که البته در همین جا نیز متوقف نخواهد شد و روندی گسترش یابنده خواهد یافت. اینها همه اما موضوع بخش دوم مقاله خواهد بود.
در مطلب مفصلی که چند ماه پیش در رابطه با ترکیه نوشته بودم به قمار پرریسک طیب اردوغان پس از شکست انتخاباتی 7 ژوئن 2015 در بهم ریختن میز سیاست و اقدام به تجدید انتخابات در 2 نوامبر همانسال اشاره کرده بودم . اردوغان آن قمار را برد و دولت خود را به تنهایی تشکیل داد. اما واضح بود که محقق شدن اصلی ترین وعده انتخاباتی او یعنی استقرار ثبات و عقب راندن پ ک ک از خاک ترکیه نه در درازمدت که در کوتاه مدت نیز خواب و خیالی بیش نمی توانست باشد. درجریان آن قماراو می بایست که بهرقیمت که شده گفتمان غالب درجامعه را تغییردهد. گفتمان حاکم برانتخابات 7 ژوئن “گفتمان دمکراسی” بود. گفتمانی که پرچمش در دستان اپوزیسیون بود. اردوغان با براه انداختن یک درگیری نظامی گسترده با پ ک ک و لشکرکشی پرریسک به کردستان ترکیه به قیمت ایجاد گسل قومی ویک نفرت افزایش یابنده ازترکها درمیان کردهای ترکیه آرام آرام گفتمان دمکراسی را به حاشیه میراند و بدینترتیب “گفتمان ثبات” میشود گفتمان هژمون درانتخابات 2 نوامبر 2015. گفتمانی که البته پرچمش را اینبار نه اپوزیسیون که حزب عدالت و توسعه دردست دارد.
با این ترفند طیب اردوغان البته انتخابات را برد اما نه تنها موفق به ایجاد ثبات نشد بلکه با یک پروسه انزوای روزافزون سیاسی به لحاظ داخلی و بین المللی نیز شاخ به شاخ میگردد. انزوایی که حاصل سرکوب خونین درکردستان ترکیه ، سیاست شکست خورده در رابطه با سوریه و یک رقابت نفس گیر با جریان مقتدر “فتح الله گولن” در درون بوروکراسی اداری ، الیگارشی مالی، قوه قضائیه و مهمتر از همه نیروهای مسلح اعم از ارتش، پلیس و سازمان اطلاعات ترکیه می باشد. جریانی که خود اردوغان با کمک و همراهی تعیین کننده آن بر سر کار آمده و بر سرکارمانده بود.
جریان فتح الله گولن
“فتح الله گولن” در جوانی وابسته به جریان موسوم به نور به رهبری سعید نورسی می باشد. البته اندیشه او که بعدها شکل منسجم تری بخود می گیرد انطباق چندانی با تفکرات نورسی ندارد. تفکر گولن برخلاف نورسی آغشته به ناسیونالیسم غلیظ پان ترکیستی و به لحاظ اقتصادی معتقد به سرمایه داری و بازار آزاد هست. در زمینه فرهنگی نیز برفراگیری علم و تحصیل و ساختن مدرسه بجای مسجد تأکید دارد. گولن بعدها در دهه شصت میلادی و پس از مرگ سعید نورسی در سال 1960 به گسترش پایه های اجتماعی خود در میان پیروان نور و بخشهای دیگر جامعه پرداخته و خود جریان جدیدی را براه می اندازد که دیگر ربطی به پیروان نور ندارد. هرچند که در کنار القاب بسیاری که بر او بسته اند ، در میان هوادارانش بعضأ از او مثابه یگانه جانشین سعید نورسی نیز یاد می شود.
جریانی که بعدها به “جنبش خدمت” معروف می گردد ، محصول یک کار فشرده ایدئولوژیک و تشکیلاتی درطول یک دوران چهل پنجاه ساله درمیان ساختار سیاسی ، اقتصادی و نظامی ترکیه و همینطور کادرسازی دربیش از 50 کشور دیگر می باشد. این جریان که بدنبال انقلاب ایران و کودتای نظامی متعاقب آن در ترکیه و در دوران حاکمیت “تورگوت اُزال” و با حمایت او شاخ و برگ می گیرد ، با فروپاشی اتحاد شوروی توسط “جناح کبوترها” به مثابه یکی از دو کانون قدرت فراملی پسا جنگ سومی موسوم به جنگ سرد و ازپیش برندگان جنگ چهارم موسوم به “جنگ علیه ترور” به خدمت گرفته می شود. در دهه نود میلادی هم او و هم طیب اردوغان و یارانش که در این مقطع در درون حزب رفاه به رهبری “نجم الدین اربکان” سازماندهی شده اند ، در خدمت نظم نوین جهانی قرار دارند. براین واقعیت بعدها خود اربکان بارها تأکید و پروژه تشکیل حزب عدالت و توسعه با حمایتهای بی دریغ تشکیلات گولن را رسمأ یک پروژه خارجی می نامد.
