ژاله وفا
جای دارد اکنون که چند هفته از “هیجانات کاذب” القا شده به جامعه ایران بمناسبت “انتخابات ریاست جمهوری” ذشته است و فرصت تامل بر موضع گیریها و دلایل و انگیزه های طیفهای مختلف رای دهندگان و تحریم کنندگان فراهم آمده است، سوالاتی که دو هموطن گرامی از طریق ایمیل با اینجانب مطرح کرده و پاسخ اینجانب را طلبیده اند مطرح ساخته و پاسخ دهم.
اینجانب از ابراز صادقانه حس این دو هموطن عزیز وگرامی بسیار سپاسگزارم و سعی میکنم صادقانه و با احترام به حس و منطق آنها در حد توانم به سوال های آنها پاسخ دهم. ایمیل اول نسبتا طولانی است ولی عین آنرا درج می کنم چرا که اتفاقا بیان حس مندرج در آن است که منعکس کننده حال و روز مردم است و هم سوالها را معنی دار کرده است. ایمیل دوم را در وضعیت سنجی های بعدی نقل کرده و پاسخ می دهم. چرا که موضوعش نیز متاخر است. هر دو هموطن، سوالات مهمی را طرح کرده اند که در افواه عمومی همواره مطرح است. پاسخ دادن به سوالات متنوع این دو هموطن مستلزم اختصاص دادن چندین وضعیت سنجی است.
در این وضعیت سنجی سعی می کنم برای جلوگیری از اطاله نوشتار به سوال اول ایشان پاسخ دهم و دو سوال دیگر را در وضعیت سنجی های بعدی پاسخ گویم.
خانم وفای گرامی سلام،
من مقالات شما را دنبال میکنم. میدانستم همواره موضع شما تحریم فعال بوده است. اخیرا قبل از انتخابات نیز مصاحبه شما را در یوتوب در باره موضع شما در تحریم فعال دیده بودم. اکنون بعد از انتخابات است. یعنی زمانی که شما و من دو رفتار متفاوت داشته ایم. شما بر اساس باورتان رای نداده اید و من در دور دوم بر اساس اموری که در ادامه نقل می کنم رای دادم. اکنون مایلم چند سوال را با شما در میان بگذارم.
بهتر است اینگونه شروع کنم که من تنها در دور دوم برای اینکه جلیلی انتخاب نشود در انتخابات شرکت کردم. حقیقتا شدیدا هم با این رژیم آدم کش مخالفم و در جنبش زن زندگی آزادی هم چندین بار در خیابان رفتم و شعار دادم و ساچمه هم در پایم خورده ام. ولی آن جنبش را سرکوب کردند بیرحمانه. من از سر ترس رای دادم. اما بقو بقول ما آذری ها (ایری اوتوراق دوز دانیشاق – اگر کج هم مینشینی ولی راست صحبت کن) باید اقرار کنم اصلا احساس خوبی ندارم. دلهره و ترس دارم. ترس از اینکه چشم انتظار پزشکیان باشم و سر من و رای دهندگان کلاه رفته باشد و پزشکیان نیز کاری نتواند انجام دهد و 4 سال و یا 8 سال عمر ما و همه مردم هدر بره مثل دوره های قبل و من خودم را بدان دلخوش کنم ولی در زندگی اکثریت مردم تغییری اساسی که زندگی را خوب و با ارزش کند رخ ندهد. بخاطر همین از شما که طرفدار تحریم هستید چند سوال دارم:
اول اینکه در مصاحبه گفتید حق حاکمیت ما مردم توسط مقام ولایت فقیه غصب شده و رای دادن حق نیست؛ بلکه وسیله اعمال حق حاکمیت است و تا این حاکمیت به مردم باز نگردد رای دادن در خدمت سوء استفاده غاصب این حق حاکمیت است. خوب سوال من اینه که در حق حاکمیت ما مردم چگونه سلب و غصب شده است؟ چرا با رای دادن در این رژیم حق حاکمیت به ما بر نمیگردد و کی این غصب پایان می پذیرد؟ پس تقاضا دارم شرح دهید این مفهوم را ولی برای اینکه همه کسانی که می خوانند درست درک کنند لطفا ساده بنویسید و با مثال چون در کشور ما جای استدلال همه فهم و واضح کم است. همه بلدند فقط دستور صادر کنند. کسی دلیلی برای حرفش نمیاره.
