مصدق پس از تو یک ایران به حصر رفت

مصدق پس از تو “یک ایران به حصر رفت”

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

مصدق پس از تو یک ایران به حصر رفت

وحید فرخنده خوی فرد

 

گاهی برخی عکس ها تورا به ناکجا آبادها و عالمی دگر می برند که حسش با هیچ قلمی قابل نگارش نیست ، با هیچ سخنی گفتنی نیست ، حتی لالت می کند و تنها مبهوت و بهت زد به عکس خیره می شوی و می نگری . یک ساعت ، دو ساعت ، یک روز ، دو روز ، ماهها و سالها …. فقط می نگری و بغض می کنی. نقطه ای که زمان می ایستد و ما تنها نظاره گر ظلمت و تاریکی هستیم. عکسی از پایانِ سه سال حبس و آغاز حصرخانگی ، چهره ای ماتم زده از نخست وزیر قانونی ایران که با از دست دادن یاران وفادارش روانه “احمدآباد” می شود.
آه اِی حصر لعنتی ، کاش می دانستی که چگونه با تو تاریخمان عوض شد. ای کاش می فهمیدی که پس از تو چگونه جوانهای این مرز و بوم یکی پس از دیگری پرپر شدند. زبان باز کن ای احمدآبادِ نهان ! برایمان بگو از درد و رنج، از زخم و اندوه ، از خیانت و بی وفایی .
آه اِی دیوارهای آشفته و پریشانِ احمدآباد، زبان باز کن و بازگو کن از درد و دل هایی که در تداول آن خانه تنها تو شنیده ای و حس کرده ای . تو رفتی دکترجان ، اما گویی آجر به آجرِ آن حصرِ نفرین شده شاهدِ زوال ایران بود . نسل ما نبود اما شنید ، ندید اما این جراحت را با جان ودل لمس کرد.
زنجیرهایم را باز کن ، درهای احمدآباد را برایم درهم شکن تا برایت بگویم که پس از تو ، در این گیتیِ فرومایه چه به روزمان آمد. مابه یغما رفتیه ایم دکتر جان ، برخیز و ببین که چگونه دردمند و رنجوریم ، بیدار شو تا انزوا و بی نوایی مارا بنگری.
دراین عصرِ ناشناخته به ما طعنه می زنند ، مارا شمامت و سرزنش می کنند که چرا اِنقدر “مصدق مصدق” می کنی !؟ ، به کجا می خواهی برسی؟ چرا این همه نبش قبر می کنی؟
اما این بی خردان نمی دانند که طنینِ زمزمه هایت با در و دیوارِ احمد آباد هرروز در گوش هایم می پیچد ….
گوش کن ! انعکاس آهنگش هم اکنون هم دارد برایم می نوازد…
استقلال ، آزادی ، حاکمیت ملی در چهارچوب قانون اساسی و دمکراسی
پس از گذشت این همه سال هنوز این ناله ها همانند پتک در مغزم ضرباتِ مهلکی می زند …
چه بگویم! وقتی نیستی که بنگری مجلس ملی ما امروزه اسلامی گشته و به چه فضاحتی گرفتار شده است. کجایی که ببینی نمایندگان مجلس ما به جای رسیدگی به معضلات جامعه با سلفی های خود حقارتشان را به رخمان می کشند و چه دردناک است که نمایندگان کشورت در مجلس از بیماری های جنسی رنج می برند. نیستی که نظاره گرِ فروپاشی و ننگ سیاست امروزحاکمیت ایرانِ ما باشی.
همگی مان به گونه ای توسط استبداد دینی به حصر رفته ایم. آنهایی که تورا روانه حصر کردند ( کودتاچیان) به آماج خود رسیدند .
همان خائنینی که باکمک کودتاچیان ایرانمان به اسارتگاه تبدیل کردند و میراث شان تا به امروز همانند جذام به هیچکس رحم نکرده است.
می بینی دکتر جان؟ هنوز هم ما همانند حصرِ تو غریب و بیگانه ایم . تو به حصر رفتی و پس از تو “یک ایران به حصر رفت” . پوک مغزهای مذهبی و متخاصمین ایران ، جایشان را به دلسوزان میهنمان دادند. اما ما همچنان بی پروا از راه و سلوکت ، از مِتد و سیاقِ تو سخن می گوییم . بگذار بگویند که ما فسیلیم و نبش قبر می کنیم. بگذار قضاوتمان کنند.
هنگامی که تو به حصر می رفتی ما نبودیم ، اما اکنون که هستیم آیین و راهت را تا پای جان ادامه خواهیم داد . گرچه ایران دگر سرای امید نیست اما ما این مسیر را آنقدر ادامه می دهیم که به “سرای امید” تبدیلش کنیم.
آری دکتر مصدق جان….
عمقِ “دردنامه” ما جوانان همانند “رنج نامه” احمد آباد است ، ولی افق ها برای ساختن ایران ، روشن هستند و این ما هستیم که روزی این دردنامه را از دل تاریخ بیرون خواهیم کشید تا به “مهرنامه” مبدل کنیم و منشوری خواهیم نوشت از جنسِ “استقلال” و “آزادی” تا راه و آرمان هایت را برای ایران به مقصد برسانیم.

مصدق پس از تو “یک ایران به حصر رفت”

مطالب مرتبط با این موضوع :

رنگین کمان

بیادرنگین کمان هایِ به خون خفته سراسر ایران و مادران داغدارشان وکیان پیر فلک و مادر شیرزنش پرسیدم ـ سردته دا، رودُم. (1) جواب نداد

مطالعه بیشتر

یک پاسخ

  1. فرزند و فرزندان همین مردک سبیبلو که زیر بغل دکتر را گرفته حالا همین حاج محمود احمدی نژاد و همین حاج ممد دکتر ممد باقرخان قالیباف و همین نمایندگان مجلس اسلامی و همین پوفیوزان خدمتکار حکومت اسلام نابند. همین بیماران سکس در دستی که انگار با دیدن یک زن میان سال غربی آب از دهان و همه جاشان راه افتاده و آن زن چنان به چشم حقارت و قضاوت به آنها نگاه می کند که با اسلام و تشیع و متشیعینش تشرشر می کند. وزیر امور خارجه ی حکومت اسلاامی ساز زده بود که آمریکا آمد و عربستان را دوشید و رفت. و حالا باید بگوییم این خانم آمد و از طرف همهخ ی اروپا به مجحلس و مجلسیان امام خامنه ای شاشید و رفت. به قول ما جنوب شهریها دمش گرم که با نگکاهش همه ی این بوزینه ها را انتر خودش کرد و رفت. راستی سخن از انتر شد، کو آن الاقصیده الانتریه فی احوالات رهبری علویه…؟ ممنونم از نوشته دردناک شما و هم عجب عکسی ست این عکس!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.