مأموریت گولن و جنبش خدمت نفوذ استراتژیک در میان نسل جوان ترکیه و نه فقط ترکیه که تمامی کشورهایی است که یا در حوضه منافع ملی چین و روسیه قرار دارند و یا مشمول طرح خاورمیانه بزرگ می شوند می باشد. نسلی که او خود بر آن “نسل طلایی” نام می نهد. زنجیره مدارس و دانشگاه های وابسته به جنبش خدمت در این کشورها وظیفه تربیت کادرهای آینده نظم نوینی را برعهده دارند.
کادرهایی که در یک روند استراتژیک و به درازای یک نسل ، به تدریج همچون غده ای سرطانی در ساختار اداری و قضایی کشورهای هدف رسوخ کرده و به فتح قلعه از درون اشتغال می یابند. درست همان مسیری که پیش از این در قرون 19 و 20 میلادی ،”سرمایه متمرکزیهود” و جنبش صهیونیستی در میان تمامیت سیاسی ، اقتصادی ، حقوقی و مالی ایالات متحده آمریکا طی کرده بودند و نتایج هولناکش امروز پیش چشم همه قرار دارد.
علاوه برکشورهای هدف ، جنبش خدمت در نزدیک به صدو چهل کشورجهان نیز حداقل یک مدرسه دارد. بسیاری از کادرهای این جنبش در غالب معلمان مدارس مذکور بویژه در کشورهای حوزه قفقاز اساسأ مأموران مستقیم سازمان سیا بوده و هستند. بنا به ادعای ” لطیف اردوغان”latif Erdoğan نویسنده کتاب “چهره خندان شیطان” و روزنامه نگار مشهور ترک که سالهای بسیاری را با جنبش و شخص گولن بوده و از مدتها پیش درجناح مقابل او قرار دارد ، سازمان سیا خودِ گولن را نیز از سن 16 سالگی تحت تعلیم قرار داده است ! بجز لطیف اردوغان، “احمد شِک” Ahmet Şık نویسنده کتاب “ارتش امام” و روزنامه نگار دیگری که به مدت 25 سال با جنبش گولن کار می کرده و بعدها از آنها جدا شده است نیز درکنار مسائل دیگر، ادعاهای مشابه ای را در رابطه با ارتباط جنبش مذکور و شخص گولن با سازمان سیا مطرح کرده است.
اگرچه من خود همواره با ادعاهای عناصری که از یک جریان سیاسی (هرکجای دنیا که باشند) جدا می شوند و به ضدیت با آن می پردازند با تردید و احتیاط برخورد می کنم با اینحال جدای از میزان صحت و سقم ادعاهای روزنامه نگاران مذکور در رابطه با بکارگیری فتح الله گولن از دوران نوجوانیش ، دربکارگرفته شدن جنبش او در چارچوب یک طرح استراتژیک حداقل از اواخردهه هشتاد و دردوران پیش و پس از فروپاشی اتحاد شوروی اما تردیدی وجود ندارد. دراین مقطع خود طیب اردوغان هم البته از فعالان جنبش گولن می باشد.