دوم اینکه احساس شما چطور است که رای نداده اید؟ شما هم دلهره دارید؟ نمیدانم اگر هم دارید از جنس دلهره منه یا نه؟ در مصاحبه بسیار آرام ولی مسئولانه صحبت میکردید و بنظرم آمد از ته دل به حرفتان باور دارید. من چرا اینگونه نیستم؟ راستش اون آرامش شما هنوز جلو چشمم است و دلم می خواهد دلیلش را بدانم. اول گفتم در خارج از کشورید و وضع بد ما مردم را نمی دانید. بعد خودم بخودم گفتم این حرفت بیخوده چرا که بسیاری از خارج از کشوریها انسانهای میهن دوستی هستند و عاشق وطنشان هستند و انتخابات را تحریم کرده اند و خیلی ها هم در خارج از کشور رفتند رای دادند. در داخل کل خانواده ما تنها من رای دادم حتی همسرم هم رای نداد. پدرم هم که داخل کشوره و وضع مالی بسیار بدی بعنوان بازنشسته داره مخالف بود و رای نداد ولی مثل من هم مضطرب نیست. میگه یا آدم، گول زنان را میشناسه و گول نمیخوره و یا اگر خورد معلومه که وجدانش ناراحت میشه و از دست خودش عصبانی میشه مثل تو. او هنوز مرا سرزنش می کند که تو آدم بزرگی هستی 45سالته کی می خوای از دوره احمدی نژاد و روحانی یعنی 16 سال درس بگیری؟ چطور شب آخر نظرت را عوض کردی و رفتی رای دادی؟ بهش میگم ترس و ترس. می خوام بگم خودم که میدانم رای دادن من بر اساس باور و فکر درست و حسابی نبوده از سر اضطرار بوده. یعنی آن ترس بر دل من آن شب آخر غلبه کرد که رفتم و رای دادم. حالا ولی حس خوبی ندارم. چون ترس بزرگتری بر دل من غلبه پیدا کرده. فکر می کنم هر حرکت پزشکیان مرا دچار اضطراب بیشتری خواهد کرد که نکنه مثل روحانی گند بزنه به حمایت مردم و من هی به خودم لعنت بفرستم که دستم بشکنه چرا بهش رای دادم؟ مثل همین جوابی که پزشکیان به آن خانم داد که به پزشکیان گفت از بغض معاویه به تو رای دادم نه از حب علی، که جواب پزشکیان راستش منو ترساند. چون هر چی فکر میکنم منم از بغض معاویه (جلیلی) و نه دوست داشتن پزشکیان که سالها در مجلس هم بوده، بهش رای دادم و پزشکیان آب پاکی رو دست آن خانم و من و امثال من که فکر می کنم در میان رای دهندگان به او فراوانند ریخت وقتی جواب داد که پس انتظار تغییر آنچنانی هم نداشته باشید! حالا که فکر میکنم میفهمم نه شما دلهره مرا ندارید چون با هدف و برنامه رای نداده اید. پدر من هم و همه 70 درصد تحریم کنندگان، هدفمند رای نداده اند. این سوال در مورد احساس دلهره در شما را نباید از شما بپرسم باید علت دلهره خودم را از خودم بپرسم. این سوالم را پس میگیرم ولی این بخش نامه را حذف نمی کنم چون می خواهم حس مرا بدانید.
سوال دوم من
میدانید یکی از علتهایی که من شب آخر رفتم رای دادم چی بود؟ چون برخی آدمهای موجه تشویق کردند در تلویزیون و در خارج از کشور و من گفتم خوب اینها حتما چیزی می دانند و یکدفعه ساعت 8 شب ترس برم داشت و در موقع تمدید رفتم رای دادم. شما به من بگویید چطور میشه آدمهای موجه و تحصیل کرده بهتر از من هم تا قبل از انتخابات ساکتند و راه حلی ندارند برای بهبود اوضاع مملکت ولی در هفته منجر به انتخبات یکهو شروع می کنند مردم را تشویق به رای دادن می کنند؟ برخی هم عین من شب آخر و یا ساعات آخر تصمیم می گیرند و می روند رای می دهند. نمیخواهم بی برنامگی خودم را توجیه کنم ولی چطور آدمهای از دید من موجه هم مثل من برنامه درست و حسابی برای آینده مملکت ندارند و نزدیکیهای انتخابات موجی می شوند و یکهو دچار هیجانات روحی و یا حس ترس و اضطراب مثل من و میروند رای میدهند؟
در یکی از کانالهای تلگرام خواندم یک به اصطلاح فیلسوف ایرانی هم نوشته بود با نظام سر سازگاری ندارم ولی چون اوضاع را رو به بهبود نمی بینم نگران آینده مملکتم از اینرو میرم رای میدهم. یکی دیگر از اونها همون استاد دانشگاه بود که تازگی رفته بود زندان ولی موقع انتخابات مرخصی بهش دادند و از زندان اومد بیرون و رفت رای داد و گفت فقط انتخابات وزارت کشور صحیح است و بعدشم رفت با نوری قاتل زندانیان سال 67 که سوئد آزادش کرد عکس گرفت. اسمش یادم رفته ببخشید. شایدم چون بدم آمد از کارش اسمش الان یادم رفته. یکهویی وقتی عکسشو با نوری دیدم و حرفشهاشو شنیدم از خودم بدم آمد که با امثال او یک کار مشابه کردم و رای دادم. من یک کارمند ساده شریفم که جوانان وطنم را دوست دارم و از قاتلین آنها متنفرم و در این رژیم آینده ندارم و بخور و نمیر حقوق می گیرم. از راه درست و کار زیاد نان خودم و خانواده ام را در میارم چطور شد با امثال این آقا یک کار انجام دادم؟
سوال سوم و آخر من :
تحت چه شرایطی میشه به تحریم گفت فعاله؟ تعداد تحریمیها بیشتر از شرکت کنندگان بود اما طرفداران شرکت در انتخابات معتقدند رای ندادن و در خانه نشستن تحریم منفعل است نه فعال. ممکن است شما که به تحریم فعال اعتقاد دارید خصوصیات تحریم فعال را شرح بدید و چگونه میشه با تحریم به هدف اصلی شما که بازگرداندن حق حاکمیت به مردم است رسید؟ البته در مصاحبه مقداری توضیح دادید و در مورد بدیل و لزوم چشم انداز که تحریم کنندگان باید ایجاد کنند هم گفتید ولی وقت مصاحبه اتان کم بود ولی اگر بتواند بهتر شرح دهید متشکر می شوم.
