مجموعه ۲۸ قسمتی “شهرزاد” همچون پر طرفدارترین سریال تلویزیونی پس از انقلاب در میان ایرانیان داخل و خارج از کشور، از مردم کوچه و بازار گرفته تا نخبگان سیاسی و فرهنگی از زوایای گوناگون مورد توجه و نقد رسانه ای صاحب نظران قرار گرفته است. در این سریال حسن فتحی و نغمه ثمینی با آگاهی و تسلط حرفه ای، توانمندی هنر بسیار پیچیده سینما را هوشمندانه به کار گرفته اند. خلاقیت آنها در آمیزش دیگر هنرها از شعر و ادبیات غنی فارسی گرفته تا باز آفریتی حوادث تاریخی دوران پس از کودتا و بازیگریهای درخشان و هنرمندانه و نیز هنر موسیقی ایرانی است.
شروع داستان، به گرماگرم تدارک کودتای 28 مرداد مربوط است که در تاریخ معاصر ایران به زخم سیاسی و روانی ژرفی تبدیل شد که همچون خاری در جان و روح ایرانیان فرو رفت. رویدادی که اثری سرنوشت ساز بر کشور نهاد، عواطف و احساسات عمیق و اصیلی را بر انگیخت، وجدانهای میلیونها ایرانی را زخمی کرد، عشق و نفرت گسترده ای را دامن زد، و نیز برندگان و بازندگانی با هزینه های افسانه ای از خود بجا گذاشت. “شهرزاد” با این شروع، بدون اینکه به اثری سیاسی تبدیل شود، بینندگان را به فضایی کشاند که زخمهای روانی ـ سیاسی ان همچون انقلاب ایران برای همه ایرانیان بازیافتنی و همزاد پندارانه است. در چنین فضایی است که عشق شیرین و فرهاد و نیز چند عشق رمانتیک دیگر باید به مصاف آزمونهایی روند و از هفت خوانهایی بگذرند که آسان نمود اول اما افتاد مشکل ها!
یک جنبه جذابیت “شهرزاد” بازسازی تصویری نسبتا واقع گرایانه از زندگی، محلات، پاتوقهای روشنفکری، موسیقی مردمی و روشنفکری و طرز پوشش و رفتار و گفتار، علایق و حرکات بدنی ویژه گروهها و اقشار مختلف اجتماعی ایران 50 و 60 سال پیش است. بنابراین یک دلیل موفقیت “شهرزاد” که آنرا با اقبال عمومی روبرو کرد، طرح و اجرای یک اثر اصیل ایرانی با فضا و شخصیت های برکشیده از اعماق جامعه ایرانی بدون کپیه برداری کورکورانه از سریال های غربی، ژاپنی و ترکی و نیز در تمایز با کلیشه پردازیهای متاثر از “ارزشهای اسلامی” است. اما همزمان جان مایه حوادث و کنش شخصیت های داستان از سرشتی عام بشری و مدرن در باره عشق، سرنوشت، آینده، رازهای پنهان شده، آرزوهای ناممکن و سرخوردگیهای درونی انسان ها برخوردار است.
این سریال یک ژانر عشقی ـ جنایی است که پیچیدگی های فردی و اجتماعی ایرانی و لایه های پنهان و تاریک آدم ها و ابعاد ناشناخته آنها را با هنر بازیگری علی نصیریان “آقا بزرگ”، ترانه علیدوستی در نقش شهرزاد، پریناز ایزدیار در نقش شیرین دختر “بزرگآقا” ، مصطفی زمانی در نقش فرهاد، محمود پاکنیت (پدر شهرزاد)، محمد مهدی سروستانی (پدر فرهاد) و گلاره عباسی ( اکرم) جلوه گر می کند. در این میان هنر آفرینی علی نصیریان که با بازیهای کم نظیر دوران قبل از انقلاب در فیلمهای “گاو” و “هالو” درخشیده بود، بی تردید درخشان ترین بازی را به نمایش گذاشته است.
انتخاب زبان دیالوگ میان تیپ های مختلف “شهرزاد” که هریک در کاربرد ضرب المثل های شیرین فارسی به تناسب تعلق اجتماعی، یکی از جذابیت های بیاد ماندنی آنست. کاربرد منسجم زبان صنفی پدر فرهاد همچون تاجر فرش فروش و زبان سنتی اما پر ملاط مادر فرهاد در نقش زن خانه دار، زبان کوتاه گو اما بسیار نافذ “آقابزرگ” و نیز مکث محسوس بر شعر و ادبیات در محافل روشنفکری ، توانمندی خیره کننده و شیرینی زبان فارسی را از ابتدا تا پایان سریال به یاد بینندگان میاورد. به گونه ای که هربار بعد از هر قسمت مجموعه، اشعار و جمله های ادبی مربوط به آنچه در آن از شعرا و روزنامه نگاران وقت نقل می شد، در شبکه های اجتماعی دست به دست می شود. هر بیننده عادی با دیدن “شهرزاد” در می یابد که پرورش اصلی زبان فارسی در دامان شعر و زبان شاعرانه بوده و امکانات درونی این زبان در مایۀ شاعرانه پرورش یافته و پدیدار شده است.