با پایان دهه نود میلادی مرحله نخست نفوذ در ساختار سیاسی ، نظامی ـ امنیتی و اقتصادی ترکیه با موفقیت به پایان می رسد و شرایط برای ارائه یک آلترناتیو سیاسی مقتدر فراهم می گردد. حزب عدالت و توسعه با حمایت همه جانبه و مشارکت مستقیم جنبش گولن پایه گذاری شده و قدرت را در ترکیه بدست می گیرد. از این به بعد درهای بوروکراسی اداری ، پلیس و ارتش ترکیه برای تکمیل و تعمیم نفوذ به بخشهای تصمیم گیرنده و بالای نظام باز می گردد. گولن و اردوغان دست در دست هم برای به اشغال درآوردن کل سیستم خیز برمی دارند. از این مقطع به بعد پاکسازی ارتش و قضائیه ترکیه از کمالیستها در دستور کار هردو اینها قرارمی گیرد. پنج سال پس از ورود دوگانه اردوغان ـ گولن به حاکمیت در 2007 ، اولین تهاجم به نظم قدیم با پوش کشف و افشای عناصر”دولت پنهان” که ظاهرأ در تدارک کودتا علیه دولت اردوغان بوده اند کلید می خورد. دستگیری و محاکمه صدها نفر به جرم مشارکت و یا عضویت در تشکیلاتی موسوم به “اَرگنه کُن” آغاز می گردد. تشکیلات ارگنه کن اگرچه یک جریان واقعی بجامانده از جنگ سرد بوده و اعضای آن همواره در تحولات سیاسی ترکیه در دهه های شصت به بعد بویژه در دهه نود میلادی در قالب “دولت پنهان” یا “دولت عمقی” نقش داشته اند با اینحال در این مقطع زمانی نقش چندانی در معادلات سیاسی ترکیه بازی نکرده و تهدیدی بشمار نمی آید. اما در این شرایط بهترین محملی است که در پوش آن می توان نظم قدیم را نشانه گرفت. به عبارت دیگر “اَرگنه کُن” بهانه بود ، این نظم قدیم است که باید نشانه می رفت.
محاکمات مربوط به “اَرگنه کُن” که رسمأ از ژوئیه 2008 آغاز می گردند ، بعد از نزدیک به دوسال در روند خود با یک پرونده مشابه دیگر موسوم به “بالیوز” به معنی “پتک” تکمیل می گردد. درژانویه 2010 روزنامه “طرف” از زنجیره مدیای متمایل به گولن، انبوهی اسناد در ارتباط با یک توطئه کودتای دیگر علیه دولت اردوغان منتشر می کند. اسنادی که بیشتر بر اساس شنود تلفنهای متهمین تنظیم شده است. “اَرگنه کُن”اگرچه بهانه اما حداقل ریشه در یک واقعیت عینی داشت ، بالیوزاما تمامأ یک توطئه برنامه ریزی شده بود. در چارچوب این عملیات سیل دوم دستگیری و محاکمه و تصفیه عناصرغیرخودی آغاز شده و آدمهای وابسته به تشکیلات گولن در همه جا به جای آنان می نشینند. این تهاجم بیش ازهرکس البته که “کمالیستها” را هدف قرار می دهد. با این پرونده که در پوش دفاع از دولت و شخص اردوغان ساخته و پرداخته می شود به جز تصفیه و جایگزینی نیرویی ، کمالیستها را هم درمقابل او و حزبش رادیکالیزه تر می کند. یعنی با یک تیر دو نشان زده می شود.
اردوغان البته به تمام ماجرا واقف است. صبر رهبری اقتدارگرا در پذیرش یک رقیب قدرتمند در میان حزب و جامعه رو به پایان است. از این مقطع به بعد است که جنگ قدرت میان گولن و اردوغان در پشت صحنه اندک اندک ابعاد تازه ای به خود می گیرد. پیروزی های پی در پی رجب طیب اردوغان و حزبش در سه انتخابات مجلس با کسب اکثریت آرای مردم ترکیه به شمول بخش مذهبی ـ سنتی کردهای این کشور تحمل یک دولت موازی را برای او هر روز دشوارتر از پیش می کند ، بویژه در مقطع سال 2011 که اردوغان با شروع بهارکذایی عربی و بر سرکار آمدن اخوان المسلمین در تونس و مصر با الگوی حزب عدالت و توسعه در ترکیه خود را در یکقدمی تشکیل یک امپراتوری نوین شبه عثمانی نیزمی بیند که قولش را سالها پیش از “جناح کبوترها” گرفته است ! ساختار تشکیلاتی گولن دیگر” یار” نیست ، دیرزمانی است که دیگرتبدیل به “بار” شده است.