سیامک ت
(نگارنده ترجیح دادم اسم کامل ایشان را با توجه به شرکتشان در جنبش و خطر امنیتی برای ایشان نقل نکنم )
ضمن سپاس از صداقت این هموطن گرامی در بیان حس خود و طرح سوالات ارزشمند و مهم
ایشان 3 سوال مطرح کرده اند:
1- حق حاکمیت ما مردم چگونه سلب و غصب شده است؟ چرا با رای دادن در این رژیم حق حاکمیت به ما برنمی گردد و کی این غصب پایان می پذیرد ؟
2- چطور آدمهای از دید من موجه هم مثل برنامه درست و حسابی برای آینده مملکت ندارند و نزدیکیهای انتخابات، موجی می شوند و یکهو دچار هیجانات روحی و یا حس ترس و اضطراب مثل من و میروند رای میدهند و یا قصد دارند امثال مرا دچار اضطراب و ترس کنند؟
3-تحت چه شرایطی میشه به تحریم گفت فعاله؟ تعداد تحریمیها بیشتر از شرکت کنندگان بود اما طرفداران شرکت در انتخابات معتقدند رای ندادن و در خانه نشستن تحریم منفعل است نه فعال. ممکن است شما که به تحریم فعال اعتقاد دارید خصوصیات تحریم فعال را شرح بدید و چگونه میشه با تحریم به هدف اصلی شما که باز گرداندن حق حاکمیت به مردم است رسید؟
پاسخ نگارنده به پرسش اول این هموطن گرامی:
طبق خواست شما ساده بیان کنیم: در همه دموکراسی های دنیا بویژه در دموکراسیها بر اصل انتخاب (چرا که در دموکراسی مشارکتی مسئله حق انتخاب خیلی سختگیرانه تر تعریف می شود) رأی دادن، وسیله بکاربردن حق حاکمیت است و نمیتوان آنرا با خود حق حاکمیت یکی دانست.
در اینگونه دموکراسی ها معتقدند مردم با رای دادن به منتخبانی که هم شرایط انتخاب شوندگان آزاد به معنای واقعی کلمه است، یعنی نامزد نه تحمیلی است و نه تایید شده نهادی در قدرت حاکمه و هر کس هم می تواند مستقل نامزد شود و هم شرایط انتخاب کنندگان آزاد است (تهدید نمی شوند اگر رای ندادی از فلان امکانات شهروندی محرومی و یا مجازات می شوی و یا از تحصیل و کار محروم می شوی) و هم دولت در نتیجه انتخابات دست نمی برد و رای سازی نمی کند(اگر هم نامزدی بخواهد زیر قواعد بزند همانند مسئله نیکسون و واترگیت و یا حمایت روسیه از ترامپ، خبرنگاران و مطبوعات مستقلی هستند که بدون ترس مسئله را پیگیری کننند و افشا نمایند و قوه قضائیه ناچار از پیگیری است)، شهروندان می توانند منتخبانی را تحت شرایط آزاد انتخاب کنند و به پارلمان بفرستند تا آنها در عرض مدت محدود (4-5 سال، بسته به قانون هر کشور) از حقوق شهروندان نمایندگی کنند و یا فردی که به مقام ریاست جمهوری میرسد، نماینده مردم در رعایت حقوق شهروندان و برنامه انتخاب شده آنان در آن کشور می گردد. پس مردم از وسیله رای دادن استفاده می کنند تا حاکمیت ملی از آنِ آنان شود یعنی امور کشور بر اساس رعایت حقوق انسانی و شهروندی و ملی مردم کشور و برنامه مورد نظر و منتخب آنها اداره شود. یعنی کسی و مقامی در داخل، شریک این حاکمیت نمی شود. یعنی اجازه داده نمی شود کسی بجای مردم و بدون انتخاب آزاد مردم، برای اداره امور کشور و مردم سیاستگذاری کند
خوب آیا انتخابات در رژیم ولایت فقیه اینگونه است؟ خیر.
زیرا:
عدم وجود حداقل ضوابط انتخابات آزاد و دموکراتیک دررژیم ولایت فقیه
1- مقام ولایت فقیه در قانون اساسی این رژیم غاصب حق ,مانع و نافی تصمیم گیری و مشارکت واقعی مردم یعنی اعمال حاکمیت ملی آنها است.
2- وجود شورای نگهبان و ترتیب انتخاب اعضایش (انتخاب 6 نفر فقیه از 12 نفر عضو این شورا بعهده رهبری نظام ولایت فقیه است) و نظارت استصوابی ای که اعمال می کند، هرگونه آزادی انتخاب را برای مردم سلب کرده است. ملاحظه میشود که در همه جا که باید منتخبان ملت واقعی شوند، مانع و رادعی و شریک حاکمیتی بنام ولایت فقیه تعیین کننده است! پس حاکمیت ملی نقض شده است.
3- کاندیداهای مستقل و مخالف نظام و احزاب مردمی و نهادهای مدنی، اصولا نمیتوانند از فیلتر شورای نگهبان بگذرند. شرط ملتزم بودن به ولایت فقیه، از ابتدا نمیگذارد کاندیدای مستقلی ثبت نام کند. بگذریم که حتی ذوب شدگان در ولایت فقیه و رؤسای مجلس این نظام هم بنا بر توقعات رهبر رد صلاحیت می شوند (امثال علی لاریجانی) و یا به غمزت العین رهبری تایید صلاحیت (پزشکیان برای انتخابات مجلس نظام رد صلاحیت شد و برای ریاست جمهوری با اشاره خامنه ای قبول، چون نظام به او در این مرحله برای جلب مشارکت مردم وچهره میانه دادن به دولت، برای جلب توجه قدرتهای خارجی، به کسی در این برهه نیاز داشت که هم این دو نقش را برای نظام ایفا کند و هم قابل مدیریت و کنترل برای رهبری نظام باشد و خود را شیفته و مطیع رهبر و منویات وی بداند)
4- در شمارش آراء، نظارت واقعا درستی وجود ندارد و امکان تقلب در آراء همواره ممکن بوده است. بیاد بیاوریم روی کار آمدن احمدی نژاد که اظهر من الشمس بود که انتصاب خامنه ای است و در آراء تقلب شده ولی آقای محمد خاتمی اظهار داشت که سالمترین انتخابات بوده!! دولتی که وزارت کشورش مسئول شمارش آراء بود و در واقع می بایستی امین مردم می بود.
