در ایران ِ دهه پنجاه طوری برنامه ریزی شده بود که هیچ درآمد هنگفت و پرسودی بدون ارتباط با دربار و وابستگان دربار ممکن نمی بود . به این طریق چهل درصد درآمد نفت سرازیر جیب این گروه می گردید . این از چشم روشنفکران و تحصیل کردگان کشور دور نمی ماند – این بود که دولت این نخبگان را با اتهام توده ای و وطن فروش و اجنبی از میدان بیرون می کرد و چشم دیدن آنان را در جغرافیای ایران نداشت ، هر منتقدی مجرم ِ امنیتی بود . همواره سود بنیاد پهلوی که از مالیات معاف بود ذهن شاه را بیدار و هشیار نگاه می داشت . اشرف پهلوی بخش بزرگی از منافع کازینوها را در اختیار داشت و هدایت می کرد . هرکدام از این خانواده صدها بلکه هزارها جیره خوار ِ انگل صفت در اطراف خود می پروردند . برای بررسی این دوران پنج ساله از 1352 تا انقلاب یک کتاب قطور لازم است تا همه فساد ها و خیانت ها و وطن فروشی ها ، ریخت و پاش ها و در فکر عاقبت نبودن کارها نوشته شود – بی آن که نیازی از لحاظ مالی داشته باشند . حکام ِ مغرور ِ بی اطلاع از تاریخ ِ جهان و کشور ایران در عین بی اطلاعی ، خود را نظر کرده و نابغه می پنداشتند . این رویه در تمامی دیکتاتورها مشترک است ، گویی از یک پدر زاده و در یک محیط پرورش یافته اند . نصیحت مشفقانه زهری است در کام شیرین آنان . با بررسی کارخانجات بنیاد مستضعفان به بخشی از دارایی ملت که در دست و جیب این اجانب با شناسنامه ایرانی بود پی می برید .
این دوران بر وجدان هنرمندان سنگینی می کرد . عده ای جان به لب رسیده ، گوشه زندان مأوایشان بود ، محمود دولت آبادی برای نوشتن رمان هایی که تصویر روشن قسمتی از روستاهای ایران بود ، رضا براهنی و غلامحسین ساعدی و جعفر کوش آبادی و نسیم خاکسار و محسن یلفانی و سعید سلطانپور و منوچهر هزارخانی و عده ای دیگر از نویسندگان و روزنامه نگاران در زندان بودند . دقت کنید – آیا نام ها تغییر یافته یا ماهیت و ساختار ؟؟.
ارگان رسمی حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران
منو