تحمل گولن و تشکیلات جهنمیش اگرچه دیگر امکانپذیر نیست ، با اینحال کارچندانی هم در این مقطع از دست طیب اردوغان بر نمی آید. سایه سنگین تشکیلات ساخته و پرداخته و مورد حمایت “کبوترها” بر تمامی ساختار نظامی ـ اطلاعاتی و قضائیه ترکیه و مدیای تحت تسلط آن افکنده شده و الیگارشهای وابسته و یا همبسته با “خواجه افندی” چنگالهای خود را بر گلوی ساختار مالی نیز محکم کرده اند. چاره ای جز دندان قروچه کردن و ادامه جنگ بدور از انظار مردم و افکار عمومی و سیاست صبر و انتظار نیست. زمان زیادی لازم است تا تضادها و رقابتهای پشت صحنه بارز و جنگ قدرت آشکار گردد.
سال 2013 سال چرخش اردوغان در تمامی ابعادِِ ممکن است. در این سال او ناامید از تحقق رویای بنای یک امپراتوری نوین بر روی خرابه های امپراتوری عثمانی ، شکست خورده در سوریه و عقب نشسته ازعراق ، منزوی در خارج و مواجه با یک مخالفت فزاینده درداخل ، بناگاه به یک واکنش ابلهانه دست میزند. گسستن از”جناح کبوترها” و پیوستن آشکار به “جناح بازها” آنهم در شرایطی که کبوترها هم دولت آمریکا و هم بسیاری از دولتهای اتحادیه اروپا را در اختیار دارند ، هرچه بود کمتر نشانی از عقلانیت سیاسی داشت.
از این به بعد ضربه های سیاسی ، دیپلماتیک و اجتماعی یکی پس از دیگری وارد شده و فشارها بر روی شخص او متمرکز می گردند. با رویداد پارک گزی و واکنش سرکوبگرانه و فاشیستی پلیس تحت فرمان او جامعه ترکیه اندک اندک به سمت قطبی شدن رفته و درمقطع انتخابات 2015 بشدت پولاریزه میشود. دراین راستا پروژه های کبوترها ازجمله حل “مسئله کرد” و حمایت و سازماندهی اپوزیسیون میانه رو بشار اسد در قالب ارتش آزاد سوریه و … به کناری گذاشته شده و پروژه بازها یعنی همکاری با داعش و حمایت از جبهه النصره و احرارالشام و جیش السلام و آدمخواران دیگر در دستور کار حکومت اقتدارگرای اردوغان قرار می گیرد. به لحاظ منطقه ای نیز دوری از ایران و روسیه و نزدیکی به دولت بازها در اسرائیل و عربستان نیز محقق میگردد. بناگهان بمباران تبلیغات احمدی نژادی به نفع فلسطین وعلیه جنایات دولت حرامزاده در رسانه های وابسته و یا همبسته با دولت متوقف شده و بجای آن پ ک ک و حزب دمکراتیک خلقها درجای هدف نشانده می شوند.
از این نقطه به بعد است که تشکیلات گولن با اتکاء به شکاف میان دولتهای آمریکا و ترکیه به سمت خلع ید از او و طرفدارانش در حزب عدالت و توسعه می رود. نقطه اوج این رویارویی جریانات 17 تا 25 دسامبر 2013 است که اردوغان بر آن نام شبه کودتا می نهد. در این رویارویی پته معاملات حکومت ترکیه با جمهوری اسلامی در راستای دور زدن تحریمهای سازمان ملل و رشوه های دریافتی توسط برخی از اعضای دولت اردوغان ، همچنین نوارهای شنود مکالمات آنها ازجمله مکالمه میان شخص اردوغان و پسرش بلال در رابطه با پنهان کردن پولهای موجود در خانه ! توسط دار و دسته گولن در دستگاه اطلاعاتی ترکیه تمامأ بر روی آب ریخته می شود و متعاقب آن از سوی “جلال کارا”Celal Kara دادستان کل برعلیه 4 وزیر کابینه و سه نفر از آقازاده هایشان و بسیاری دیگر اقامه دعوا می شود. حتی برای دستگیری پسر اردوغان نیزخیز برداشته میشود. فشارها آنچنان است که چهار وزیرمذکور مجبور به استعفا شده و بلال اردوغان نیز به بهانه تحصیل راهی ایتالیا میشود!