این سلسله دلایل آزاد و دموکراتیک نبودن انتصابات در نظام ولایت فقیه بسیار است و از حوصله این نوشتار خارج.
آیا صرف رای دادن تمرین دموکراسی است ؟
جالب است که همینجا عده ای در ذکر دلایل رای دادن خود می نویسند رای دادن تمرین دموکراسی است که مسائل سیاسی تنها از طریق صندوق رای بایستی تعیین شود.
گویی وقتی از مردم صحبت میکنند با بچه های یکساله ای روبرویند که بازی مخصوصی دارند که برای تشخیص شکل و حجم قطعه پلاستیکی بایستی آنرا در صندوقی بیندازند که شکافش فرم آن قطعه را دارد.
اینکه در یک نظام دیکتاتوری که هیچ یک از ضوابط دموکراتیک را ندارد نمیتوان با انداختن رای در صندوق و در آوردن نام کسی که ملتزم به این نظام دیکتاتوری است تمرین دموکراتیک کرد به ذهنشان نمی رسد.
آیا بین رای دادن در نظام هیتلری با نظام کنونی آلمان فرقی وجود ندارد ؟و مردم آلمان در دوره هیتلری تمرین دموکراسی می کردند!
اگر اینگونه است در دوره مبارک هر ساله مبارک با 98 درصد آراء پیروز انتخابات بود، پس مردم مصر بایستی با اینهمه تمرین ی از دموکرات ترین ملت دنیا باشند!
دلایل سلب و غصب حق حاکمیت ملی مردم ایران تحت رژیم ولایت مطلقه فقیه
پس هرگاه شهروندان کشوری از این حق غافل شوند و یا از این حق حاکمیت محروم باشند، یعنی مقامی این جا را غصب کرده باشد، رأی دادن در واقع وسیله ای میشود برای پنهان کردن این سلب حاکمیت ملی توسط یک مقام. رای دادن در چنین نظامی در واقع تصدیق حق نداشتن بر حاکمیت و بدتر از آن، تصدیق تعلق حق حاکمیت به غاصب این حق میشود.
در ایران امروز، ما در قانون اساسی نظام حاکم، مقامی بنام ولایت فقیه داریم که حاکمیت ملی مردم را غصب و از آن خودکرده است و بویژه از زمان دوره اصلاحات، این مقام، بسیط ید پیدا کرده است بر همه امور کشور و این بسط ید مرتب نیز افزایش یافته است. این آقای خامنه ای است که سیاستهای کلی و مسیر و جهت سیاستهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی و نظامی و روابط خارجی و امنیتی کشور را تعریف می کند و حتی در عمل در کار قوه های مجریه و مقننه و قضائیه دخالت می کند. حکم حکومتی صادر می کند هم برای شورای نگهبان هم برای مجلس نظام و هم برای قوه مجریه بقول خود آقای پزشکیان بدون غمض عین و چشم فروبستن آقای خامنه ای تایید صلاحیت وی نیز (از سوی شورای نگهبان و نظارت استصوابی که آزاد نبودن انتخابات در ایران را فریاد میزند) ممکن نبود. چرا که شورای نگهبان صلاحیت پزشکیان را برای ورود به مجلس تایید نکرده بود .
پس شرایط “انتخاب شوندگان” هم آزاد نیست: باید از فیلتر شورای نگهبان رد شوند. گاهی حتی روسای جمهور و یا ریاست قبلی و اسبق مجلس و یا قوه قضائیه، از دید الزامات کنونی قدرت (اینجا نماینده قدرت همانا شورای نگهبان) صلاحیت ماندن در مقامات نظام را ندارند.
تفاوت بین دموکراسی بر اصل انتخاب و دموکراسی مشارکتی
اما بیشتر در مورد حاکمیت ملی سخن گوییم:می دانیم که در غرب فیلسوفان و یا جامعه بوده اند که دموکراسی بر اصل انتخاب را نیز نقض حاکمیت مردم می دانستند ( همچون روسو که حق حاکمیت را با رای قابل انتقال به نمایندگان می دانند ) و حتی کسانی که معتقدند که چون در بسیاری از همین دموکراسی های غربی هم شهروندان بر برخورداری از حق تصمیم خود وجدان فردی و جمعی نیافته ،شاهدیم که در هنگامه انتخابات وسیله نزاع بین نخبه گان می شوند و بجای طرح مسائل اصلی جامعه همواره مسئله مهاجران و برخورد با آنان حرف اول را میزند. فیلسوفی همچون هابر ماس از این فراتر می رود و دردو کتاب
“واقع بودگی و اعتبار – تاملاتی در تئوری گفتمانیِ قانون و دولت قانونی و دموکراتیک” و کتاب “تئوری کنش ارتباطی” خود معتقد است : محتوای هنجاری شیوه اعمال خود تعینی از راه گفتمان ، کسب اطلاعات و ایجاد اراده سیاسی تنها در بستر گفتمان عقلانی تحقق و تجلی می یابد. قاعده گفتمان ( به شکل استدلال ارتباطی ) به قوانین مشروعیت می دهد.و این قاعده گفتمانی را وی اینگونه تعریف می کند که تنها آن قاعده یا هنجاری معتبر است که همه کسانی که زندگی آنها از آن تأثیر میگیرند امکان آن را داشته باشند تا به عنوان شرکت کننده در گفتمانی عقلانی با آن موافقت کنند.
