نقض سیستماتیک حقوق بشر در ایران بیداد میکند و باید راهی جدی برای برون رفت از آن بیابیم. مسئولان حکومتی، از همان روزهای اول به قدرت رسیدنشان در سال 57، با نهاد سازیهای مختلف نظامی، امنیتی و اطلاعاتی، هم پیمان با همدیگر، تعداد زیادی از زندانیان سیاسی و عقیدتی را به بند کشیدند و شکنجه کردند و کشتند، تا صدای اعتراض مردم به جان آمده را خاموش کنند. با توافق قطع نامه 598 و پایان جنگ ایران و عراق در سال 67، طی حکمی از آیت الله خمینی (ولی فقیه و رهبر وقت)، هزاران نفر از زندانیان سیاسی باقی مانده در زندانها را نیز به وحشیانهترین شکل ممکن، در سکوت خبری و مخفیانه کشتند و ناپدید کردند و با ایجاد فضایی به شدت رعب آور، با سر دادن شعار سازندگی، تثبیت قدرتشان را به رخ ما کشیدند. سایر فعالان سیاسی جان به در برده نیز به ناچار یا گوشه نشین یا مجبور به ترک کشور شدند و آرام آرام اغلب مخالفان سیاسی را از گردونه فعالیت در ایران خارج کردند.
در دهه هفتاد، اختلافهای درون قدرت برای سهم خواهی بالا گرفت و اعتراض به سیاست مطلقهی حاکم با شعار اصلاحات از بالا نمایان شد. زنان، دانشجویان، کارگران، نویسندگان، اقوام و سایر گروههای معترض به تنگ آمده از استبداد نیز فعالیتهای مدنی خود را از پایین آغاز کردند، ولی این کجا و آن کجا، معترضان درون حکومتی امکانات فراوانی در اختیار داشتند و از لابیهای قدرت استفاده میکردند، ولی مردم معترض، با حداقل امکانات، از جان مایه میگذاشتند و با تهدیدهای مداوم اخراج از کار و دانشگاه، حبس و زندان، تحقیر و محرومیتهای اجتماعی روبرو بودند. به ویژه فعالان در شهرستانها وضعیت به مراتب بدتری داشتند و دارند.
اصلاح طلبان حکومتی که کم کم داشتند از گردونه حکومت به بیرون رانده میشدند، تلاش کردند با حضور فعال در فعالیتهای انتخاباتی، جایگاه خود را تثبیت کنند و در انتخابات سال 76، برندهی میدان شدند و ریاست جمهوری را در دست گرفتند. آنها تلاش کردند قدرت در مجلس را نیز به دست آورند و در سال 78 موفق شدند، ولی به دلیل ایرادهای ساختاری حکومت، توان انجام تغییرات را نداشتند. از شاخصترین جنایتهای حکومتی در این دوره میتوان از قتلهای زنجیره ای نویسندگان و حمله به کوی دانشگاه تهران نام برد.
در دهه هشتاد، در خرداد 80، دوباره اصلاح طلبان قدرت قوه مجریه را در دست گرفتند، ولی باز هم نتوانستند کاری از پیش ببرند. محمد خاتمی(رییس جمهور وقت) گفت من یک تدارکاتچی بیشتر نبودم. در خرداد 84، ریاست جمهوری به دست محمود احمدی نژاد افتاد و وضعیت به شدت بحرانی شد. او پس از به دست آوردن رای مردم فقیرتر، بسیاری از شریانهای اقتصادی را در دست گرفت و بحرانهای مالی زیادی آفرید. در این دوره باز اصلاح طلبان به سمت اپوزیسیون گرایش پیدا کردند، زیرا مورد حمله بخشهای دیگر حکومت واقع شدند. در خرداد 88، نیز با تقلب انتخاباتی و سرکوب گسترده اعتراضهای مردمی، شاهد کشتار و مجروح و زندانی کردن صدها نفر از آزادی خواهان معترض بودیم، ولی دوباره احمدی نژاد دولت را در اختیار گرفت و افرادی که برای ریاست جمهوری کاندید شده بودند نیز هنوز در خانه محبوساند و حرکتی برای تغییر وضعیت آنها صورت نمیگیرد.
در دهه نود تا به امروز، در سال 92، حکومت اسلامی به این نتیجه رسید که ضرورت دارد برای حفظ قدرت خود، دولتی را بر سر کار بیاورد که نه از آن جناح و نه از این جناح باشد. دولتی معتدل و میانه رو که بتواند سکان امور را در دست بگیرد و حسن روحانی رییس جمهور شد، این گروه در 7 اسفند 95، مجلس دهم را نیز در اختیار گرفتند و بسیاری از ما نیز چشممان را بر روی انتخاب افرادی که روزی در جنایتها سهیم بودهاند، بستیم و شاهدیم که بگیر و ببند و آزار دگراندیشان همچنان ادامه دارد.
………….
………….
………….
مادران پارک لاله ایران
پنجم خرداد 1395
رونوشت:ـ
– آقای بان کیمون، دبیرکل سازمان ملل متحد
– آقای احمد شهید، گزارشگر ویژه سازمان ملل برای وضعیت حقوق بشر در ایران
– آقای کریستُف هینز، گزارشگر ویژهی اعدامهای فراقضایی، فوری یا خودسرانه
– آقای خوان مندِز، گزارشگر ویژهی شکنجه و دیگر رفتارها و مجازاتهای ظالمانه، غیرانسانی یا تحقیرآمیز
– سازمان دیده بان حقوق بشر
– فدراسیون بینالمللی جامعههای حقوق بشر
– جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران
– کانون مدافعان حقوق بشر در ایران
– سازمان عفو بینالملل