ضربه بعدی بلافاصله در ژانویه 2014 وارد می شود. تریلی های حامل سلاح برای جبهه النصره یعنی همان شاخه القاعده در سوریه که توسط نفرات سازمان امنیت ترکیه همراهی می شوند ، اول ژانویه درشهرحاتای و 29 ژانویه در آدانا به حکم دادستانی و توسط ژاندارمها متوقف و متعاقب آن عکس و خبر واقعه به تفصیل به روی آنتن برده می شود. روزنامه کمالیستی جمهوریت خبر و عکسهای تریلی های حامل سلاح برای القاعده سوریه را در ابعاد وسیع منتشرمی کند. اردوغان بر این کار نیز مارک جاسوسی می زند و اینبار دیگر رسمأ تشکیلات گولن یا همان بقول او “دولت موازی” را هدف گرفته و تصمیم به قلع و قمع قاطعانه آن می گیرد. اما تعادل قوا هنوز به نفع او نیست. اتنخابات در راه یعنی اتنخابات 7 ژوئن 2015 هم برای او و هم برای تشکیلات گولن یک انتخابات تعیین کننده است.
تا اینجا تعادل نیرویی براین اساس شکل گرفته که حیطه تشکیلات گولن ، کادرها و الیت سیاسی ـ اقتصادی ترکیه و حیطه قدرت اردوغان بدنه حزب و نیروهای اجتماعی و توده های روستایی می باشد. به عبارت دیگر موضوع کار تشکیلات گولن بالای جامعه و حزب و موضوع کار اردوغان پایین جامعه و بدنه حزب عدالت و توسعه می باشد. استراتژی مبارزات انتخاباتی 7 ژوئن نیز دقیقأ از هر دو سو برهمین اساس شکل می گیرد. طیب اردوغان به دنبال بسیج توده ها می رود و فتح الله گولن با تمام قوا به تشکیل یک بلوک وسیع و متنوع عیله او همت می گمارد. در این مسیر اردوغان مجبور می شود که تمامیت ارتجاع سیاسی ، مذهبی و قومی را حول خود بسیج کند و بالتبع عقب مانده ترین اقشار و طبقات اجتماعی را مخاطب قرار دهد. فرهنگ حاکم بر مبارزات انتخاباتی او هیچگاه اینچنین ارزان ، ارتجاعی و مهوع نبوده است. گفتمان حاکم بر این انتخابات “گفتمان دمکراسی” است. نیمی از جامعه ترکیه یعنی کردها ، علویها ، کمالیستها ، سوسیال دمکراتها ، چپها ، اقلیتهای سیاسی ـ مذهبی ـ قومی و خلاصه هر آنکس که نشانی از ترقیخواهی در او وجود دارد را می توان و باید در مقابل تهدید ادامه حاکمیت یک رئیس جمهور اقتدارگرا متحد و بسیج کرد. نیم دیگر جامعه تا این مقطع بدنبال اردوغان و حزبش هست.
جلوگیری از موفقیت اردوغان در کسب اکثریت مطلق بدون آرای کردهای ترکیه امکانپذیر نیست. بخش مذهبی ، سنتی این جامعه نیزبدلیل عدم وجود یک آلترناتیو مقتدر و مؤثر، تا کنون آرایشان همواره از آن حزب عدالت و توسعه بوده است. شکست پروژه کسب اکثریت مطلق توسط حزب مذکور تنها در توان یک حزب آلترناتیو است. حزبی که نه تنها قدرتمند که برخوردار از یک ویزیون سیاسی ـ اجتماعی نیز باشد. حزبی که نه فقط یک قوم یا یک مذهب و یا حتی یک طبقه معین را نمایندگی کند بلکه تمامی بخشهای جامعه متنوع و چند بعدی ترکیه را مخاطب قرار داده و مرزش را تنها از میان ارتجاع و ترقیخواهی عبور داده باشد. این ویژگی تنها در یک حزب سیاسی وجود دارد. حزبی که ده سال پس از تصاحب قدرت سیاسی توسط دوگانه گولن ـ اردوان یعنی در سال 2012 پا به عرصه حیات سیاسی ، اجتماعی ترکیه گذاشته است. حزب دمکراتیک خلقها.