از دید هابر ماس قانون گذاری معتبر فراتر است از موافقت خواست سادهی کسانی است که قانون برای آنها وضع میشود. در قاعده گفتمان کافی نیست که کسانی که قانون بر آنها اعمال میشود امکان موافقت با قانون را داشته باشند. بلکه تنها آن قواعد و هنجارهائی معتبراند که همه کسانی که این هنجار میتواند بر آنها تاثیر گذارد، امکان آن را داشته باشند تا به عنوان شرکت کننده در گفتمانی عقلانی با آن موافقت کنند.
شما پرسش کننده محترم و خوانندگان گرامی ملاحظه می کنید که تا چه میزان مساله مشارکت مردم در مشروعیت بخشی به قوانین نزد این فیلسوف اساسی است . از آنجا که هابر ماس زبانی پیچیده دارد و شما پرسش کننده محترم خواسته اید که به زبان ساده حاکمیت ملی و شرایطش را شرح دهم. با مثالی امر را ساده تر بیان می کنم. بر فرض قانونی در مجلس و پارلمانی وضع می شود که آن قانون بر زندگی من و یا شمای نوعی اثر می گذارد ، از دید هابر ماس من یا شما و یا هر شهروندی که از وضع آن قانون زندگیمان تاثیر می پذیرد بایستی امکان این را داشته باشیم که در یک گفتمان عقلانی با آن موافقت یا مخالفت کنیم . وگرنه آن قانون معتبر نیست .( در نظر بگیریم که همه محتوای قرارداد 25 ساله راهبردی میان رژیم ولایت فقیه و دولت کمونیست چین از مردم ایران پنهان است و دو دولت آنرا منتشر و علنی نمی کنند، بعد توقع می رود مردم ایران با این سلب آشکار حقوق خود آنرا بپذیرند و چون و چرا نکنند و به عواقب آن تن دهند؟)
آیا بر اساس نظر هابر ماس میزان همه پرسی ها در سوئیس سالب حقوق بشر است یا در راستای رعایت آن ؟
برای درک بهتر میزان و اهمیت رعایت حقوق بشر در دموکراسی بر اساس مشارکت مثال سوئیس را می آورم :
یکی از کشورهای اروپایی که برگزاری همهپرسی نقش پررنگی در تعیین سیاستهای خرد و کلان آن دارد سوئیس است.دولت سوئیس هر سال، چهار روز تعطیل (یکشنبه) را از پیش برای برگزاری همهپرسی تعیین میکند. به این ترتیب هرگاه حدنصاب امضاها برای برگزاری همهپرسی به دست آمد، پیشنهاد بازنگری در قوانین موجود یا پیشنهاد تصویب قانون جدید به رای گذاشته میشود. سه دسته همه پرسی در سوئیس وجود دارد:
اولین دسته، همهپرسیهای اجباری هستند که در نظام سیاسی سوئیس برای بازنگری در قانون اساسی، عضویت در سازمانها و نهادهای بینالمللی و تصویب قانونی اضطراری برای مدتی بیش از یک سال در سطح فدرال برگزار میشوند.
دومین دسته از همهپرسیها در سوئیس، معروف به رفراندومهای اختیاری هستند. در همین راستا شهروندان برای تغییر یکی از قوانین موجود در کشور میتوانند با جمعآوری ۵۰ هزار امضاء تجدیدنظر در آن را به همهپرسی بگذارند.
سومین دسته از همهپرسیها، به «ابتکارهای مردمی» معروف هستند. شهروندان برای تصویب قانون پیشنهادی خود میتوانند با جمعآوری ۱۰۰ هزار امضاء آن را به همهپرسی بگذارند. حدنصاب نسبتا پایین تعیینشده برای جمعآوری امضاها با توجه به جمعیت هشت میلیون نفری سوئیس از جمله ویژگیهای مهم برای برگزاری همهپرسی در این کشور است.
مالاحظه میشود که امکان ایجاد همه پرسی بسیار به دموکراسی مشارکتی نزدیک است و حد اقل شهروندان امکان میابند موافقت یا مخالفت خود را با قوانین و قولنامه ها و قراداد ها اعلام کنند و یا خود مبتکر پیشنهاد قانونی باشند.
اما اگر با محک نظریه هابر ماس همه پرسی سوئیس را بسنجیم با همه حسنی که این نوع همه پرسی دارد و امکان نظر دهی شهروندان را تسهیل کرده است ، مشاهده می کنیم که تعیین حد نصاب ها( ساده هم نیست برای دولت برگزاری هر همه پرسی هزینه دارد ) خود مانعی هستند که هر شهروند نتوانند در گفتمان ارتباطی عقلانی موافقت یا مخالفت خود را با قوانین وضع شده اعلام دارد . باید منتظر بماند تا 50 هزار نفر و یا 100 هزار نفر با وی موادفق باشند تا بعد دسته دوم و یا سوم همه پرسی را براه بیندازند. از اینرو حق یک شهروند هم می تواند سلب گردیده باشد و آن قوانین که این امکان را فراهم نمی آورند نا مشروع و بی اعتبار اند.