اما یکی از مهمترین جذابیت های این پرهزینهترین سریال شبکه نمایش خانگی در تهران قدیم، شخصیت پردازی استادانه در نمایش لایه های تو در توی انسان ایرانی است. در این سریال مرز میان “خیر” و “شر” میان “خوبی” و “بدی” و “سیاه” و “سفید” در کنش هیچ یک از تیپ های اجتماعی از مبارزان چپ و ملی گرا گرفته تا صاحب منصبان حکومتی، از زنان تا مردان، از سرمایه داران تا زحمتکشان و خدمتکاران عبور ناکردنی و تغییر ناپذیر نیست. هرکس در سر بزنگاهها می تواند بنا به خلق و خوی انسانی خود شناور شود. در زندگی بیشتر آدم های شهرزاد که برشی واقعی از آدم های ایرانی است بسیاری اوقات خوب بازی کردن با کارتهای بد، از داشتن کارتهای خوب مهمتر می شود. این به هنر و خمیرمایه هر یک از قهرمانان داستان بستگی دارد تا با نوع انتخاب و واکنش اش، گلیم بخت خود را ببافد. گرچه نه تمام و کمال اما انتخاب و واکنش آدم ها علیرغم محدودیت های ناگزیر اجتماعی یا سیاسی، تا حد زیادی از پیش تعیین شده نیست. این به هنر و هوشمندی و درایت هر کس بستگی دارد که راه خود را به پیش بگشاید یا در کام مصایب غرق شود. همه آدم های درست و حسابی هم در این داستان دچار خطا می شوند و یا در معضل عشق ناکام میمانند یا بر عکس آدم های بیرحم و قدرتمند نیز می توانند بنا به دلایلی که در نیمه پنهان آنها جای دارد، رفتاری بس انسانی و درست از خود نشان دهند. مبارزان توده ای و ملی گرا با اینکه بطور کلی انسانهایی تمیز و با فرهنگ و آرمانگرا جلوه گر می شوند، اما در بزنگاههایی دست به ترور و تعقیب هم میزنند. یا مانند آذر، امیدی در زنده ماندن نمی یابند و دست به خودکشی می زنند. فرهاد که یک دانشجوی ملی گرا، شاعر و روزنامه نگار روزنامه دکتر فاطمی وزیر خارجه دکتر مصدق است، ناخواسته به ناجی زندگی “آقابزرگ” از سرنگون کنندگان دکتر مصدق مبدل می شود. اما آقا بزرگ که نماد قدرت و ثروت و بیرحمی است، در عین حال از خود فضایلی نظیر وفاداری، عشق به گل و گیاه نشان میدهد. عشق پنهانی او به شهرزاد و سرانجام کمک تعیین کننده به او و نیز درایت و پختگی اش در عقب نشینی و مسالمت خواهی به موقع از او شخصیتی چند بعدی می سازد. همچنین سرگرد امنیتی موسوم به فولادی که مامور تفتیش است و رفتاری بی اندازه پلیسی و سخت گیرانه دارد، در بزنگاهی دچار دگردیسی فکری می شود و جان خود را بر سر وفاداری اش بر قانون می گذارد.
زنان داستان نیز نه افرادی قربانی و ناتوان و سنت زده بلکه انسانهایی تصویر می شوند که در کشاکش آزادی و سرنوشت ، تقدیرشان به نوع واکنش و انتخاب شان واگذار می شود. شهرزاد همچون یک دانشجوی پزشکی هم عاشق و معشوق است و هر طور می خواهد لباس می پوشد، حرف می زند و تصمیم می گیرد. او مانند بسیاری از دختران آن سالها در کافه نادری روبروی پسران می نشیند و شعر می خواند. سرانجام به همین دلیل قایم به ذات بودنش در جدال خود با پرداخت هزینه ای سنگین، پیروز می شود و با گذر از رنج های بسیار به عشقی کامیاب میرسد. قدرت و نفوذ مادر فرهاد که نقش اساسی در تصمیم سازی خانوادگی دارد، نقش مهمی در کامیابی فرزندش بازی می کند. اما عشق مریم و بابک به دلیل وسوسه های جاه طلبانه مریم به تراژدی ختم می شود. در حالیکه اکرم خدمتکار ظاهرا وفادار “آقا بزرگ” با اینکه زن زحتمکش و نسبت به خانواده خود فداکار است، اما روح خود را به شیطان می فروشد، بدون اینکه نیمه پنهان خود را آشکار کند.
بطور کلی قهرمانان “شهرزاد” در کشاکش نیروهای مقدر و نیروهای آزادی و اراده خود انسانها در تعیین سرنوشت شان به سر میبرند.همین کنش های غیر قابل پیش بینی قهرمانان داستان است که بینندگان را تا آخرین دقایق قسمت 28 سریال با کنجکاوی و علاقه به دنبال خود می کشاند. در واپسین لحظات “شهرزاد” است که راز های بسیاری از پرده بیرون می افتد، بیننده با نیمه های پنهان، صداهای در گلو مانده و به زبان درنیامده و لایههای ژرف و تو در توی قهرمانانی روبرو می شود که شاید هر کس می تواند خود را با یکی از آنها همزاد به پندارد یا محبوب یا منفورش بدارد.
آیا زندگی، عشق و سرنوشت ایرانی مانند سریال “شهرزاد” نیست که در آن همیشه فرصت تمرین و آمادگی برای رویارویی با رویدادهای تصادفی و غیر قابل پیش بینی وجود ندارد؟