تمامیت چپ ترقیخواه ترکیه ، اقلیتهای قومی و مذهبی و جنبش روشنفکری بزیر پرچم “ها ـ د ـ پ” جمع می شوند. امپراتوری رسانه ای تشکیلات گولن نیز اگرچه همواره تمایلات غلیظ ضد پ ـ ک ـ ک را نمایندگی می کرده است اما درمقابلِ اردوغان به حمایت از ها ـ د ـ پ برمی خیزد. در این نقظه تهدید اصلی اما هیچ نیست جز تهدید ورود حزب دمکراتیک خلقها به پارلمان ترکیه و تبدیل آن به یک پارلمان چهارحزبی که امکان تشکیل یک دولت متکی به اکثریت مطلق پارلمانی را از اردوغان و حزبش می گیرد. علیه این تهدید عاجل نه تنها حزب عدالت و توسعه که خود طیب اردوغان نیز بسیج می شوند. رئیس جمهوری که قاعدتأ باید فراحزبی باشد ، خود را تمام عیاربه میدان افکنده و با موهن ترین الفاظ و کثیفترین افتراها حزب دمکراتیک خلقها و رهبری مشترک آن بویژه صلاح الدین دمیرتاش را مستقیمأ هدف قرار می دهد.
اما حاصل انتخابات یک شکست خفت آور برای او و رویای تبدیل نظام پارلمانی به نظام ریاستیش می باشد. حزب دمکراتیک خلقها با یک درصد آرای شکننده بسا بیشتر از حد نصاب ده درصدی وارد پارلمان شده و حزب عدالت و توسعه نیز اگرچه با کسب یک اکثریت نسبی اما برای تشکیل دولت نیازمندیک ائتلاف اجباری با احزاب دیگربرجا میماند. امکان تحقق نظام ریاستی نیز با این ترکیب پارلمانی دیگر وجود ندارد. بقیه ماجرا را درمقاله قبلی به تفصیل بیان کرده ام. علیرغم آنکه امکان یک ائتلاف سیاسی با حزب جمهوری خلق در دسترس و نگاه نخست وزیر داوود اوغلو نیزبدان کاملأ مثبت است با اینحال اردوغان ائتلاف را خودکشی نامیده و میز را به هم می ریزد و با استقبال ازیک جنگ داخلی خود خواسته به سراغ انتخاباتی دیگر می رود.
چرا اردوغان اینچنین بر نظام ریاستی پای می فشارد ؟
به باورمن مهمترین و کلیدی ترین هدف رجب طیب اردوغان در طول سالهای گذشته تسلط بر ارتش و تحت کنترل درآوردن کل نیروهای مسلح و تشکیلات اطلاعاتی و امنیتی این کشور می باشد. اگر این نکته کلیدی فهم شود ، فهم بسیاری دیگر از تحرکات سیاسی و فعل و انفعالات داخلی و منطقه ای دولت ترکیه و شحص او نیز آسانتر می شود. در رأس تمامی این فعل و انفعالات نیز همین اقدام به کودتای اخیر قرار دارد. در نظام ریاستی ایده آل اردوغان مهمترین فاکتور مقام قرماندهی کل نیروهای مسلح کشوری است که سلسله مراتب آن درست مثل ارتش شاهنشاهی خودمان ! مستقیمأ به ایالات متحده آمریکا وصل است. پاکسازی ساختار سیاسی و بوروکراسی اداری و قضائیه ترکیه از کادرهای وابسته به “جنبش خدمت” بدون حاکمیت برارتش تحت کنترل ناتو و امرای وابسته به آن امکانپذیر نیست.