لذا نزد فیلسوفی چون هابر ماس آن انتخاباتی به ظاهر دموکراتیک که نتایجشان پیش شرطهای اساسی دموکراسی را لغو می کنند در واقع دموکراتیک نبوده ( و رای دادن در آنها هم تمرین دموکراسی نیست ! ) و نتایج آن صرفا “قانونی ” اما نا مشروع و نا معتبرند. دموکراسی حقیقی به شرکت در انتخابات حتی اگر آزاد هم باشد هم محدود نمی شود .در نظر هابر ماس انتخابات آزاد و منصفانه شاخصه دمکراسی نیست چرا که دموکراسی نوع هابر ماسی بر اساس گفتمان عقلانی بنیان میابد و امکان تحقق این گفتمان همانطور که شرحش رفت به حقوق بشر بستگی دارد که شرط اساسی ممکن بودن دموکراسی است .و جامعه ای که این حقوق را از خود سلب کند ( حتی اگر انتخابات در ان جامعه آزاد باشد ) امکان زندگی در دموکراسی حقیقی را از خود گرفته است.
آقای بنی صدر نیز که به دموکراسی مشارکتی معتقد اند در کتاب حقوق پنجگانه این حقوق را که سلب هر کدام از آنهاو یا غفلت از آنها دموکراسی را بی اعتبارو خدشه دار می کند را شرح داده اند.
در کل دموکراسی زمانی واقعی است وشرکت در انتخابات، زمانی با معنی است که شهروندان وسیله بازی قدرت نخبگان نشوند و تصمیمگیرندگان اصلی شهروندان باشند و منتخبان ( چه نمایندگان پارلمان و چه ریاست جمهوری و چه شوراهای شهری و دهات ) در واقع تنهامجریان تصمیم شهروندان باشند و نه پیش برنده منویات خود . و این شهروندان بایستی اماکن موافقت یا مخالفت با هر برنامه و قاونی را داشته باشند لذا نبایستی به هیچ وجه سانسوری حاکم باشد و جریان اندیشه و اطلاعات و تبادل آنها بقول آقای بنی صدر براحتی موجود باشد.همین انتقادها رفته رفته در غرب باعث شده که در دموکرسی ها اغلب منتخبان ابتدا به شهروندان برنامهها ی خود را ارائه دهند و هر گاه آن برنامه ها توسط رأی دهندگان تصویب شد ، این به معنای برسمیت شناخته شدن تعلق داشتن حق تصمیم به شهروندان و حاکمیت ملی از آن شهروندان است. از اینرو می بینیم که در تئوری حق تصمیم شهروندان برسمیت شناخته شده است و تا دموکراسی بر اصل مشارکت واقعی مردم راه درازی در پیش است. مثالی دیگر میزنم . در روز چهارشنبه 10 می 2023، اعضای پارلمان آلمان تصمیم گرفتند شورای شهروندی را با محوریت “تغذیه در حال گذار ” “بین مسائل خصوصی و وظایف دولتی” تشکیل دهند. این طرح توسط احزاب سبزها ، چپها ، سوسیال دموکراتها و اتحاد 90 سبزها ،حزب دموکراتهای آزاد آلمان با 402 رای مثبت تصویب شد.
بدینسان بوندستاگ آلمان ( پارلمان المان )مجامع شهروندان را به منظور دریافت بازخورد مستقیم از میانه جامعه در مورد یک موضوع سیاسی خاص – فراتر از نظرسنجی و لابی گری – تشکیل می دهد.شرکت کنندگان به طور تصادفی، در سراسر کشور از همه ساکنان 16 سال و بالاتر قرعه کشی می شوند تا تنوع بوجود آید. هدف این است که افرادی را وارد بحث کنند که در غیر این صورت با صدای رسا نمیتوانند حرف خود را به دولت بزنند .در مجلس شهروندی، افرادی با تجربیات مختلف زندگی و حرفه ای که در غیر این صورت به سختی یکدیگر را ملاقات می کردند، به تبادل نظر می پردازند. این اجازه می دهد تا خطوط مصالحه و پیشنهادهایی که اکثریت را جذب می کنند قابل مشاهده باشند.شورای شهروندی گزارشی از شهروندان را با توصیه های مشخص برای اقدام تهیه می کند. اینها در مذاکرات مجلس گنجانده شده است. در نهایت، اعضای بوندستاگ آلمان به تنهایی تصمیم می گیرند که چه چیزی اجرا شود و چه چیزی اجرا نشود.
توجه کنیم که این امر مشارکت مردم در امور خود ورساندن صدای خود به نمایندگان انتخابی در دموکراسی های پارلمانی (همچون آلمان) هم جدید است و هم فعلا محدوداست به بحث تغذیه! از اینرو عرض کردم برپایی عملی دموکراسی مشارکتی راه درازی در پیش دارد ولی نه امر محالی است و نه باید در راه برقراری آن از ابتکار نظری و عملی ان ناامید شد و دست کشید.بلکه برعکس بایستی جموامع بشری روز بروز برای تحقق این آرمان متناسب با حقوق مصرتر وکوشا تر شوند.
از طرفی درهمین غرب باز می بینیم که بخشی ازشهروندان معترضند و در انتخابات شرکت نمی کنند و برخی نسبت به سیستم بی تفاوتند. در همین دموکراسی های غربی مشاهده می کنیم که توسط گرایشهای دست راستی روز بروز آزادیهای فردی و جمعی تهدید و تحدید می شود ودموکراسیها در معرض خطر قرارگرفتهاند.
پس وقتی در غرب که مردم به اصطلاح هر روزه تمرین دموکراسی می کنند وضعیت به اینگونه است که کم شدن مشارکت مردم در امور خود را دلیلی بر بخطر افتادن دموکراسی می دانند ، جای این سوال پیش نمی آید که در وطن ما ایران که بنا بر قانون اساسی حاکم حق حاکمیت مردم از شهروندان سلب شده و اجازه هیچ نوع مشارکتی به مردم داده نمی شود و این حق به ” رهبر ” اعطا شده ،رای دادن وسیله عمل به کدام حق می شود؟!
جورجو گابر با نقد دموکراسی بر اساس انتخابات ، بازیچه شدن مردم توسط قدرت را نمایان می سازد.
خواننده منتقد ایتالیایی جورجو گابر شعر بسیار معروف و طولانی و بس گویایی دارد بنام دموکراسی . وی به طنز انحطاط انسان را در دموکراسی های انتخابی که اصل مشارکت مردمی در آنها بدرستی انجام نمی گیرد و شهروندان بازیچه منتخبان بر سر قدرتی هستند که همواره مایلند آن بالا در مقام قدرت قرار داشته باشند را بدینسان شرح میدهد ( بخش اساسی آنرا نقل می کنم ترجمه شعر به همت خانم ماریا عباسیان ):
در لغتنامه نوشته شده که واژه « دمکراسی » ریشه یونانی دارد و به معنای « قدرت دادن به مردم » است اصطلاحی الهامگر و شاعرانه. اما « قدرت دادن به مردم» به چه معنایی ؟ چطور عملی می شود ؟ این در لغتنامه نوشته نشده است ! اما می دانیم که از سال 1945 ، بعد از آن 20 سال معروف ( منظوردوره استبداد موسولینی است ) مردم ایتالیا عاقبت حق رای بدست آوردند و اینگونه بود که دمکراسی نمایندگی بوجود آمد . که در آن تو به حزبی اختیار می دهی تا ائتلافی را انتخاب کند که نماینده ای را انتخاب کند که تو نمی دانی کیست ! و تو به او اختیار می دهی تا 5 سال نماینده تو باشد و اگر با او مواجه شوی به تو می گوید : « شما نمی دانید من چه کسی هستم !» خوب البته . این همان قدرت مردم است اما فقط این نیست . سود مندی که دمکراسی برای مادر بزرگم ، یعنی یرای مردم به همراه دارد آزادی مطبوعات است . در حکومت توتالیتر ، پروپاگاندا نامیده می شود و توهرگز نمی توانی بدانی حقیقت چیست . در دمکراسی « اطلاعات » نامیده می شود که به منظور حد اکثر شفافیت این امتیاز را داری که پلورالیست باشی . ما همه چیز را می دانیم و حتی ضد همه چیز را . فکرش را بکن چه خوب است . می دانیم که اوضاع ایتالیا بسیار خوب است و هم اینکه بسیار بد است . و می دانیم که تورم روی 3 ، 4 ، 6 و حتی 10 درصد است . چه وفوری ! می دانیم که شمار بیکاران 12 درصد است . اما نمیدانیم از روی چه چیزی ؟ و این مقدار می تواند بر اساس خوشایند با نظر کسی که در موردش حرف می زند افزایش و یا کاهش یابد . از داده ها ، اعداد و آمار مطلعیم .خصوصیت دیگر دمکراسی این است که منحصرا بر پایه اعداد قرار دارد . مانند لاتاری! اگر چه کمتر تصادفی است . اما پر منفعت است . هر چه توافق آراء عمومی فراهم تر باشد ، دمکراسی با هواداران آن بیشتر سود خواهند برد . برای کسی که حکومت می کند مسئله مردم همیشه مشکل بزرگی بوده است . اگر با تو موافق باشند به این معنی است که می فهمند و آگاه و با هوشند و در غیر اینصورت ابله هستند . بیایید شفافتر باشیم : دمکراسی دشمن کیفیت نیست بلکه کیفیت دشمن دمکراسی است ! مثال متناقضی را در نظر بگیریم که سیاست مداری انسان ارزشمندی باشد . همچنین در نظر بگیریم که بخواهد خود را در سطوح بالایی نگاه دارد . چند نفر می توانند پیگیر تو باشند ؟ تعداد کمی .کم اما خوب . اما نه در دمکراسی اعداد مهم هستند . چه اعدادی هم ! باید وفاق افزایش پیدا کند . اما باید برای دسترسی همگان ، تنزل یافت . باید انطباق پیدا کرد . کمی سازگاری امروز ، کمی سازگاری فردا . تا به مذاق آن انسان ارزشمند خوش آید و « تک » ؟ تنزلی کوچک . بعد فرد دیگری است که خود را پست تر از او می سازد و : « تک » « تک » ! تنزلی دوباره .هر روز خود را 5 سانتی متر پایین می آورد و اینگونه زمانی که همه ما به همین روش به ابلهانی بدل شدیم ، دمکراسی کامل خواهد شد !!”
حال محتوای قابل نقد این دموکراسی بر اصل انتخاب غربی را با کشور خود مقایسه کنیم که مردم نه از داده ها و آمار درست مطلعند و نه ولی فقیهش قصد دارد مقام مادام العمر خود راترک کند و نه مردم حق دارند از میزان فروش نفت کشور خود و قیمت آن باخبرباشند و نه مردم از محتوای قراردادهای راهبردی با چین و روسیه با خبرند از مردم پنهان داشته می شوند ونه ازنوع مذاکرات پشت پرده با امریکا ، نه مردم ایران از سهم خود در دریای خزر باخبرند ، نه رئیس جمهور منتصب نظام برنامه دارد ، نه مردم از میزان هزینه واقعی برنامه هسته ای باخبرند ، نه مردم از دلایل کشته شدن جوانان خود در خیابانهای وطن و شلیک گلوله بر مغزشان باخبرند ،نه از علت ساقط کردن هواپیما با سرنشینانش با موشک ، نه از سیاست گذاری ارزی ، نه از میزان واقعی معوقات بانکی ،نه… همه اینها دلالت دارد بر اینکه حاکمیت ملی مردم ایران غصب شده است و مرد در اداره امور خود کمترین اجازه مشارکت را دارند.آیا انصافا رای دادن در چنین نظامی تمرین دموکراسی است ؟ و چه حقی را رای دادن در این نظام به مردم ایران باز گردانده است؟!