اردوغان می دانست که شمشیر آخته ارتش همواره بر فرازگردن او در انتظار است. ارتشی که در تمامی ده های اخیر چه در دوران جنگ سرد و چه پس از آن پارامتر اصلی در حفظ تعادل قوا بوده و حرف اول را زده است . ارتشی که هرچه بوده و هرچه هست به او وصل نبوده و نیست. این همان ارتشی است که یکبار در 28 فوریه 1997، حزب و رهبر سابقش یعنی حزب رفاه و نخست وزیر وقت “نجم الدین اربکان” را نه با استفاده از زور که تنها با صدور یک اخطاریه کتبی وادار به استعفا کرده بود. با این تفاصیل بدیهی بود که هرگونه مداخله او در چارچوب تصفیه دستگاه اداری و قضائیه ترکیه از رقبایش با تهدید مداخله ارتش روبرو خواهد شد. به این اعتبار زدن تشکیلات گولن از کانال مهار ارتش می گذشت. مهار ارتش اما نیازمند یک تصفیه کامل در سیستم فرماندهی آن می باشد . سیستمی که تمامأ وصل به خارج است. تصفیه ای که البته بدون خونریزی امکان تحقق ندارد. الگوی اردوغان در این رابطه تصفیه امرای وابسته ارتش شاه پس از انقلاب سیاسی در ایران است. نه فقط در این مورد بلکه در بسیاری از تاکتیکهایی که در این رابطه اتخاذ می کند نیز همه جا پراتیک ارتجاع حاکم بر ایران را مورد استفاده قرار می دهد. از جمله اینها استفاده ازمساجد به مثابه پایگاههای بسیج مردمی در شب اقدام به کودتا و سازماندهی غیررسمی نیروی ویژه ای شبیه سپاه پاسداران درمیان نیروهای رسمی موسوم به “نیروهای عملیات ویژه”. نیرویی که نقشی تعیین کننده در 15 ژوئیه بازی کرده بود. این نیروها علیرغم ممنوعیت سفت و سخت گذاشتن ریش در میان ارتش و پلیس ترکیه اکثرأ ریش داشته و بازوبندهایی با آیه ای از سوره انفال را بر بازو دارند.
آیه ای از سوره اَنفال بر بازوبند یک عضو نیروهای عملیات ویژه وابسته به اردوغان
معنی آیه “این شما نبودید که آنان را به قتل رساندید ! خدا قاتل آنان بود ! ” در رابطه با جنگ بدر
در فاصله دو انتخابات 2015 هزاران نفر از نیروهای عملیات ویژه راهی کردستان ترکیه شده و به جنگ نیروهای مقاومت مردمی که توسط حزب کارگران کردستان سازماندهی شده اند میروند. هدف تبدیل آنها به یک نیروی رزم دیده و قابل اتکاء در تقابلات پیش رو می باشد. این نیروها در مناطق کردنشین از انجام هیچ جنایتی فروگذار نمی کنند. نوامبر 2015 نقشه اردوغان برای رو در رو قراردادن نیروهای نظامی ناتو و روسیه با هوشیاری کشور مذکور نقش بر آب می گردد. روسیه به انتقام ساقط شدن هواپیمایش توسط جتهای ترکیه واکنش نظامی نشان نمی دهد، برعکس از فرصت بدست آمده استفاده کرده و سیستم دفاعی پیشرفته اس ـ 400 را در سوریه مستقر کرده و ترکیه را در پشت مرزهایش زمینگیر می کند. از این به بعد پرواز هواپیماهای ترکیه در مرزهای سوریه توسط روسیه ممنوع اعلام شده و بالتبع توان تأثیرگذاری این کشور نیز متمایل به صفر می گردد ، بویژه که نیروی هوایی روسیه ضمن افشای همکاریهای تنگاتنگ ترکیه با داعش بمباران ستونهای متعدد کامیونهای حامل نفت دولت اسلامی به آدرس بلال اردوغان را نیز بشدت پیگیری کرده و درب این تجارت پر رونق و پرمنفعت را نیز گل می کند.
بهار 2016 ضربه دیگر کبوترها وارد می شود. در آلمان که همواره رابطه خوبی با دولت ترکیه داشته ، پارلمان آن کشورمسئله حساس اتهام نسل کشی ارامنه در جریان جنگ جهانی اول را به یکباره بر روی میز آورده و علیرغم خط و نشان کشیدنهای ترکیه در 2 ژوئن قاطعانه و با تأیید کلیه احزاب موجود در پارلمان اتهام نسل کشی را وارد دانسته و به آن رأی مثبت می دهد. پیش از این ناتو ترکیه را درمقابل روسیه تنها گذاشته بود و خود اوباما نیز در سفر غیررسمی اردوغان به آمریکا برای شرکت در مراسم تدفین محمد علی کلی ، حاضر به ملاقات با او نشده و اجازه سخنرانی نیز به او داده نشده بود. طیب هم سفرش را ناتمام گذاشته و دو روز زودتر به ترکیه بازگشته بود. بدینگونه بود که مدار ایزولاسیون سیاسی دولت ترکیه هر روز بسته ترمی گردید. دیگرزمان ورود طیب اردوغان به بزرگترین قمارسیاسی تاریخ حکومتش بر ترکیه فرا رسیده بود.
پایان بخش اول ، 8 شهریور 1395
سایت بیژن نیابتی http://niabati.blogspot.de/