در دموکراسیها به میزانی که جامعه مدنی درتصمیمگیریها شرکت نمیکند، دو عامل سبب میشوندکه روش دستوری از بالا به پایین بدون مشارکت مردمی جانشین روش تجربی همراه با مشارکت مردمی جانشین گردد.
الف :ساختن توهمات و بقول آقای بنی صدر “فکرهای جمعی جبار” شود. فکرهای جمعی جباری همچون” این نظام امنیت مردم را تامین می کند” . “این نظام تنها راه از میان بردنش مدارا و اصلاح آن است.” اگر این نظام برود ایران همچون سوریه می شود و جنگ داخلی رخ می دهد”. “اگر رای ندهی زندگیت روز بروز بدتر می شود”. اگر این نظام نباشد ایران تجزیه می شود”. به هر حال همه فکرهای جمعی جباری که خودش ما اشاره کردید که در مردم ایجاد ترس و اضطراب می کند تا خود به فکر چاره نباشد.
ب: رژیم حاکم در رابطه با سایرکشورها روابط قوا بکار گیرد و بدنبال یافتن دشمن و یا ایجاد دشمنی بیافتد.به سخنان آقای خامنه ای و تعداد دفعاتی که از عبارت دشمن استفاده می کند توجه کنیم تا به میزان زور موجود در سر این رهبری نظام، آشنا شویم. البته دشمن سازی برای هر کشوری یک شکل دارد. برای رﮊیم ولایت فقیه، «امریکاو یارانش در منطقه» آست و برای امریکا، تروریسم بینالمللی و «دولتهای حامی تروریسم بینالمللی» و وسائل ارتباط همگانی مأموریت دارند در جامعه فکر های جمعی جباری را بسازند و القاءکنند تا کسی جرئت طرح پرسش هم نکند چه خواسته انتقاد کردن…
چگونه حاکمیت ملی به مرد م ایران باز می گردد:
اما هرگاه انسانهایی شجاع دچار نا امیدی نشوند که” صدای ما به جایی نمی رسد” و مبارزه و افشای این افکار جمعی جبار را ادامه دهند .بویژه با قدرت باوری مبارزه کنند تا بتدریج در جامعه جا بیافتد که قدرت وجود خارجی ندارد، بلکه یک رابطه نابرابر با تبعیض است.و تنها با بیرون رفتن از این رابطه،آدمی استقلال و آزادی خود را بازمییابد. این مبارزان کمک می کنند تا جامعه دچارفلج فکری و یا عقیم و سترون شدن ذهنی نگردد ، سانسورها رفته رفته بشکنند و جامعه مدنی به مثابه جمهور مردم ایران به حقوق خود واقف و فعال شود . فعال شدن جامعه مدنی که در آن شهروندان به حقوق انسانی و شهروندی و ملی خود واقفند مسلما منافع اقلیت صاحب امیتاز حاکم را بخطر می اندازد و زمانی می رسد که وجدان ملی بحدی بفکر نجات حیات ملی می افتد که تحریم فعال کل نظام از جمله انتصابات و نیز قوای سه گانه و قوای سرکوب آن ، چنان همبستگی ملی در میان مردم را بوجود می آورد که چاره نجات وطن را نه در سازش با رژیم استبدادی و زیست در دایره تنگ بد و بدتر ببیند بلکه در ساختن یک نظام حقوقمدار با تکیه بر توانایی خود تا باز گرداندن حاکمیت ملی به خود مردم . ( در این زمینه در وضعیت سنجی بعدی بیشتر توضیح می دهم .)
چنانچه بخواهیم حاکمیت ملی به ما باز گردد، ما شهروندان ایرانی بایستی از حقوق خود بویژه دو اصل استقلال و آزادی که لازم و ملزوم همند برخوردار باشیم. استقلال به این معنا که حق گرفتن تصمیم در همه امور فردی و جمعی خود را داشته باشیم و آزادی به این معنی که نوع تصمیم را خود آزادانه انتخاب کنیم. همه سیاستگذاریها منبعث از خواست و اجرای آنها با مشارکت واقعی مردم همراه باشد و حقایق همه امور مربوط به ملت در دسترس همه شهروندان باشد. مردم ایران در انقلاب 57 خواسته ای جز بازگشت حاکمیت به مردم و رهایی از شریک داخلی حاکمیت (مقام مادام العمر و فراتر از قانون و با اختیار و بی مسئولیتی همچون شاه) و رهایی از شریک خارجی حاکمیت مردم (یعنی مداخله قدرتها در امور ایران) نداشتند.
بایستی به جد، هر ایرانی از خود بپرسد: چرا بجای بدست آوردن حاکمیت ملی (بجز در مقطع بهار آزادی)، مقام ولایت فقیه جانشین شاه شد با اختیاراتی بیشتر از وی و سرنوشت ایران هنوز اسیر تعیین تکلیفهای قدرتهای خارجی است؟ (اعمال تحریمها توسط امریکا علیه مردم ایران و زد وبند و قرار دادهای پنهان از مردم با روسیه و چین)
راه بازگردادن حاکمیت ملی از دید نگارنده همان تحریم فعال قدرت حاکم از طریق عمل به دو اصل استقلال وآزادی است که در وضعیت سنجی بعدی راهکارهایش را بررسی می نمایم.